برهان فطرت

برهان فطرت

‏ ‏

‏ ‏

حقیقت فطرت الله

در تشخیص احکام فطرت

اشاره اجمالیه به بعض فطریات

‏ِالسَّنَدِ المُتَّصِلِ إلی مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی، عَنْ‏‎ ‎‏أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ زُرَارَةَ،‏‎ ‎‏قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله ـ علیه السّلام ـ عَنْ قَوْلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلِ ـ :‏‎ ‎‏«فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها.» قَالَ: فَطَرَهُمْ جَمِیعاً عَلَی‏‎ ‎‏التَّوْحِیدِ.‏‎[1]‎

‏    ‏‏ترجمه: «زراره گوید پرسش کردم از حضرت صادق ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ از فرمودۀ خدای تعالی: فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها.‏‎ ‎‏فرمود: "خلق کرد ایشان را همگی بر توحید."»‏

‏     ‏‏شرح اهل لغت و تفسیر گویند «فطرت» به معنای «خلقت»‏‎ ‎‏است. در ‏‏صحاح ‏‏است: «الفطره، بالکسر، الخلقه.» و تواند بود که‏‎ ‎‏این «فطرت» مأخوذ باشد از «فطر» به معنای شق و پاره نمودن،‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 118
‏زیرا که «خلقت» گویی پاره نمودن پردۀ عدم و حجاب غیب است.‏‎ ‎‏و به همین معنی نیز «افطار» صائم است: گویی پاره نموده هیئت‏‎ ‎‏اتصالیۀ امساک را. در هر حال، بحث از لغت خارج از مقصود‏‎ ‎‏ماست. بالجمله، حدیث شریف اشاره است به آیۀ شریفه در‏‎ ‎‏سورۀ «روم»: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النّاسَ‏‎ ‎‏عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا‏‎ ‎‏یَعْلَمُونَ.‏‎[2]‎‏ ما ان شاءالله اشارۀ اجمالیه به این فطرت، و کیفیت آن،‏‎ ‎‏و چگونگی بودنِ مردم بر فطرت توحید، در ضمن فصول و‏‎ ‎‏مقاماتی چند می نماییم.‏

‏     بدان که مقصود از فطرت الله ، که خدای تعالی مردم را بر آن‏‎ ‎‏مفطور فرموده، حالت و هیئتی است که خلق را بر آن قرار داده، که‏‎ ‎‏از لوازم وجود آنها و از چیزهایی است که در اصل خلقتْ خمیرۀ‏‎ ‎‏آنها بر آن مخمّر شده است. و فطرتهای الهی، چنانچه پس از این‏‎ ‎‏معلوم شود، از الطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده‏‎ ‎‏بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات؛ و دیگر موجودات یا اصلاً‏‎ ‎‏دارای این گونه فطرتهایی که ذکر می شود نیستند، یا ناقص اند و‏‎ ‎‏حظ کمی از آن دارند.‏

‏     و باید دانست که گر چه در این حدیث شریف و بعضی از‏‎ ‎‏احادیث دیگر‏‎[3]‎‏ «فطرت» را تفسیر به «توحید» فرمودند، ولی این‏‎ ‎‏از قبیل بیان مصداق است؛ یا تفسیر به اشرف اجزاء شی ء است؛‏‎ ‎‏چنانچه نوعاً تفاسیر وارده از اهل عصمت ـ سلام الله علیهم ـ از این‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 119
‏قبیل است؛ و در هر وقت به مناسبت مقامی مصداقی مثلاً ذکر‏‎ ‎‏شده و جاهل گمان تعارض کند. و دلیل بر آنکه در این مورد چنین‏‎ ‎‏است، آن است که در آیۀ شریفه «دین» را عبارت از فطرت الله ‏‎ ‎‏دانسته، و دین شامل توحید و دیگر معارف شود. و در «صحیحۀ»‏‎ ‎‏عبدالله بن سنان‏‎[4]‎‏ تفسیر به «اسلام» شده. و در «حسنۀ» زراره‏‎[5]‎‎ ‎‏تفسیر به «معرفت» شده. و در حدیث معروف کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی‏‎ ‎‏الْفِطْرَةِ. در مقابل «تهود» و «تنصر» و «تمجس» ذکر شده‏‎[6]‎‏. و نیز‏‎ ‎‏حضرت ابی جعفر ـ علیه السلام ـ حدیث «فطرت» را در همین‏‎ ‎‏حسنۀ زراره به «معرفت» تفسیر فرموده است. پس، از این جمله‏‎ ‎‏معلوم شد که «فطرت» اختصاص به توحید ندارد؛ بلکه جمیع‏‎ ‎‏معارف حقه از اموری است که حق ـ تعالی شأنه ـ مفطور فرموده‏‎ ‎‏بندگان را بر آن.‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 120

‏     ‏‏بباید دانست که آنچه از احکام فطرت است چون از لوازم‏‎ ‎‏وجود و هیأت مخمره در اصل طینت و خلقت است، احدی را در‏‎ ‎‏آن اختلاف نباشد  عالم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و‏‎ ‎‏صحرانشین در آن متفق اند. هیچیک از عادات و مذاهب و‏‎ ‎‏طریقه های گوناگون در آن راهی پیدا نکند و خلل و رخنه ای در آن‏‎ ‎‏از آنها پیدا نشود. اختلاف بلاد و اهویه و مأنوسات و آراء و عادات‏‎ ‎‏که در هر چیزی، حتی احکام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف‏‎ ‎‏شود، در فطریات ابداً تأثیری نکند. ‏

‏     اختلاف افهام و ضعف و قوت ادراک لطمه ای بر آن وارد‏‎ ‎‏نیاورد؛ و اگر چیزی بدان مثابه نشد، از احکام فطرت نیست و باید‏‎ ‎‏آنرا از فطریات خارج دانست؛ و لهذا در آیۀ شریفه فرموده: ‏فَطَرَ‎ ‎النّاسَ عَلَیْها‏ یعنی، اختصاص به طایفه ای ندارد؛ و نیز فرموده: ‏لا تَبْدِیلَ‎ ‎لِخَلْقِ الله‏. چیزی او را تغییر ندهد؛ مثل امور دیگر که به عادات و‏‎ ‎‏غیر آن مختلف شوند. ولی از امور معجبه آن است که با اینکه در‏‎ ‎‏فطریات احدی اختلاف ندارد از صدر عالم گرفته تا آخر آن  ولی‏‎ ‎‏نوعاً مردم غافل اند از اینکه با هم متفق اند؛ و خود گمان اختلاف‏‎ ‎‏می نمایند، مگر آنکه به آنها تنبه داده شود، آن وقت می فهمند‏‎ ‎‏موافق بودند در صورت مخالفت؛ چنانچه پس از این به وضوح‏‎ ‎‏رسد ان شاءالله . و به همین معنی اشاره شده است در ذیل آیۀ‏‎ ‎‏شریفه که می فرماید: ‏وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ.

‏     ‏‏و از آنچه ذکر شد، معلوم گردید که احکام فطرت از جمیع‏‎ ‎‏احکام بدیهیه بدیهیتر است، زیرا که در تمام احکام عقلیه‏‎ ‎‏حکمی که بدین مثابه باشد که احدی در آن خلاف نکند و نکرده‏‎ ‎‏باشد نداریم؛ و معلوم است چنین چیزی اوضح ضروریات و ابده‏‎ ‎‏بدیهیات است؛ و چیزهایی که لازمۀ آن باشد نیز باید از اوضح‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 121

‏ضروریات باشد. پس اگر توحید یا سایر معارف از احکام فطرت یا‏‎ ‎‏لوازم آن باشد، باید از اجلای بدیهیات و اظهر ضروریات باشد، ‏وَ‎ ‎لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ.

‏     ‏‏بدان که مفسرین، از عامه و خاصه، هر یک به حسب طریقۀ‏‎ ‎‏خود طوری بیان کیفیت فطری بودن دین یا توحید را کرده اند؛ و ما‏‎ ‎‏در این اوراق بر طبق آراء آنها سخن نگوییم؛ بلکه در این مقام آنچه‏‎ ‎‏از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه آبادی‏‎[7]‎‏ ـ دام ظله ـ که‏‎ ‎‏متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان می کنم؛ گر چه‏‎ ‎‏بعضی از آنها به طریق رمز و اشاره در کتب بعضی از محققین از‏‎ ‎‏اهل معارف هست، و بعضی از آن به نظر خود قاصر رسیده است.‏

‏     پس، باید دانست که از فطرتهای الهی یکی فطرت بر اصل‏‎ ‎‏وجود مبدأ، تعالی و تقدس، است؛ و دیگر فطرت بر توحید است؛‏‎ ‎‏و دیگر فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جمیع کمالات را؛‏‎ ‎‏و دیگر فطرت بر یوم معاد و روز رستخیز است؛ و دیگر فطرت بر‏‎ ‎‏نبوت است؛ و دیگر فطرت بر وجود ملائکه و روحانیین و انزال‏‎ ‎‏کتب و اعلام طرق هدایت است؛ که بعضی از اینها که ذکر شد از‏‎ ‎‏احکام فطرت، و برخی دیگر از لوازم فطرت است. و ایمان به‏‎ ‎‏خدای تعالی و ملائکه و کتب و رسل و یوم قیامت، دین قیم محکم‏‎ ‎‏مستقیم حق است در تمام دورۀ زندگانی عایلۀ سلسلۀ بشر. و ما‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 122
‏اشاره به بعضی از آنها که با حدیث شریف مناسب است‏‎ ‎‏می نماییم، و از حق تعالی توفیق می طلبیم.‏

‏     و آن با تنبه به یک مقدمه معلوم گردد. و آن این است که یکی از‏‎ ‎‏فطرتهایی که جمیع سلسلۀ بنی الانسان مخمر بر آن هستند و یک‏‎ ‎‏نفر در تمام عایلۀ بشر پیدا نشود که بر خلاف آن باشد، و هیچیک‏‎ ‎‏از عادات و اخلاق مذاهب و مسالک و غیر آن آن را تغییر ندهد و‏‎ ‎‏در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام‏‎ ‎‏دوره های زندگانی بشر قدم زنی و هر یک از افراد هر یک از‏‎ ‎‏طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیرۀ او‏‎ ‎‏می یابی و قلب او را متوجه کمال می بینی. بلکه در تمام حرکات و‏‎ ‎‏سکنات و زحمات و جدیتهای طاقت فرسا، که هر یک از افراد این‏‎ ‎‏نوع در هر رشته ای واردند مشغول اند، عشق به کمالْ آنها را به آن‏‎ ‎‏واداشته؛ اگر چه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و‏‎ ‎‏محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند. هر‏‎ ‎‏یک معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبۀ آمال خود‏‎ ‎‏را در چیزی توهم کرده و متوجه به آن شده، از دل و جان آن را‏‎ ‎‏خواهان است. اهل دنیا و زخارف آن کمال را در دارایی آن گمان‏‎ ‎‏کردند و معشوق خود را در آن یافتند؛ از جان و دل در راه تحصیل‏‎ ‎‏آن خدمت عاشقانه کنند؛ و هر یک در هر رشته هستند و حب به‏‎ ‎‏هر چه دارند، چون آن را کمال دانند بدان متوجه اند. و همین طور‏‎ ‎‏اهل علوم و صنایع هر یک به سعه دماغ خود چیزی را کمال دانند و‏‎ ‎‏معشوق خود را آن پندارند. و اهل آخرت و ذکر و فکر، غیر آن را.‏

‏     بالجمله، تمام آنها متوجه به کمال اند، و چون آنرا در موجودی‏‎ ‎‏یا موهومی تشخیص دادند، با آن عشقبازی کنند. ولی بباید دانست‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 123
‏که با همه وصف، هیچیک از آنها عشقشان و محبتشان راجع به‏‎ ‎‏آنچه گمان کردند نیست؛ و معشوق آنها و کعبۀ آمال آنها آنچه را‏‎ ‎‏توهم کردند نمی باشد؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند‏‎ ‎‏می یابد که قلبش به هر چه متوجه است، اگر مرتبۀ بالاتری از آن‏‎ ‎‏بیابد فوراً قلب از اوّلی منصرف شود و به دیگری که کاملتر است‏‎ ‎‏متوجه گردد؛ و وقتی که به آن کاملتر رسید، به اکمل از آن متوجه‏‎ ‎‏گردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق روزافزون گردد و قلب در‏‎ ‎‏هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدی از حدود رحل اقامت نیندازد.‏‎ ‎‏مثلاً اگر شما مایل به جمال زیبا و رخسار دلفریب هستید و چون‏‎ ‎‏آن را پیش دلبری سراغ دارید دل را به سوی کوی او روان کردید،‏‎ ‎‏اگر جمیلتر از آن را ببینید و بیابید که جمیلتر است، قهراً متوجه به‏‎ ‎‏آن شوید، و لااقل هر دو را خواهان شوید؛ و باز آتش اشتیاق فرو‏‎ ‎‏ننشیند و زبان حال و لسان فطرت شما آن است که «چیزیم نیست‏‎ ‎‏ورنه خریدار هر ششم».‏‎[8]‎‏ بلکه خریدار هر جمیلی هستید. بلکه‏‎ ‎‏با احتمال هم اشتیاق پیدا کنید: اگر احتمال دهید که جمیلی‏‎ ‎‏دلفریبتر از اینها که دیدید و دارید در جای دیگر است، قلب‏‎ ‎‏شما سفر به آن بلد کند؛ «من در میان جمع و دلم جای دیگر‏‎ ‎‏است»‏‎[9]‎‏ گویید. بلکه با آرزو نیز مشتاق شوید: وصف بهشت را‏‎ ‎‏اگر بشنوید و آن رخسارهای دلکش را گر چه خدای نخواسته‏‎ ‎‏معتقد به آن هم نباشید  با این وصف، فطرت شما گوید: ای کاش‏‎ ‎
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 124
‏چنین بهشتی بود و چنین محبوب دلربایی نصیب ما می شد.‏

‏     و همین طور کسانی که کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و‏‎ ‎‏بسط ملک دانسته اند و اشتیاق به آن پیدا کرده اند، اگر چنانچه‏‎ ‎‏سلطنت یک مملکت را دارا شوند متوجه مملکت دیگر شوند؛ و‏‎ ‎‏اگر آن مملکت را در تحت نفوذ و سلطه درآورند، به بالاتر از آن‏‎ ‎‏متوجه شوند؛ و اگر یک قطری را بگیرند، به اقطار دیگر مایل‏‎ ‎‏گردند؛ بلکه آتش اشتیاق آنها روز افزون گردد؛ و اگر تمام روی‏‎ ‎‏زمین را در تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر‏‎ ‎‏بساط سلطنتی هست، قلب آنها متوجه شود که ای کاش ممکن بود‏‎ ‎‏پرواز به سوی آن عوالم کنیم و آنها را در تحت سلطنت درآوریم. و‏‎ ‎‏بر این قیاس است حال اهل صناعات و علوم.‏

‏     و بالجمله، حال تمام سلسلۀ بشر، در هر طریقه و رشته ای که‏‎ ‎‏داخل اند به هر مرتبه ای از آن که رسند، اشتیاق آنها به کاملتر از آن‏‎ ‎‏متعلق گردد و آتش شوق آنها فرو ننشیند و روزافزون گردد. پس‏‎ ‎‏این نور فطرتْ ما را هدایت کرد به اینکه تمام قلوب سلسلۀ بشر، از‏‎ ‎‏قاره نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنۀ عالم، و از‏‎ ‎‏طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان‏‎ ‎‏متوجه به کمالی است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی‏‎ ‎‏هستند که عیب ندارد و علمی که جهل در او نباشد و قدرت و‏‎ ‎‏سلطنتی که عجز همراه آن نباشد، حیاتی که موت نداشته باشد؛ و‏‎ ‎‏بالاخره کمال مطلق، معشوق همه است. تمام موجودات و عایلۀ‏‎ ‎‏بشری با زبان فصیح یکدل و یک جهت گویند ما عاشق کمال مطلق‏‎ ‎‏هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت‏‎ ‎‏مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسلۀ موجودات در عالم‏‎ ‎‏تصور و خیال، و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودی که کمال‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 125

‏مطلق و جمال مطلق داشته باشد جز ذات مقدس، مبدأ عالم جلّت‏‎ ‎‏عظمته سراغ دارید؟ و آیا جمیل علی الاطلاق که بی نقص باشد جز‏‎ ‎‏آن محبوب مطلق هست؟ ‏

‏ ‏

‏ ‏

ضرورت بازگشت به کتاب فطرت

فطری بودن توحید حق و دیگر صفات او

‏     ‏‏ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت، نه،‏‎ ‎‏بلکه ای پروانه های شمع جمال جمیل مطلق، و ای عاشقان‏‎ ‎‏محبوب بی عیب بی زوال، قدری به کتاب فطرت رجوع کنید و‏‎ ‎‏صحیفۀ کتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید با قلم قدرت‏‎ ‎‏فطرت اللهی در آن مرقوم است: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ‏‎ ‎‏السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ.‏‎[10]‎‏ آیا فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها فطرت‏‎ ‎‏توجه به محبوب مطلق است؟ آیا آن فطرت غیر متبدله  لا تَبْدِیلَ‏‎ ‎‏لِخَلْقِ الله فطرت معرفت است؟ تا کی به خیالات باطله این عشق‏‎ ‎‏خداداد فطری و این ودیعۀ الهیه را صرف این و آن می کنید؟ اگر‏‎ ‎‏محبوب شما این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا‏‎ ‎‏به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعلۀ شوق شما‏‎ ‎‏افزون گردید؟ هان، از خواب غفلت برخیزید و مژده دهید و سرور‏‎ ‎‏کنید که محبوبی دارید که زوال ندارد، معشوقی دارید که نقصی‏‎ ‎‏ندارد، مطلوبی دارید بی عیب، منظوری دارید که نور طلعتش الله‏‎ ‎‏نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏‎[11]‎‏ است؛ محبوبی دارید که سعۀ‏‎ ‎‏احاطه اش لَوْ دُلِّیتُمْ بِحَبْلٍ إلَی الأرَضِینَ السُّفلی لَهَبَطْتُمْ عَلَی الله ‏‎[12]‎‎ ‎‏است.‏

‏     پس این عشق فعلی شما معشوق فعلی خواهد؛ و نتواند‏‎ ‎‏این موهوم و متخیل باشد، زیرا که هر موهوم ناقص است و‏‎ ‎‏فطرت متوجه به کامل است. پس، عاشق فعلی و عشق فعلی‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 126

‏بی معشوق نشود، و جز ذات کامل معشوقی نیست که متوجهٌ الیه‏‎ ‎‏فطرت باشد. پس، لازمۀ عشق به کامل مطلق وجود کامل مطلق‏‎ ‎‏است. و پیشتر معلوم شد که احکام فطرت و لوازم آن از جمیع‏‎ ‎‏بدیهیات واضحتر و روشنتر است: ‏أَ فِی الله شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ‎ ‎الْأَرْضِ.‎[13]‎

‏    ‏‏در بیان آن که توحید حق تعالی شأنه و استجماع آن ذات‏‎ ‎‏تمام کمالات را از فطریات است. و آن نیز به توجه به آنچه در‏‎ ‎‏مقام اول ذکر شد معلوم گردد؛ ولی ما اینجا به بیان دیگر اثبات آن‏‎ ‎‏کنیم.‏

‏     ‏‏بدان که از فطرتهایی که فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها، فطرت تنفر از نقص‏‎ ‎‏است؛ و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانی و عیبی‏‎ ‎‏یافته است از آن متنفر است. پس، عیب و نقص مورد تنفر فطرت‏‎ ‎‏است؛ چنانچه کمال مطلق مورد تعلق آن است. پس، متوجهٌ الیه‏‎ ‎‏فطرت باید «واحد» و «احد» باشد؛ زیرا که هر کثیر و مرکبی ناقص‏‎ ‎‏است، و کثرت بی محدودیت نشود، و آنچه ناقص است مورد تنفر‏‎ ‎‏فطرت است، نه توجه آن؛ پس، از این دو فطرت، که فطرت تعلق به‏‎ ‎‏کمال و فطرت تنفر از نقص است، توحید نیز ثابت شد. بلکه‏‎ ‎‏استجماع حق جمیع کمالات را و خالی بودن ذات مقدّس از جمیع‏‎ ‎‏نقایص نیز ثابت گردید. و سورۀ مبارکۀ «توحید» که نسبت حق جلّ‏‎ ‎‏و علا را بیان می فرماید (به حسب فرمودۀ شیخ بزرگوار ما،‏‎[14]‎‎ ‎‏روحی فداه) از هویت مطلقه که متوجۀ الیه فطرت است و در صدر‏‎ ‎‏سورۀ مبارکه به کلمۀ مبارکۀ «هو» اشاره به آن شده است، برهان‏‎ ‎‏بر شش صفتی است که در دنبالۀ آن مذکور است؛ زیرا که‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 127

‏چون ذات مقدسش هویت مطلقه است و هویت مطلقه باید‏‎ ‎‏کامل مطلق باشد، و الا هویت محدوده است، پس مستجمع‏‎ ‎‏جمیع کمالات است، پس «الله » است. و در عین استجماع جمیع‏‎ ‎‏کمالات بسیط است، و الا هویت مطلقه نخواهد شد، پس «احد»‏‎ ‎‏است، و لازمۀ احدیت واحدیت است. و چون هویت مطلقۀ‏‎ ‎‏مستجمعۀ همۀ کمالات از جمیع نقایص، که منشأ همه برگشت به‏‎ ‎‏ماهیت نماید، مبراست، پس آن ذات مقدس «صمد» است و‏‎ ‎‏میان تهی نیست. و چون هویت مطلقه است، چیزی از او تولید و‏‎ ‎‏منفصل نشود و او نیز از چیزی منفصل نگردد؛ بلکه او مبدأ همۀ‏‎ ‎‏اشیاست و مرجع تمام موجودات است، بدون انفصال که مستلزم‏‎ ‎‏نقصان است. و هویت مطلقه نیز کفوی ندارد، زیرا که در صرف‏‎ ‎‏کمال تکرار تصور نشود. پس، سورۀ مبارکه از احکام فطرت، و‏‎ ‎‏نسبت حق تعالی است.(46)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

فطرت عشق کمال مطلق و متعلق آن

‏اعلم أنّ الله تعالی وإن أفاض علی الموادّ القابلـة ما هو ا للائق‏‎ ‎‏بحالها من غیر ضنّـة وبخل ـ والعیاذ بالله ـ ولکنّـه تعالی فطر‏‎ ‎‏النفوس سعیدها وشقیّها، خیّرها وشریرها علی فطرة الله ؛ أی‏‎ ‎‏العشق بالکمال ا لمطلق فجبلت ا لنفوس بقضّها وقضیضها إلی‏‎ ‎‏الحنین إلی کمال لا نقص فیـه وخیر لا شرّ فیـه ونور لا ظلمـة فیـه‏‎ ‎‏وإلی علم لا جهل فیـه وقدرة لا عجز فیها .‏

‏     وبالجملـة : الإنسان بفطرتـه عاشق الکمال المطلق، وتبع هذه‏‎ ‎‏الفطرة فطرة اُخری فیها هی فطرة الانزجار عن النقص أیّ نقص‏‎ ‎‏کان . ‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 128
‏     و معلوم أنّ الکمال المطلق والجمال الصرف والعلم والقدرة‏‎ ‎‏وسائر الکمالات علی نحو الإطلاق بلاشوب نقص وحدِّ،‏‎ ‎‏لاتوجد إلاّ فی الله تعالی فهو هو المطلق وصرف الوجود وصرف‏‎ ‎‏کلِ کمال. فا لإنسان عاشق جمال الله تعا لی ویحنّ إلیـه وإن کان من‏‎ ‎‏الغافلین. ‏

‏     و فی الروایات فسّرت الفطرة بفطرة المعرفـة وفطرة التوحید‏‎ ‎(أَلاَ بِذِکْرِ الله ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)‏ وإلیه المرجع والمآب والمصیر وهو تعا لی‏‎ ‎‏غایـة ا لغایات ونهایـة ا لمآرب ، فهو تعا لی بلطفـه وعنایتـه فطر‏‎ ‎‏ا لناس علی هاتین ا لفطرتین : ا لفطرة ا لأصلیـة هی فطرة ا لعشق‏‎ ‎‏با لکمال ا لمطلق ، وا لفطرة ا لتبعیـة هی ا لفطرة ا لانزجار عن ا لنقص ؛‏‎ ‎‏لتکونا براق سیره ورفرف معراجـه إ لی الله تعا لی ، وهما جناحان‏‎ ‎‏بهما یطیر إ لی وکره وهو فناء الله وجنابـه .‏‎[15]‎‏(47)‏

*  *  *


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 129

فطرت عشق به کمال مطلق و متعلَّق آن

‏ما به فطرت الهی عشق به کمال مطلق داریم و از این عشق، عشق به‏‎ ‎‏مطلق کمال که آثار کمال مطلق است خواهی نخواهی داریم، و لازمۀ‏‎ ‎‏این فطرت گریز از نقص مطلق که لازمه اش گریز از مطلق نقص است‏‎ ‎‏نیز داریم. پس ما خود هر چند ندانیم و نفهمیم عاشق حق تعالی که‏‎ ‎‏کمال مطلق است و عاشق آثار او که جلوۀ کمال مطلق است‏‎ ‎‏می باشیم، و با هر کس و هر چه دشمنی داریم و از هر چه و هر کس‏‎ ‎‏گریز داریم نه کمال مطلق است و نه مطلق کمال، بلکه نقص مطلق‏‎ ‎‏است یا مطلق نقص که در طرف مقابل است و نقیض آن است، و‏‎ ‎‏نقیض کمالْ عدم آن است. و چون در حجاب هستیم در تشخیص‏‎ ‎‏گمراهیم و اگر حجاب برخیزد آنچه از او ـ جلّ و علا ـ است محبوب‏‎ ‎‏است و آنچه مبغوض است از او نیست، پس موجود نیست.‏

‏     ‏‏و بدان که در تعبیرات نسبت به مقابلات مسامحات است و‏‎ ‎‏مطلب فوق هر چند موافق برهان متین است و موافق نظر عرفانی و‏‎ ‎‏شناخت است و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است لکن باور‏‎ ‎‏کردن و ایمان به آن بسیار مشکل است و منکران بسیار زیادند و‏‎ ‎‏مؤمنان بسیار کم، و حتی آنان که از طریق برهان این حقیقت را‏‎ ‎‏ثابت می دانند کمتر به آن باور دارند و مؤمن هستند، و ایمان به‏‎ ‎‏امثال این حقایق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفکر و‏‎ ‎‏تلقین.(48)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

خطا در تشخیص مصداق کمال مطلق

‏باید دانست که عشق به کمال مطلق، که از آن منشعب شود عشق به‏‎ ‎‏علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و ارادۀ مطلقه و غیر ذلک‏‎ ‎‏از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائلۀ بشر است، و هیچ‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 130

‏طایفه ای از طایفۀ دیگر، در اصل این فطرت ممتاز نیستند، گر چه‏‎ ‎‏در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لکن به واسطۀ احتجاب به‏‎ ‎‏طبیعت و کثرت، و قلّت حُجُب، و زیادی و کمی اشتغال به کثرت،‏‎ ‎‏و دلبستگی به دنیا و شعب کثیرۀ آن، در تشخیص کمال مطلق،‏‎ ‎‏مردم مفترق و مختلف شدند.‏

‏     ‏‏و آنچه که اختلاف محیطها و عادات و مذاهب و عقاید و امثال‏‎ ‎‏آن، در سلسلۀ بشر تأثیر نموده، در تشخیص متعلَّق فطرت و مراتب‏‎ ‎‏آن تأثیر نموده، و ایجاد اختلافات کثیره عظیمه نموده، نه در اصل‏‎ ‎‏آن.‏

‏     مثلاً، آن فیلسوف عظیم الشأن که عشق به فنون فلسفه دارد و‏‎ ‎‏همۀ عمر خود را صرف در فنون کثیره و ابواب و شعب متفنّنۀ آن‏‎ ‎‏می کند، با آن سلطان و پادشاه که به سعۀ نطاق سلطنت خود‏‎ ‎‏می کوشد و در راه آن رنجها می برد و عشق به نفوذ قدرت و‏‎ ‎‏سلطنت خود دارد، و آن تاجر که عشق به جمع ثروت و مال و منال‏‎ ‎‏دارد، در اصلِ عشق به کمال، فرق ندارند؛ لکن هر یک تشخیص‏‎ ‎‏کمال را در آن منظور خود دارند.‏

‏     و این اختلاف و تشخیص از احتجاب فطرت است؛ زیرا که این‏‎ ‎‏خطاء در مصداق محبوب است، و این از عادات و اطوار مختلفه و‏‎ ‎‏تربیتها و عقاید متشتّته پیدا شده و هر یک به اندازۀ حجاب خود،‏‎ ‎‏از محبوب مطلق خود، محجوب است، و هیچ یک از اینها آنچه را‏‎ ‎‏که دلباختۀ اویند و دنبال آن می روند و نقد عمر در راه آن صرف‏‎ ‎‏می کنند، محبوب آنها نیست؛ زیرا که هر یک از این امور، محدود و‏‎ ‎‏ناقص است و محبوب فطرتْ مطلق و تامّ است، و از این جهت‏‎ ‎‏است که آتش عشق آنها به رسیدن به آنچه به آن متعلّقند فرو‏‎ ‎‏ننشیند. چنانچه اگر سلطنت یک مملکت را به یکی دهند که عشق‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 131
‏به سلطنت داشت و گمان می کرد به رسیدن به آن، مطلوب حاصل‏‎ ‎‏است و آرزویی دیگر در کار نیست، چون به آن محبوبِ خیالیِ‏‎ ‎‏مجازی رسید، سلطنت مملکت دیگر طلب کند و چنگال عشقش‏‎ ‎‏به مطلوب دیگری بند شود. و اگر آن مملکت را بگیرد، به ممالک‏‎ ‎‏دیگر طمع کند. و اگر تمام بسیط ارض در تحت سلطنت و قدرت‏‎ ‎‏او آید، و احتمال دهد که در کُرَوات دیگر، ممالکی هست از این جا‏‎ ‎‏وسیعتر و بالاتر، آرزوی وصول به آن کند. و اگر جمیع عالم مُلک را‏‎ ‎‏در تحت سیطرۀ خود درآورد، و از عالم ملکوت خبری بشنود‏‎ ‎‏ـ ولو مؤمن به آن نباشد ـ ، آرزو کند که کاش این خبرها که می دهند‏‎ ‎‏و این سلطنتها و قدرتها که می گویند راست بود و من به آنها‏‎ ‎‏می رسیدم!‏

‏     پس معلوم شد که عشق متعلّق به سلطنت محدوده نیست؛‏‎ ‎‏بلکه عشقِ سلطنت مطلقه در نهاد انسان است، و از محدودیت‏‎ ‎‏متنفر و گریزان است و خود نمی داند.‏

‏     و پر واضح است که سلطنت مطلقه از سنخ سلطنتهای دنیاوی‏‎ ‎‏مجازی، بلکه اُخرویِ محدود نیست؛ بلکه سلطنت الهیّه سلطنت‏‎ ‎‏مطلقه، و انسان طالب سلطنت الهیّه و علم و قدرت الهی است، و‏‎ ‎‏پدید آرندۀ خود را خریدار است و دل هر ذرّه را که بشکافند‏‎ ‎‏آفتاب جمال حقیقت را در میانش بینند.‏

‏     پس جمیع شرور ـ که در این عالم از این انسان بیچاره‏‎ ‎‏صادر شود ـ از احتجاب فطرت، بلکه از فطرت محجوبه است، و‏‎ ‎‏خود فطرت به واسطۀ اعتناق و اکتناف آن به حجابها، شرّیّت‏‎ ‎‏بالعرض پیدا کرده و شریر شده است بعد از آن که خیّر، بلکه خیر‏‎ ‎‏بوده.‏

‏     و اگر این حجابها‏‏[‏‏ ی‏‏]‏‏ ظلمانی، بلکه نورانی از رخسار شریف‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 132

‏فطرت برداشته شود، و فطرت الله به همان طور که به ید‏‎ ‎‏قدرت الهی تخمیر شده مخلّی به روحانیّت خود باشد، آن وقت‏‎ ‎‏عشقِ به کمال مطلق بی حجاب و اشتباه در او هویدا شود، و‏‎ ‎‏محبوبهای مجازی و بتهای خانۀ دل را درهم شکند، و خودی و‏‎ ‎‏خودخواهی و هر چه هست زیر پا نهد، و دستاویز دلبری شود که‏‎ ‎‏تمام دلها ـ خواهی نخواهی ـ به آن متوجه است و تمام فطرتها‏‎ ‎‏ـ دانسته یا ندانسته ـ طلبکار اویند. و صاحب چنین فطرت، هر چه‏‎ ‎‏از او صادر شود، در راه حق و حقیقت است، و همه راه وصول به‏‎ ‎‏خیر مطلق و جمال جمیل مطلق است، و خود این فطرت مبدأ و‏‎ ‎‏منشأ خیرات و سعادات است و خود خیّر، بلکه خیر است. ‏وَالْحَمْدُ‎ ‎لله تَعالی‏.(49)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

حق تعالی، مصداق کمال مطلق و جمال علی الاطلاق

‏توجه به کمال مطلق و عشق به کمال مطلق را سابقاً مذکور داشتیم‏‎ ‎‏که از فطریّات است. و اکنون گوئیم که این کمال مطلق و جمال‏‎ ‎‏علی الاطلاق که همۀ سلسلۀ بشر عاشق و فریفتۀ آنند، حق تعالی‏‎ ‎‏ـ جلّ جلاله ـ است؛ زیرا که به برهان ثابت است که ذات مقدّس‏‎ ‎‏بسیط الحقیقه‏‎[16]‎‏ است، و بسیط الحقیقه باید کمال و جمال مطلق‏‎ ‎‏باشد، و دیگر موجودات جلوه ای از جلوات فعل و رشحه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از‏‎ ‎‏رشحات فیض مقدّس اویند، پس هر یک را محدودیّت و تعیُّنی‏‎ ‎‏است که تنزّل از کمال مطلق دارند. و همین معشوق حقیقی که ذات‏‎ ‎‏مقدّس است، باید واحد علی الاطلاق باشد، والاّ از بساطت‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 133

‏حقیقت خارج شود و کمال مطلق نبوَد. و نیز این ذات معشوقۀ همۀ‏‎ ‎‏سلسلۀ بشر به فطرت اصلیّه، دارای همۀ کمالات است ـ و إلاّ از‏‎ ‎‏کمال مطلق خارج شود ـ و معشوقْ کمال مطلق است.‏

‏     و در سورۀ مبارکۀ توحید، که نسب حق را بیان کند،‏‎[17]‎‏ به همین‏‎ ‎‏برهانِ هویّت مطلقه، اثبات احدیّت و جامعیّت و تنزیه از نقص را‏‎ ‎‏به طوری بدیع که متعمّقان ادراک کنند، فرموده.(50)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

سرشت جهان خلقت

‏معنی ربوبیّت در آن مقام مقدس،‏‎[18]‎‏ تجلّی به مقام الوهیّت‏‎ ‎‏است که بدان تجلّی جمیع اسماءْ متعیّن شوند و عین ثابت‏‎ ‎‏انسان کامل اولاً، و دیگر اعیان در ظل آن، متعین شوند.‏‎ ‎‏و رحمانیت و رحیمیت اظهار همان اعیان است از غیب هویّت تا‏‎ ‎‏افق شهادت مطلقه؛ و ایداع فطرت عشق و محبت کمال مطلق‏‎ ‎‏است در خمیرۀ آنها، که بدان فطرت عشقیۀ سائقه و جذبۀ قهریۀ‏‎ ‎‏مالکیه، که ناصیۀ آنها را گرفته، به مقام جزای مطلق، که استغراق‏‎ ‎‏در بحر کمال واحدیّت است، نایل شوند: اَلا اِلیَ الله تَصیرُ‏‎ ‎‏الْأمورُ.‏‎[19]‎

‏    ‏‏پس با این طریقه غایت آمال و نهایت حرکات و منتهای‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 134

‏اشتیاقات و مرجع موجودات و معشوق کائنات و محبوب عشّاق و‏‎ ‎‏مطلوب مجذوبین، ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند‏‎ ‎‏از این مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور‏‎ ‎‏دیگری دانند. و این حجاب بزرگ فطرت است که باید سالک الی‏‎ ‎‏الله به قدم معرفت آن را خرق کند؛ و تا بدین مقام نرسد، حق ندارد‏‎ ‎‏که ایاک نعبد گوید، یعنی لا نَطْلُبُ اِلاّ اِیّاک، و جویندۀ غیر تو نیستیم‏‎ ‎‏و خواهندۀ جز تو نخواهیم بود و ثنای غیر تو نکنیم و استعانت در‏‎ ‎‏همۀ امور بجز از تو نجوییم. همه ما سلسلۀ موجودات و ذرّات‏‎ ‎‏کائنات، از ادنی مرتبۀ سفل ماده تا اعلی مرتبۀ غیب اعیان ثابته،‏‎ ‎‏حق طلب و حق جو هستیم و هرکس در هر مطلوبی طلب تو کند و‏‎ ‎‏با هر محبوبی عشق تو ورزد: ‏فِطْرَتَ الله الَّتی فَطَرَالنّاسَ عَلَیْها؛‎[20]‎‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما‏‎ ‎فِی السَّمواتِ وَ الْأرْض.‎[21]‎‏(51)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

عهد ازلی حق با بشریت

‏«فَالأتیان بالفْداء الّذی هُوَ صفَة ـ حَقیقَة خ ل ـ فداء النّفْس وَفاء‏‎ ‎‏باْلعَهْدِ الأزلّی».‏

‏     فی الحضْرة العِلمیَّة بَحَسبِ الأعْیان الثّابتَةُ وَ فی الحَضرة المشیّةِ‏‎ ‎‏المطلقة الکلّیّة ثانیاً وَ فی التّعین الأوّلی العقْلی ثالِثاً ثمّ التّعیّن الثّانوی‏‎ ‎‏الیَ التّعیّنات الملکوتیّه منَ العُلیا وَالسّفْلی ای النّفوس الکّلیّة‏‎ ‎‏الأـهیَّةِ وَ حَضرة المثال المطلق ایْ عالم الذّرّ وَ هذا العهْد ای الأقرار‏‎ ‎‏بالتّوْحیدِ الحَقیقی وَ مقام الولایَة الْکبری الْمطلقَة الّلازمة لَه لم یَکنْ‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 135
‏مختصّاً بالأولیاء وَ العُرفاءِ بَل یتساوی فیه السَّعیدُ وَ الشّقیّ لعَدَم‏‎ ‎‏الأتجاب فی تلک العوالم اصْلاً بَل الأِحتجاب یحْصُل بوُرودِ هذا‏‎ ‎‏العالم الدّنیَوی.‏‎[22]‎‏(52)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 1)صفحه 136

  • . اصول کافی؛ ج 2: کتاب ایمان و کفر؛ «باب فطرت خلق بر توحید»، ص 12، ح 3.
  • . پس، روی خود همچنان به سوی آیین استوار بدار، به همان سرشت خدا که مردم را بر آن پدید آورد. در آفرینش خداوند هیچ دگرگونی نیست. دین راست این است، اما بیشتر مردم نمی دانند( روم / 30).
  • . اصول کافی؛ ج 2: کتاب ایمان و کفر؛ «باب فطرة الخلق علی التوحید»، ص 12 ـ 13، احادیث 1، 5 ؛ التوحید؛ ص 328ـ331، باب 53، احادیث 1، 2، 4 ـ 8؛ تفسیر برهان؛ ج 3، ص 261ـ263، ذیل آیه 30 سوره «روم».
  • . عن عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله قال : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ: «فِطْرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» مَا تِلْکَ الْفِطْرَةُ؟ قَالَ: هِیَ الْاءِسْلاَمُ. فَطَرَهُمُ الله حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ، قَالَ: أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ، وَ فِیهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْکَافِرُ (از عبدالله بن سنان از امام صادق روایت شده که گفت از ایشان دربارۀ آیۀ «همان سرشت خدا که مردم را بر آن پدید آورد» پرسیدم که این «سرشت» چیست؟ فرمود: اسلام است. خداوند آنگاه که بر یکتاپرستی از آنان پیمان گرفت، پدیدشان آورد. گفت: آیا پروردگار شما نیستم؟ و مؤمن و کافر هر دو در آن بودند)؛ اصول کافی؛ ج 2: کتاب الایمان و الکفر؛ «باب فطرت خلق بر توحید»، ص 12، ح 2.
  • . عن زرارة، عن أبی جعفر قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ: «حُنَفاءَ لله غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ». قَالَ: الْحَنِیفِیَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ الله النَّاسَ عَلَیْهَا؛ لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله. قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِه،... وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله: کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ؛ یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ. کَذَلِکَ قَوْلُهُ: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ الله از زراره، از امام باقر روایت شده است که گفت از ایشان دربارۀ آیۀ «در حالی که برای خدا بر آیین اسلام استوارند و او را شریکی نمی گیرند» پرسیدم. فرمود: اسلام از همان سرشتی است که خداوند مردم را با آن پدید آورد. در آفرینش خداوند هیچ دگرگونی نیست. فرمود: مردم را با شناخت خود پدید آورد... و فرمود: پیامبر خدا فرمود: هر نوزادی با سرشت خدایی زاییده می شود؛ یعنی با معرفت به اینکه خدای عز و جل آفرینندۀ اوست؛ و همین گونه است آیه: و اگر از آنها بپرسی که آسمانها و زمین را که آفرید؟ خواهند گفت: خداوند؛ اصول کافی؛ ج 2: کتاب ایمان و کفر؛ «باب فطرت خلق بر توحید»، ص 12 ـ 13، ح 4.
  • . و قال: کلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلی فَطْرَةٍ حتّی یکونَ أبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصّرانه و یُمَجّسانه (هر زاده شده ای بر فطرت توحید زاده است، پس والدین او، او را یهودی یا نصرانی یا مجوس گردانند.)؛ عوالی اللئالی؛ ج 1، فصل چهارم، ص 35، ح 18.
  • . میرزا محمد علی، فرزند محمد جواد حسین آبادی اصفهانی (1292 ـ 1369 هـ . ق .) فقیه، اصولی، عارف و فیلسوف برجسته قرن چهاردهم هجری. تحصیلات خود را در حوزه های اصفهان و تهران و نجف نزد برادرش شیخ احمد، و میرزا محمد هاشم چهار سوقی و میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن آشتیانی و آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی و میرزا محمد تقی شیرازی به پایان برد. وی در سامرا و قم و تهران تدریس کرد و در قم بین سالهای 1347 ـ 1354 هـ . ق . حضرت امام خمینی (س) به درس عرفان و اخلاق ایشان حاضر می شد. حضرت امام از ایشان با احترام بسیار یاد می کرده اند. مرحوم شاه آبادی پس از مراجعت از قم در تهران ساکن شد و به ارشاد نفوس پرداخت و در همان شهر درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون گردید. از آثار اوست: شذرات المعارف، رشحات البحار، حاشیه بر کفایة.
  • . تمام بیت این است: شهریست پر کرشمه و حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم (حافظ)
  • . تمام بیت این است: هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی)
  • . روی خود را به سوی آنکه آسمانها و زمین را آفرید، گردانیدم (انعام / 80).
  • . نور / 35.
  • . اگر با ریسمانی به ژرفنای زمین فرو فرستاده شوید، بر خداوند فرود آیید علم الیقین؛ ج 1، ص 54.
  • . ابراهیم / 10.
  • . مراد، مرحوم شاه آبادی است.
  • بدان که خداوند متعال اگرچه بر مواد قابل هرچه شایسته آنها بوده بدون هیچ گونه ـ العیاذبالله ـ بخل و تنگ نظری افاضه فرموده است، اما حق تعالی همۀ نفوس چه سعید، چه شقی و چه نیکو نفس چه شرور را بر فطرت الهی، یعنی عشق به کمال مطلق، آفریده است. پس، سرشت نفوس، از پایه و بنیان بر عشق به کمالی که نقص در او راه ندارد و خیری که شر در او راه ندارد، و نوری که ظلمت در او راه ندارد و علمی که جهلی در او نیست و قدرتی که عجز و ناتوانی در آن راه ندارد، نهاده شده است. و خلاصه، انسان بر حسب فطرت خود عاشق کمال مطلق است و به تبع این فطرت، فطرت دیگری در او هست که عبارت است از فطرت انزجار از نقص، هر نقصی که باشد؛ و معلوم است که کمال مطلق و جمال صرف، و علم و قدرت و کمالات دیگر به نحو اطلاق، بدون آمیختگی با نقص و حد، جز در خداوند متعال، [در هیچ موجود دیگری] یافت نمی شود؛ و اوست، اوی مطلق و صرف الوجود و صرف و محض هرگونه کمالی. بنابراین، انسان عاشق جمال خداوند است و متمایل به اوست، گرچه غافل باشد و در روایات، این فطرت به فطرت معرفت و فطرت توحید تفسیر شده است: همانا قلوب به خدا آرامش و اطمینان می یابد و بازگشت و رجوع به سوی اوست و خدای متعال غایة الغایات و نهایت آرزوهاست. بنابراین، خداوند متعال به لطف و عنایت خود، همه مردم را بر این دو فطرت: فطرت اصلی که فطرت عشق به کمال مطلق است، و فطرت تبعی که فطرت انزجار از نقص است، آفرید تا این دو، براق سیر و رفرف معراج انسان باشند؛ و این دو، دو بال پرواز به سوی خداوندند که انسان می تواند با آنها به سوی آشیانه خود، که فنای در حق و در آستان و بارگاه اوست، پرواز کند.
  • . نگاه کنید به: الأسفار الأربعة؛ ج 6، ص 100-105.
  • . اشاره است به این حدیث امام صادق ـ علیه السلام ـ که فرمودند: إنَّ الْیَهُودَ سَألُوا رَسُولَ الله ـ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ فَقالُوا: انْسِبْ لَنا رَبَّکَ، فَلَبِثَ ثَلاثاً لایُجِیْبُهُمْ، ثُمَّ نَزَلَتْ (قُلْ هُوَ الله أحَدٌ ...) اِلی آخِرِها یعنی یهودیان از پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ سؤال کردند و گفتند: نسبت خدایت را برای ما تبیین کن. پیامبر سه روز درنگ کرد و به ایشان پاسخی نداد، سپس سورۀ توحید نازل شد. اصول کافی؛ ج 1: کتاب التوحید؛ «باب النسبة»، ص 91، ح 1.
  • . مراد، مقام واحدیت است.
  • . هان، بازگشت امور فقط به سوی خداست (شوری/ 53).
  • . آن فطرت الهی که مردم را بر آن آفرید (روم/ 30).
  • . آنچه در آسمانها و زمین است، او را تسبیح می گویند (حشر/ 24).
  • «پس، فدا آوردن، که صفت (و در نسخه بدل: حقیقت) فدای نفس است، همان وفای به عهد ازلی است.» [وفای به عهد ازلی] در حضرت علمی به حسب اعیان ثابته است، و در حضرت مشیت مطلق کلی در مرتبه دوم، و در تعین اولی عقلی در مرتبه سوم، سپس [در] تعین ثانوی تا برسد به تعینات ملکوتی، اعم از ملکوت علیا و سفلی، یعنی نفوس کلیۀ الهی؛ و حضرت مثال مطلق، یعنی عالم ذر؛ و این عهد، یعنی «اقرار به توحید حقیقی» و «مقام ولایت کبرای مطلق» که لازمۀ توحید است مختص اولیا و عرفا نیست؛ بلکه سعید و شقی در آن مساوی اند، چرا که در آن عوالم هیچ گونه احتجابی وجود ندارد؛ بلکه احتجاب به سبب ورود به عالم دنیایی حاصل می شود.