فصل پنجم: خاطرات

نمی داند عدلیه را با «الف» می نویسند یا با «ع»

نمی داند عدلیه را با «الف» می نویسند یا با «ع»

‏من مجلس آن وقت را هم دیده ام. کانَّهُ مجلس منتظر بود که مدرس بیاید؛ با اینکه با او بد‏‎ ‎‏بودند، ولی مجلس کانَّهُ احساس نقص می کرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می آمد،‏‎ ‎‏مثل اینکه یک چیز تازه ای واقع شده. این برای چه بود؟ برای اینکه یک آدمی بود که نه‏‎ ‎‏به مقام اعتنا می کرد و نه به دارایی و امثال ذلک؛ هیچ اعتنا نمی کرد؛ نه مقامی او را‏‎ ‎‏جذبش می کرد، ‏‏[‏‏نه دارایی‏‏]‏‏ ایشان وضعش این طور بود که ـ برای من نقل کردند این را‏‎ ‎‏که ـ داشت قلیان خودش را چاق می کرد. خودش این طور بود. فرمانفرمای آن روز ـ حالا‏‎ ‎‏که من می گویم «فرمانفرما»، شما به ذهنتان نمی آید که یعنی چه ـ فرمانفرمای آن روز‏‎ ‎‏وارد شده بود منزلش. گفته بود که به او، حضرت والا، من قلیان را آبش را می ریزم، تو این‏‎ ‎‏را، آتش سرخ کن را درست کن یا بعکس. از اینجا، همچو او را کوچک می کرد که دیگر‏‎ ‎‏نه، طمع دیگر نمی توانست بکند. وقتی این طور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را‏‎ ‎‏گردش بده، آن آدمی که همه برایش تعظیم می کردند، همه برایش چه می کردند، این‏‎ ‎‏وقتی این طوری می رسیده، این شخصیتها را این طوری از بین می برد که مبادا طمع کند‏‎ ‎‏که از ایشان چیزی بخواهد.‏

‏     من بودم آنجا که یک کسی یک چیزی نوشته بود. زمان قدرت رضاشاه، زمانی که آن‏‎ ‎‏وقت باز شاه نبود ـ آن وقت یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقا نمی کرد ـ یک کسی‏

کتابامام به روایت امامصفحه 272
‏آمد گفت: من یک چیزی نوشتم برای عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف که ـ‏‎ ‎‏یک همچو تعبیرهایی ـ که ببینند. گفت: رضاخان، که باز نمی داند اصلش عدلیه را با‏‎ ‎‏«الف» می نویسند یا با «ع» می نویسند؛ من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب‏‎ ‎‏می گفت، در حضورشان هم می گفت. این جوری بود وضعش.‏

‏     این چه بود؟ برای اینکه وارسته بود، وابسته به هواهای نفس نبود.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 273

  • )) همان؛ ج 16، ص 451ـ452.