فصل پنجم: خاطرات

رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم

رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم

‏رضاشاه به مرحوم «فیروزآبادی» وقتی آمده بود به نجف، مرحوم فیروزآبادی در حرم از‏‎ ‎‏او ملاقات کرده بود، رضاشاه گفته بود من مقلد شما هستم آقا؛ مرحوم فیروزآبادی گفته‏

کتابامام به روایت امامصفحه 263
‏بود مطلب معلوم است) ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏؛ حالا تعهدات ایشان من را یاد کتاب ‏‏موش و گربه‏‎[1]‎‎ ‎‏انداخت امروز! کتاب ارزنده ای است کتاب ‏‏موش و گربه‏‏. کتاب آموزنده ای است. این همان‏‎ ‎‏وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمیِ قدرت، وضع حیله بازی‏‎ ‎‏آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب ‏‏موش و گربه‏‏؛ که سجاده را یکوقت انداخته و نماز‏‎ ‎‏خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده که من دیگر کاری نمی کنم، تا این موشهای‏‎ ‎‏بیچاره بازی خوردند و برایش چیز بردند و امثال ذلک؛ و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را‏‎ ‎‏یکدفعه گرفت. آن وقت یکی یکی می گرفت حالا پنج تا پنج تا‏‎[2]‎‏!‏‎[3]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 264

  • منظومۀ انتقادی کوچکی از عبید زاکانی.
  • برگرفته از شعر:سال یک موش می گرفت از ما    آزش اکنون شده فراوانااین زمان پنج پنج می گیرد    چون شده مؤمن و مسلمانا!
  • )) صحیفه امام؛ ج 4، ص 341.