فصل سوم: اصول رهبری

من خیلی زودباور نیستم

من خیلی زودباور نیستم

‏یک نفر آدم پیش من گفت که اینها حاضرند. الآن یادم نیست که از کجا آمده ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏. یکی‏‎ ‎‏از خارج آمد اینجا به من گفت ـ شاید بیست روز پیش از این ـ که اینها حاضرند که این شاه‏‎ ‎‏را بنشانند توی طیاره ای به اسم یک جایی ببرند و بعد چند نفر از اینهایی که طیاره ها را‏‎ ‎‏می ربایند، اینها بربایند و بیاورند اینجا. حاضرند این کار را بکنند برای حل مسئله‏‎[1]‎‏. من‏‎ ‎‏خیلی زودباور نیستم. گفتم نه. ما این کار را نمی کنیم. ما می خواهیم تحویلش بدهند.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 193

  • مبادله گروگانهای لانه جاسوسی امریکا با شاه.
  • )) صحیفه امام؛ ج 11، ص 277.