فصل پنجم: خاطرات

این سیلی خواهد خورد

این سیلی خواهد خورد

‏یک گروهی که از اولش باطل بودند ‏‏[‏‏هر کاری می خواهند بکنند‏‏]‏‏ ـ من از آن ریشه هایش‏‎ ‎‏می دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش‏‎ ‎‏هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند‏‎ ‎‏می کنند و صحبت کرد، اینها ‏‏[‏‏این‏‎ ‎‏]‏‏کار کردند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ یک سگی را نزدیک مجلس عینک به‏‎ ‎‏آن زدند و اسمش را «آیت الله » گذاشتند! این در زمان آن‏‎[1]‎‏ بود که اینها فخر می کنند به‏‎ ‎‏وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر‏‎ ‎‏را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم «آیت الله » توی خیابانها می گردانند. من‏

کتابامام به روایت امامصفحه 273
‏به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و‏‎ ‎‏طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد.‏‎[2]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 274

  • آقای محمد مُصدّق، رهبر جبهۀ ملّی.
  • )) صحیفه امام؛ ج 14، ص 456ـ457.