پیرامون اسمای خداوند

پیرامون اسمای خداوند

‏ ‏

‏ ‏

معنای اسم 

‏الإِسم عبارة عن الذات مع صفة معینة، من صفاته و تجل من‏‎ ‎‏تجلیاته، فان الرحمن ذات متجلیة بالرحمة المنبسطة؛ والرحیم‏‎ ‎‏ذات متجلیة بالتجلی بالرحمة التی هی بسط الکمال والمنتقم ذات‏‎ ‎‏متعینة بالانتقام.‏‎[1]‎‏(76)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

اسمای حق، علامت ذات حق 

انحصار علم بشر به اسمای حق 

گسترۀ اسم الله

‏اسم علامت است. این که بشر برای اشخاص و برای همه چیز یک‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 203

‏اسمی گذاشته است، نامگذاری کرده است، برای این است که این‏‎ ‎‏علامت، یک شناسایی اسمی باشد، زید را آدم بفهمد کی هست.‏‎ ‎

‏اسمای خدا هم علامتهای ذات مقدس اوست. و آن قدری که‏‎ ‎‏بشر می تواند از ذات مقدّس حق تعالی اطّلاع ناقص پیدا کند‏‎ ‎‏از اسمای حق است. خود ذات مقدس حق تعالی یک‏‎ ‎‏موجودی است که دست انسان از او کوتاه است. حتی دست‏‎ ‎‏خاتم النبیین که اعلم و اشرف بشر است، از آن مرتبۀ ذات کوتاه‏‎ ‎‏است. آن مرتبۀ ذات را کسی نمی شناسد غیر از خود ذات‏‎ ‎‏مقدس‏‎[2]‎‏ آن چیزی که بشر می تواند به آن دسترسی پیدا کند‏‎ ‎‏اسماءالله است، که این اسماءالله هم مراتبی دارد، بعضی از‏‎ ‎‏مراتبش را ما هم می توانیم بفهمیم، و بعضی از مراتبش را اولیای‏‎ ‎‏خدا و پیغمبر اکرم(ص) و کسانی که معلَّم به تعلیم او هستند‏‎ ‎‏می توانند ادراک کنند.‏

‏     ‏‏همۀ عالم اسم الله اند؛ تمام عالم. چون اسم نشانه است؛ همه‏‎ ‎‏موجوداتی که در عالم هستند نشانۀ ذات مقدّس حق تعالی هستند.‏‎ ‎‏منتها نشانه بودنش را بعضیها می توانند به عمقش برسند، که این‏‎ ‎‏چطور نشانه است؛ و بعضی هم به طور اجمال می توانند بفهمند که‏‎ ‎‏نشانه است...‏‎[3]‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 204

اسم اعظم دارای همۀ کمالات حق

میزان بهرۀ موجودات از کمالات 

بهرۀ موجودات ناقص از کمالات حق 

فنای مسمّی در اسم

‏    ‏‏این مقداری که همۀ موجودات عالم، اسم خدا هستند و نشانۀ‏‎ ‎‏خدا هستند، این یک مقدار اجمالی است که همۀ عقول این را‏‎ ‎‏می توانند بفهمند، و همۀ عالم را اسماءالله بدانند. و اما آن معنای‏‎ ‎‏واقعی مطلب که این جا مسأله اسم گذاری نیست، مثل این که ما‏‎ ‎‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ بخواهیم یک چیزی را بفهمانیم به غیر، اسم برای آن‏‎ ‎‏می گذاریم، می گوییم «چراغ» یا «اتومبیل» یا «انسان»، «زید». این‏‎ ‎‏واقعیتی است که یک موجود غیرمتناهی در همۀ اوصاف کمال،‏‎ ‎‏یک موجودی که در تمام اوصاف کمال غیرمتناهی است، حد‏‎ ‎‏ندارد، موجود لاحد است، ممکن نیست. ـ اگر موجود حد داشته‏‎ ‎‏باشد «ممکن» است. ـ موجود است و هیچ حدی در موجودیتش‏‎ ‎‏نیست، این به ضرورت عقل باید دارای همۀ کمالات باشد. برای‏‎ ‎‏این که اگر فاقد یک کمالی باشد محدود می شود؛ محدود که شد‏‎ ‎‏ممکن است. فرق مابین ممکن و واجب این است که واجب‏‎ ‎‏غیرمتناهی است در همه چیز، موجودِ مطلق است و ممکن‏‎ ‎‏موجود، محدود است. اگر بنا باشد تمام اوصاف کمال به طور‏‎ ‎‏لامتناهی، به طور غیرمحدود نباشد در او، متبدل می شود‏‎ ‎‏[‏‏به ممکن‏‏]‏‏، آن که ما خیال کردیم واجب بوده، واجب نبوده، ممکن‏‎ ‎‏بوده. یک چنین موجودی که مبدأ یک ایجاد می شود، و مبدأ یک‏‎ ‎‏وجود می شود، تمام آن موجوداتی که به مبدأیت او وجود پیدا‏‎ ‎‏می کنند، اینها مستجمع همان اوصاف هستند به طریق نقص. منتها‏‎ ‎‏مراتب دارد: یک مرتبه اعلی است که در آن همۀ اوصاف‏‎ ‎‏حق تعالی هست، منتها به اندازه ای که امکان دارد، به اندازه ای که‏‎ ‎‏می شود یک موجودی واجد باشد، آن «اسم اعظم» است.‏‎ ‎‏«اسم اعظم» عبارت از آن اسمی است و آن علامتی است که واجد‏‎ ‎‏همۀ کمالات حق تعالی است به طور ناقص. و به طور ناقص یعنی‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 205

‏نقص امکانی. و واجد همۀ کمالات الهی است، نسبت به سایر‏‎ ‎‏موجودات، به طور کمال. این موجوداتی که دنبال آن اسم اعظم‏‎ ‎‏می آیند اینها هم واجد همان کمالات هستند، منتها به اندازۀ سعۀ‏‎ ‎‏هستی خودشان، به اندازۀ سعۀ وجودی خودشان، تا برسد به‏‎ ‎‏همین موجودات مادی.‏

‏     ‏‏این موجودات مادی را که ما خیال می کنیم قدرت، علم و هیچ‏‎ ‎‏یک از کمالات را ندارند، این طور نیست. ما در حجاب هستیم که‏‎ ‎‏نمی توانیم ادراک کنیم. همین موجودات پایین هم که از انسان‏‎ ‎‏پایینترند، و از حیوان پایینترند، و موجودات ناقص هستند، در آنها‏‎ ‎‏هم همۀ آن کمالات منعکس است، منتها به اندازۀ وجودی‏‎ ‎‏خودشان. حتی ادراک هم دارند؛ همان ادراکی که در انسان هست‏‎ ‎‏در آنها هم هست: إنْ مِنْ شَیْ ءِ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ‏‎ ‎‏تَسْبیحَهُمْ‏‎[4]‎‏ بعضی از باب این که نمی دانستند می شود یک موجود‏‎ ‎‏ناقص هم ادراک داشته باشد، آن را حمل کرده بودند به این که این‏‎ ‎‏تسبیح تکوینی است؛‏‎[5]‎‏ و حال آن که آیه غیر از این را می گوید.‏‎ ‎‏تسبیح تکوینی را ما می دانیم که یعنی اینها موجوداتی هستند و‏‎ ‎‏علّتی هم دارند. خیر مسأله این نیست، تسیبح می کنند.‏

‏     در روایات، تسبیح بعضی از موجودات را هم ذکر کرده اند که‏‎ ‎‏چیست.‏‎[6]‎‏ در قضیۀ تسبیح آن سنگریزه ای که در دست‏‎ ‎‏رسول الله (ص) بوده.‏‎[7]‎‏ ‏‏[‏‏آنها‏‏]‏‏ شنیدند که چه می گوید. تسبیحی‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 206

‏است که گوش من و شما اجنبی از اوست. نطق است؛ حرف است؛‏‎ ‎‏لغت است، اما نه به لغت ما، نه نطقش نطق ما است؛ اما ادراک‏‎ ‎‏است، منتها ادراک به اندازۀ سعۀ وجودی خودش. لعلّ بعضی از‏‎ ‎‏مراتب عالیه، مثلاً از باب این که خودشان را می بینند که سرچشمۀ‏‎ ‎‏همۀ ادراکات هستند، بگویند که موجودات دیگر ‏‏[‏‏ادراک‏‏]‏‏ ندارند؛‏‎ ‎‏البته آن مرتبه را ندارند. ما هم از باب این که ادراک نمی کنیم حقایق‏‎ ‎‏این موجودات را، ما هم محجوبیم، و چون محجوبیم، مطلع‏‎ ‎‏نیستیم، و چون مطلع نیستیم، خیال می کنیم ‏‏[‏‏چیزی‏‏]‏‏ در کار نیست.‏

‏     خیلی چیزها را انسان خیال می کند نیست و هست، من و شما‏‎ ‎‏از آن اجنبی هستیم. الآن هم می گویند یک چیزهایی معلوم شده‏‎ ‎‏است، مثلاً در نباتات که سابق همه می گفتند اینها مرده هستند،‏‎ ‎‏حالا می گویند که با آنتهایی که هست از ریشه های درخت که در‏‎ ‎‏آب جوش هست صدای هیاهو ‏‏[‏‏می شنوند‏‏]‏‏. حالا این راست باشد‏‎ ‎‏یا دروغ نمی دانم؛ لکن عالم پر هیاهو است. تمام عالم زنده است،‏‎ ‎‏همه هم اسم الله هستند. همه چیز اسم خداست. شما خودتان از‏‎ ‎‏اسماءالله هستید، زبانتان هم از اسماءالله است، دستتان هم از‏‎ ‎‏اسماءالله است. به اسم الله «الْحَمْدُلله ِ»، حمد هم که می کنید اسم الله ‏‎ ‎‏است. زبان شما که حرکت می کند اسم الله هست، از این جا پا‏‎ ‎‏می شوید، می روید به منزلتان، با اسم الله می روید. نمی توانید‏‎ ‎‏تفکیک کنید. خود شما اسم الله هستید، حرکات قلبتان هم اسم الله ‏‎ ‎‏است، حرکات نبضتان هم اسم الله هست، این بادهایی که وزیده‏‎ ‎‏می شود همه اسم الله اند. از این جهت آیه شریفه محتملاً‏‎ ‎‏می خواهد همین معنا را بفرماید. در بسیاری از آیات دیگر هم‏‎ ‎‏هست که به اسم الله کذا...، صحبت از اسم الله است. و همه چیز‏‎ ‎‏اسم الله است؛ یعنی حق است و اسماءالله همه چیز اوست. اسم در‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 207

‏مسمّای خود فانی است. ما خیال می کنیم که خودمان یک‏‎ ‎‏استقلالی داریم، یک چیزی هستیم. لکن این طور نیست، اگر آنی،‏‎ ‎‏آن شعاع وجود که موجودات را با آن شعاع، با آن اراده، با آن‏‎ ‎‏تجلّی موجود فرموده، اگر آنی آن تجلّی برداشته بشود تمام‏‎ ‎‏موجودات لاشی ءاند بر می گردند به حالت اولشان. برای آن که‏‎ ‎‏ادامۀ موجودیت هم به همان تجلّی اوست. با تجلّی حق تعالی همۀ‏‎ ‎‏عالم وجود پیدا کرده است، و آن تجلّی و نور، اصل حقیقت وجود‏‎ ‎‏است؛ یعنی اسم الله است.(77)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

مراتب اسما در علامت 

‏اسم آن است که علامت مسمّی باشد، و چه چیز است که علامت‏‎ ‎‏مسمّی نباشد. هر چیزی را شما فرض کنید که یک نحوه وجودی‏‎ ‎‏دارد، این نحوه، ظهوری از اوست. علامتی است از او، منتها اسم‏‎ ‎‏به معنای علامت مراتبی دارد: یکی اسمی است که تمام معنای‏‎ ‎‏علامت است: یکی اسمی است که از او نازلتر است... تا برسد به‏‎ ‎‏اخیرۀ موجودات، همه علامت هستند، همه ظهور هستند؛ ظهور‏‎ ‎‏اسم هستند لکن مراتب دارند. در روایت است: نَحْنُ الأسماءُ‏‎ ‎‏الْحُسنی.‏‎[8]‎‏ اسم اعلی در مقام ظهور، پیغمبر اکرم است، ائمۀ‏‎ ‎‏اطهار است.(78)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

بیانی از تعریف اسم از حضرت امام

‏الجَوْهَر هُوَ الوُجُود المُنْبَسِط وَ الظّهوُر القیّومی مِنَ الحَضْرةِ الألهیَّة وَ‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 208

‏هُوَ ظلّ الفیْض الأقْدَس الأحَدی او الأسْم الأعْظم بِالوجْهة الغیْبیَّة‏‎ ‎‏الأحَدیَّة و الأعراض تعیّنات الفیْض القیّومی مِنَ العَقْل الی الهَیوُلی‏‎ ‎‏ظِلّ التّعیّنات الأسمائیَّة فِی الحَضْرةِ الواحدیَّة وَ الجَواهِر دائماً‏‎ ‎‏مُکتنفات باِلتّعیّنات العَرضیّة و هی محجُوبة بها و مختفیَة تحْت‏‎ ‎‏اسْتارها کما انَّ الفیضَ الأقدَس الأحَدی مَحجُوبٌ بِالأسْماءِ الألـهیّة‏‎ ‎‏و تحْت اسْتارها و الأسْم هُوَ الجُوهَر المکتنف بِالأعراض فِی العیْن‏‎ ‎‏وَالفیْض الأحدَیالمکتنف بالتّعیّنات الأسْمائیّة وَ ما یقال انّ الأسمَ‏‎ ‎‏هُوَ الذّات مَع تجلّ مِنْ تجلّیاتِه فَلَیْس عِنْدی بمقْبُول اِنْ ارادوُا‏‎ ‎‏بهَاالذّات مِنْ حیْث هی وَ هیهنا تفْصیل وَ تطویل لَیس المقام مَقام‏‎ ‎‏ذِکره.‏‎[9]‎‏(79)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

معنای اسم بر مسلک عرفا

‏اهل معرفت و اصحاب سلوک و عرفان است که همۀ موجودات و‏‎ ‎‏ذرّات کائنات و عوالم غیب و شهادت را به تجلّی اسم جامع الهی،‏‎ ‎‏یعنی «اسم اعظم»، ظاهر دانند. بنابر این، «اسم» ـ که به معنی نشانه‏‎ ‎‏و علامت است یا به معنی علوّ و ارتفاع است ـ عبارت از تجلّی‏‎ ‎‏فعلی انبساطی حق ـ که آن را «فیض منبسط» و «اضافۀ اشراقیّه»‏‎ ‎‏گویند ـ می باشد؛ زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقّق، از‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 209

‏عقول مجرّده گرفته تا اخیرۀ مراتب وجود، تعیّنات این فیض و‏‎ ‎‏تنزّلات این لطیفه است. و در آیات شریفۀ الهیّه و احادیث کریمۀ‏‎ ‎‏اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ مؤیّد این مسلک‏‎ ‎‏بسیار است؛...‏

‏     بالجمله، «اسم» عبارت است از نفس تجلّی فعلی که به‏‎ ‎‏آن، همۀ دار تحقّق متحقّق است. و اطلاق «اسم» بر امور عینیّه‏‎ ‎‏در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏بسیار است؛ چنانچه «اسماء حسنی» را فرمودند ما هستیم. و در‏‎ ‎‏ادعیۀ شریفه وَ بِاسْمِکَ الَّذی تَجَلَّیْتَ عَلی فُلان‏‎[10]‎‏ بسیار‏‎ ‎‏است.(80)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

اسم، یعنی ذات باتعین 

‏الإسم هوالذات مع التّعیّن الّذی صار منشأ لظهور عالم من العوالم،‏‎ ‎‏أو حقیقة من الحقائق.‏‎[11]‎‎[12]‎‏(81)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تعریفی برای صفتو بیان حقیقت اسما

‏أنّ الصفات لم تکن من قبیل الحالات والعوارض الزائدة علیها؛ بل‏‎ ‎‏هی عبارة عن تجلّیها بفیضها الأقدس فی الحضرة «الواحدیّة» و‏‎ ‎‏ظهورها فی الکسوة الأسمائیّة و الصفاتیّة؛ و حقیقة الأسماء بباطن‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 210

‏ذاتها هی الحقیقة المطلقة الغیبیّة.‏‎[13]‎‏(82)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

وقوع تفاضل در اسمای الهی 

‏«وامّا غیر مسمّی الله خاصّة ممّا هوَ مجلّی له اوْ صوُرة فیه فان کانَ‏‎ ‎‏مجلّی له فیقع التّفاضُل...»‏

‏     وَ یمکن انْ یکون المرادُ منَ المجَلّی وَ الصّوُرة الأْم الاّ‏‎ ‎‏انِ المُجَلّی یلاحظ فی نظر التّکثیر فیقع التّفاضُل و الصّوُرة‏‎ ‎‏بنظر التّوُحید فیستهلک فی احَدیّة الجمْع فَلا یقَع التّفاضُل کما‏‎ ‎‏ورَد فیِ الدّعاءِ «اللهمَّ انّی اسْئلکَ منْ اسمائکَ باکبرها و کلّ‏‎ ‎‏اسْمائکَ کبیرَة»‏‎[14]‎‏ فَاوقع التّفاضُلْ فیها اوّلاً و نفی ثانیاً عنْه اسْتِهلاک‏‎ ‎‏الْکُلّ فی احَدیَّة الجمْع بنَظر الدّاعی السّالک وَ قَدْ فصَّلنَا القَوْل فی‏‎ ‎‏ذاک المقام فی شرْحنا لدُعاءِ الأسْحار الّذی شرَحْناه فی سالف‏‎ ‎‏الزّمان.‏‎[15]‎‏(83)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 211

حدیثی در باب تسمیه خداوند به اسما

‏من طریق شیخ المحدثین محمد ابن یعقوب الکلینی ـ رضوان الله ‏‎ ‎‏علیه ـ فی الکافی عن ابن سنان قال: سألت ابالحسن الرضا‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ هل کان الله تعالی عارفاً بنفسه قبل ان یخلق الخلق؟‏‎ ‎‏قال: نعم. قلت: یراها و یسمعها؟ قال: ما کان محتاجاً الی ذلک؛ لأنه‏‎ ‎‏لم یکن یسألها و لا یطلب منها؛ هو نفسه و نفسه هو. قدرته نافذة،‏‎ ‎‏فلیس یحتاج ان یسمی نفسه، و لکنه اختار لنفسه اسماء لغیره‏‎ ‎‏یدعوه بها؛ لأنه اذا لم یُدْعَ باسمه لم یُعرف.‏‎[16]‎‎[17]‎‏(84)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

نکاتی در باب «تسمیه» با تکیه بر سوره حمد

تفاوت اسم مطلق و اسم متعین در بسم الله

‏أن لحقیقة «بسم الله الرحمن الرحیم» مراتب من الوجود ومراحل‏‎ ‎‏من النزول والصعود، بل لها حقائق متکثرة بحسب العوالم‏‎ ‎‏والنشئات؛ ولها تجلیات فی قلوب السالکین بمناسبة مقاماتهم‏‎ ‎‏وحالاتهم؛ وانّ التسمیة المذکورة فی اول کل سورة من السور‏‎ ‎‏القرآنیة غیرها فی سورة اخری بحسب الحقیقة؛ وان بعضها عظیم‏‎ ‎‏وبعضها اعظم، وبعضها محیط وبعضها محاط؛ وحقیقتها فی کل‏‎ ‎‏سورة تعرف من التدبر فی حقیقة السورة التی ذکرت التسمیة فیها‏‎ ‎‏لإِفتتاحها. فالتی ذکرت لإِفتتاح اصل الوجود ومراتبها غیر التی‏‎ ‎‏ذکرت لإِفتتاح مرتبة من مراتبه؛ وانما یعرف ذلک الراسخون فی‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 212

‏العلم من اهل بیت الوحی.‏

‏     ولهذا روی عن امیر المؤمنین وسید الموحدین ـ صلوات الله ‏‎ ‎‏وسلامه علیه ـ : «ان کل ما فی القرآن فی الفاتحة، وکل ما فی‏‎ ‎‏الفاتحة فی «بسم الله الرحمن الرحیم»، وکل ما فیه فی الباء، وکل ما‏‎ ‎‏فی الباء فی النقطة، وانا نقطة تحت الباء.»‏‎[18]‎‏ وهذه الخصوصیة‏‎ ‎‏لم تکن لسائر التسمیات، فإن فاتحة الکتاب مشتملة علی جمیع‏‎ ‎‏سلسلة الوجود وقوسی النزول والصعود، من فواتیحه وخواتیمه،‏‎ ‎‏من «الحمد لله » الی «یوم الدین» بطریق التفصیل. وجمیع حالات‏‎ ‎‏العبد ومقاماته منطویة فی قوله ‏‎(‎‏إیّاک نَعْبُد‏‎ (‎‏الی آخرالسورة‏‎ ‎‏المبارکة؛ وتمام الدائرة الموجودة فی الفاتحة بطریق التفصیل‏‎ ‎‏موجودة فی «الرحمن الرحیم» بطریق الجمع، وفی الاسم‏‎ ‎‏بطریق جمع الجمع، وفی الباء المختفی فیها الف الذات بطریق‏‎ ‎‏احدیة جمع الجمع، وفی النقطة التی تحت الباء الساریة فیها بطریق‏‎ ‎‏احدیة سر جمع الجمع. وهذه الاحاطة والاطلاق لم تکن الا فی‏‎ ‎‏فاتحة فاتحة الکتاب الإِلهی، التی بها فتح الوجود وارتبط العابد‏‎ ‎‏بالمعبود.‏

‏     فحقیقة هذه التسمیة جمعاً وتفصیلاً عبارة عن الفیض المقدس‏‎ ‎‏الإِطلاقی والحق المخلوق به، وهو أعظم الأسماء الإِلهیة وأکبرها،‏‎ ‎‏والخلیفة التی تربّی سلسلة الوجود من الغیب والشهود فی قوسی‏‎ ‎‏النزول والصعود. وسائر التسمیات من تعینات هذا الاسم الشریف‏‎ ‎‏ومراتبه؛ بل کل تسمیة ذُکرت لفتح فعل من الافعال کالأکل والشرب‏‎ ‎‏والوقاع وغیرها یکون تعیناً من تعینات هذا الاسم المطلق، کل‏‎ ‎‏بحسب حده ومقامه. ولا یکون الاسم المذکور فیها، هذا الاسم‏‎ ‎‏الاعظم، بل هو اجلّ من ان یتعلق بهذه الأفعال الخسیسة بمقام‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 213
‏اطلاقه وسریانه. فالاسم فی مقام الاکل والشرب مثلاً عبارة عن‏‎ ‎‏تعین الاسم الأعظم بتعین الآکل والشارب أو ارادتهما أو میلهما؛ فإن‏‎ ‎‏جمیعها من تعیناته؛ والمعینات وان کانت متحدة مع المطلق لکن‏‎ ‎‏المطلق لم یکن مع التعین باطلاقه وسریانه.‏‎[19]‎‏(85)‏

*  *  *


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 214

مصادیق اسماء الله

‏لعلک بعد التدبر فی روح الإِسم والتفکر فی حقیقته، ومطالعة دفتر‏‎ ‎‏سلسلة الوجود وقراءة اسطره ینکشف لک، باذن الله وحسن‏‎ ‎‏توفیقه، ان سلسلة الوجود ومراتبها ودائرة الشهود ومدارجها‏‎ ‎‏ودرجاتها کلها اسماء إلهیة؛ فإن الإِسم هو العلامة، وکل ما دخل فی‏‎ ‎‏الوجود من حضرة الغیب، علامة بارئه ومظهر من مظاهر ربه.‏‎ ‎‏فالحقائق الکلیة من امهات الأسماء الإِلهیة والأَصناف والافراد من‏‎ ‎‏الأسماء المحاطة، ولا احصاء لأسمائه تعالی. وکل من الأسماء‏‎ ‎‏العینیة مربوب اسم من الاسماء فی مقام الإِلهیة والواحدیة ومظهر‏‎ ‎‏من مظاهره. کما فی روایة ‏‏الکافی ‏‏باسناده عن ابی عبدالله ‏‎ ‎‏ـ علیه السلام ـ فی قول الله تعالی «ولله ِ الأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ‏‎ ‎‏بِها»،‏‎[20]‎‏ قال : «نحن ـ وَالله ِ ـ الأَسماءُ الحُسنی.» وفی روایة اخری‏‎ ‎‏تأتی بطولها: «ان الله خلق اسماء بالحروف غیر متصوت، الی‏‎ ‎‏آخره.»‏‎[21]‎‏ والاخبار فی ان لله تعالی اسماء عینیة کثیرة.‏

‏    ‏‏قال العارف الکامل ‏‏کمال الدین عبدالرزاق الکاشانی‏‏ فی «تاء»‏‎ ‎‏تأویلاته‏‏: «اسم الشیء ما یعرف به. فأسماء الله تعالی هی الصور‏‎ ‎‏النوعیة التی تدل بخصائصها وهویاتها علی صفات الله وذاته،‏‎ ‎‏وبوجودها علی وجهه، وبتعینها علی وحدته؛ إذ هی ظواهره التی‏‎ ‎‏بها یعرف.» انتهی کلامه.‏‎[22]‎‎[23]‎‏(86)‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 215

مراتب اسماء الله

‏تمام موجودات ظاهره و باطنه و تمام عوالم غیب و شهادت در‏‎ ‎‏تحت تربیت اسماء الله بلکه به ظهور اسماءالله ظاهرند، و جمیع‏‎ ‎‏حرکات و سکنات او و تمام عالم به قیّومیّت اسم الله الاعظم‏‎ ‎‏است...‏

‏     ‏‏و اما حقیقة الاسم، پس از برای آن، مقام غیبی، و غیب الغیبی،‏‎ ‎‏و سرّی، و سرّ السرّی است، و مقام ظهور، و ظهور الظّهوری. و‏‎ ‎‏چون اسمْ علامت حق و فانی در ذات مقدّس است، پس هر اسمی‏‎ ‎‏که به افق وحدت نزدیکتر و از عالم کثرت بعیدتر باشد در اسمیّت‏‎ ‎‏کاملتر است. و اتمّ الاسماء اسمی است که از کثرات، حتی کثرت‏‎ ‎‏علمی، مبرّا باشد؛ و آن تجلّی غیبی احدی احمدی است در‏‎ ‎‏حضرت ذات به مقام «فیض اقدس» که شاید اشاره به آن باشد‏‎ ‎‏کریمۀ شریفۀ‏ اَواَدنی‎[24]‎‏؛ و پس از آن، تجلّی به حضرت اسم الله ‏‎ ‎‏الاعظم است در حضرت واحدیت؛ و پس از آن، تجّلی به‏‎ ‎‏«فیض مقدس» است؛ و پس از آن، تجلّیات به نعت کثرت است در‏‎ ‎‏حضرات اعیان الی اخیرة دار التّحقّق...‏

‏     و «الله » مقام ظهور به «فیض مقدّس» است اگر مراد از «اسم»‏‎ ‎‏تعیّنات وجودیّه باشد. و اطلاق «الله » به آن از جهت اتّحاد ظاهر و‏‎ ‎‏مظهر و فنای اسم در مسمّی بی اشکال است؛ و شاید کریمۀ ‏الله نُورُ‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 216

السَّمواتِ وَالْارْض‎[25]‎‏ و کریمۀ ‏هو الَّذی فی السَّماءِ اِلهٌ وَ فی اْلاَرْضِ اِله‎[26]‎‎ ‎‏اشاره به همین مقام و شاهد این اطلاق باشد. و مقام واحدیّت و‏‎ ‎‏جمع اسماء، و به عبارت دیگر مقام «اسم اعظم» است اگر مقصود‏‎ ‎‏از اسم مقام تجلّی به «فیض مقدّس» باشد. و این شاید ظاهرتر از‏‎ ‎‏سایر احتمالات باشد. و مقام ذات یا مقام «فیض اقدس» است اگر‏‎ ‎‏مقصود از اسم «اسم اعظم» باشد.(87)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تناهی و عدم تناهی اسما و صفات الهی

‏...واصل الشبهة ان الاسماء الالهیة والصفات الربوبیة غیر محصورة‏‎ ‎‏ولا متناهیة؛ ومالم یکن الشیء متناهیاً لم یکن له حد من الکل او‏‎ ‎‏البعض؛ فما معنی قوله «وکل اسمائک کبیرة» وقوله «أسألک‏‎ ‎‏باسمائک کلها»؟‏

‏     وقد اجبت عنه بان السائل یسأل بالأسماء المتجلیة له بحسب‏‎ ‎‏حالاته ومقاماته ووارداته؛ وما یتجلی من الأسماء فی کل مقام‏‎ ‎‏محصور بحسب التجلی فی قلب السالک.‏

‏     والآن اقول : ان الأسماء الإِلهیة وإن لم تکن بحسب المناکحات‏‎ ‎‏والموالدات محصورة، ولکنها بحسب الأمهات محصورة، یجمعها‏‎ ‎‏باعتبارٍ الأولُ والآخر والظاهر والباطن : «هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ‏‎ ‎‏وَالباطِن»‏‎[27]‎‏، وباعتبار الله والرحمن : «قُلْ ادْعُوا الله َ أَوْ ادْعُوا‏‎ ‎‏الرَّحْمـن» الآیة‏‎[28]‎‏، وباعتبارٍ الله والرحمن والرحیم؛ کما ان مظاهر‏‎ ‎‏الأسماء الالهیة بالإِعبتار الأول غیر محصورة : «وَإنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ الله ِ‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 217
‏لاَ تُحْصُوها»،‏‎[29]‎‏ «قُلْ لَوْ کَانَ البَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحْرُ‏‎ ‎‏قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی»؛‏‎[30]‎‏ وبالاعتبار الثانی محصورة بالعوالم‏‎ ‎‏الثلاثة أو الخمسة. وقیل: «ظهر الوجود ببسم الله الرحمن‏‎ ‎‏الرحیم».‏‎[31]‎

‏    ‏‏وکذلک الاعتباران فی الصفات، فإنها بالاعتبار الأول غیر‏‎ ‎‏محصورة وبالاعتبار الثانی محصورة فی الأئمة السبعة او صفات‏‎ ‎‏الجلال والجمال : «تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذی الجَلالِ والإِکرام».‏‎[32]‎‎[33]‎‏(88)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 218

  • اسم، عبارت از ذات با صفت معینی از صفات و تجلی خاصی از تجلیات است، چنانچه رحمان، ذات تجلی یافته به رحمت منبسط است و رحیم، ذات تجلی یافته به تجلی ای که بسط کمال است و منتقم ذات تعین یافته به انتقام است.
  • . پیامبر (ص) فرموده اند: ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ: ما آنگونه که شایستۀ عبادت توست تو را عبادت نکرده ایم و آنگونه که شایستۀ معرفت توست تو را نشناخته ایم؛ مرآة العقول؛ ج 8، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الشکر»، ص 146، شرح حدیث 1.
  • . حضرت امام در کتاب شرح دعاء السحر صفحۀ 87 می فرمایند:  ان سلسلة الوجود و عوالم الغیب و الشهود من الملائکة المقربین و اصحاب الیمین، والصافات صفاً و المدبرات امراً و الزاجرات زجراً، و من کلیات العوالم من الأنواع العالیات و السافلات و جزئیاتها، إلی ان ینتهی الأمر الی الغواسق الظلمانیة و النشأة الهیولانیة: کلها اسماء الهیة: تمامی سلسله وجود و عالمهای غیب و شهود، از فرشتگان مقرّب و اصحاب یمین و صف بستگان که صفی [با شکوه ]بسته اند و تدبیر امر کنندگان و بازدارندگان که به سختی باز می دارند، و کلیات عوالم از انواع عالی و سافل و نیز جزئیات عوالم، تا آنجا که منتهی شود به تاریکیهای ظلمانی و نشئه هیولانی، همه اسمای الهی هستند.
  • . اسراء / 44.
  • . تفسیر کشاف؛ ج 2، ص 451، ذیل آیۀ 44 اسراء ؛ تفسیر کبیر فخر رازی؛ ج 20، ص 219، ذیل آیۀ فوق.
  • . بحارالانوار؛ ج 61: کتاب السماء و العالم؛ «باب عموم احوال الحیوان و اصنافها»، ص 27، ح 8.
  • . در ضمن حدیث طولانی از علی(ع) آمده است:  وَ مُحَمَّد (ص) سَبَّحَتْ فی یَدِهِ تِسْعُ حَصَیاتٍ، تُسْمَعُ نَغَماتُها فی جُمُودِها وَ لا رُوحَ فیها، لِتَمامِ حُجَّةِ نُبُوَّتِهِ: در دست حضرت رسول (ص) برای اینکه برهان نبوّتش کامل گردد، نُه ریگ و سنگریزه در دست او تسبیح کردند به گونه ای که آواز آنها ـ با اینکه جماد و بی روح بودند ـ شنیده شد؛ اثبات الهداة؛ ج 2، ص 45.
  • . اصول کافی؛ ج 1: کتاب التوحید؛ «باب النوادر»، ص 143، ح 4.
  • جوهر، عبارت است از وجود منبسط و ظهور قیّومی حضرت الهی، و آن همان ظلّ فیض اقدس احدی، یا اسم اعظم به وجهه غیبیّه احدیّه است؛ و اعراض، عبارتند از تعیّنات فیض قیّومی، از عقل تا هیولا، ظلّ تعیّنات اسمایی در حضرت واحدیّت و جواهر همواره با تعیّنات عرضی احاطه شده اند و به وسیله آنها محجوب و در زیر پوشش آنها پنهانند، همچنان که فیض اقدس احدی با حجاب اسمای الهی محجوب بوده و تحت پوشش آنها مستور است؛ و اسم، عبارت است از جوهر احاطه شده به وسیله اعراض در عالم عین و فیض احدی محاط به تعیّنات اسمایی، و اینکه گفته اند اسم، عبارت است از ذات با تجلی ای از تجلّیاتش، اگر منظورشان ذات از حیث خودش باشد مورد قبول من نیست. این مطلب را تفصیلی است که جای ذکرش اینجا نیست.
  • . دعای سمات به نقل از: مصباح المتهجد؛ ص 376.
  • . حضرت امام در تعلیقات علی شرح فصوص الحکم صفحه 152، تعریف دیگری با همین مضمون آورده اند: الاسم عبارة عن الذات متعینة بتعین یصیر منشأً لاثره: اسم، عبارت است از ذات که با تعیّنی (خاص) متعین شده باشد و (همین تعین) منشأ اثر آن اسم واقع گردد.
  • اسم، عبارت است از ذات به اضافه تعینی که منشأ ظهور عالمی از عوالم یا حقیقتی از حقایق است.
  • صفات از قبیل حالات و عوارض زاید بر ذات نیستند؛ بلکه عبارتند از تجلی ذات به فیض اقدس در حضرت «واحدیت» و ظهور ذات در کسوۀ اسمایی و صفاتی، و حقیقت باطن ذات اسماء عبارت است از حقیقت مطلق غیبی.
  • . اقبال الاعمال؛ ج 1، ص 96.
  • «اما [در مورد] غیر مسمای الله به طور خاص، از میان اموری که تجلی دهنده، او یا صورتی از اوست، که اگر تجلی گر او باشد تفاضل [در میان آنها ]واقع می شود...» ممکن است منظور از تجلی گر و صورت، اسم باشد، منتها تجلی دهنده، با نظر کثرت ملاحظه می شود فلذا تفاضل رخ می دهد و صورت با نظر توحید لحاظ شود در احدیت جمع مستهلک می باشد، و تفاضل واقع نمی شود، چنانچه در دعا آمده: «خداوندا تو را به بزرگترین اسمهایت می خوانم و همه اسمهای تو بزرگند.»، پس ابتدا تفاضل را در اسماء قرار داده و سپس، به سبب استهلاک همه اسماء در احدیت جمع، در نظر دعا کننده سالک، تفاضل را نفی نموده است، و ما مطلب مربوط به این مقام را در شرحی که سابق بر این بر دعای سحر نوشتیم تفصیل داده ایم.
  • . اصول کافی؛ ج 1: کتاب التوحید؛ «باب حدوث الاسماء»، ص 113، ح 2.
  • از طریق شیخ المحدثین محمد بن یعقوب کلینی ـ رضوان الله علیه ـ در کافی از ابن سنان [نقل شده] که گفت: از ابا الحسن حضرت رضا ـ علیه السلام ـ پرسیدم: «آیا خداوند قبل از اینکه مخلوقات را خلق فرماید از نفس خود آگاه بود؟» فرمود: «بله». گفتم: «آن را می دید و می شنید؟» فرمود: "خداوند نیازمند این امور نبود، زیرا از او نمی پرسید و از او چیزی نمی طلبید، [بلکه] او همان نفسش بود و نفسش او بود، قدرت او نافذ است؛ لذا نیاز ندارد که نفسش را [به اسمی] بنامد ولکن برای نفس خود نامی برگزید که غیر بتوانند نفسش را به آن نام بخوانند؛ زیرا که او تا هنگامی که به اسمش خوانده نشود، شناخته نمی شود."
  • . ینابیع المودة؛ ج 1، باب 14، «فی غزارة علمه ـ علیه السلام»، ص 68، (با اختلاف اندکی در الفاظ).
  • حقیقت «بسم الله الرحمن الرحیم» دارای مراتب [متعدد] از [حیث] وجود و مراحل [گوناگون] از [حیث] نزول و صعود است؛ بلکه به حسب عوالم و نشئآت مختلف، حقایق متکثّره دارد و در قلوب سالکین متناسب با حالات و مقامات ایشان، دارای تجلیّات [گوناگون] است؛ و تسمیه ذکر شده در اول هر سوره از سوره های قرآنی از حیث حقیقت خود غیر از تسمیۀ سوره دیگر است، و بعض از این تسمیه ها عظیم، و بعض دیگر اعظمند و برخی محیط، و برخی دیگر محاطند و حقیقت تسمیه در هر سوره با تدبر در حقیقت همان سوره ای که تسمیه برای افتتاح آن ذکر شده، روشن می شود. بدین ترتیب، تسمیه ای که برای افتتاح اصل وجود و مراتب وجود ذکر شده، غیر از تسمیه ای است که برای افتتاح مرتبه ای از مراتب وجود ذکر شده، و این مطلبی است که فقط راسخین در علم از خاندان وحی با آن آشنا هستند؛ و به همین سبب از امیرالمؤمنین و سید الموحدین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ روایت شده: همه آنچه در قرآن است در «فاتحه» آمده است و همۀ آنچه در «فاتحه» است در «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده، و همه آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم است در «باء» آمده و همه آنچه در باء آمده در «نقطه» است و من نقطه زیر باء هستم. و این خصوصیت در تسمیه های دیگر وجود ندارد؛ زیرا که «فاتحة الکتاب» به طریق تفصیل شامل تمامی سلسلۀ وجود و قوس نزول و صعود [آن] است، [شامل] همۀ ابتداها و همۀ خاتمه ها، از «الحمدلله » سوره تا «یوم الدّین» آن، و همه حالات و مقامات بنده در فرمودۀ حقّ «ایاک نعبد» تا پایان سورۀ مبارکه نهفته است، و تمام دایره ای که به طریق تفصیل در «فاتحه» موجود است در «الرّحمن الرّحیم» به طریق جمع وجود دارد، و در اسم به طریق جمع الجمع و در نقطۀ زیر باء به طریق احدیت سرّ جمع الجمع جریان دارد؛ و این احاطه و اطلاق جز در ابتدای سوره ابتدا کنندۀ کتاب الهی [یعنی فاتحة الکتاب] که وجود به او شروع می شود و به او عابد به معبود مرتبط می شود، در هیچ جای دیگری وجود ندارد. پس، حقیقت این تسمیه از حیث جمع و تفصیل آن عبارت است از فیض مقدس اطلاقی و حق مخلوقٌ به، و این اسم با عظمت ترین اسمای الهی و بزرگترین آنهاست، و همان خلیفه ای است که غیب و شهود، سلسلۀ وجود را در دو قوس صعود و نزول آن تحت ربوبیّت خود دارد و تسمیه های دیگر از تعیّنات و مراتب این اسم شریفند؛ بلکه هر تسمیه ای که برای شروع هر نوع کاری مانند خوردن و نوشیدن و مباشرت و غیره ذکر می شود. در واقع تعیّنی از تعیّنهای این اسم مطلق است، البته هر یک متناسب با حد و مقام خود؛ و اسمی که در این موارد به کار می رود اسم اعظم نیست، زیرا که آن اسم برتر از این است که با مقام اطلاق و سریانش به نظیر چنین امور دونی تعلّق گیرد. فلذا مثلاً اسمی که در مقام خوردن و آشامیدن به کار می رود، عبارت است از تعیّن اسم اعظم به تعیّن خوردن و آشامیدن و یا به اراده آن دو، و یا تمایل نسبت به آنها [در حین تسمیه]؛ و همۀ اینها از تعیّنهای اسم اعظمند؛ و گرچه متعیّنها با مطلق متحدند؛ ولی مطلق به اطلاق و سریانش، با تعیّن وحدتی ندارد.
  • . اعراف / 180.
  • . اصول کافی؛ ج 1: کتاب التوحید؛ «باب حدوث الاسماء»، ص 112، ح 1.
  • . تفسیر القرآن الکریم (تأویلات القرآن)؛ ج 1، ص 7.
  • شاید پس از اندیشه درباره روح معنای اسم و تفکر پیرامون حقیقت آن، و پس از مطالعه دفتر سلسله وجود و خواندن سطور آن، به اذن خداوند و حسن توفیق حضرتش بر تو روشن شود که سلسلۀ وجود و مراتب آن و دایره شهود و مدارج و درجات آن، همگی اسمای الهی اند چرا که اسم، یعنی علامت، و هرچه از حضرت غیب به دایره وجود پا نهاده است، علامت خالق خود و مظهری از مظاهر پروردگارش است. پس، حقایق کلی از اصول و امهات اسمای الهی هستند و اصناف و افراد از اسمای محاط به شمار می روند و اسمای خداوند قابل شمارش نیستند؛ و هر یک از اسمای عینی، مربوب اسمی از اسما در مقام الهیت و واحدیت، و مظهری از مظاهر آن هستند. چنانچه در روایت کافی با استناد به حضرت اباعبدالله ـ علیه السلام ـ در مورد فرمودۀ خدای متعال که: «خداوند صاحب اسمای حسناست، پس او را بدان نامها بخوانید.» آمده: «ما ـ سوگند به خدا ـ اسمای حسنا هستیم»، و در روایت دیگری که در آینده به تفصیل خواهد آمد چنین وارد شده: «خداوند اسما را با حروفی غیر صدادار خلق فرمود» تا آخر حدیث؛ و اخبار در مورد اینکه خداوند متعال دارای اسمای عینیه است، فراوان است. عارف کامل، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در «تاء» تأویلاتش گفته: «اسم هر چیزی، عبارت است از آنچه بدان شناخته می شود. پس، اسمهای خداوند متعال صورتهای نوعیه ای هستند که با خصوصیتها و هویتهایشان بر صفات و ذات خداوند، و با وجودشان بر وجه خداوند، و با تعیّنشان بر وحدت خداوند دلالت می کنند؛ زیرا که این اسما، مظاهر خداوندند که او را به آنها می شناسند.» کلام کاشانی پایان یافت.
  • . نجم / 9.
  • . نور / 35.
  • . زخرف / 84.
  • . حدید / 3.
  • . اسراء / 110.
  • . ابراهیم / 34.
  • . کهف / 109.
  • . فتوحات مکیّه؛ ج 2، سفر دوم، باب پنجم، ص 133.
  • . الرحمن/ 78.
  • ... و اصل شبهه، این است که اسمای الهی و صفات ربوبی غیر محصور و نامتناهی اند و اگر شی ء، متناهی نباشد هیچ حدی، اعم از کلی و جزئی نخواهد داشت؛ پس معنای فرمایش حضرت که: «و همه اسمهای تو بزرگ است» و یا این فرمایش که: «تو را به همه اسمهایت می خوانم» چیست؟  و من به این اشکال چنین پاسخ دادم که سؤال کننده و طالب، با اسمهایی [از خداوند] سؤال می کند که به حسب حالات و مقامات و وارداتش بر او تجلی کرده اند و اسمهایی که در هر مقامی تجلی می کنند به حسب تجلی شان در قلب سالک، محصور هستند. و اکنون می گویم: اسمای الهی اگر چه به حسب تزویج و توالد [اسما با یکدیگر] غیر محصور و غیر قابل شمارشند؛ لیکن به حسب اصول و امّهات، محصور و قابل شمارشند، چنانچه به یک اعتبار این چهار اسم: «اول و آخر و ظاهر و باطن» جامع همه اسمایند: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»؛ و به یک اعتبار [دو اسم]: «الله و رحمان»: «بگو الله را بخوانید یا رحمان را...» تا آخر آیه، و به اعتباری [سه اسم]: «الله و رحمان و رحیم»؛ چنانکه مظاهر اسمای الهی به اعتبار اول غیر قابل حصرند: «و اگر نعمتهای خداوند را بشمارید، نمی توانید آنها را احصا کنید.»، «بگو اگر دریاها برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکّب می شد، یقیناً دریاها پایان می گرفت پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد.» و به اعتبار دوّم محصور به عوالم سه گانه یا پنجگانه اند و گفته شده: «وجود به بسم الله الرحمان الرحیم ظهور یافت». و همین دو اعتبار در مورد صفات نیز هست و صفات به اعتبار اوّل غیر قابل حصر، و به اعتبار دوّم قابل حصر در ائمه و اصول هفتگانه یا صفات جمال و جلالند: «مبارک باد نام پروردگارت که صاحب جلالت و اکرام است».