سمع و بصر
سمیع و بصیر بودن خداوند
بی نیازی حقیقت سمع و بصر از آلات جسمانی
یکی از مباحثی که در باب اسماء و صفات حق ـ جلّ و علا ـ مورد بحث بین فلاسفۀ عظام است اثبات «سمع» و «بصر» است از برای حق تعالی، که جمهور حکما و متکلمین ارجاع نمودند سمع و بصر را به «علم»؛ و شیخ جلیل اشراقی علم را ارجاع فرموده به بصر و سمع. هر یک به بیانی که ذکر آن خروج از طور اختصار است. و ما بیان مسلک و مذهب فحل را می نماییم به یک بیانی که در مطلق اسماء و صفاتْ حق واضح گردد.
بدان که بسیاری از فلاسفه و اکابر برای اهمال بعض حیثیات بعضی از اسماء و صفات را به بعضی دیگر ارجاع نمودند؛ چنانچه معروف و مسلّم بین آنها آنست که «ارادۀ» حق تعالی عبارت است از «علم» به صلاح و نظام اتمّ. و مثل اختلاف در باب «سمع» و «بصر» و «علم» و ارجاع هر یک به دیگری؛ چنانچه مذکور شد. و این مطلب خلاف تحقیق و از اهمال حیثیات است. زیرا که اگر مقصود از اینکه اراده به علمِ به صلاح راجع است، یا علم به سمع، یا سمع به علم، راجع است آن است که حق تعالی دارای اراده نیست و دارای سمع و بصر نیست، بلکه همان «علم» را به اسم اراده و سمع و بصر خوانده اند. این مطلبی است بس باطل و تقوّلی است بس فضیح، زیرا که لازم آید که حق تعالی مبدأ وجود باشد بدون اراده و اختیار. علاوه بر آنکه میزان در باب اتصاف حق به اوصاف کمالیه آن است که آن صفت صفت کمال باشد برای موجود بِما أَ نَّهُ موجود، و بالجمله، صفتْ نفس حقیقت وجود باشد و از کمالات اصل ذات وجود باشد؛ و شک نیست که «اراده»
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 495
از صفات کمالیۀ حقیقت مطلقۀ وجودیه است... و همین طور «سمع» و «بصر» نیز به حسب تحقیق حقیق به تصدیق از کمالات موجود مطلق است؛ و حقیقت سمع و بصر متقوم به آلات جسمانیه و از علوم مقیده به آلات و ادوات نیست، بلکه احتیاج به آلات در «ظهور» سمع و بصر نفس است در عالم طبیعت و مُلک بدن؛ چنانچه در «علم» نیز به حسب ظهور در مُلک طبیعت احتیاج به اُمّ الدِماغ دارد. و این از نقص عالم طبیعت و مُلک است نه نقص علم و سمع و بصر [...] حقایق عالم غیب را می بیند و کلام ملکوتی ملائکه و روحانیّین را می شنود؛ چنانچه موسی کلیم الله کلام حق را در مناجات می شنید، و رسول ختمی مکرم با ملائکه تکلم می فرمود و جبرئیل را به صورت ملکوتی می دید، و هیچ گوشی آن را نمی شنید و چشمی آنها را نمی دید، با آنکه با جناب رسول در حین نزول وحی در یک مجلس بودند.
بالجمله، سمع و بصر نیز از علومی هستند که زاید بر اصل علم و غیر حقیقت علم هستند و از کمالات مطلق وجود هستند. پس اثبات آنها برای حق تعالی که مبدأ اصل وجود و سرچشمۀ کمال هستی است لازم است.
و اگر مقصود آنان که اراده و سمع و بصر را به علم، یا علم را به آنها، ارجاع کنند آن است که علم و اراده به حیثیت واحده برای حق ثابت، و سمع و بصر و علم در ذات مقدس حق حیثیات مختلفه ندارند، این مطلبی است حق و موافق برهان؛ ولی اختصاص به این اوصاف وجهی ندارد، بلکه مطلق اوصاف به حقیقت وجود صرف راجع است.(196)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 496
بررسی سه احتمال پیرامون کیفیت سمع و بصر الهی
ردّ نظریۀ مشهور و نظریه شیخ اشراق در باب سمع و بصر
راجع به سمع و بصر الهی سه احتمال هست:
یکی اینکه بصیریت و سمیعیت او به علم او برمی گردد.
به عبارت دیگر: علم اوست که به اشیاء احاطه دارد و در مبحث علم گفتیم که همۀ اشیاء اعم از مبصرات و مسموعات و غیر آنها و به عبارت جامع تر، سراسر نظام عالم، علم اوست که به اضافۀ اشراقیه ایجاد شده و نزد او حاضر است و لذا مرجع بصر و سمع و غیر آنها به علم اوست.
دیگر اینکه شیخ اشراق گفته است: بصر و سمع او به علمش برنمی گردد بلکه علم او به سمع و بصرش برمی گردد.
تفصیل مطلب این است که چنانکه ریاضیین گفته اند: مبصرات به این جهت مرئی واقع می شوند که نوری و شعاعی از جلیدتین بر آنها می افتد و آنها نزد نفس حضور پیدا می کنند و مشاهده اتفاق می افتد.
در حقیقت، آن شعاعی که بر مبصر می افتد به دیده و جلیدتین باز می گردد و به واسطۀ برگشتن آن، مبصر نزد نفس مرئی و منکشف واقع می شود.
بنابراین: عالم شعاعی از مبدأ عالم است که آن شعاع در سراسر عالم پرتو افکنده است، چنانکه در ابصار شعاع از چشم است.
بنابر قول محقَّق نزد آخوند و غیر او، نفس صورتی مماثل با صورت مرئی و یا صوتی مماثل با صوت مسموع ایجاد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 497
می نماید. و چون در ایجاد موجود، موجود نزد موجِد حضور داشته و مشهود او می باشد؛ لذا اعتبار حضور و شهود موجود برای موجِد، محقِّق مبصریت اوست و در مرتبۀ دیگر، حضور علم است، پس علم به بصر برمی گردد.
والحاصل: بصیرت مقابل علم است، نفس انسان در مرتبۀ غیب خود صوری ایجاد می نماید اعم از اینکه صاحب صورت در خارج و نفس الامر تحقق داشته باشد یا تحقق نداشته باشد و این صور جزئی است و قابل انطباق بر کثیرین نیست و این مرتبه خیال انسان است.
مرتبۀ دیگر غیب نفس، تجرد عقلانی است به طوری که ادراکات نفس در این مرتبه از صور هم مجرد است و مانند ادراکات در مرتبۀ خیال نیست که از صورت مجرد نباشد، بلکه فقط از ماده مجرد باشد. ادراکاتی که در این مرتبه از غیب نفس می باشد علم است.
انسان دارای ادراک دیگری هم هست که آن در مرتبۀ غیب نفس نیست، بلکه در مرتبۀ شهود است و این مرتبه از ادراک، شهود و حضور نزد نفس است و این مرتبۀ بصیریت نفس است؛ چنانکه شیخ اشراق در مورد اصوات هم همین را می گوید.
بعد از آنکه ادراک شهودی در مرتبۀ غیب، علم و در مرتبۀ شهادت، بصیریت شد، نظام عالم وجود، شهود و حضور برای حق ـ جلّ و علا ـ دارد و حضور و شهود عالم برای حق، ملاک علم حق به عالَم می باشد. پس مرجع علم حق بصر اوست.
والحاصل: مشهور این است که علم حق تعالی به نحو احاطه بر
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 498
موجودات است؛ زیرا علم او به اشیاء حضوری و به اضافۀ اشراقیه است، بنابراین اشراق اضافی او به مسموعات، سمع اوست و اشراق اضافی او به مبصرات، بصر اوست.
به عبارت دیگر: اضافۀ اشراقیه که علم اوست شامل همۀ اشیاء می باشد، بنابراین اضافۀ اشراقیه شامل مبصرات و مسموعات نیز هست. پس بصیریت و سمیعیت او به این اعتبار است که اشیائی هست که ما آنها را مبصرات و مسموعات می دانیم و لذا اسم سمیع و بصیر به اسم علیم برمی گردد.
ولی شیخ اشراق می گوید: به مرتبۀ شهادت از جهت درک شهودی و حضوری، بصر گویند و چون عالم، حضور و شهود برای حق دارد، پس بصر او به اعتبار این درک شهودی است.
البته اینکه گفتیم به مرتبۀ شهادت از جهت درک شهودی بصر گویند، درک شهودی بنابر تفصیلی که گذشت یا به شعاع از جلیدتین و یا به خلاقیت نفس است، مثلاً صور خارجیه حقیقةً بصیریت خداست؛ چون ایجاد وجودات خارجیه از اوست.
این دو احتمال که یکی را مشهور و دیگری را شیخ اشراق اختیار کرده اند به عقیدۀ ما مردود و بی معنی می باشد و هیچ یک از علم و سمع و بصر به دیگری برنمی گردد؛ زیرا اگر مراد، رجوع در مرتبۀ ذات است، مرتبۀ ذات جز صرف الوجود بحت بسیط به تمام بساطت نیست و در آن مرتبه به هیچ نحو تکثر اسمائی و صفاتی نیست، بلکه تنها ذاتی متشخص و جزئی است. البته جزئی بدین معناست که جلوۀ وجودی خارجی بوده و متشخص به تشخص وجودی صرف در اعلی درجۀ از تجرد می باشد.
و اما با قطع نظر از اعتبار صرف الوجودی، بلکه به آن اعتباری که حقیقت همۀ اوصاف کمالیه را به او نسبت می دهیم، تکثر اسماء
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 499
و صفات هست، لیکن در این مرتبه هیچ وصفی به وصف دیگر برنمی گردد، بلکه در این مرتبه ذات به یک اعتبار، عالم و به اعتباری قادر و به اعتباری سمیع و به اعتباری بصیر است، الی ماشاء الله.
البته بصیریت او به نحو کلی و مانند بصیریت منجّم نسبت به طلوع فلان کوکب نیست تا بصیریت به علم باز گردد، بلکه بصیریت او به این نحو است که همان جزئی حقیقی در متن واقع، حقیقةً برای حق تبارک و تعالی مبصَر بوده و حق ـ عزّوجلّ ـ هم مبصِر اوست.
منتها حق، بصیر با آلت نیست؛ زیرا چنین نیست که حقیقت بصیریت به این باشد که باید با آلت مخصوص دیده شود و حقیقت بصیریت به این نیست که الزاماً با جلیدتین باشد؛ لذا با اینکه در خواب چشمها روی هم گذاشته شده و هیچ اثری از این جلیدتین نیست با این حال حقیقةً می گویی در خواب دیدم. آنچه در خواب دیده می شود نحوه ای از ادراک شهودی برای نفس است که به آن نحوه از ادراک در هر مرتبه ای که باشد بصیریت گویند.
البته دیدن در خواب مانند خیال در عالم یقظه است که لازم نیست صورتی باشد که مطابَقی در جسمانیات داشته باشد. بلی خیال در حال نوم یک مرتبه و به نحوی است و خیال در حال یقظه به نحو دیگری است.
والحاصل: نفس در عالم نوم از عالم طبیعت منسلخ می شود و چیزی را می بیند که در عالم اشتغال به طبیعت، باید آن را خیال کند. همچنین در نوم می شنود با اینکه این صماخ گوش از کار افتاده و نفس با آن قطع رابطه نموده است البته این گونه نیست که در
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 500
خواب، خیال شنیدن باشد؛ زیرا با خیال شنیدن در اینجا به انسان فرح دست نمی دهد، بلکه در عالم نوم، حقیقت شنیدن ـ ولو به ایجاد صوت مماثل صوت جزئی باشد ـ اتفاق می افتد ولذا التذاذ هم می کند، همچنین وقتی که صورت موحشی را می بیند و آن صورت موحش در او ایجاد ترس نموده و او می ترسد یا صورت زیبایی را می بیند، پس در مرتبۀ نوم حقیقت دیدن و شنیدن محقق می شود، با اینکه آن آلتی که ما خیال می کنیم باید باشد تا حقیقت رؤیت محقق گردد، در کار نیست. چنانکه وقتی نفس، انقطاع از طبیعت پیدا نمود در تمام حواس قوی می شود و نمونۀ آن حضرت پیغمبر ـ صلّی الله ُ علیه و آله و سلم ـ است.
وقتی انسان به این قوت نفس رسید به خاطر قوت بصیریت و سمیعیت و غیر آن می تواند مجردات را ببیند؛ چنانکه حضرت رسول ـ صلّی الله ُ علیه و آله و سلم ـ جبرئیل را می دید و با او صحبت می کرد. و لازم نبود جبرئیل متجسم شود تا دیده شود، هرچند گاهی امر چنین بود. پس ولو ملائکه متجسم هم نمی شدند ـ البته بدون این آلت ـ پیامبر آنها را می دید.
همچنین وقتی نفس انسان از دار دنیا منقطع شده و روح از بدن جدا می شود و صور اعمال انسان ولو مجرد باشند، به تناسب ملکات او، به او نمایان می شود همان گونه که خواب دیدن هر کسی مناسب با اخلاق اوست و ممکن نیست اشخاص بدکردار خوابهای اولیا و اتقیا را ببینند و هکذا بالعکس، در آن مرتبه، حواس ولو حس بصر و ذائقه باشد به گونه ای قوی می شود که می تواند همۀ لذایذ یا مولمات را در عرض هم و متمایز از یکدیگر درک کند، ولی در اینجا چون درک ضعیف است چنین چیزی ممکن نیست. مثلاً نمی تواند در عرض هم ترشی و شیرینی را
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 501
درک کند و از آنها به علت ضعف درک، طعم دیگری حاصل می شود ولی آنجا چون تمام حواس قوی می شود ترشی و شیرینی در عرض هم و بدون اینکه از آنها طعم ثالثی حاصل شود درک می شوند.
والحاصل: آنجا ممکن است مولمات بسیاری را در یک آن درک کند و سامعه هم ممکن است تمام اصوات حسنه یا قبیحه را در مرتبۀ واحده به نحو جزئیت و تشخص ادراک کند، نه به نحو علم که از آن مسرور یا مشمئز نشود؛ زیرا انسان با صرف علم متألم نمی شود. پس چون آنجا درک قوی است حرارت و برودت و شیرینی و ترشی و تلخی را در عرض هم و در آنِ واحد و متمایز از یکدیگر درک می کند.
و بالجمله: وقتی انسان زید را مثلاً دید، هم دیدن و هم شناختن و دانستن صادق است، اما چنین نیست که بازگشت یکی به دیگری باشد. بلکه هر کدام به اعتباری است؛ دیدن به اعتبار یک نحو مشاهدۀ حضوری است و این اعتبار مقدم است و دانستن و علم به این اعتبار است که اگر زید غایب شود باز به همان کیفیتی که هنگام دیدن او می دانست، خواهد دانست و این اعتبار متأخر است. پس هیچ کدام از آنها به دیگری برنمی گردد.
بلی، در مثالی که گذشت ممکن است بگوییم اسم علیم بعد از اسم بصیر واقع می شود چنانکه در اسماء خداوند هم ممکن است چنین چیزی گفت. مثلاً اسم «متکلم» بعد از اسم «علیم» است زیرا تکلم همان اظهار غیب و اظهار ما فی الضمیر و ما فی الغیب است، پس تکلم و اظهار بعد از علم حاصل می شود و همچنین در اسماء دیگر هم می توان به اعتبار، تقدم و تأخر لحاظ کرد.(197)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 502
تحقق سمع و بصر حق به سمع و بصر مظاهر
هو تعالی مؤثر فی مظاهره الخلقیة؛ بل هو السمیع والبصیر بعین سمعنا وبصرنا، علی مایعرفه الراسخون فی العلم والمعرفة. قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی ـ ادام الله ظله علی رؤس مریدیه: «ان السمیع والبصیر لیسا من أمهات الأسماء. ویرجعان الی علمه فی مقام الذات؛ ولا یفترقان منه إلا اذا وقعا للمخلوقین والمظاهر، فیتحقق السمع والبصر فی حقه تعالی بعین السمع والبصر الواقعین للمظاهر.» انتهی.
فجمیع دائرة الوجود و مبادئ التأثیر فی الغیب والشهود مظاهر قوته وقدرته، وهو الظاهر والباطن والاول والآخر.
قال الشیخ الکبیر محیی الدین فی فصوصه: «واعلم ان العلوم الإِلهیة الذوقیة الحاصلة لأهل الله مختلفة باختلاف القوی الحاصلة منها، مع کونها ترجع الی عین واحدة؛ فإن الله تعالی یقول : کنتُ سمعَه الذی یسمع به وبصرَه الذی یبصر به ویدَه التی یبطش بها ورجلَه التی یسعی بها.`` فذکر ان هویته عین الجوارح التی هی عین العبد، فالهویة واحدة والجوارح مختلفة.» انتهی.
وهذا حقیقة الامر بین الامرین الذی حققه السلف الصالح من اولیاء الحکمة ومنابع التحقیق کمولانا الفیلسوف صدرالحکماء والمتألهین، رضوان الله علیه، وتبعه غیره من المحققین.(198)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 503
حدیث قرب نوافل و دیدن حق به گوش و چشم بنده
بِالسَّنَدِ المُتَّصِلِ إلی ثِقَةِ الإسْلامِ، مُحَمَّدِبْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَینیِّ ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْقَمَّاطِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ـ علیه السّلام ـ قَالَ لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ـ صلّی الله علیه و آله ـ قَالَ: یَا رَبِّ، مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ؟ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً، فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ، وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی؛ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فی وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ. وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لاَ [یُصْلِحُهُ] إِلاَّ الْغِنَی؛ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ. وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لاَ [یُصْلِحُهُ] إِلاَّ الْفَقْرُ؛ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ. وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا؛ إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ.
ترجمه: «جناب باقرالعلوم ـ علیه السّلام ـ [فرمود]: چون برده شد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 504
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شب معراج به ساحت قدس، عرض کرد: "ای پروردگار، آیا چگونه است حال مؤمن نزد تو؟" فرمود: "ای محمد، کسی که اهانت کند برای من دوستی را، به جنگجویی با من برخاسته؛ و من از هر چیز زودتر یاری دوستان خود کنم. و من مردد در هیچ امری نشدم، که من فاعل آن هستم، آن طور که در وفات مؤمن مردد هستم: کراهت دارد مرگ را، و من کراهت دارم بدی او را. و همانا بعضی از بندگان مؤمن من هستند که اصلاح نمی کند آنها را مگر غنا و بی نیازی؛ و اگر باز گردانم آنها را به سوی غیر آن هلاک گردند. و همانا بعضی از بندگان مؤمن من هستند که اصلاح نمی کند آنها را مگر فقر؛ و اگر باز گردانم آنها را به سوی غیر از این هلاک شوند. و نزدیک نمی شود به سوی من بنده ای از بندگان به چیزی که محبوبتر پیش من باشد از آن چیزی که واجب نمودم بر او. (یعنی فرایض محبوبتر است در بین چیزهایی که بنده را متقرب به من می کند) و همانا بنده نزدیک می شود به سوی من به نافله تا آنکه دوست بدارم او را؛ پس وقتی که دوست داشتم او را، می باشم من گوش او که به آن می شنود، و چشمش که به آن می بیند، و زبانش که به آن سخن می گوید، و دستش که به آن اخذ می کند. اگر بخواند مرا جواب دهم او را؛ و اگر از من چیزی بخواهد عطا می کنم به او."»(199)
* * *
قرب فرایض و دیدن بنده به سمع و بصر حق
تفسیر شیخ بهایی از حدیث قرب نوافل
پس از آنکه انسان سالک قدم بر فرق اِنّیت و انانیّت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی منازل و مراحل تعینات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک گذاشت و حجب
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 505
ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همۀ موجودات و کائنات برکَند و بتها را از کعبۀ دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند و وجهۀ دلش یک رو و یک جهت بی کدورتِ تعلقِ به غیر، الهی شد و حال قلبش وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ شد و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید، پس در این حال از خود بی خود شود و محو کلی برایش حاصل شود و صَعْق مطلق رخ دهد؛ پس حق در وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببیند و به ید قدرت حق بطش کند و به لسان حق نطق کند، و به حق ببیند و جز حق نبیند، و به حق نطق کند و جز حق نطق نکند؛ از غیر حق کور و کر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود. و این مقام حاصل نشود مگر با جذبۀ الهیه و جذوۀ نار عشق که بدین جذوۀ عشقیه لازال متقرب به حق شود، و به آن جذبۀ ربوبیه، که عقیب حب ذاتی است، از او دستگیری شود که در این وادی حیرت نلغزد و به «شَطح» و جز آن، که از بقایای انانیّت است، گرفتار نیاید. و در این حدیث اشاره به این دو شده است بقوله: وَ إِنَّهُ یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ. تقرب عبد از جذوۀ عشق است؛ و جذبۀ الهیۀ حق از حب است.
«تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»
پس، منتهای قرب نوافل فنای کلی و اضمحلال مطلق و تلاشی تام است؛ و نتیجۀ آن: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ... است. و پس از این فنای تام و محو کلی و مَحق مطلق و صعق تمام، گاه شود که
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 506
عنایت ازلیه شامل حالش شود و او را به خود آورد و ارجاع به مملکت خودش فرماید، و حالت «صَحو» از برای او دست دهد، و... .
بالجمله، پس از این حالت که صَحو بعد المحو دست داد، وجود او وجود حقّانی گردد و حق تعالی در مرآت جمال او موجودات دیگر را مشاهده فرماید؛ بلکه هم افق با مشیت گردد. و اگر انسان کامل باشد با مشیت مطلقه هم افق گردد و روحانیت او عین مقام ظهور فعلی حق گردد؛ و در این حال حق تعالی به او می بیند و می شنود و بطش می کند، و خود او ارادۀ نافذۀ حق و مشیت کامله و علم فعلی است: فَالْحَقُّ یَسْمَعُ بِهِ وَ یُبْصِرُ بِهِ... الحدیث. عَلِیٌّ عَیْنُ الله و سَمْعُ الله وَ جَنْبُ الله الی غیر ذلک. پس قرب فرایض صَحو بعد المحو است و نتیجۀ آن آنهاست که شنیدی....
شیخ جلیل عارف بهائی ـ رضوان الله علیه ـ در اربعین فرماید، در ذیل این حدیث شریف، که «از برای اصحاب قلوب در این مقام کلمات عالیه و اشارات سرّیه و تلویحات ذوقیه ای است که مشام ارواح را معطر کند و رمیم اشباح را حیات بخشد. و هدایت به معنی آنها نشود و مطلع بر حقیقت آنها نگردد مگر کسی که به ریاضات و مجاهدات راحت از خود سلب کند تا آنکه از شرب آنها بچشد و به مطلب آنها برسد. و اما کسی که از اسرار آنها بیخبر است و از گنج معارف آنها محروم است، به واسطۀ انغمار در حظوظ نفسانیۀ دنیّه و فرو رفتن در لذات بدنیه، پس او از شنیدن این کلمات در خطر عظیم است و بیم آن است که گرفتار الحاد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 507
شود و توهّم حلول و اتحاد نماید، تَعَالَی الله عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً. و ما در این مقام به طریق ساده و سهل التناول سخن گوییم تا به افهام نزدیک باشد. پس گوییم که این کلام مبالغه است در قرب، و بیان استیلای سلطان محبت بر ظاهر بنده و باطنش و سر او و علنش می باشد. پس مراد، وَ الله أَعْلَمُ، آن است که وقتی بنده را دوست داشتم او را جذب کنم به محل انس و متوجه نمایم به عالم قدس، و فکر او را مستغرق کنم در اسرار ملکوت و حواس او را قصر کنم بر اخذ انوار جبروت؛ پس قدم او در این حال ثابت بماند در مقام قرب؛ و محبت با گوشت و خون [او] ممزوج گردد تا آنکه از خود غایب شود و از حس خویش غافل گردد؛ پس اغیار از نظرش محو شود تا آنکه من به منزلۀ چشم و گوش او گردم. چنانچه گفته اند:
جنونی فیک لا یَخْفی
و ناری مِنْکَ لا یَخْبو
فَأَنْتَ السّمْعُ وَ الَأبْصارُ
وَ الْأرْکانُ وَ الْقَلْبُ»
انْتَهی کلامهُ، رُفِعَ مَقامُه.
کلام محقق طوسی
سخن محقق مجلسی
و جناب افضل المتأخرین و اکمل المتقدمین، خواجه نصیر طوسی ـ قدَّس الله سرّه القدّوسی ـ فرماید: «عارف چون از خود منقطع شد و به حق متصل شد، می بیند تمام قدرتها را مستغرق در قدرت حق، و همۀ علوم را مستغرق در علم حق، و جمیع ارادات را مستغرق در ارادۀ او؛ پس تمام وجودات و کمالات وجودات را صادر از او و فائض از ناحیۀ او می بیند؛ پس حق تعالی در این هنگام سمع و بصر و قدرت و علم و وجود او گردد؛ پس عارف در این حال متخلق به اخلاق الله شود.» إنتهی کلامه، زیدَ فی عُلُوّ
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 508
مَقامِهِ.
و جناب محقق مجلسی را نیز در این مقام کلامی است که ملَخّص آن آن است که انسان اگر صرف قوای خود در راه شهوت و شیطان نمود، از آنها چیزی باقی نماند جز حسرت و ندامت. و اگر آنها را صرف در راه طاعت خداوند کرد، خداوند تبدیل کند آنها را به قوای روحانی؛ پس سمع و بصر او سمع و بصر روحانی گردد، و با آن سمعْ کلمات ملائکه را بشنود. و به واسطۀ موت آن سمع و بصر ضعف پیدا نکند؛ و در قبر با آن سمع روحانی و بصر روحانی سؤال و جواب واقع شود؛ و در قیامت به واسطۀ این سمع و بصر روحانی دارای سمع و بصر است. به خلاف آنهایی که دارای این سمع و بصر نیستند، کور و کر محشور گردند. و به واسطۀ این اعطا و عطیّه حق تعالی فرموده: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ... الحدیث. و این کلام از ایشان خالی از غرابت نیست.(200)
* * *
بنده، سمع و بصر خدا، خدا، سمع و بصر بنده
نویسنده گوید: و نیز مادامی که عبد در کسوۀ عبودیّت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است؛ و چون فانی در حقّ شد، جمیع اعمال او از حقّ است و خود را تصرفی در آنها نیست؛ و چون به صحو بعدالمحو و بقاء بعدالفناء نائل شد، عبادت از حقّ است در مرآت عبد. و این اشتراک نیست بلکه «امر بین الامرین» است.
و نیز تا سالک است، عبادت از عبد است؛ و چون واصل شد، عبادت از حقّ است. و این است معنی انقطاع عبادت پس از
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 509
وصول: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقین؛ اَیِ الْمَوتُ. و چون موت کلی و فنای مطلق دست داد، حقّ عابد است و عبد را حکمی نیست؛ نه آنکه عبادت نکند بلکه عبادت کند و کانَ الله سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسانَهُ ـ و آنچه بعض از جهلۀ از متصوّفه گمان کرده اند از قصور است ـ و چون عبد به خود آمد، عبادت از حقّ است در مرآت عبد واقع شود، و اَلْعَبْدُ سَمْعُ الله وَ لِسانُ الله گردد.(201)
* * *
عدم ارجاع صفاتو اسما به یکدیگردر مقام کثرت اسمایی
مساوقت وحدت وجود با جامعیت آن
حق تعالی، صرف وجود و صرف وحدت
یکی از مباحثی که در باب اسما و صفات حق ـ جل و علا ـ مورد بحث بین فلاسفۀ عظام است اثبات «سمع» و «بصر» است از برای حق تعالی، که جمهور حکما و متکلمین ارجاع نمودند سمع و بصر را به «علم»؛ و شیخ جلیل اشراقی علم را ارجاع فرموده به بصر و سمع. هر یک به بیانی که ذکر آن خروج از طور اختصار است. و ما بیان مسلک و مذهب فحل را می نماییم به یک بیانی که در مطلق اسما و صفاتْ حق واضح گردد.
بدان که بسیاری از فلاسفه و اکابر برای اهمال بعض حیثیات بعضی از اسما و صفات را به بعضی دیگر ارجاع نمودند؛ چنانچه معروف و مسلّم بین آنها آنست که «ارادۀ» حق تعالی عبارت است از «علم» به صلاح و نظام اتمّ. و مثل اختلاف در باب «سمع» و «بصر» و «علم» و ارجاع هر یک به دیگری؛ چنانچه مذکور شد. و این مطلب خلاف تحقیق و از اهمال حیثیات است. زیرا که اگر
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 510
مقصود از اینکه اراده به علمِ به صلاح راجع است، یا علم به سمع، یا سمع به علم، راجع است آن است که حق تعالی دارای اراده نیست و دارای سمع و بصر نیست، بلکه همان «علم» را به اسم اراده و سمع و بصر خوانده اند. این مطلبی است بس باطل و تقوّلی است بس فضیح، زیرا که لازم آید که حق تعالی مبدأ وجود باشد بدون اراده و اختیار. علاوه بر آنکه میزان در باب اتصاف حق به اوصاف کمالیه آن است که آن صفت صفت کمال باشد برای موجود بِما أنَّهُ موجود، و بالجمله، صفتْ نفس حقیقت وجود باشد و از کمالات اصل ذات وجود باشد؛ و شک نیست که «اراده» از صفات کمالیۀ حقیقت مطلقۀ وجودیه است... سمع و بصر نیز از علومی هستند که زاید بر اصل علم و غیر حقیقت علم هستند و از کمالات مطلق وجود هستند. پس اثبات آنها برای حق تعالی که مبدأ اصل وجود و سرچشمۀ کمال هستی است لازم است.
و اگر مقصود آنان که اراده و سمع و بصر را به علم، یا علم را به آنها، ارجاع کنند آن است که علم و اراده به حیثیت واحده برای حق ثابت، و سمع و بصر و علم در ذات مقدس حق حیثیات مختلفه ندارند، این مطلبی است حق و موافق برهان؛ ولی اختصاص به این اوصاف وجهی ندارد، بلکه مطلق اوصاف به حقیقت وجود صرف راجع است. و این معنی منافات ندارد با اثبات اوصاف مختلفۀ متکثره برای ذات حق؛ بلکه مؤکد آن است،
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 511
زیرا که به وضوح پیوسته که هر چه وجود به وحدت نزدیکتر باشد و از افق کثرت بعیدتر و مبراتر باشد، جامعتر است نسبت به اسما و صفات، تا آنکه به صرف وجود و حقیقت بسیطۀ واجبه، جَلَّتْ عَظَمَتُه و عَظُمَتْ قُدْرَتُه، رسد که غایت وحدت و بساطت است و مستجمع جمیع کمالات و جامع تمام اسما و صفات است و تمام مفاهیم کمال و معانی جلال و جمال بحقیقت بر او صدق کند و صدق آنها بر ذات مقدس احقّ و اولی است به جمیع مراتب احقّیت و اولویت.
و اجمال بیان آنکه وحدت هر چه اقوی و اتمّ شد، صدق مفاهیم کمال بیشتر گردد و اسما و صفات افزایش یابد. و به عکس، هر چه موجود به افق کثرت نزدیکتر باشد، مفاهیم کمال به آن کمتر صدق کند، و صدق آن نیز بر آن ضعیفتر و نزدیکتر و شبیه تر به مجاز باشد. [و این به علت] آن است که وحدت مساوق با وجود و از کمالات موجود بما هو موجود است؛ و معنی «مساوق» در این حال این است که در مفهومْ «وجود» و «وحدت» گرچه مخالف هستند، ولی در خارجْ حقیقت وجود عین حقیقت وحدت است. چنانچه کثرت در هر جا بار اندازد، نقص و عدم و شرّ و ضعف و فتور بار اندازد. و از این جهت است که هر چه وجود تنزل به منازل نقص کند، کثرت از تمام مراتب وجود بیشتر است. و مقام ربوبیت و ساحت مقدس کبریایی جلّ و علا که صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت است و در او کثرت و ترکیب به هیچ وجه راه ندارد. و در سابق اشاره کردیم به اینکه وجود اصل حقیقت کمال و سرچشمۀ جلال و جمال است، پس صرف وجودْ صرف وحدت و صرف کمال است؛ پس صرف وحدت نیز صرف کمال است پس آنچه وحدتش در اعلی مرتبه باشد، جمیع اسما و صفات و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 512
کمالات بر او صادق است، و صدق هر یک بر او احقّ و اولی است. و به عکس، هر چه به کثرت نزدیک شود، نقص در او زیاد شود و صدق مفاهیم کمال و اسما و صفات بر او ناقص آید، و کیفیت صدق آنها نیز ضعیف شود. پس، حق تعالی ـ جلَّ جلاله ـ دارای جمیع کمالات و مستجمع جمیع اسما و صفات است بدون آنکه یکی از آنها به دیگری راجع باشد؛ بلکه هر یک به حقیقت خود بر ذات مقدسش صادق باشد: سمعش و بصرش و اراده اش و علمش همه به معانی حقیقیه است بدون آنکه کثرت در ذات مقدس به وجهی از وجوه لازم آید. فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی وَ الْأَمْثَالُ الْعُلْیَا وَ الْکِبْرِیَاءُ وَ الآلاَءُ.(202)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 513