فصل دوم: امام و مردم

فردا تذکره ام را نزد مقامات می فرستم

فردا تذکره ام را نزد مقامات می فرستم

‏بعد از آنکه مصلحت و نظرخواهی خود را به صورت تلگراف به مقامات عراقی‏

کتابامام به روایت امامصفحه 98
‏رسانیدم... جوابی که ندادند و عکس العمل هم به آن شدت نشان دادند، در این صورت‏‎ ‎‏من فکرم منتهی شد به اینکه ما دیگر وجودمان در اینجا لزومی ندارد ... فردا تذکره ها را‏‎ ‎‏می فرستیم و تقاضای خروج می کنیم ... در هر صورت من گوارا نیست برایم، هر چه فکر‏‎ ‎‏کردم گوارا بشود برایم اینجا، در صورتی که دوستان هم دارند می روند، در صورتی که‏‎ ‎‏برادران دینی ما را اینطور دارند می فرستند، در صورتی که ـ اینطوری که به من گفتند،‏‎ ‎‏اینطوری که به من گفتند ـ در مدتها پیش که یهودیها را بنا بود از بغداد بیرون کنند،‏‎ ‎‏شش ماه مهلت دادند و یک جلسه ای درست کردند، هیأتی درست کردند که اموال اینها‏‎ ‎‏را به طور عادلانه بخرند و به آنها بدهند و بروند و با شما آقایان و با ملت شیعه در اینجا ـ‏‎ ‎‏ایرانی ها ـ اینطور رفتار کردند و من ناگوار است برایم که در یک همچو مملکتی که با ...‏‎ ‎‏اینطور رفتار می کنند، با مجاورین قبور ائمه ـ علیهم السلام ـ اینطور عمل می کنند، من‏‎ ‎‏دیگر برایم گوارا نیست ماندن اینجا.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 99

  • )) همان؛ ج 2، ص 405 و 406.