فصل چهارم: رنجها و نگرانیها

این قدر ناراحت شدم که تلخیاش الآن هم هست

این قدر ناراحت شدم که تلخی اش الآن هم هست

‏من باز این ناراحتی که برایم پیدا شد، در ملاقاتی که محمدرضا با یکی از‏‎ ‎‏رئیس جمهورهای امریکا بود ـ گمان می کنم جانسون بود ـ من آن تلخی در ذائقه ام باز مثل‏‎ ‎‏اینکه هست، که می دیدم این آدمی که وقتی در ایران است با مردم آنطور رفتار می کند،‏‎ ‎‏آنطور سرکوب می کند مردم را، آنجا جلوی میز آن رئیس جمهور ایستاده بود و او‏‎ ‎‏عینکش را برداشته بود به او نگاه نمی کرد. از این طرف، نگاه می کرد و این مثل یک بچۀ‏‎ ‎‏مکتبی. آن وقت من تشبیهش کردم به یک بچه مکتبیهای زمان سابق که مقابل معلّمشان،‏‎ ‎‏که خیلی از او می ترسیدند و وحشت داشتند. یک همچو صحنه ای بود. من اینقدر‏‎ ‎‏ناراحت شدم که تلخی اش الآن هم وقتی فکر می کنم، در ذائقه ام هست که ما مبتلای به‏‎ ‎‏چه وضعی بودیم.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 248

  • )) همان؛ ج 12، ص 401ـ402.