فصل سوم: اصول رهبری

من عار دارم که با تو حرف بزنم

من عار دارم که با تو حرف بزنم

‏مردم ایران... در هر جا فریادشان این است که ما آزادی می خواهیم، ما استقلال‏

کتابامام به روایت امامصفحه 184
‏می خواهیم، ما یک حکومتی که استقلال را از ما سلب کرده است این را نمی خواهیم.‏‎ ‎‏این آیا اسمش این است که مردمِ اراذلی هستند، مردمِ پستی هستند که می گویند ما آزاد‏‎ ‎‏می خواهیم باشیم، ما مستقل می خواهیم باشیم، ما می خواهیم تحت حکومت غیر‏‎ ‎‏نباشیم؟ این از پستی آنهاست که می خواهند نباشیم؟ که اگر تحت ارادۀ شما باشند آن‏‎ ‎‏وقت خیلی مردم شریفی هستند؟! اگر نفتها را دستْ همه توی مشتشان بگیرند و بیایند‏‎ ‎‏تقدیم کنند و کلیدهای مخازن را تقدیم شما کنند، آن وقت یک مردم شرافتمندی،‏‎ ‎‏بزرگواری هستند؟! حالا که می گویند که غارتمان نکنید حالا پستند، اراذلند؟! این منطق‏‎ ‎‏است که شما دارید؟! یا منطق اوباش است اینها! منطق اراذل است این حرفها نه منطق‏‎ ‎‏یک انسان! انسان نمی تواند اینطور حرف بزند. تو اگر این جور تعبیر نکرده بودی، من هم‏‎ ‎‏این جور تعبیر نمی کردم. من عار دارم که با تو‏‎[1]‎‏ حرف بزنم!‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 185

  • شاه.
  • )) صحیفه امام؛ ج 5، ص 109 ـ 110.