فصل یازدهم: انقلاب در آستانه پیروزی

ملاقات دوباره امام به همراه اخوی و با حضور شهید مطهری

ملاقات دوباره امام به همراه اخوی و با حضور شهید مطهری

‏این ملاقات در حالی بود که برادرم آقاسیدمحسن موسوی که در زندان بود و ما چهار‏‎ ‎‏روز بعد از ورود امام به ایران با سپردن وثیقه ایشان را آزاد کردیم و به همراه ایشان‏‎ ‎‏خدمت امام رفتیم که در آن جلسه شهید مطهری ما را محضر حضرت امام بردند. وقتی‏‎ ‎‏حضرت امام مطلع شد که اخوی تازه از زندان آزاد شده است تعجب کرد از اینکه یک‏‎ ‎‏روحانی تا آن زمان در زندان بوده است و در واقع ایشان آخرین روحانی بود که از زندان‏‎ ‎‏آزاد شد. علت تأخیر در آزادی اخوی این بود که در حدود دو ماه قبل از آن، ساواک به ما‏‎ ‎‏گفته بود که باید برای ایشان وکیل بگیرید و در میان وکلا نیز تنها چهار نفر بودند که‏‎ ‎‏وابسته به دستگاه و شاه نبودند و زندانیان سیاسی هم معمولاً یکی از این چهار نفر را‏‎ ‎‏انتخاب می کردند و ساواک هم با وکالت اینها مخالفت نمی کرد. این وکلا عبارت بودند از‏‎ ‎‏آقای زواره ای رئیس قبلی سازمان ثبت اسناد کشور، آقای سیدمحمد خامنه ای برادر‏‎ ‎‏بزرگ مقام معظم رهبری، دکتر عبدالکریم لاهیجی، داماد دکتر مصدق و آقای حاج سید‏‎ ‎‏جوادی. اخوی، آقای لاهیجی را به عنوان وکیل تسخیری خودش برگزیده بود و ما در‏‎ ‎‏طی این دو ماه مدام به دنبال آقای لاهیجی می گشتیم و هیچ کجا پیدایش نمی کردیم تا‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 516
‏اینکه بالاخره یک روز من او را در محل کارش در بلوار کشاورز تهران یافتم و موضوع را‏‎ ‎‏با ایشان در میان گذاشتم. او نیز با قاضی دادگاه تماس گرفت و با بیان وضع موجود،‏‎ ‎‏درخواست کرد که آقا سیدمحسن لااقل با وثیقه آزاد شود که حرف ایشان پذیرفته شد و‏‎ ‎‏من در روز شانزدهم بهمن سال 57، با سپردن سند خانه ام در دادسرای ارتش، اخوی را‏‎ ‎‏آزاد کردم. جالب اینجاست که هنگام خروج از زندان قصر جمعی از ساواکیهای رده بالا‏‎ ‎‏دور ما جمع شده بودند و با زبان بی زبانی می خواستند بدانند که تکلیف آنها چه می شود‏‎ ‎‏و از ما درخواست امان نامه می کردند. بعد از آزادی اخوی، من بیشتر در فکر سامان دادن‏‎ ‎‏اوضاع قم بودم و گاهی به تهران جهت زیارت حضرت امام می رفتم. در روز بیست و یکم‏‎ ‎‏بهمن که مردم قم با شکستن قانون حکومت نظامی به امر امام راهپیمایی کردند و در‏‎ ‎‏صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع کرده بودند، آخرین سخنرانی خودم را قبل از‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب انجام دادم و همان جا اعلام کردم که ما فقط امشب به مأموران شاه مهلت‏‎ ‎‏می دهیم که اسلحه ها را تحویل بدهند و تسلیم شوند و به مردم هم گفتم: به فرمان امام،‏‎ ‎‏حکومت نظامی را بشکنید و همه به خیابانها بریزید و توطئه های دشمن را خنثی کنید.‏‎ ‎‏آن روز جوانان مبارز و انقلابی قم قبل از فرارسیدن شب، کلانتری بخش یک را که در‏‎ ‎‏چهارراه شهدا بود، بدون درگیری به تصرف خود درآوردند. من نیز به کلانتری رفتم و با‏‎ ‎‏دادن رسید به رئیس کلانتری اسلحه های موجود در آنجا را تحویل گرفتم و چون جای‏‎ ‎‏مطمئنی در اختیار نداشتیم ناچار اسلحه ها را به منزل ما بردیم. کار تصرف و تخلیه‏‎ ‎‏اسلحه های کلانتری بخش یک تا ساعت چهار بعد از ظهر تمام شد و ما در اوایل شب در‏‎ ‎‏حدود ساعت هفت با جمعی از دوستانمان از علما و بازاریها از جمله آقای علی آقا‏‎ ‎‏محمدی که در ستاد نماز جمعه فعالیت می کند و آقای حسین معین و آقای ابوالفضل‏‎ ‎‏قوی بنیه به سراغ شهربانی در خیابان باجک رفتیم. در آنجا نیز چون من را می شناختند‏‎ ‎‏درگیری پیش نیامد و معاون رئیس شهربانی آمد و گفت: ما مطیع شما هستیم، هر کاری‏‎ ‎‏که بگویید انجام می دهیم. بعد از ما جناب آقای یزدی هم تشریف آوردند و ما با تحویل‏‎ ‎‏گرفتن سلاحهای آنجا برگشتیم و به مردم هم گفتیم: دیگر لزومی ندارد وارد شهربانی‏‎ ‎‏بشوند. با پیروزی انقلاب من تا روز بیست و چهارم بهمن برای انجام کارهایی بین تهران و‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 517
‏قم در رفت و آمد بودم و در روز بیست و چهارم به امر امام امت به همراه حضرت آقای‏‎ ‎‏جمی عازم آبادان شدم.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)صفحه 518