فصل پنجم: خاطرات

من چون جوان بودم

من چون جوان بودم

‏شما باید آن طوری که به حسب واقع هم همین طور است به مردم حالی کنید که ما برای‏‎ ‎‏خدمت آمدیم، ادارات برای خدمت آمدند، مردم با دل راحت بیایند تو ادارات. من آن‏‎ ‎‏تلخیهایی که در زمان سابق بود، در زمان رضاخان بود، بعدش هم در زمان این،‏‎[1]‎‏ آن وقت‏‎ ‎‏آن تلخیها را زمان رضاخان خود من چون جوان بودم توی این مسائل می رفتم گاهی، که‏‎ ‎‏اگر یک وقت ابتلا به کلانتری پیدا می شد. آن وقت برای جاهایی هم که از اینجا‏‎ ‎‏می خواستند بروند فرض کنید به آذربایجان هم، باید بروند کلانتری و آنجا یک ورقه ای،‏‎ ‎‏چیزی بگیرند. مردم وقتی می خواستند به کلانتری بروند با یک ترس و رعب و وحشتی،‏‎ ‎‏کأنّه می خواهند به حبس بروند.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 267

  • محمد رضا شاه.
  • )) صحیفه امام؛ ج 13، ص 496.