فصل سوم: اصول رهبری

قیام مسلحانه حالا وقتش نیست

قیام مسلحانه حالا وقتش نیست

‏من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد‏‎[1]‎‏ آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا‏‎ ‎‏بشوند. پیش من، شاید بیست روز ـ بعضیها می گفتند 24 روز ـ مدتی بود پیش من. هر روز‏‎ ‎‏[‏‏می‏‏]‏‏آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از قرآن. همۀ‏‎ ‎‏حرفهایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن‏‎ ‎‏وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید‏‎ ‎‏عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود. می گویند یک یهودی در همدان مسلمان شده‏‎ ‎‏بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوءظن مرحوم‏‎ ‎‏آسید عبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یکوقت‏‎ ‎‏خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی ام؟ گفت: شما‏‎ ‎‏آقای آسید عبدالمجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی‏‎ ‎‏بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام. گفته بود نکتۀ اینکه تو تازه مسلمان که‏‎ ‎‏همۀ پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملاّ و این چیزها، تو از من‏‎ ‎‏بیشتر مقدسی، این نکتۀ این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد‏‎ ‎‏حقه زده. یک قضیه ای بوده. می خواسته با صورت اسلامی کارش را بکند. تو یهودیها‏‎ ‎‏اینگونه کارها هست. من به نظرم آمد که این قضیه... اینقدر نهج البلاغه و خوب، من هم‏‎ ‎‏یک طلبه هستم؛ من اینقدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده ـ‏

کتابامام به روایت امامصفحه 189
‏بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه اش گوش کردم و‏‎ ‎‏آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط‏‎ ‎‏اینکه گفت که ما می خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا‏‎ ‎‏وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می دهید و کاری هم ازتان نمی آید. دیگر‏‎ ‎‏بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می خواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که‏‎ ‎‏مسئله همان طورها بوده.‏

‏     بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آنها اشخاصی سفارش کرده بودند که اینها‏‎ ‎‏را تأیید کنید، اینها مردم کذایی هستند، فلان، مع ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان‏‎ ‎‏خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که اینها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده‏‎ ‎‏بود.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 190

  • یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق منافقین.
  • )) صحیفه امام؛ ج 8، ص 143ـ144.