فصل پنجم: خاطرات

والله‏ تا حالا نترسیده ام

والله تا حالا نترسیده ام

‏دیگر اینکه یک چیز دروغی نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشتۀ شما سنجاق‏‎ ‎‏در دفتر روزنامۀ اطلاعات است که شما گفته اید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب‏‎ ‎‏کند.‏

‏     ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد‏‎ ‎‏است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را‏‎ ‎‏ارتجاع می دانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. ‏‏[‏‏مدیر اطلاعات‏‏]‏‎ ‎‏به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک‏‎ ‎‏حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه می افتم دنبالش.‏‎[1]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 278

  • )) همان؛ ج 1، ص 292ـ293.