فصل پنجم: خاطرات

یادتان نیست چطور فرار کردند

یادتان نیست چطور فرار کردند

‏این آقایانی که می گویند که ما مملکت را می خواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا‏‎ ‎‏هستیم، شما یادتان نیست که وقتی که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این‏‎ ‎‏بیچاره ها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند.‏‎ ‎‏آن روز که در بالای تهران طیاره ها راه افتاده بود و مردم را می ترساندند، من تهران بودم؛‏‎ ‎‏خدا رحمت کند مرحوم آقاشیخ حسین قمی ـ رضوان الله علیه ـ با ایشان در آن میدان‏‎ ‎‏شاپور، آنجاها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود‏‎[1]‎‏ با کمال طمأنینه، اصلش کأنه‏‎ ‎‏خبری نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبری نیست.... خدا نکند که یک روزی یک‏‎ ‎‏ورقی برگردد؛ اول کسی که فرار کند همین نشاندارها هستند، و ما هستیم الحمدلله اینجا‏‎ ‎‏تا آخرش؛ مگر اینها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 259

  • سبیل نام نوعی چپق است که بیشتر در عراق متداول بوده است.
  • )) صحیفه امام؛ ج 1، ص 302.