فصل اول: ابعاد شخصیت امام

هیچ بنا نداشتیم به پاریس برویم

هیچ بنا نداشتیم به پاریس برویم 

‏ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت‏‎ ‎‏نداشت. هر چه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود. من هیچ‏‎ ‎‏برای خودم یک چیزی که، عملی خودم کرده باشم، یک چیزی برای خودم قائل باشم‏‎ ‎‏نیستم، برای شما هم قائل نیستم. هرچه هست از اوست. کارهایی می شود که ما اصلاً در‏‎ ‎‏ذهنمان نمی آمد که این کار مثلاً باید بشود می شد، و می دیدیم که نتیجه دارد. در همین‏‎ ‎‏آخر که ما آمدیم تهران، و آقایان هم به عنوان وزارت بودند؛ حکومت نظامی اعلام‏‎ ‎‏کردند، من اصلاً نمی دانستم که اینها برای چه حکومت نظامی اعلام کرده اند ـ بعد به ما‏‎ ‎‏گفتند ـ لکن به ذهنم آمد که ما بشکنیم این حکومت نظامی را. آنها روز اعلام کردند که از‏‎ ‎‏ظهر به آن طرف حکومت نظامی. و من نوشتم و شکسته شد، و بعد ما فهمیدیم که توطئه‏‎ ‎‏بوده است. این حکومت نظامی برای این بوده است که بعدش مستقر بشوند در خیابانها‏‎ ‎‏نظامیها و قوایی که دارند؛ و شب کودتا کنند و همۀ ماها را و شماها را از بین ببرند، این را‏‎ ‎‏هم خدا کرد، هیچ ما در ذهنمان یک مسئله ای نبود.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 5

  • )) همان؛ ج 10، ص 196.