فصل اول: ابعاد شخصیت امام

از هیچ چیز نمی ترسم

از هیچ چیز نمی ترسم 

‏ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛‏‎ ‎‏بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع‏‎ ‎‏می دانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. ‏‏[‏‏مدیر اطلاعات‏‎ ‎‏]‏‏به‏‎ ‎‏دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک‏‎ ‎‏حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه می افتم دنبالش. اگر‏‎ ‎‏من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم،‏‎ ‎‏می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم بحمدالله تعالی. والله ، تا حالا‏

کتابامام به روایت امامصفحه 75
‏نترسیده ام ‏‏[‏‏ابراز احساسات حضار‏‏]‏‏. آن روز هم که می بردندم، آنها می ترسیدند؛ من آنها‏‎ ‎‏را تسلیت می دادم که نترسید. ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏

‎     ‎‏آخر اگر ما برای مقصد اسلامی، برای مقصدی که انبیا خودشان را به آب و آتش‏‎ ‎‏زدند، اولیای عظام خودشان را به کشتن دادند، علمای بزرگ اسلام را آتش زدند، سر‏‎ ‎‏بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهای طولانی کردند، اگر چنانچه ما برای مقاصد‏‎ ‎‏اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم برای اینکه خرقه را از این عالم خالی کند‏‎ ‎‏می ترسد؟ اگر ما ماورای این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا‏‎ ‎‏کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر‏‎ ‎‏این عالم جایی ندارد. خدای تبارک و تعالی وعده کرده به ما که یک جای خوب دارید،‏‎ ‎‏اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما‏‎ ‎‏از چه بترسیم؟ چه ترسی ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام‏‎ ‎‏کنید؛ اول زندگی راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون می رویم؛ از این رنج و مِحَن‏‎ ‎‏خلاص می شویم. آقای ما فرموده: والله ِ، لاَبْنُ اَبیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْیِ‏‎ ‎‏اُمِّه‏‎[1]‎‏. خوب ایشان فرموده اند، ما البته نمی توانیم همچو دعویها بکنیم، لکن ما شیعۀ او‏‎ ‎‏هستیم.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 76

  • )) نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خطبه 5: «سوگند به خدا علاقۀ پسر ابوطالب به مرگ بیشتر است از علاقۀ طفل به پستان مادرش».
  • )) صحیفه امام؛ ج 1، ص 292ـ293.