فصل پنجم: خاطرات

قلم دست شیطان است

قلم دست شیطان است

‏دیروز یک زنی که آمده بود اینجا‏‎[1]‎‏ و مصاحبه ای با من کرد و یکی از حرفهایش این بود‏‎ ‎‏که شما را می بینم که یک چهرۀ آرامی دارید، ولی در خارج یک طور دیگر شما را معرفی‏‎ ‎‏کرده اند؛ این شما را ناراحت نمی کند؟ گفتم: از جهتی چرا و آن این است که چرا باید‏‎ ‎‏انسان اینطور باشد که برای مقاصد خودش، یک مسائل خلاف واقع بگوید؟!... به او‏‎ ‎‏نگفتم، لکن واقع این است. می گویند شیطان را خواب دیدند با یک صورت خوبی!‏‎ ‎‏گفتند که خوب، اینکه غیر آن است که به ما ارائه دادند. گفت: قلم دست دشمن است!‏‎ ‎‏مسئله این است. دیروز هم یک ورقه ای آورده اند اینجا گفتند این هیتلر است. هیتلر‏‎ ‎‏آن طرف دستش را پشتش زده و دارد اینطور نگاه می کند؛ من هم آنجا کاریکاتوری ... و‏‎ ‎‏یک شمشیری کشیدم، و یک عده هم سر و جمجمه آنجا هست که اینها همه آنهایی‏‎ ‎‏است که من سرهایشان را بریده ام!‏

‏     و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند،‏‎ ‎‏معلوم می شود ما خیانتکاریم! آن روزی که من آن وقتها می گفتم که نمی فهمد این‏‎ ‎‏دستگاه؛‏‎[2]‎‏ برای سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن! آنها هر روز‏‎ ‎‏فحاشی می کنند؛ این غلط است. هر چه فحاشی بکنید این مردم می گویند که این،‏

کتابامام به روایت امامصفحه 292
‏مخالف اینهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام کردن و‏‎ ‎‏اینها، ما کم کم تمام می شد کارمان!‏‎[3]‎

*  *  *

‎ ‎

کتابامام به روایت امامصفحه 293

  • اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی.
  • رژیم پهلوی.
  • )) صحیفه امام؛ ج 9، ص 527.