فصل چهارم: رنجها و نگرانیها

نمی خواهم شما هم به سرنوشت دیگران مبتلا شوید

نمی خواهم شما هم به سرنوشت دیگران مبتلا شوید

‏باید من متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمی خواهم که شماها هم به‏‎ ‎‏سرنوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمی خواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته‏‎ ‎‏باشند. من در حالات همه تان مطالعه کردم و می کنم و نمی خواهم که منتهی بشود آن‏‎ ‎‏رأیی که من دارم به اینکه شما ـ خدای نخواسته ـ دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر‏‎ ‎‏خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر می خواهید عمر‏‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 247
‏بکنید؟ مگر شما هر مقامی هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمدرضاخان بیشتر‏‎ ‎‏می شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 248

  • )) همان؛ ص 490ـ491.