فصل پنجم: خاطرات

یک پاسبان اگر می آمد

یک پاسبان اگر می آمد

‏در یک قضیه ای، که شاید قضیۀ کشف حجاب بود، مرحوم شیخ ـ رحمه الله ـ مرحوم‏‎ ‎‏آقا شیخ عبدالکریم ـ رضوان الله علیه ـ یک کاغذی به رضاشاه نوشت و راجع به این معنا‏‎ ‎‏تذکری داد. جواب نداد. نخست وزیر گفت: به عرض اعلیحضرت رسید، ایشان گفتند:‏‎ ‎‏شما خوب است که مشغول کار خودتان باشید. یک دانه پاسبان اگر می آمد در این شهر‏‎ ‎‏مذهبی که چقدر جمعیت مذهبی و چقدر اهل علم داشت می آمد، هر کاری با هر یک از‏‎ ‎‏شما می کرد، احدی صحبت نمی کرد.‏

‏     شهربانی حالا مثل شهربانی زمان رضاشاه است؛ محمدرضا شاه است؟! چرا باید ما‏‎ ‎‏قدر نعمت خدا را ندانیم؟‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 264

  • )) همان؛ ج 16، ص 137.