فصل دوم: امام و مردم

از عهدۀ جواب نمی توانم برآیم

از عهدۀ جواب نمی توانم برآیم

‏من هر چه مصیبت بر برادرهای ایرانی وارد بشود یا تحمل زحمتها بکنند، این به منزلۀ‏‎ ‎‏یک بار گرانی است که بر دوش من واقع می شود و من از عهدۀ جواب آن نمی توانم‏‎ ‎‏برآیم. همین دو ـ سه روز، باز کشتارهایی در ایران واقع شده است که موجب تأثر ماست.‏‎ ‎‏و اهالی ایران، از جاهای مختلف ایران به تهران آمدند و تحمل زحمات کردند،‏‎[1]‎‏ در این‏‎ ‎‏سرمای زمستان هجوم کردند طرف تهران. و این هم موجب تأثر من است؛ و تمام آنها‏‎ ‎‏یک باری است به دوش من که سنگینی می کند.‏

‏     من از خدای تبارک و تعالی توفیق ملت ایران را و مردم ایران را خواستارم. من‏‎ ‎‏سلامت همۀ آنها را از خداوند تعالی خواستارم. من بنا داشتم که بروم پیش رفقای ایرانی‏‎ ‎‏و در صف آنها خدمت بکنم و میل داشتم که اگر آنها برایشان غمی وارد می شود من هم‏‎ ‎‏شریک باشم؛ اگر خدای نخواسته خون آنها بریزد من هم با آنها شریک باشم. ‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 100

  • اشاره به هجوم سیل آسای مردم از اطراف و اکناف ایران به تهران، برای استقبال از امام.
  • )) صحیفه امام؛ ج 5، ص 543.