فصل اول: ابعاد شخصیت امام

من آنم که شما منزلم را دیدید

من آنم که شما منزلم را دیدید

‏شاه گفته است که او غرض شخصی با من دارد، او دارد حسابها را (عین عبارت اوست)‏‎ ‎‏که دارد حسابها را پاک می کند ... (یعنی من) او را به حبس انداختم، من او را تبعید کردم،‏‎ ‎‏او حالا از این طرف پاک می کند. ... باید حساب کرد. آقا، من که یک نخست وزیر نبودم و‏‎ ‎‏یک بارگاه و قبه داشته باشم؛ من آنم که حالا هم که اینجا آمده ام، منزلم ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ دیدید که‏‎ ‎‏شما‏‎[1]‎‏ نمی توانید تویش بنشینید و بیشتر از این هم نمی خواهم. اصلاً من توی حبس هم‏‎ ‎‏وقتی وارد شدم به آن باشگاه افسران ـ اول من را بردند توی باشگاه افسران ـ من وقتی‏‎ ‎‏وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است که همه چیز آماده است که منزلهای ما‏‎ ‎‏خواب ندیده اند! به آن مأمورها گفتم خوب، اینکه از منزل ما بهتر است ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ و‏‎ ‎‏بهتر هم بود، بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر؛ همان مثل منزل خودمان، یک‏‎ ‎‏خرده ای هم بهتر! وقتی هم که از حبسْ ما بیرون آمدیم، حبسش هم یک حبسی نبود که‏‎ ‎‏به ما یک بدی بگذرد ـ یک سختی ـ ما به واسطۀ آن بدی حالا با شاه ـ مثلاً ـ به هم زدیم!‏‎ ‎‏... وقتی هم که از آنجا آمدیم، در یک باغ بزرگ و در یک عمارت عالی، که ما به خواب‏‎ ‎‏هم شاید ندیده بودیم، ... بعد هم که رفتیم منزل خودمان، ... ما اینقدر هم عادت نکرده‏‎ ‎‏بودیم که بیرون بیاییم و گردش برویم.‏‎[2]‎

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 49

  • حضار.
  • )) صحیفه امام؛ ج 4، ص 302ـ303.