فصل سوم: اصول رهبری

می خواهم او را به ایران بیاورند

می خواهم او را به ایران بیاورند

‏سؤال: ‏‏[‏‏... آیا شما دستور داده اید که او را در خارج بکُشند؟ و آیا به نظر شما این کار‏‎ ‎‏ممکن است؟‏‏]‏

‏جواب: نه من دستور ندادم. من میل دارم که بیاید ایران و او را محاکمه کنیم. من اگر‏‎ ‎‏می توانستم او را حفظش می کردم و می آوردمش ایران و علناً او را محاکمه می کردیم‏‎ ‎‏برای این پنجاه و چند سال ظلمی که کرده. و آن خیانتهایی که او کرده است جبران‏‎ ‎‏می کردیم. و این سرمایه هایی که از ما به خارج برده است اگر او کشته بشود از دست ما‏‎ ‎‏می رود. لکن اگر حفظش کنیم و بیاوریم به اینجا ممکن است این ثروت برگردد به‏‎ ‎‏ایران....‏

‏     من مایلم که او بیاید ایران. بیاورندش ایران و ما محاکمه کنیم.‏

‏[‏‏خطاب به مترجم:‏‏]‏‏ بگویید به او که مرحوم مدرس که با شاه سابق دشمن سرسخت بود‏‎ ‎‏یکوقتی که شاه‏‎[1]‎‏ به سفر رفته بود، وقتی آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود که من به شما‏‎ ‎‏دعا کردم. خیلی او خوشش آمده بود که چطور یک دشمن دعا کرده بود. گفته بود، نکته‏‎ ‎‏این است که اگر تو مرده بودی اموالی که از ما غارت کرده بودی و به خارجیها داده بودی‏‎ ‎‏همه از بین رفته بود. و من دعا کردم تو زنده باشی برگردی، بلکه بتوانیم ما مالها را‏‎ ‎‏برگردانیم. حالا ما هم همان طور هستیم و این پسر هم بیشتر از او اموال ما را برده است به‏‎ ‎‏خارج.‏‎[2]‎

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 163

  • رضا شاه پهلوی.
  • )) صحیفه امام؛ ج 10، ص 100 ـ 101. منظور امام این بود که شاه سالم بماند، تا پس از تحویل به دادگاههای انقلاب به خاطر جنایاتش، که با مردن شاه دیگر این امکان از بین رفت. محاکمه و اموال ملت از او باز پس گرفته شود.