حقیقت ذات حق تعالی
اقسام وجودات در عالم و انتزاع مفهوم وجود
وجوداتی که در عالم ملاحظه می شود دارای اقسامی است:
یک قسم آن است که مفهوم وجود از حاقّ ذات او بدون جهت تعلیلیه و بدون جهت تقییدیه انتزاع می شود و این وجود، ذات حق سبحانه و تعالی است که این مفهوم از حاقّ ذات اقدس او که صرف الوجود است و در هر مرحله ای که وجود مقدس او فرض شود، منتزع است. و این مفهوم با در نظر داشتن عدم علت برای او انتزاع می شود؛ چون وجود اقدس او معلول علتی نیست. و همچنین مفهوم موجود با در نظر داشتن انتفاء تمام قیود انتزاع
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 179
می گردد؛ زیرا برای وجود اقدس او جهت تقییدی نبوده و فرض عدم موجودیت در او، فرضی محال و غلط است. والحاصل: این مفهوم در متن واقع از حاقّ وجود اقدس حق منتزع است.
و یک قسم دیگر: وجودات خاصه و محدوده است که مفهوم موجود از حاق ذات آنها انتزاع می شود، ولی چون آنها معلول علتی بوده و فیض وجود آنها از علت است؛ گرچه فرض شود که از ازل همراه علت بوده اند، در مرتبۀ علت وجود نداشته اند. لذا در آن مرحله و با نظر به علت، مفهوم موجود از آنها انتزاع نمی شود؛ گرچه در مرتبۀ خود آنها اگر به حاقّ وجودشان نظر شود، مفهوم وجود از حاقّ وجود آنها انتزاع می شود.
و همچنین بعضی موجودات، مفهومِ موجود از حاقّ ذات آنها انتزاع نمی شود، بلکه در انتزاع مفهوم از آنها علاوه بر جهت تعلیلیه، جهت تقییدیه هم لازم است، مانند ماهیات که تا وجود به آنها ضمیمه نشود مفهوم موجود از آنها انتزاع نمی گردد و اگر بخواهیم این معنی کاملاً روشن شود مثالی ذکر می نماییم:
شمس از خود نور داشته و علت انوار است، ولی خودش معلول علتی نیست. و علی هذا اگر اصل نور را که کرۀ شمس است ملاحظه کنیم می بینیم از آنجا نوری منبسط است که امکنه را فرا گرفته و یک نوری هم هست که از جمال این اجسام نورانی مشاهده می کنیم.
ما از این سه مرتبۀ نور، منوریت را انتزاع می نماییم، ولکن نحوۀ انتزاع مختلف است:
منوریت را از آن منبع نیّر نور حقیقی، یعنی علت این انوار منبسط در این اتاق و آن اتاق و علت نور جمال این آینه و آن آینه و این جسم و آن جسم، بدون اینکه جهت تعلیلیه و تقییدیه باشد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 180
انتزاع می کنیم؛ چون فرض این است که او علت نداشته تا نورش از غیر خودش باشد به طوری که اگر به مرتبۀ علت نظر کردیم آن نور نباشد و در نتیجه در آن مرتبه منوریت از آن انتزاع نشود، بلکه منوریت از حاق ذات آن انتزاع می گردد.
و اما از نورهای وسطی که این فضا را فرا گرفته منوریت انتزاع گشته و این انتزاع از حاقّ ذات آنهاست؛ گرچه آن انوار واسطه در ثبوت داشته و محتاج علتی بوده و در آنها جهت تعلیلیه موجود است.
و از این اجسام هم منوریت حقیقةً انتزاع می شود نه مجازاً. حقیقةً می توان گفت: این جسم منور است. الاّ اینکه اگر بخواهد مفهوم منوریت از آنها انتزاع گردد، علاوه بر جهت تعلیلیه به جهت تقییدیه نیز احتیاج است و آن عبارت است از اینکه جسم با این شرط و قید که نور به روی آن بتابد، منور است. پس می توان گفت این جسم منور است، ولی منوریت آن به واسطۀ عروض نور بر جمال اوست و در اتصاف آن به منوریت، بودن واسطه در عروض شرط است.(61)
* * *
بشرط لا و لا بشرط و حقیقت واجب
قد اختلفت کلمة اصحاب السلوک والعرفان و مشایخ المعرفة و ارباب الایقان فی ان حقیقة الواجب جل سلطانه و بهر برهانه هل هی الوجود بشرط عدم الاشیاء معه المعبّر عنه بالوجود بشرط لا والمرتبة الأحدیة والتعین الاول والهویة الغیبیة و مرتبة العماء علی قول، اوالوجود المأخوذ لا بشرط شی ء،ای الطبیعة من حیث هی هی المعبر عنها بالوجود المطلق. کما قال المثنوی:
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 181
ما عدمهاییم هستی ها نما
تو وجود مطلق و هستی ما
ما عدمهاییم هستی ها نما تو وجود مطلق و هستی ما
والهویة الساریة فی الغیب والشهود و عنقاء المغرب الذی لایصطاده اوهام الحکماء کما قیل:
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر
کانجا همیشه باد به دست است دام را
بعدالاتفاق فی ان الفیض الاقدس والتجلی فی مقام الواحدیة و اظهار ما فی غیب الغیوب فی الغیب، من الأعیان الثابتة والأسماء الإلهیة؛ و [أن] الفیض المقدس و طلب ظهور مفاتیح الغیب من الحضرة العلمیة فی العین و من الغیب فی الشهادة ظلان لذلک الوجود، و ظل الشی ء هو هو باعتبار و غیره باعتبار، و بعدالاتفاق فی وحدة حقیقة الوجود بل الموجود الحقیقی. و قد استقر رأی الفحل المطابق للبرهان والموافق للعیان علی الثانی، و ان حقیقة الواجب هو الوجود لابشرط شی ء و تعیّن و حیثیة تعلیلیة او تقییدیة؛ فإن حقیقته هوالوجود الصرف والخیر المحض والنور الخالص، بلاشوب عدم و اختلاط شرّیّه و غبار ظلمة. و لیس لعدم شی ء فی انتزاع مفهوم الوجود عنه مدخل؛ فإنه المصداق بالذات للوجود.(62)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 182
اعتبارات در حقیقت وجود
تجلی غیبی احدی
تجلی به احدیت جمع و مقام اسم الله
قوله: حقیقة الوُجُود الخ اعْلمْ انَّه لیْسَ اخْذ حَقیقَةِ الوُجُود بشَرْطِ لا اولا بشَرْطِ شئ اوْ غیْرهما مِنَ الأعتباراتِ الواردَة عَلیْها کَما هُوَ ظاهِرُ عبارَة المَصّنف فَانّ الأعتبارَ وَ الأَخذ وَ اللّحاظ وَ غیْرها مِنْ امْثالِها منْ لواحِق المهیّات وَ الطّبائِع وَ لا تمشی فی حقیقةِ الوُجُود بَلْ ما هُوَ المُصْطَلح عنْد اهْل الله لْیسَ الاّ نتیَجة مُشاهَداتهُم والتّجلیّات الواردَة عَلی قلوبهم وَ بعبارةٍ اُخری هذهِ الأصْطلاحات امّا نقشة تجلّیات الحقّ عَلی الأسماءِ وَ الأعْیان وَ الأکوان او تجلّیاته.
عَلی قُلوبُ اهْل الله وَ اصْحاب القُلُوب وَمشاهَداتهم ایّاهُ فیقال انّ الوجود اِمّا ان یتجَلّی بِالتّجلّی الغیْبی الأحَدیِّ المُسْتهَلک فیه کلّ الأسْماء وَ الصّفات وَ هذَا التجلّی یَکُونُ بالأسْم المُستَأثر وَ الحَرف الثّالث وَ السّبْعین مِنَ الإِسْم الأعظم فَهُوَ مَقام بشرْطِ الاّئیّة فَفی هذا المقام لهُ اسْم الاّ انَّهُ مُسْتأثر فی عِلم غیْبهِ وَ هذا التجَلّی هُوَ التّجلّی الغیْبی الأحدَی بالوجْهَة الغیْبیَّة لِلفیْض الأقْدَس وَ امَّا الذّات مِنْ حیْث هِیَ فَلا یتجلّی فی مِرْآةٍ مِنَ المرائی وَ لایشاهدُها سالک مِنْ اَهْلِ الله وَ لا مُشاهِدٌ مِنْ اصْحاب القُلوُب وَ الأولیاءِ فَهِیَ غیْب لابمعنی الغیْب الأحَدی بَلْ لااسْمَ لها وَ لارسْمَ وَ لااشارَة الیها ولا طمعَ لأَحَد فیها «عنقا شکارکس نشود دام بازگیر» و امّا انْ یتجلّی بأحَدیّة جمعِ جَمیع حَقائق الأسْماء وَالصّفات فهُوَ مقام اسْم الله
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 183
الأعظم ربّ الأنسان الکامِل. و التّجلّی العلمی بطَریقِ الکثرة الأسمائیّة الجامعَة لجمیعَ الکثرات الأسمائیّة هُوَ مقَام الواحِدیّة وَقِسْ عَلی ذلکَ جَمیعَ ما ذکر فی هذا المقام.(63)
* * *
حق تعالی خیر محض و خالق خیرات
ان الوجود خیر و شریف و بهاء و سناء، و ان العدم شر و خسیس و ظلمة و کدورة،...
فکل خیر وشرف وحقیقة ونور مرجعُه الوجود. وهو الاصل الثابت والشجرة الطیبة؛ وفروعه ملأت السماوات والأرض والأرواح والأشباح. وکل شر وخسة وبطلان وظلمة مرجعه العدم. وهو الشجرة الخبیثة المظلمة المنکوسة؛ وما لهذه الشجرة من قرار.
والمهیة من حیث ذاتها لا تتصف بالخیریة والشریة؛ لأنها لیست
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 184
الا هی؛ ومع ذلک بحسب اللااقتضائی الذاتی والامکان المهیتی هالکة زائلة باطلة. واذا خرجت من حدود بقعة العدم ودار الوحشة والهلاک الی باب أبواب الوجود، وشربت من عینه الصافیة تصیر شریفة خیرة بالعرض والمجاز. وکلما کان الوجود اتم واکمل کان الخیر والشرافة فیه اکثر؛ الی ان ینتهی الی وجود لا عدم فیه وکمال لا نقصان فیه. فهو شریف لا خسة فیه وخیر لا شرّیّة فیه؛ وکل الخیرات والشرافات من افاضاته واشراقاته وتجلیاته واطواره وتطوراته. ولا خیر وکمال حقیقی ذاتی إلاّ له وبه ومنه وفیه وعلیه. وسائر المراتب لها خیرات باعتبار الانتساب الیه والمظهریة له؛ وباعتبار الإنتساب الی انفسها فلا کمال لها ولا خیریة ولا حقیقة ولا شیئیة.
کما قال الله تعالی: کلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إلاَّ وَجْهَه، وقال: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فَانٍ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذو الجَلالِ والإِکرام.
وقال سید الأنبیاء وسند الاصفیاء ـ صلوات الله وسلامه علیه وعلی آله الطیبین الطاهرین ـ : «فمن وجد خیراً فلیحمد الله ؛ ومن وجد غیر ذلک فلا یلومنَّ إلا نفسه.» فالخیر لکونه منه لا بد من حمده تعالی علیه؛ والشرُّ لکونه من جهة النفس وحیثیتها الخلقیة فلا لوم [به] الا لها.
وقال تعالی حکایة عن خلیله ـ علیه السلام ـ : «وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین»؛ [فانظر] کیف انتسب المرض الی نفسه ونقصان استعداده والشفاء الی ربه. فالفیض والخیر والشرافة منه، والشر والنقصان والخسَّة منا: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنْ الله ِ وَمَا أَصَابَکَ
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 185
مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک»؛ وان کان الکل من عند الله بوجه. وکتب القوم لا سیما کتب الفیلسوف الفارسی صدر الحکماء المتألهین ـ رضوان الله علیه ـ مشحونة تلویحاً وتصریحاً وبرهاناً علی هذه المسألة. ویبتنی علیها کثیر من المسائل الإلهیة والاصول الاعتقادیة والاسرار القدریة، مما لا مجال لذکرها ولا رخصة لکشف سرها.
ولنختم الکلام بذکر کلام لهذا الاستاذ المتأله؛ قال فی کتابه الکبیر: «والحاصل ان النقائص والذمائم فی وجودات الممکنات ترجع الی خصوصیات المحال والقوابل، لا الی الوجود بما هو وجود. وبذلک یندفع شبهة الثنویة ویرتفع توهم التناقض بین آیتین کریمتین من کتاب الله العزیز؛ احداهما قوله تعالی مَا أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنْ الله وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک، والاخری قوله تعالی قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ الله . وما احسن ما وقع متصلاً بهذه الآیة ایماءً بلطافة هذه المسألة من قوله [تعالی] «فَمَا لِهـؤُلاءِ القَوْمِ لاَ یَکادُونَ یَفْقَهونَ حَدیثاً».
انتهی ما اردنا من کلامه. ومن اشتهی ان یتضح له الحال فعلیه بکتبه، لا سیما کتابه الکبیر.(64)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 186
پیرامون وجود مطلق بودن خداوند
«البرهان الرّابع انّ الوُجود المطلق موُجوُدٌ لصدْقِ قولنا الوُجود مَوْجود امّا بصحّة حَمل الشیء علی نفْسِهِ وَ انْ کان غیْر مفید اَوْ بالذّات لأنّ المهیّات غیْر مجعُولة او بالضّرورة
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 187
لامتناع سَلْب الشئ عَنْ نفْسِه مِن حیث اخْذه ذِهْناً اَوْخارجاً اَو مُطلقاً».
قوله: البرهان الرّابع انّ الوُجودَ المطلق الخ، لایخفی انَّ هذاالُبرهان لا یَدُلّ علی ما هُوَ بصَددِهِ مِنْ اثباتِ کون الحقّ وُجوداً مُطلقاً والغلَط فیه ناشٍ مِنْ اشتباه المفهُوم بالمصْداقِ و الحمل الأولی بِالشّائِع و کیف کان فما نُِقَل عنَ المحقّق الطّوُسی ِمنْ کون مهیّتهِ تعالی عیْن وُجودِه اَدلّ دَلیل عَلی المطلوب فانَّ سَلْب المهیَّة عنْه تعالی سَلْب کافّة التّعّینات وَالتّقیّدات وَ اثبات احاطته عَلی قاطبة الوُجودات وَ المَوْجودات و وجْدانه لجَمیع الکمالات وَ مُطلق الوُجُود وَ هُوَالّذی فی السَّماءِ اِله وَ فیِ الأرض اله وَلو دلیتم بحبْل الی الأرض السّفلی لهَبطتم ـ لهبط خ ل ـ عَلَی الله .(65)
* * *
شبهات پیرامون مطلق
«الشّبهَة الأؤلی انّ المُطلق لاتحقّق لَه اِلاّ فِی الذّهْن وَالواجبُ مَنْ
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 188
یجبُ وُجُودهُ فی الخارج».
قوله: الشّبهة الأوُلی الخ، هذه الشّبهَة وَ جَوابها فی غایةِ السُّقوط امَّا الشّبهَة فلأنّها ناشیَة مِنْ اشتباه المفهُوم الذّهنی بِالحَقیقَةِ الخارجیَّة فالأِلاق الذّی نحْن بصَدَدِ اثباتِه للحقّ تعالی هو عیْن الوُجود الصَّریح الخارجی الذّی لاتعیّنَ له ولاماهیَّة بَل هو نُور محْض وَ حَقیقَة خالِصَة لاسَبیلَ لِلبُطلان الیْه و لاطریق للبوار الذَّی هُو التّعّین اَو اللاّزم لَه الَیْه وَ امَّا الأطلاق المفهُومی فَهوَ خارج عَنْ حقیقةِ الحقّ عِنْد الُکلّ وَ لیسَ احَد یتفوّهُ بهِ وَ بهذا یظهر سُقُوط الجواب ایْضاً فانّ الحقّ فیِ الجوابِ ما عرفت وَ هو لایبْتنی علی وجوُد الطّبیعی وَ لیْس نسْبة الحقیقة الحَقّة الألهیّة الأطلاقیّة مَعَ مفهُوم الوُجُود المطلق نسبة المهیّة مع افرادها کما هو اظهر من انْ یخفی علی اُولی النّهی.(66)
* * *
چند شبهه دربارۀ واجب بودن وجود مطلق
«الشّبْهَة الثّالِثَة لوْ کانَ الوُجُود المطْلق واجباً لَکانَ کُلّ وُجُود واجباً حَتّی وُجُود الْقاذوُرات والخَنازیر وَ الحیّات تَعالَی الله عَما
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 189
لایَلیقُ بهِ».
قوله: الشّبهَة الثّالِثَة الخ، هذِه الشّبهَة کَامْثالِها ایْضاً واهَیة ساقِطة ناشیَة مِنْ عَدَم الفرق بَیْن الوُجُود المطْلق اَی الغیْر المتَعیّن المُجرَّد عَنْ کافّة المَهیّات وَ التّعلّقات وَ بَیْن مُطلق الوُجود المحکوم فی کُلّ وُجُود بحُکْمهِ و لا یحْتاج الی تحقیقاتِ الشّارِح الّتی هیَ مَنظوُر فیها فی نفْسها وَ انْ شئتَ بلِسانِ اهْلِ المعْرِفة فقل انّ الوُجُودَ مُطلقاً کمال وَ جَمال وَالنّقصُ ناشٍ منَ التّعیّنات وَ المهیّات لا اصْل الوُجُود وَ هذا ایْضاً غیْر مرْبوُط بما نحنُ بصَدَدِهِ مِنْ اثبات الوجوُد المطْلق للْباری جَلّ ذکره بَل راجع الی انَّ ظهُورَه فی مجالی الأنوار کمال وَ نور وَ هُوَ نور السَّموات وَ الأرض.
«الشّبْهَة الرّابعَة انّ الوُجُودَ لیْسَ بموْجُودٍ کما انَّ الْکِتابَة لیْسَتْ بکاتب و السَّواد لیْسَ بِاسْود حَتّی قیلَ مبْدء المحْموُل مِنْ افرادِ نقیضهِ...»
قوله: الشّبْهة الرّابعَة الخ، هذِه الشّبْهَة غیْر مُرتبطة بما نحْن بصَدَدهِ مِنْ انّ الحقّ وُجوُد مُطْلق بَلْ راجعَة الی اصْلِ تحقّق الوُجُود فَفِی الحقیقَةِ هذِه المرحَلة قبل المرْحَلة الّتی الآن الْکَلام فیها. فتَدبّر.
«الشّبهة الخامِسَة انّ الوُجُودَ المطلق ینقسم الی الواجب وَ الممْکِن وَالقدیم وَ الحادِث وَ المنقسم الی شی ءٍ و غیره لایکونُ عینه فضْلاً عَنْ ان یکون المنقسم الی الممکن واجباً وَ الی الْحادِثِ قَدیماً».
هذه الشّبَهة ایضاً مِنْ باب اشتباه الوُجُود الْمطلق مَعَ مُطلِق الوجود فالوُجُود المطْلق واجبٌ لیْسَ الاّ و مُطلق الوُجُودِ مفَهوُمٌ عامّ بَدیهی لازم للحَقائق الوُجُودیَّة و صادِقٌ عَلیْها صدْقاً عرضیّاً.(67)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 190
تفاوت وجود حق با وجودات افاضه شده
انّ الوُجودَ المفاض لیسَ له مهیَّة بَل هو وُجُود محْض متعلّق بالواجب تَعالی و ربط محْضٌ وَ تعَلّق صرْف وَ معْنی حرْفی وَبهذا یفرق بَینهُ وَ بَیْن الواجب تعالی فانّ الواجبَ قیّومٌ بذاتِهِ مُسْتَقِلٌّ فی هُویَّتِهِ وَالوجُود العامّ المتقوّم بهِ ذاتاً صرْف الاحتیاج وَ محض الفاقه.(68)
* * *
غیرقابل اشاره بودن وجود من حیث هو
حکم به عدم حکم در باب ذات الهی
تقدس مرتبۀ اطلاقیه ذات حق از جمیع احکام
متن: «فللْوجُودِ المطْلق ان فهمت اعْتباران احَدهما مِنْ کونهِ وُجوداً
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 191
فحسْب وَ هُوَ الحقّ...»
قوله: وَ هُوَ الحقّ، ایْضاً للتّفْهیم وَ الاّ فبِمُجرّد الأشارة اِلیْهِ یتنزّل مِنْ مرتبَةِ الوُجُود مِنْ حیْث هو الی المْرتبَة التّالیَةِ الأحدیّة الغیبیَّة فضْلاً عَنْ توْصیفِهِ بانّه الحَقّ فَانّه مِنَ الأسْماءِ الذّاتیّة فتبصّر.
متن: «...وَ انَّه مِنْ هذا الوجْه کما سَبقت الأشارَة الیْه لاکثرة فیه وَ لاترکیب وَ لاصفَة و لانَعْت وَ لا اسْم و لارسْم وَ لانسبة وَ لاحُکْم بَلْ وُجُود بحْت».
وَالحُکْم عَلی تلکَ الحَقیقَة المقدّسَة عَنْ کُلّ حُکم وَ اشارَة بعَدَم الحُکْم کَالحُکْم عَلَی المعْدوُم المطْلق بانّه لاخبر عَنْه.
المتن: «وَ قوُلنا هُوَ وُجُود للتّفهیم لا انَّ ذلِکَ اسْم حقیقی له بَل اسْمه عیْن صفَته وَ صفَته عیْن ذاتهِ».
قوله: بل اسْمه عیْن صفته الخ، کلّ ما ذکرهُ بَعْد ذلِکَ لیْس شَأن المرْتبة الأطلاقیّة المقدّسَّة عَنْ کلّ تلکَ الأحکام بَلْ راجعَة الی المرتبة الأحدیَّة الجَمعیَّة وَالواحدیَّة الجامِعَة التی فیها اعْتبار الأسماءِ وَ الصّفات وَ التّمیزات وَ الکثرات وَ ان کان کلّ ذلِکَ راجعَة الی الذّاتِ وَ متّحدّة مَعَها وَ اَنّها لبساطتها الحَقیقیّة عیْن الکثرات وَ کلّ الأشیاء وَ لیْسَتْ بشی ءٍ منْها.(69)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 192
شش حکم دربارۀ صرف الوجود و هویت مطلقه
ممکن است از برای سورۀ مبارکۀ «توحید» ـ که برای متعمّقین آخرالزّمان وارد شده ـ تفسیری حکیمانه که موافق موازین حَکِمیّه و براهین فلسفیّه است باشد. و آن، چنان است که از شیخ بزرگوار، عارف شاه آبادی ـ مدّظلّه ـ استفاده نمودم:
پس هو اشاره به صرف الوجود و هویّت مطلقه است. و آن، برهان بر شش مطلب شامخ حکمی است که در سورۀ مبارکه برای حق تعالی اثبات فرموده:
اول مقام «الوهیّت»، که مقام استجماع جمیع کمالات و احدیّت جمع «جمال» و «جلال» است؛ چون در مقامات مناسبه از مسفورات حکمیّه ثابت شده که صرف وجود و هویّت مطلقه صرف کمال است، والاّ لازم آید که صرف وجودهم نباشد. و چون بیان این مطالب طولانی شود و احتیاج به مقدّمات دارد، به اشاره اکتفا کنم.
دوم مقام «احدیّت»، که اشاره به بساطت تامّۀ عقلیّه و خارجیّه و ماهویّۀ وجودیّه، و تنزّه از مطلق ترکیبات عقلیّه، چه جنس و فصل باشد و چه مادّه و صورت عقلیّه باشد، یا خارجیّه، چه ماده و صورت خارجیّه یا اجزاء مقداریّه است، می باشد. و برهان بر این مطلب نیز همان برهان صرف الوجود و هویّت مطلقه [است] زیرا که اگر صِرفْ احدی الذّات نباشد، لازم آید که از صرفیّت بیرون آید و از ذاتیّت خود منسلخ شود.
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 193
سوم مقام «صمدیّت» است، که اشاره به نفی ماهیّت است. و جوف نداشتن و میان تهی نبودن نیز اشاره به ماهیّت نداشتن و نقص امکانی نداشتن است؛ چون جمیع ممکناتْ مرتبۀ ذات آنها، که به منزلۀ میان وجوف آنها است، تهی است؛ و چون ذات مقدّس صرف وجود و هویّت مطلقه است، نقص امکانی، که اصل آن ماهیّت است، ندارد؛ چه که مهیّت از حدّ وجودی منتزع و اعتبار آن از تعیّن وجود است، و صرف الوجود از حدّ و تعیّن منزّه و مبرّا است؛ چه که هر محدودی هویّت مقیّده و وجود مخلوط است، نه مطلق و صرف.
چهارم عدم انفصال چیزی از او است؛ زیرا که انفصال شی ء از شی ء مستلزم هیولویّت، بلکه اجزاء مقداریّه، است، و آن با هویّت مطلقه و صرافت وجود منافات دارد. و وجود معلولات از علّت به طریق انفصال نیست، بلکه به طریق تجلّی و ظهور و تشأّن و صدور است. وآن چنان است که از صدورش چیزی از علت کم نشود، و به رجوعش چیزی بر آن اضافه نشود.
پنجم عدم انفصال اواست از چیزی. و آن علاوه بر مفسدۀ سابقه، از راه دیگر منافات با صرافت وجود و اطلاق هویّت دارد؛ زیرا که لازم آید بر صرف وجودْ چیزی مقدّم باشد. و این در فلسفۀ عالیه ثابت است که صِرفْ اقدم اشیاء و متعیّنْ متأخّر از مطلق است.
ششم نداشتن کفو و همتا است، و نفی مثل و شبه. و آن نیز به برهان صرفُ الوجودِ لا یَتَکَّرر ثابت شود. پس، دو هویّت مطلقه تصوّر نشود؛ و مطلق و مقّید نیز همتا و نظیر نیستند.
و از برای هر یک از این مطالب مقدّمات و اصولی است که تفصیل آن از حوصلۀ این مختصر خارج است.(70)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 194
اعتبارات مختلف ذات حق
از برای ذات مقدس حق جلّ و علا اعتباراتی است که برای هر اعتباری اصطلاحی مقرر شده:
یکی، اعتبار ذات من حیث هی. که به حسب این اعتبار ذات مجهول مطلق و هیچ اسم و رسمی از برای او نیست، و دست آمال عرفا و آرزوی اصحاب قلوب و اولیاء از آن کوتاه است. و گاهی از آن در لسان ارباب معرفت به «عنقای مُغرِب» تعبیر شده: «عنقا شکار کس نشود دام باز گیر». و گاهی تعبیر به «عماء» یا «عمی» شده: رُویَ أَنَّهُ قیلَ لِلنَّبِیِّ ـ صلّی الله علیه و آله ـ : أَیْنَ کانَ رَبُّکَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ؟ قالَ: فی عَماءٍ. و گاهی تعبیر به «غیب الغیوب» و «غیب مطلق» و غیر اینها شده است. گرچه تمام تعبیرات از آن کوتاه است، و «عنقا» و «عماء» و دیگر تعبیرات به حسب ذوق عرفانی، مطابق با ضربی از برهان، راجع به این مقام نیست.
و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به مقام تعین غیبی و عدم ظهور مطلق. که این مقام را «احدیت» گویند. و اکثر آن تعبیرات با این مقام سازش دارد. و در این مقام اعتبار اسماء ذاتیه، به حسب اصطلاح علمای اسماء، شود؛ مثل «باطن» مطلق و «اوّل» مطلق و «علی» و «عظیم». چنانچه از روایت کافی استفاده شود که اوّل اسمی که حق برای خود اتخاذ فرمود «العلی» و «العظیم» بود.
و دیگر، اعتبار ذات است به حسب مقام واحدیت و جمع
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 195
اسماء و صفات. که از این مقام تعبیر شده به مقام «واحدیت» و مقام «احدیت جمع اسماء» و «جمع الجمع» و غیر آن. و این مقام را به حسب اعتبار احدیت جمع، مقام «اسم اعظم» و «اسم جامع الله » گویند.
و اعتبار دیگر، اعتبار ذات است به حسب مرتبۀ تجلی به «فیض مقدس» و مقام ظهور اسمائی و صفاتی در مرائی اعیانی. چنانچه مقام «واحدیت» به تجلی «فیض اقدس» است. و این مقام ظهور اسمائی را مقام «ظهور اطلاقی» و مقام «الوهیّت» و مقام «الله » نیز گویند، به حسب اعتباراتی که در اسماء و صفات مقرر است و نویسنده در مصباح الهدایة شرح داده است.
و باید دانست که این اعتبارات که در لسان اهل معرفت و اصحاب قلوب [است] اِخبار از نقشۀ تجلیات حق است بر قلوب صافیۀ آنها. و آن تجلیات به حسب مقامات و مراتب سلوک اولیاء و منازل و مراحل سیر سائرین الی الله از مقام ظهور اسماء و صفاتی، که مقام «الوهیت» می باشد و آن را «الله » نیز گویند الله نُورُ السَّموات وَ الْأَرْضِ...الآیه را اشاره به آن دانند، شروع شود و به مقام غیب احدی و به مرتبۀ اسماء ذاتیه و اسم «مستأثر» ختم شود، که غایت سیر و منتهای مقصد است. و توان بود که مقام مشارالیه بقوله تعالی: أَو أَدْنی اشاره به این مقام باشد.(71)
* * *
محجوبیت ذات به حجب اسماء
اعْلمْ انّ الذّات المقدّسَة بما هی هی لا یتجلّی لمرآت منَ المرائی و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 196
لا یظهَر فی عالمِ منَ العوالم الاّ منْ وَراءِ حُجب الأسماء بَل ساِئر الفواعِل غیر ذات الباری ایْضاً کذلکَ فَالذّات دَواماً محجُوبَة بحجاب الأسماء وَالصّفات.(72)
* * *
غیب مطلق بودن «ذات»
معنای بطون هویت غیبیۀ احدیه و تفاوت آن با اسم باطن
اشتراک و تباین ذات حق با مخلوقات
نفی تعطیل و تشبیه، مذهب صحیح در توحید
انّ الهویّة الغیبیّة الأحدیّة والعنقاء المغرب المستکنّ فی غیب الهویّة والحقیقة الکامنة تحت السرادقات النوریّة و الحجب الظلمانیّة فی «عماء» و بطون و غیب و کمون لا اسم لها فی عوالم الذکر الحکیم، و لا رسم، و لا اثر لحقیقتها المقدّسة فی الملک و الملکوت، ولاوسم؛ منقطع عنها آمال العارفین، تزل لدی سرادقات جلالها أقدام السالکین، محجوب عن ساحة قدسها قلوب الأولیاء الکاملین، غیر معروفة لأحد من الأنبیاء والمرسلین، ولا معبودة لأحد من العابدین والسالکین الراشدین، ولا مقصودة لأصحاب المعرفة من المکاشفین، حتّی قال أشرف الخلقیة أجمعین: ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ، و ما عبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ.
وقیل بالفارسیّة:
«عنقا شکار کس نشود دام بازگیر
کانجا همیشه باد به دست است دام را»
وقد ثبت ذاک فی مدارک أصحاب القلوب حتّی قالوا: «إنّ
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 197
العجز عن المعرفة غایة معرفة أهل المکاشفة.»
مصباح
هذه الحقیقة الغیبیّة لاتنظر نظر لطف او قهر ولا تتوجّه رحمة أو غضب إلی العوالم الغیبیّة، و الشهادتیّة، من الروحانیّین القاطنین فی الحضرة الملکوت و الملائکة المقّربین الساکنین فی عالم الجبروت؛ بل هی بذاتها، بلا توسّط شی ء، لاتنظر إلی الأسماء و الصفات ولا تتجلّی فی صورة أو مرآة؛ غیب مصون من الظهور، مستور غیر مکشوف عن وجهها حجاب النور؛ فهوالباطن المطلق والغیب الغیر المبدأ للمشتق.
مصباح
البطون و الغیب اللّذان نسبنا هما إلی هذه الحقیقة الغیبیّة لیسا مقابلین للظهور الّذی من الصفات فی مقام «الواحدیّة» والحضرة الجمعیّة؛ ولا «الباطن» هوالّذی کان من الأسماء الإلهیّة الّذی هو من أمّهات الأسماء الحقیقیّة. فإنّ البطون الّذی من الأوصاف القدسیّة و «الباطن» الّذی من الأسماء الربوبیّة، کلّ واحد منها التجلّی بذلک المقام؛ و هما متأخّران عن تلک الحضرة. بل التعبیر بمثل هذه الأوصاف و الأسماء لضیق المجال فی المقال. فالحقیقة الّتی قلب الأولیاء عن التوجّه إلیها محروم، کیف یمکن أن یعبّر عنها بما کان من مقولة المفهوم؟ و نعم ما قیل:
«ألا إنّ ثوباً خیط من نسج تسعة
و عشرین حرفاً من معالیه قاصر»
فاللفظ قاصر، والمتکلّم أبکم، و السامع أصمّ. کما قیل بالفارسیّة:
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 198
«من گنک خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش»
هذه الحقیقة الغیبیّة غیر مربوطة بالخلق، متبائنة الحقیقة عنهم، ولا سنخیّة بینها و بینهم أصلاً ولا اشتراک أبداً. فإذا قرع سمعک فی مطاوی کلمات الأولیاء الکاملین نفی الإرتباط و عدم الإشتراک و التباین بالذات، فکلامهم محمول علی ذلک؛ و إذا سمعت الحکم بالإشتراک و الإرتباط، بل رفع التغایر و الغیریّة، من العرفاء المکاشفین، فمحمول علی غیر تلک المرتبة الأحدیّة الغیبیّة. و سیأتیک، إن شاءالله ، زیادة تحقیق فی مصاحبه.
مصباح
ایّاک و أن تزلّ قدمک من شبهات أصحاب التکلّم و أغالیطهم الفاسدة و وهمیّات أرباب الفلسفة الرسمیّة من المتفلسفین و أکاذیبهم الکاسدة. فإنّ تجارتهم غیر رابحة فی سوق الیقین و بضاعتهم مزجاة فی میدان السابقین. «ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُونَ.» و بآیات الله و أسمائه یجحدون. و لهم عذاب البعد عن حقّ الیقین و نار الحرمان عن جوار المقرّبین. و لهذا تراهم قد ینفون الإرتباط و یحکمون بالإختلاف بین الحقائق الوجودیّة و یعزلون الحقّ عن الخلق، و ما عرفوا أنّ ذلک یؤدّی إلی التعطیل و مغلولیّة ید الجلیل: «غُلَّت أیدِیهِم و لُعِنُوا بِما قالوُا.» و قد یذهبون إلی الإختلاط المؤدّی إلی التشبیه غافلاً عن حقیقة التنزیه.
والعارف المکاشف و المتألّه السالک سبیل المعارف یکون ذا العینین: بیمنتهما ینظر إلی الإرتباط و الإستهلاک، بل نفی الغیریّة و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 199
الکثرة؛ و بالأخری إلی نفیه و حصول أحکام الکثرة و إعطاء کلّ ذی حقّ حقّه؛ حتّی لا تزلّ قدمه فی التوحید و یدخل فی زمرة أهل التجرید.
مصباح
قد ورد أخبار کثیرة من طرق أهل بیت العصمة (ع) تشیر إلی ما ذکرنا.
منها، ما فی الکافی الشریف فی کتابة عن عبدالرحیم بن عَتیک القصیر علی یدی عبدالملک بن أعین إلی أبی عبدالله (ع). و فیما أجاب(ع):
فَاعلَم، رَحِمکَ الله ، أنَّ المَذهَبَ الصَّحیحَ فی التَّوحیدِ ما نَزَلَ بِهِ القُرآنُ مِن صِفاتِ الله تَعالی. فَانفِ عَنِ الله تَعالی البُطلانَ والتَشبیهَ؛ فَلا نَفیَ ولا تَشبیه؛ هُوالله الثابِتُ المَوجُودُ... إلی آخره.
وفیه أیضاً عن الحسن بن سعید، قال سئل أبو جعفر الثانی (ع): یجوز أن یقال لله إنه شی ء؟ قال (ع):
«نَعَم. تُخرِجُه مِنَ الحَدَّینِ: حدِّالتَّعطیلِ وَ حدِّالتَّشبیه.(73)
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 200
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 201
برتر بودن مقام ذات از اسم و رسم و اشاره
«قال الشّیخ فی النّصوص انّ للحقّ کمالاً ذاتیّاً وَ کَمالاً اسْمائیّاً یتوقّف ظهُوره عَلی ایجاد العالم وَ الکمالان مَعاً مِنْ حیْث تعیّن الحقّ فی تعقّل الحاکم بهما اسْمائیّان اذالحکم علیه بانَّ له کمالاً ذاتیّاً یسْتدعی تعقّل ذات الحقّ بفناه...»
حتّی انّ کلمة هو المشاربه الی غیْب الهویّة منَ الأسماء الذّاتیّة فَانّ مقامَ الذّات لا اشارة الیْه اَصْلاً فلا اسْم له و لا رسْم و لا اشارَة. فکلّما تعقّل عاقِل اوْ اشار الیْه مشیر فهُوَ تعیّن من تعیّناته وَ اسْم مِنْ اسْمائِه وَ مظهر مِنْ مظاهِرهِ فهُوَ هوَ وَ هُوَ غیْره.(74)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 202
عدم اعتبار احدیت و واحدیت در ذات من حیث هی
«...فالأحَدیَّة سُقُوط کافّة الأعتبارات وَالواحدیّة تعلقهاـ تعقلها خ ل ـ فی ظهوُر الذّات...».
وَ امَّاالذّات مِن حیث هِیَ فَلا یعتبرُ فیهَا الأحدیَّة و لاَالواحدیَّة و لا سائر الصّفات ففی الحَقیقَةِ اسقاط کافّة التّعیّنات وَ الأعتبارات راجَعة الیها لا اِلَی الأحَدیَّةِ فانّ فیها اعتبار الأسماءِ الذّاتیَّة بنحو کما مَرّ فی صَدْرِ الْکتاب.(75)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 203