فصل یازدهم: انقلاب در آستانه پیروزی

بسته شدن فرودگاه ها و تحصن علما در دانشگاه تهران

بسته شدن فرودگاهها و تحصن علما در دانشگاه تهران

‏با اوج گرفتن انقلاب و حرکتهای وسیع مردمی، تنها تکیه گاه ظاهری شاپور بختیار برای‏‎ ‎‏باقی ماندن بر مسند قدرت، ارتش و نظامیها بودند. تصور بختیار این بود که ارتش به او‏‎ ‎‏وفادار است. منتها به خوبی می دانست در صورت بازگشت حضرت امام و حضور ایشان‏‎ ‎‏در ایران ارتش روحیه اش را از دست خواهد داد و انگیزه ای برای مقاومت نخواهد‏‎ ‎‏داشت و من معتقدم که بختیار فقط برای حفظ روحیه ارتش اقدام به بستن فرودگاهها‏‎ ‎‏کرد.‏

‏     در اعتراض به این عمل نابخردانه دولت بختیار، جامعه روحانیت مبارز تهران از علما‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 490
‏و روحانیون برجسته کشور درخواست کرد که در دانشگاه تهران متحصن شوند‏‎[1]‎‏ و تا‏‎ ‎‏بازگشایی فرودگاه دست از تحصن برندارند. من در چالوس از این قضیه مطلع شدم و‏‎ ‎‏همان روز اول تحصن، خودم را به تهران رساندم و از سوی شهید بهشتی به عنوان یکی از‏‎ ‎‏مسئولین برقراری نظم و انضباط در محیط دانشگاه انتخاب شدم. وظیفه ما این بود که‏‎ ‎‏ضمن تنظیم ورود و خروج افراد و گروههایی که به دانشگاه می آمدند، مواظب توطئه ها و‏‎ ‎‏شیطنتهای احتمالی هم باشیم. در آن مقطع از دو جهت احتمال خطر و شیطنت وجود‏‎ ‎‏داشت یکی از جانب ساواک که می توانست با فرستادن عواملش به دانشگاه و میان‏‎ ‎‏مردم، در بین آنها اختلاف بیندازد و از حضور در صحنه باز دارد. خطر دیگری که ما را‏‎ ‎‏تهدید می کرد خطر گروههای چپ و بویژه مجاهدین خلق بود که می خواستند با تحریک‏‎ ‎‏مردم و طرح شعارهای انحرافی آشوب و جنجال به پا کنند که این قضیه به ضرر انقلابیون‏‎ ‎‏و به نفع دولت بختیار بود. از جمله شعارهای این گروه و گروههای دیگر کمونیستی که در‏‎ ‎‏سطح دانشگاه تهران مطرح کردند و شاید در دیدگاه اکثر جوانان جذابیت داشت این بود‏‎ ‎‏که رهبران ما را مسلح کنید،‏‎[2]‎‏ در حالی که این خواسته دقیقاً برخلاف دیدگاه حضرت امام‏‎ ‎‏بود که می خواست با حضور گسترده و هوشیارانه مردم بدون اعمال خشونت و‏‎ ‎‏خونریزی انقلاب را به پیش ببرد.‏

‏     به هر حال من از ششم تا دوازدهم بهمن روز ورود حضرت امام در آنجا بودم و در‏‎ ‎‏انجام وظیفه ای که به من محول شده بود تلاش می کردم.‏

‏     از جمله کارهایی که من در آن ایام به دستور شهید بهشتی انجام می دادم مسأله‏‎ ‎‏تبلیغات بود. چون در آن روزها به طور مرتب از کارخانه ها و اداره ها و حتی وزارتخانه ها‏‎ ‎‏با ایشان تماس می گرفتند و درخواست سخنران و مبلغ می کردند و یا گاهی گروههای‏‎ ‎‏سیاسی مختلف که دیدگاه چپی داشتند برای دانشجویان جلساتی برگزار می کردند.‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 491
‏هدف اصلی این گروهها ایجاد شبهه در اذهان جوانان نسبت به اسلام و ناکارآمد نشان‏‎ ‎‏دادن آن در جامعه بویژه در مسائل اقتصادی بود. شهید بهشتی تعدادی از افرادی را که‏‎ ‎‏می دانست می توانند در مقابل اینها بایستند و پاسخ شبهاتشان را بدهند انتخاب کرد که‏‎ ‎‏یکی از آنها من بودم و در عرض آن شش روز تقریباً در پنج جلسه از این نوع جلسات‏‎ ‎‏شرکت کردم.‏

‏     همان طوری که گفتم گاهی نیز از سوی بعضی از اداره ها و وزارتخانه ها دعوت‏‎ ‎‏می شدیم تا برای کارمندان اعتصابی سخنرانی کنیم. همچنان که می دانید در آن مقطع‏‎ ‎‏اکثر اداره ها و کارخانه ها در اعتصاب بودند منتها بسیاری از کارمندان به این صورت به‏‎ ‎‏محل کارشان می آمدند ولی کار نمی کردند. به همین جهت از سوی گردانندگان این‏‎ ‎‏اعتصابها برای حفظ روحیه کارمندان جلسات سخنرانی ترتیب می دادند اما این جلسات‏‎ ‎‏برای من از یک جهت خیلی عجیب بود چون غالب سخنرانیهای من در مساجد و‏‎ ‎‏حسینیه ها بود و در این مکانها نیز معمولاً زنها با حجاب کامل و جدا از مردها در پشت‏‎ ‎‏پرده می نشستند و به سخنرانی گوش فرا می دادند؛ ولی در این اداره ها که می رفتیم زن و‏‎ ‎‏مرد کنار هم بودند و خانمی که حجاب کامل داشته باشد کمتر به چشم می خورد. در عین‏‎ ‎‏حال همه طرفدار انقلاب و مبارزه و علاقه مند به امام بودند. من هیچ گاه یادم نمی رود که‏‎ ‎‏هنوز بیش از شش ماه به پیروزی انقلاب مانده بود و من با ماشین از خیابان پل چوبی‏‎ ‎‏تهران عبور می کردم که دیدم عده ای از دانشجویان دختر و پسر که در حدود سیصد نفر‏‎ ‎‏بودند تظاهرات می کنند. در همین حین یکی از دختران دانشجو که کاملاً بی حجاب بود‏‎ ‎‏در حالی که تعدادی از عکسهای امام را در دست داشت به طرف ماشینها می رفت و به‏‎ ‎‏شیشه آنها عکس امام را می چسباند که یکی از آنها را روی شیشه ماشین من چسباند.‏‎ ‎‏البته در آن مقطع زمینه چندانی برای گوشزد کردن مسأله حجاب به افراد بی حجاب‏‎ ‎‏وجود نداشت ولی نفس حضور این زنان در صحنه مبارزه و مخالفت با رژیم در کنار‏‎ ‎‏سایر زنهای محجبه و انقلابی می توانست در جذب آنها به طرف رعایت احکام اسلامی‏‎ ‎‏و از جمله حجاب فوق العاده مؤثر باشد. به همین خاطر است که شما اگر فیلمهای‏‎ ‎‏تظاهرات و راهپیمایی مردم را به ترتیب ملاحظه بکنید می بینید که ما هر چه به پیروزی‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 492
‏انقلاب نزدیک تر می شدیم تعداد زنهای بی حجاب در راهپیماییها کمتر شده است و این‏‎ ‎‏به معنی عدم شرکت افراد بی حجاب در راهپیماییها نیست بلکه همان زنهای بی حجاب‏‎ ‎‏به مرور زمان و به واسطه برخورد با زنهای مؤمن و باحجاب، محجبه شده اند و اصولاً‏‎ ‎‏حجاب اسلامی به یکی از شعارهای عملی خانمها در مبارزه تبدیل شده بود.‏

‏     یکی دیگر از خاطراتم از روزهای تحصن در دانشگاه این است که یک روز بعضی از‏‎ ‎‏گروههای کمونیستی در راستای اهدافشان برای تحت فشار قرار دادن رهبران و مسلح‏‎ ‎‏شدن مردم، توطئه ای را به اجرا درآوردند که خوشبختانه مؤثر نیفتاد. اصل قضیه از این‏‎ ‎‏قرار بود که اینها عده ای را تحریک کرده بودند که یکی از مراکز فساد تهران در نزدیکی‏‎ ‎‏دروازه قزوین را به آتش بکشند که بر اثر آتش سوزی آن محله کاملاً سوخته و ویران شده‏‎ ‎‏بود و تعدادی از زنها نیز در آتش سوخته بودند و بعد گروهی از کمونیستها یکی از آن‏‎ ‎‏جنازه ها را برداشته بودند و به دانشگاه تهران آوردند در حالی که شعار می دادند که رژیم‏‎ ‎‏آن محل را آتش زده است و فریاد می زدند رهبران ما را مسلح کنید.‏‎[3]‎‏ در چنین مقطعی که‏‎ ‎‏احساسات بر اکثر مردم غلبه پیدا کرده بود، طبیعی بود که مردم تحت تأثیر این واقعه قرار‏‎ ‎‏بگیرند و با کمونیستها که اهداف نادرستی در سر می پروراندند هم صدا و هم نوا شوند و‏‎ ‎‏دست به کارهایی بزنند که پیامدهای وخیمی را به دنبال داشته باشد؛ به همین جهت به‏‎ ‎‏محض ورود اینها به محوطه دانشگاه یکی از بزرگان که الآن یادم نیست شهید مطهری‏‎ ‎‏بود یا شهید بهشتی به آقای خلخالی فرمود: فوراً وارد صحنه شوید و نگذارید اینها با‏‎ ‎‏شعارهای انحرافی مردم را تحریک کنند و موقعیت را از دست ما خارج سازند که آقای‏‎ ‎‏خلخالی هم بلافاصله به میان مردم آمد و شروع به سخنرانی کرد ولی با اینکه ایشان‏‎ ‎‏صدای بلندی داشت و خیلی بلند صحبت می کرد به جهت اینکه مردم شعار می دادند و‏‎ ‎‏سر و صدا خیلی زیاد بود بعد از دو ـ سه دقیقه صدای ایشان گرفت و دست از سخنرانی‏‎ ‎‏برداشت و فقط داد می زد توطئه توطئه توطئه که جوانهای مسلمان و حزب اللهی نیز‏‎ ‎‏ایشان را همراهی کردند و با شعار توطئه توطئه بر شعارهای دیگر غلبه پیدا کردند و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 493
‏کمونیستها مجبور شدند جنازه را به زمین بگذارند و سکوت اختیار کنند و هنگامی که‏‎ ‎‏سر و صداها خوابید ایشان شروع به صحبت کرد و گفت: ابتدا باید دید این جنازه کیست‏‎ ‎‏و از کجا آمده و به چه دلیل کشته شده است و همه این مسائل نیاز به بررسی و تأمل دارد‏‎ ‎‏و نمی توان تنها با روی دست گرفتن یک جنازه جنجال به پا کنیم. به این ترتیب یکی از‏‎ ‎‏توطئه های کمونیستها ناکام ماند و آنها فهمیدند که هرجا و با هر وسیله ای نمی توانند‏‎ ‎‏خواسته خودشان را به کرسی بنشانند. بعد از اینکه وضعیت تا حدودی آرام شد، مرحوم‏‎ ‎‏آیت الله طالقانی به دانشگاه آمد‏‎[4]‎‏ و موقعی که از قضیه باخبر شد، فرمود: بهتر است که‏‎ ‎‏عده ای از آقایان برای بررسی اوضاع آن محله و رسیدگی به زنهای بیچاره به آنجا بروند و‏‎ ‎‏اگر سرپناه و مأوایی ندارند به طور موقت جایگاهی برای آنها تهیه کنند و از تعرض و آزار‏‎ ‎‏و اذیت احتمالی اراذل و اوباش نجات دهند که من به همراه آقایان شرعی، ناطق نوری و‏‎ ‎‏رستگاری و یک فرد دیگر که الآن یادم نیست هر دو نفر با یک مینی بوس و مقداری‏‎ ‎‏وسایل و همچنین بلندگو به طرف آن محله راه افتادیم و متأسفانه با وضعیت خیلی ناجور‏‎ ‎‏و اسفبار این زنهای مفلوک و بعضاً پیر و عاجز و ناتوان رو به رو شدیم. بعضی از آنها در‏‎ ‎‏گوشه ای با ترس و لرز شدید نشسته بودند و عده ای هم می ترسیدند که از آن محل خارج‏‎ ‎‏شوند؛ چون عده ای از مردم در بیرون ایستاده بودند و عده ای هم دنبال اینها می گشتند و‏‎ ‎‏قصد کشتنشان را داشتند که ما با بلندگو اعلام کردیم که حضرت آیت الله طالقانی‏‎ ‎‏فرموده اند که با اینها کاری نداشته باشیم، خود این بیچاره ها هم معلول نظام ستمشاهی‏‎ ‎‏هستند. بالاخره به هر ترتیبی بود همه زنهایی را که زنده مانده بودند جمع کردند و با‏‎ ‎‏مینی بوسها به محلی که از طرف مرحوم آقای طالقانی در نظر گرفته شده بود بردند.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 494

  • . این تحصن در تاریخ 8 / 11 / 57 با حضور تعدادی از روحانیون صورت گرفت که با پیوستن چهره های سرشناس روحانی به تعداد آنها افزوده می شد. ر.ک. به: هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی؛ ج 2،  ص 1106، 1110.
  • . گاهی برای اینکه مسئولین را وادار به اجابت خواسته شان بکنند در ضمن شعارهای خشن، اعمال و حرکات خشونت آمیزی نیز انجام می دادند.
  • . مقصودشان این بود که شما علما و روحانیون ما را به صحنه مبارزه کشانده اید و رژیم هم بی رحمانه مردم را به خاک و خون می کشد پس باید شما هم ما را مسلح کنید تا با رژیم مقابله کنیم.
  • . مرحوم آقای طالقانی به خاطر کسالتی که داشت نمی توانست دائماً در بین متحصنین حضور داشته باشد به همین جهت بعضی از روزها به هنگام غروب می آمد و حدوداً تا ساعت ده شب در آنجا می ماند همچنان که آیت الله منتظری هم بعضی از اوقات و روزها به جمع متحصنین می پیوست.