دیدار با امام بعد از بازگشت از فرانسه
همان طوری که عرض کردم اولین دیدار من با حضرت امام بعد از بازگشت ایشان از پاریس در مقابل دانشگاه تهران صورت گرفت؛ یعنی موقعی که ماشین حامل حضرت امام برای پاسخگویی ایشان به ابراز احساسات مردم لحظاتی توقف کرد و من خدمت ایشان رسیدم و چهره نورانی اش را بعد از سالیان سال دیدم و از همان بیرون ماشین خدمتش عرض سلام و ارادت کردم. آنگاه خداوند را سپاس گفتم که بالاخره بعد از سالها زیارت حضرت امام که برایم به صورت یک عقده و یک آرزوی دست نیافتنی درآمده بود خواسته ام را اجابت فرمود و ما وجود مبارک حضرت امام را در میان خودمان احساس کردیم. یادآوری می کنم که من در مورد آن سالها بویژه در سالهای پایانی مبارزه و اوج انقلاب هرچند وقت یک بار در خواب می دیدم که حضرت امام تشریف آورده اند
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 499
و من در کنار ایشان هستم و بعد موقعی که از خواب بیدار می شدم از اینکه ایشان را تنها در خواب می بینم بشدت ناراحت می شدم و با خودم می گفتم که چقدر ما کم سعادتیم که نه در زمان پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بودیم تا توفیق زیارتشان نصیب ما شود و نه شایستگی دیدن تنها ذخیره اهل بیت عصمت (ع) را داریم و بلکه از ملاقات نایب آن حضرت، مرجع تقلید و رهبرمان نیز محروم شده ایم.
به هر حال بعد از اولین دیدار من با حضرت امام که خیلی کوتاه بود، من به همراه برادر کوچکترم آقای سیدحسن موسوی که در مقابل دانشگاه به من کمک می کرد بعد از اینکه در منزل یکی از آشنایان ناهار خوردیم، در حدود ساعت پنج به طرف مدرسه رفاه حرکت کردیم و موقعی که به مدرسه رفاه رسیدیم با اولین کسی که برخورد و سلام و احوالپرسی کردیم آقای صباغیان بود. من آقای صباغیان را اگرچه قبلاً در قم و در منزل آقای پسندیده دیده بودم و می شناختم ولی آن موقع با ایشان صحبت و گفتگو نکرده بودم. بعد به داخل مدرسه رفتیم که دیدیم فعلاً کسی نیامده و خبری نیست و بعد وقتی از مدرسه بیرون آمدیم با مرحوم شهید بهشتی مواجه شدیم که داشت با خبرنگاران داخلی و خارجی که دورش را گرفته بودند مصاحبه می کرد و به تناسب، جوابشان را در کمال طمأنینه و متانت به زبانهای فارسی و آلمانی می داد و موقعی که شب شد و نمازمان را خواندیم اعلام کردند که حضرت امام تشریف می آورند. بعد از مدتی حضرت امام در حالی که جمع زیادی از مردم و علما در کنار ایشان بودند به مدرسه رفاه آمد و به طرف یکی از اتاقها که برای ایشان در نظر گرفته شده بود، رفت و من آن موقع نتوانستم که ایشان را زیارت کنم و الآن دقیقاً یادم هست که حدود ساعت نُه شب بود که ظاهراً آقای شیخ حسن صانعی آمد و به من گفت نمی خواهی حضرت امام را ببینی؟ و من در حالی که سر از پا نمی شناختم به همراه ایشان به اتاق حضرت امام رفتم. در آن اتاق در حدود چهل نفر از علما و بزرگان و سیاستمداران مانند شهید بهشتی، آقای مهدوی کنی، آقای انواری، مرحوم شهید محلاتی، مهندس بازرگان، دکتر یزدی و صباغیان حضور داشتند
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 500
و از آنجا که حضرت امام خسته بود و نیاز به استراحت داشت هر یک از افراد به طور مختصر با ایشان سلام و احوالپرسی کردند و دستشان را بوسیدند و این ملاقات هم به این ترتیب پایان یافت و من همان شب برای انجام کارهای عقب افتاده ام که خیلی هم زیاد بود عازم قم شدم.
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 501