شبهاتی در باب شرک و پاسخ آن

‏ ‏

شبهاتی در باب شرک و پاسخ آن

‏ ‏

سؤالاتی در مورد شرک بودن برخی امور

یک مقدمه برای روشن کردن مقصود

بیان شرکمجوسیها و ذکر طوایف آنها

بیان مذهب ثنویه

‏آیا حاجت خواستن از پیغمبر و امام و شفا خواستن از تربت و‏‎ ‎‏سجده کردن بر آن و ساختن این گنبدها و بارگاهها شرک است یا نه‏‎ ‎‏اگر هست بگویید و اگر نیست خواهشمند است اول معنای شرک‏‎ ‎‏را بیان کنید تا ببینیم آن شرکی که اینهمه اسلام و قرآن با آن‏‎ ‎‏جنگیده با اینکارها چه فرق دارد.‏

جواب پرسش اول:

‏     ‏‏این پرسش تقسیم شود به چند بخش:‏

‏     1ـ حاجت خواستن از پیغمبر و امام شرک است یا نه؟‏

‏     2ـ شفا خواستن از تربت شرک است یا نه؟‏

‏     3ـ سجده کردن به تربت شرک است یا نه؟‏

‏     4ـ ساختن این گنبد و بارگاهها شرک است یا نه؟‏

‏     5ـ اگر اینها شرک نیست پس شرکی که این همه اسلام و قرآن با‏‎ ‎‏آن جنگیده چیست و معنی شرک کدام است تا فرق بین این کارها و‏‎ ‎‏شرک را بدانیم.‏

‏     ما یک سؤال دیگر بر اینها می افزاییم و آن این است آیا احترام‏‎ ‎‏و تعظیم از قبور شرک است یا نه؟‏

‏     ‏‏چون جواب از این سؤالات گرو فهم معنای شرک و اقسام آن و‏‎ ‎‏آرا و عقاید اعراب و غیر اعراب است تا ظهور اسلام تا واضح شود‏‎ ‎‏قرآن و اسلام با چه آرا و عقایدی جنگیده ناچار ما تا اندازه ای‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1192

‏وارد این مبحث می شویم و خوانندگان اگر بیشتر از این تفصیل‏‎ ‎‏خواستند باید به کتب ملل و نحل و تواریخ و ِسیَر رجوع کنند.‏‎[1]‎

‏     ‏‏یکی از معانی شرک آن است که از برای عالم دو مبدأ است‏‎ ‎‏یکی نور و آن یزدان است و یکی ظلمت و آن اهرمن است و‏‎ ‎‏مجوس اصلی یزدان را قدیم می دانستند و اهریمن را حادث و‏‎ ‎‏خیرات و خوبیها را به یزدان نسبت می دادند و شرور و بدیها را از‏‎ ‎‏اهریمن می دانستند از این جهت در سبب پیدایش خود اهرمن‏‎ ‎‏خلاف داشتند و از این طوایف است کیومرثیه که اهرمن را از فکر‏‎ ‎‏بد نور که یزدان است حادث می دانند و زروانیه و زردشتیه که هر‏‎ ‎‏یک آرای عجیب داشتند.‏

‏     ‏‏اینان دو اصل قدیم ازلی قائل شدند که هر دو در قدیم و ازلیت‏‎ ‎‏مساوی هستند و در جوهر و طبع و فعل و مکان و حیز و اجساد و‏‎ ‎‏ابدان و ارواح مخالفند و از اینهاست مانویه که در زمان شاپور بن‏‎ ‎‏اردشیر ظاهر شد و بهرام بن هرمز او را کشت اینها بعد از عیسی‏‎ ‎‏ظاهر شدند و عالم را مخلوق دو اصل قدیم ازلی عالم قوی‏‎ ‎‏حساس دانستند و آن دو را در نفس و صورت و فعل و  تدبیر‏‎ ‎‏متضاد و در حیز متحاذی دانستند عقیده داشتند که جوهر نور‏‎ ‎‏نیکو و فاضل و خوشبو و خوش  صورت و صاحب نفس خیرخواه‏‎ ‎‏و حکیم و نافع است و افعال او خیر و صلاح و سرور و نظام و حیز‏‎ ‎‏او جهت فوق است و ظلمت در جملۀ این امور با آن جدا و مختلف‏‎ ‎‏است و از برای هر یک از نور و ظلمت پنج جنس است چهار بدن و‏‎ ‎‏یک روح بدنهای نور آتش و نور و باد و آب است و روحش نسیم‏‎ ‎‏است که در این ابدان متحرک است و بدنهای ظلمت حریق و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1193

‏ظلمت و سموم و ضباب است و روح آن دخان است که در این‏‎ ‎‏ابدان متحرک است و آرا و عقاید غریبۀ دیگر داشتند که ما به ذکر‏‎ ‎‏آن نمی پردازیم.‏

‏ ‏

‏ ‏

مزدک و آرای مزدکیه

بیان عقاید اهل اهوا و نحل

بیان عقاید و آرای حرنانیون

آرای اصحاب هیاکل: شرک در عبادت

‏     ‏‏مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین‏‎ ‎‏خود دعوت کرد او نیز قبول کرد و انوشیروان او را کشت اینها نیز‏‎ ‎‏آرای عجیبی داشتند از آن جمله آن است که دو اصل قدیم قائل‏‎ ‎‏بودند و از او نقل است که می گفت خدای من در عالم بالا بر کرسی‏‎ ‎‏نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پایین و در پیشگاه او چهار قوه‏‎ ‎‏است قوۀ تمیز و فهم و حفظ و سرور چنانچه در پیشگاه خسرو‏‎ ‎‏چهار شخص است موبدان و هربد اکبر و اسپهبد و رامشگر و این‏‎ ‎‏چهار با هفت چیز تدبیر امر عالم می کنند سالار و پیشکار و بالون و‏‎ ‎‏بروان و کاردان و دستور و کودک و این هفت دور می زنند در‏‎ ‎‏دوازده روحانی خواننده و دهنده و ستاننده و برنده و خورنده و‏‎ ‎‏دونده و خیزنده و کشنده و زننده و کننده و آینده و شونده‏‎ ‎‏می گفتند هر انسانی که در او این چهار و هفت و دوازده جمع شود‏‎ ‎‏در عالم پایین ربانی شود و تکلیف از او برداشته شود...‏

‏     ‏‏اینها در مقابل ارباب دیانات و پیغمبران بودند و اعتمادشان به‏‎ ‎‏فطرت و عقل و ذهن صافی خود بوده یک طایفه از اینها دهریین‏‎ ‎‏هستند که جز به محسوسات به چیز دیگر عقل آنها آنان را هدایت‏‎ ‎‏نکرده و یک طایفۀ دیگر اصل مبدأ و معاد را قبول داشتند ولی‏‎ ‎‏باقی را به عقل خود عمل می کردند چنانچه بعضی نویسندگان‏‎ ‎‏امروز ما نیز تقلید از این طایفه می کنند و به گمان خود این فکر‏‎ ‎‏تازه ای است که به مغز بی ادراک آنها آمده غافل از آنکه این فکر‏‎ ‎‏پوسیدۀ چند هزار ساله است که پیمبران اساس آن را برچیدند.‏

‏     اینها طایفه ای از مجوس بودند که جمع بین تثلیث نصاری و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1194

‏شرک ثنویه کردند و پنج اصل قائل شدند دو تا حی و فاعل که باری‏‎ ‎‏و نفس است و یکی منفعل که هیولی است و دو تا غیر فاعل و غیر‏‎ ‎‏منفعل که آن دهر و خلأاست اینها نیز آرای عجیبه دارند که از ذکر‏‎ ‎‏آن صرف نظر کردیم.‏

‏     یکی دیگر از معانی آن شرک در عبادت است و آن عبارت از‏‎ ‎‏آن است که عبادت بیشتر از یک خدا شود و پرستش خدایانی یا‏‎ ‎‏صورت خدایانی شود و ما پس از این معنی عبادت را بیان می کنیم‏‎ ‎‏بیشتر طوایف مشرکین این نحو شرک دارند از اینها دو طایفۀ بزرگ‏‎ ‎‏است که یکی را اصحاب هیاکل گویند و دیگری اصحاب‏‎ ‎‏اشخاص.‏

‏     ‏‏اینها عقیده داشتند که ما را نمی رسد که عبادت و پرستش‏‎ ‎‏خدای بزرگ کنیم و ما محتاجیم در عبادت و پرستش به یک‏‎ ‎‏متوسطی که عبادت آن کنیم و به واسطۀ عبادت آن تقرب به خدای‏‎ ‎‏بزرگ جوییم پس قائل شدند به ارواح مجرده که آنها را مدبر عالم‏‎ ‎‏دانستند و چون خواستند عبادت آنها را کنند دیدند آنها را یعنی‏‎ ‎‏ارواح را نیز نمی بینند و خود را محتاج دیدند که عبادت کنند از‏‎ ‎‏موجودی که او را ببینند پس متوجه شدند به هیاکل یعنی ستارگان‏‎ ‎‏سیاره و هر یک از روحانیین را متعلق به یکی از ستارگان دانستند و‏‎ ‎‏هیاکل را ابدان ارواح دانستند و نسبت ارواح را به ابدان مثل نسبت‏‎ ‎‏نفوس انسانی به ابدان انسانی دانستند و ستارگان را زنده به زندگی‏‎ ‎‏ارواح دانستند و گفتند تقرب به ابدان تقرب به ارواح است و‏‎ ‎‏پرستش ستارگان پرستش ارواح آنهاست که ما را به خدای بزرگ‏‎ ‎‏نزدیک کنند پس از برای هفت ستارۀ سیاره تشریفاتی قائل شدند‏‎ ‎‏و تعیین کردند اولاً خانه ها و منازل آنها و اسمای آنها را و ثانیاً‏‎ ‎‏مطالع و مقارب آنها را ثالثاً اتصالات آنها را به ترتیب طبایع آنها و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1195

‏اشکال موافقه و مخالفۀ آنها و رابعاً تقسیم روز و شب و ساعات را‏‎ ‎‏بر آنها و خامساً تقدیر صورتها و اشخاص و اقالیم و شهرها را بر‏‎ ‎‏آنها پس دعاها و عزائم و ختوماتی درست کردند و به صورت هر‏‎ ‎‏یک از سیارات انگشتری ساختند و در روز و ساعت مخصوص به‏‎ ‎‏آن سیاره دست کردند و لباسهای خاص به او را پوشیدند و‏‎ ‎‏بخوراتی تبخیر کردند و عبادت هر یک را در وقت خود کردند و‏‎ ‎‏حاجات خود را از آنها خواستند هر یک از سیارات را برای‏‎ ‎‏حاجت مخصوصی تعیین کردند و ستارگان را آلهه و ارباب و‏‎ ‎‏خدایان دانستند و خدای بزرگ را رب الارباب و اله الالهه و خدای‏‎ ‎‏خدایان گفتند و بعضی از آنها خورشید را خدای خدایان دانستند و‏‎ ‎‏سحر و کهانت و تنجیم و عزائم و خواتیم از علوم آنهاست.‏

‏ ‏

‏ ‏

آرای اصحاب اشخاص

آرای عرب در زمان جاهلیت

آرا و عقاید نصارا

‏     ‏‏اینها می گفتند که روحانیین که خدایان ما هستند وسایل ما نزد‏‎ ‎‏خدای بزرگ هستند دیده نمی شوند و ما نمی توانیم با آنها سخن‏‎ ‎‏گوییم و مخاطبه نماییم پس تقرب به آنها حاصل نشود مگر به‏‎ ‎‏ستارگان و لکن از برای ستارگان نیز طلوع و غروب است و ما‏‎ ‎‏همیشه نمی توانیم آنها را ببینیم و با آنها مخاطبه کنیم پس تقرب به‏‎ ‎‏آنها نیز میسر نشود پس ناچار شدند از ساختن صورتهایی بر مثال‏‎ ‎‏هیاکل سبعۀ سیاره و اصنام و بتهایی درست کردند و عبادت و‏‎ ‎‏پرستش بتها کردند که بتها آنها را به هیاکل نزدیک و مقرب کنند و‏‎ ‎‏هیاکل آنها را به روحانیین نزدیک کنند و روحانیین که خدایان‏‎ ‎‏کوچکند آنها را به خدای بزرگ نزدیک کنند و هربتی که در جوهر‏‎ ‎‏از فلزی بود که مناسب یکی از آن ستارگان بود پس به ستایش و‏‎ ‎‏پرستش آن بتها مشغول شدند که آنها شفیع پیش خدا شوند و آنها‏‎ ‎‏مراعات می کردند ساعت و دقیقه و درجه و اتصالات و اضافات‏‎ ‎‏نجومیه را و آن را در قضای حاجتهای خود دخیل می دانستند و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1196

‏خلقت اشیای پست و موذی را به خدا نسبت نمی دادند و می گفتند‏‎ ‎‏خدا بزرگتر است از آنکه خلقت این چیزها را کند خلقت اینها را از‏‎ ‎‏اتصالات کواکب و امتزاجات عناصر حسب اتفاق می دانستند و در‏‎ ‎‏اینجا آرا و عقاید بسیاری است که ذکر نکردیم.‏

‏     ‏‏آرای عرب در زمان جاهلیت تا ظهور اسلام بسیار است یک‏‎ ‎‏طایفه از آنها دهریه بودند که طبع را محیی و دهر را مفنی‏‎ ‎‏می دانستند و موت و حیوه را ترکیب  و تحلیل عناصر و جامع را‏‎ ‎‏طبع و مهلک را دهر می گفتند و یک طایفه از آنها خدا و ابتدای‏‎ ‎‏خلقت را قبول داشتند ولی منکر معاد و بعث رسل بودند و یک‏‎ ‎‏طایفه خدا و معاد را تا اندازه ای قبول داشتند ولی پیغمبران را منکر‏‎ ‎‏بودند و عبادت بتها می کردند... ‏

‏     ‏‏پس از آنکه عیسی به آسمان برده شد حواریین و دیگران‏‎ ‎‏دربارۀ او اختلافاتی کردند و عمدۀ اختلافات آنها در دو امر بود‏‎ ‎‏یکی در کیفیت نزول عیسی و اتصال او به مادرش بود دیگر در‏‎ ‎‏کیفیت صعودش و اتصالش به ملائکه در کیفیت نزول عیسی‏‎ ‎‏حرفها و عقایدی است و در باب تجسد کلمه خرافاتی در بین ملت‏‎ ‎‏مسیح شایع شد که ذکر آنها لزومی ندارد آنها از برای خدای تعالی‏‎ ‎‏اقانیم ثلثه قائل شدند و خدا را در جوهر یک و در اقنوم سه‏‎ ‎‏دانستند و اقنوم سریانی است و به معنی اصل است به ذات خدا با‏‎ ‎‏اقنوم وجود اب می گفتند و با اقنوم علم ابن و با اقنوم حیات‏‎ ‎‏روح القدس می گفتند و عقیده داشتند که علم تجسد پیدا کرده و‏‎ ‎‏عیسی ابن وحید خداست یعنی پسر یگانۀ اوست پس نصاری به‏‎ ‎‏هفتاد و دو فرقه متفرق شدند و عمدۀ آنها سه فرقه است ملکاییه‏‎ ‎‏که عقیده داشتند مسیح ناسوت کلی است و قدیم و ازلی است و‏‎ ‎‏مریم خدای ازلی را زایید و مسیح را پسر خدا و غیر مخلوق و از‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1197

‏جنس پدرش می دانستند و یک طایفه نسطوریه می باشند. آنها‏‎ ‎‏اقانیم ثلثه را نه زاید بر ذات و نه متحد با آن می دانستند و بعضی از‏‎ ‎‏اینها اقانیم ثلثه را خدا می دانستند و بعضی عیسی را اله و انسان‏‎ ‎‏می گفتند و لاهوت را با ناسوت متحد می دانستند و یک طایفه‏‎ ‎‏یعقوبیه است آنها اقانیم ثلثه را همان طورها قائل  شدند‏‎ ‎‏لکن می گفتند لاهوت منقلب شد به ناسوت پس خدا مسیح شد و‏‎ ‎‏مسیح همان خداست متجسد شده...‏

‏ ‏

‏ ‏

آیات قرآن در بیان توحید

رد قائلین به دو خدا

رد ستاره پرستان

رد بت پرستان

‏     ‏‏چون بیشتر ایرانیان و اعراب و هندیان در آن وقت بت پرست‏‎ ‎‏بودند و دهریین و طبیعیین کمتر بودند آیات قرآن نیز در مبارزۀ با‏‎ ‎‏دهریین کمتر وارد شده و بیشتر با بت پرستها طرفیت کرده با این‏‎ ‎‏وصف آیاتی در رد آنان وارد شده که ما به نمونه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ از آن اکتفا‏‎ ‎‏می کنیم چنانچه راجع به هر یک از این طوایف مشرکین که ذکر شد‏‎ ‎‏نمونه هایی از آیات قرآنی می آوریم هر کس بیشتر بخواهد باید به‏‎ ‎‏خود قرآن کریم رجوع کند سورۀ جاثیه (آیۀ 24) ‏وَ قالوُا ما هِیَ اِلاّ‎ ‎حَیوتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا اَلْاّ الدّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ ِمنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاّ‎ ‎یَظُنُّونَ‏ گفتند جز این زندگانی دنیا خبری نیست که می میریم و‏‎ ‎‏زنده می شویم و هلاک کنندۀ ما دهر است و اینها بدون دانش با‏‎ ‎‏گمان خود این راه را می پیمودند این آیه رد یک طایفه از عرب‏‎ ‎‏است که در زمان جاهلیت همین عقیده را داشتند رجوع شود به‏‎ ‎‏آرای اعراب در زمان جاهلیت آیاتی که مردم را ارجاع به فطرت‏‎ ‎‏خود نموده و امر به تفکر کرده بعضی از آنها نیز در ردّ این طایفه‏‎ ‎‏است.‏

‏     ‏‏آیات بسیاری در قرآن وارد است که به طور کلی رد مشرکین که‏‎ ‎‏به دو خدا یا بیشتر قائل شدند نموده یا اثبات توحید خدای‏‎ ‎‏عالم نموده سورۀ انبیا (آیۀ 22) ‏لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ اِلاّ الله لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1198

الله رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُوْنَ‏ (آیۀ 24) ‏اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه آلِهَةٌ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ‏ ‏‎ ‎‏اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای تعالی باشد همانا‏‎ ‎‏ فاسد شوند آیا غیر از خدا خدایانی اخذ کردند بگو بیاورید دلیل‏‎ ‎‏ خود را و سورۀ توحید و آیات آخر سورۀ حشر و بسیاری از آیات‏‎ ‎‏ دیگر به این مضمون است و در این آیات که تنزیه و تقدیس کرده‏‎ ‎‏ خدای عالم را از آن اوصاف که می گفتند رد بر مذهب ثنویه و‏‎ ‎‏ مزدکیه است رجوع شود به آرای آنها و همان طور آیاتی که در‏‎ ‎‏ ابطال مشرکین است اینها را شامل است.‏

‏     ‏‏آیات بسیاری که از شرک در عبادت و شرک به طور کلی‏‎ ‎‏اسم برده و ابطال آن کرده اینها را نیز شامل است و در خصوص‏‎ ‎‏اینها نیز آیاتی است نمونۀ آن سورۀ انعام (آیۀ 76) ‏فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ‎ ‎رَای کَوْکَباً قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ  لا اُحِبُّ الْافِلینَ‏ (77) ‏فَلَمّا رَاَی الْقَمَرَ بازِغاً‎ ‎قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لاَنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی لاَکوُنَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالیّنَ ‏(78) ‏فَلَمّا‎ ‎رَاَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّی هذا اَکْبَرُ فَلَمّا اَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ اِنّی بَریءٌ مِمّا‎ ‎تُشْرِکُونَ.

‏     ‏‏ابراهیم با برهان غروب که از خواص ممکن است‏‎ ‎‏ستاره پرستان و ماه و خورشیدپرستان را محکوم کرد و قرآن برهان‏‎ ‎‏ابراهیم را برای ابطال مشرکین عرب نقل نموده فرموده: چون شب‏‎ ‎‏شد ابراهیم کوکبی را دید گفت آیا این خدای من است چون‏‎ ‎‏غروب کرد گفت خدا غروب ندارد پس این خدا نیست و همین‏‎ ‎‏طور ماه و خورشید را از خدایی انداخت و توحید خدای عالم را‏‎ ‎‏به قوم خود تعلیم کرد.‏

‏     ‏‏چون مشرکین عرب چنانچه دانستیم بیشتر بت پرست بودند و‏‎ ‎‏عبادت و پرستش اصنام و بتان می کردند آیات قرآن بیشتر با اینها‏‎ ‎‏سر و کار دارد و غالباً ابطال مذاهب آنان کند و در بسیاری از‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1199

‏سوره های قرآن توبیخ آنان نماید به بیانهای مختلفه.‏

‏     سورۀ یونس (آیۀ 18) ‏وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ‎ ‎یَقُولُونَ هؤُلاء شُفَعائُنا عِنْدَ الله قُلْ اَتُنَبِئُونَ الله بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّمواتِ وَ لا فِی‎ ‎الْاَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ.

‏     ‏‏و عبادت و پرستش می کنند غیر خدا چیزهایی را که نفع‏‎ ‎‏و ضرر به آنها نمی رساند و می گویند اینها که ما پرستش‏‎ ‎‏می کنیم شفیعهای ما هستند پیش خدا به آنها بگو شما آگاه‏‎ ‎‏می کنید خدا را به خدایانی که از آنها در آسمان و زمین سراغ ندارد‏‎ ‎‏بزرگتر و پاکتر است خدا از شریکها و خدایانی که با او قرار‏‎ ‎‏می دهند.‏

‏     سورۀ انبیا (آیۀ 36) ‏وَ اِذا رَاکَ الَّذینَ کَفَرُوا ِانْ یَتَّخِذُونَکَ اِلاّ هُزُواً اَهذَا‎ ‎الَّذی یَذْکُرُ الِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ.

‏     ‏‏کافران چون تو را می بینند استهزا و مسخره می کنند می گویند‏‎ ‎‏این همان است که بدی خدایان شما را می گوید آنها از یاد خدا‏‎ ‎‏کافرند.‏

‏     و در همین سوره (آیۀ 43) فرماید:‏

اَمْ لَهُمْ الِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ اَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا یُصْحَبُونَ.

‏ ‏

‏ ‏

آیاتی دربارۀ بتهای عرب

آیاتی دربارۀ نصارا

دستاویز ماجراجویان

‏     ‏‏و قضایای ابراهیم در همین سوره است که بتها را شکست و با‏‎ ‎‏آنها احتجاج کرد و در همین سوره (آیۀ 98) گوید:‏

‏     ‏اِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنْتُمْ لَها وارِدُونَ ‏(99) ‏لَوْ کانَ‎ ‎هؤُلاء الِهَةً ماوَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ.

‏     ‏‏گفته شد که طوایف عرب هر یک برای خود بتی ساخته و به‏‎ ‎‏پرستش و عبادت آن پرداخته بودند و نام آن بتها و طایفه ها را‏‎ ‎‏یاد کردیم اینک آیاتی می آوریم که به صراحت لهجه بتها را نام‏‎ ‎‏برده.‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1200

‏     سورۀ نوح (آیۀ 22) ‏وَ مَکرُوا مَکْراً کُبّاراً‏ (23) ‏وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ الِهَتَکُمْ وَ لا‎ ‎تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً.

‏     ‏‏سورۀ نجم (19) ‏اَفَرَاَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعّزی‏ (20) ‏وَ مَنوةَ الثّالِثَةَ‎ ‎الْاخْری.

‏     ‏‏سورۀ مائده (آیۀ 73) ‏لَقَدْ کَفَرَ الّذینَ قالوُا اِنّ الله ثَالِثُ ثَلثَةٍ وَ ما مَنْ اَلهٍ اِلاّ‎ ‎اِله واحِدٌ.

‏     ‏‏کافر شدند آنهایی که خدا را یکی از سه تا می دانستند یعنی‏‎ ‎‏(اب و ابن و روح القدس) قائل بودند و حال آنکه خدا جز یکی‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     سورۀ نساء (آیۀ 171) ‏یا اَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلوُا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی‎ ‎الله اِلاَّ الْحَقَّ اِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ الله وَ کَلِمَتُهُ اَلْقیها اَلی مَرْیَمْ  وَ رُوحٌ‎ ‎مِنْهُ فَامِنُوا بِالله وَ رُسُلِه وَ لا تَقُولُوا ثَلثَةٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ اِنَّمَا الله اِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ اَنْ‎ ‎یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ.

‏     ‏‏سورۀ مائده (آیۀ 72) ‏لَقَدْ کَفَرَ الَّذین قالُوا اِنَّ الله هُوَ الْمَسیحُ بْنُ مَرْیَمَ.

‏     ‏‏کافر شدند آنها که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است.‏

‏     سورۀ توبه (آیۀ 30) ‏وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ بْنُ الله وَ قالْتِ النَّصاریَ الْمَسیحُ‎ ‎بْنُ الله .

‏     ‏‏آیه های بسیاری نیز در این باب هست که از ذکر آنها خودداری‏‎ ‎‏کردم برای اختصار.‏

‏     ‏‏ماجراجویان بی خرد یا ندانسته و از روی جهالت و یا دانسته و‏‎ ‎‏از روی عوام فریبی یکی از آیات قرآن را سر و ته افکنده به رخ‏‎ ‎‏دینداران  می کشند و از روی آن می خواهند دروغ پردازی خود را‏‎ ‎‏رفو کند اینک ما خود آیه را با جلو و دنبالش می آوریم تا مشت‏‎ ‎‏خیانتکار خوب باز شود و روشن شود که این آیه نیز همان دنبالۀ‏‎ ‎‏ابطال آرای بت پرستان و نصاری است.‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1201

‏     سورۀ زمر (آیۀ 2) ‏اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ الله مُخْلِصاً لَهُ‎ ‎الدّینَ‏ (3) ‏اَلا لله الدّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه اَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ‎ ‎لِیُقَرِبُونا اِلَی الله زُلْفی اِنَّ الله یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فیما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ اِنَّ الله لا یَهْدی مَنْ‎ ‎هُوَ کاذِبٌ کُفّارٌ‏ (4) ‏لَوْ اَرادَ الله اَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا لاَصْطَفی مِمّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ‎ ‎هُوَالله الْواحِدُ الْقَهّارُ‏ (5) ‏ذلِکُمُ الله رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَاَنّی تُصْرَفُونَ.

‏     ‏‏یعنی ما فرو فرستادیم به سوی تو کتاب را با درستی پس‏‎ ‎‏عبادت و پرستش خدا کن و دین را برای او خالص کن که دین برای‏‎ ‎‏خدا خالص است آنهایی که جز خدا اولیایی گرفتند و گویند ما‏‎ ‎‏عبادت نمی کنیم اینها را مگر آنکه ما را به خدا نزدیک و مقرب‏‎ ‎‏کنند خدای عالم حکم می کند بین آنها با آن آرای مختلفه همانا‏‎ ‎‏خدا هدایت نمی کند دروغ پردازان کافر را اگر خدا می خواست‏‎ ‎‏پسری برای خود بگیرد اختیار می کرد از مخلوق خود هر چه‏‎ ‎‏می خواست پاک است خدا و اوست خدای یکتای قهار پس از دو‏‎ ‎‏آیه که خلق سماوات و ارض و خلق انسان را گوشزد می کند‏‎ ‎‏می گوید این خدای شماست مملکت مال اوست خدایی جز او‏‎ ‎‏نیست پس کجا رو می آورید اکنون این آیات و ترجمۀ آنها را‏‎ ‎‏خوانندگان از پیش نظر بگذرانند و آرای عرب جاهلیت را که‏‎ ‎‏عبادت و پرستش خدا می کردند تا آنها را به  خدای بزرگ نزدیک و‏‎ ‎‏مقرب کنند و آرای نصارا را که مسیح را گاهی پسر خدا و گاهی‏‎ ‎‏خود خدا می دانستند در تحت نظر قرار دهند تا مطلب خوب‏‎ ‎‏روشن شود که این آیات نیز در تعقیب آیاتی است که رد مشرکین‏‎ ‎‏که خدایانی می پرستیدند و نصارا که برای خدا پسر تراشیدند‏‎ ‎‏می کنند.‏

‏ ‏

‏ ‏

فرق میان عبادت و تواضع

گواه از قرآن دربارۀ این سخن

‏     ‏‏اینک که روشن شد که مبارزۀ قرآن و اسلام با چه عقاید‏‎ ‎‏و پندارهای باطلی بوده با قائلین به خدایان و بت پرستیها‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1202
‏و ستاره پرستیها و صدها پندارهای ناهنجار از این قبیل بوده‏‎ ‎‏ چنانچه در یک سورۀ کوچک جملۀ مطلب را به کفار گوشزد کرده‏‎ ‎‏ در سورۀ کافرون که می فرماید ‏قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا‎ ‎ اَنْتُمْ عابِدُونَ ما اَعْبُدُ‏ تا آنکه فرماید ‏لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دین‏ به کفار مکه بگو‏‎ ‎‏ ای کافران من عبادت نمی کنم آنچه شما عبادت می کنید و شما هم‏‎ ‎‏ که عبادت نمی کنید آنچه من عبادت می کنم یعنی نه من حاضرم که‏‎ ‎‏ بت پرستی را اختیار کنم و نه شما خداپرست می شوید پس شما با‏‎ ‎‏ دین خود و من با دین خود هستم تا خدای عالم جزای هر یک را‏‎ ‎‏ دهد.‏

‏     باید ما در اینجا فرق میان عبادت و تواضع را روشن کنیم تا‏‎ ‎‏معلوم شود یکی از آن دو کفر و شرک است و قرآن و اسلام با آن‏‎ ‎‏جنگیده و دیگری از ایمان و خوبیهاست و قرآن و اسلام به آن امر‏‎ ‎‏کرده.‏

‏     خوانندگان گرامی همه پارسی زبان و بسیاری از آنها با لغت‏‎ ‎‏عربی نیز آشنا هستند عبادت از عبودیت است یعنی اظهار بندگی‏‎ ‎‏کردن و آن به پارسی پرستش است و پرستش در پارسی و عبادت‏‎ ‎‏در عربی عبارت از آن است که کسی را به عنوان اینکه او خداست‏‎ ‎‏ستایش کنند چه به عنوان خدایی بزرگ یا خدایی کوچک باشد‏‎ ‎‏چنانچه مشرکین چنین بودند و عقاید و آرای آنها واضح شد و‏‎ ‎‏تواضع که در پارسی فروتنی است غیر آن است چنانچه از مراجعۀ‏‎ ‎‏به موارد استعمال این دو لغت در پارسی و عربی مطلب روشن و‏‎ ‎‏واضح شود شما و همۀ عقلای عالم در شب و روز کم و بیش با‏‎ ‎‏چند تن از دوستان و بزرگان و محترمین در خیابانها و برزنها‏‎ ‎‏برخورد می کنید و احترامات لایقه و اظهار کوچکی و تواضع و‏‎ ‎‏فروتنی در خور هر کس را به جا می آورید نه شما عابد او شدید و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1203

‏پرستش او کردید و نه او معبود و پرستیدۀ شما شد تواضع و‏‎ ‎‏فروتنی را عقلا و دانشمندان هر ملت و مملکت یکی از بزرگترین‏‎ ‎‏کمالات انسانی می دانند که هر کس بیشتر به آن متصف باشد مورد‏‎ ‎‏ستایش آنها بیشتراست در عین حال که از عبادت غیر خدا و‏‎ ‎‏پرستش دیگر موجودات نکوهش کنند در تمام ملل دنیا برای‏‎ ‎‏پیشوایان دین و دنیا مراسم احترامات معموله برقرار است و تمام‏‎ ‎‏عائلۀ بشری کم و بیش به احترام و تواضع و فروتنی از بزرگی دینی‏‎ ‎‏یا دنیایی قائلند پس باید گفت همه بشر کافرند و مشرک و تا لغت‏‎ ‎‏تواضع و احترام را از قاموس عالم محو نکنند و تا همه مردم در‏‎ ‎‏موقع ملاقات با یکدیگر مثل حیوانات بی اعتنایی نکنند از شرک‏‎ ‎‏خارج نمی شوند و به توحید نمی رسند آیا وهابیها و پیروان آنها که‏‎ ‎‏در ایران معدودی بی ارج هستند خود در وقت برخورد با‏‎ ‎‏همکیشان خود چطور سلوک می کنند هیچ تواضع و احترام‏‎ ‎‏نمی کنند و چون حیوانات ملاقات با یکدیگر را برگذار می کنند یا‏‎ ‎‏احترامات لایقه و مرسومات انسانی را معمول می دارند در این‏‎ ‎‏صورت آیا عبادت از بشری مثل خود کردند و پرستش  غیر خدا‏‎ ‎‏نمودند و مشرک شدند یا نه اگر به ناچاری بگویند عبادت غیر از‏‎ ‎‏فروتنی و تواضع است فرق را بیان کنند تا رسوایی و خیانت واضح‏‎ ‎‏شود.‏

‏     بزرگترین مظاهر تواضع و بالاترین مراسم خضوع سجده است‏‎ ‎‏که ما برای غیر خدا جایز نمی دانیم به واسطه نهی الهی در شریعت‏‎ ‎‏اسلام همین سجده که از هر احترامی برتر و بالاتر است اگر به‏‎ ‎‏عنوان عبادت و پرستش نشد شرک نیست بلکه گاهی اطاعت امر‏‎ ‎‏خداست و واجب است در قرآن کریم مکرر در مکرر سجدۀ‏‎ ‎‏ملائکه را به آدم گوشزد فرموده که یک نمونه از آن را یاد می کنیم.‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1204
‏     سورۀ بقره آیه (34) ‏وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ‎ ‎اَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ.

‏     ‏‏چون گفتیم به ملائکه که سجده کنید برای آدم همه سجده‏‎ ‎‏کردند جز ابلیس که ابا کرد و سرکشی نمود و او از کافران بود اینان‏‎ ‎‏که می گویند تواضع برای غیر خدا شرک است باید در این قضیه‏‎ ‎‏طرفدار ابلیس شوند و همه ملائکه را کافر و مشرک بدانند جز‏‎ ‎‏ابلیس را و خدا را در این امر به خطا دانند و نکوهش کنند که چرا‏‎ ‎‏ملائکه را به شرک دعوت کرده و از ابلیس که موحد و متقی بود‏‎ ‎‏نکوهش نموده شاید گفته شود که سجدۀ ملائکه از آدم به امر خدا‏‎ ‎‏بود و شرک نبود و احترامات شما به امر خدا نیست شرک است.‏

‏     پاسخ این گفتار آن است که اولاً اگر سجده ملائکه به عنوان‏‎ ‎‏خدایی و پرستش آدم بود شرک بوده گرچه خدا به آن امر کند و‏‎ ‎‏خدا نیز ممکن نیست چنین امر کند زیرا که این دعوت به شرک‏‎ ‎‏است و مخالف عقل است و اگر به عنوان پرستش نباشد شرک‏‎ ‎‏نیست گرچه خدا نفرموده باشد و ثانیاً تواضع و احترام از‏‎ ‎‏دانشمندان و بزرگان محتاج به امر کردن نیست بلکه خود عقل که‏‎ ‎‏راهنمای انسان است به اینطور چیزها پی می برد از این جهت‏‎ ‎‏هیچکس از عقلای دیندار دنیا برای احترامات مرسومه منتظر امر‏‎ ‎‏خدا نشدند آری اگر خدا از یک طور تواضعی نهی کرد باید‏‎ ‎‏اطاعت کرد گرچه شرک نباشد چنانچه ما سجده به غیر خدا را به‏‎ ‎‏عنوان احترام نیز جایز ندانیم و اگر کسی برای بزرگی سجده کرد به‏‎ ‎‏عنوان احترام او را گناهکار شماریم و از طاعت خدا بیرون دانیم‏‎ ‎‏گرچه او را مشرک و کافر ندانیم و ثالثاً ما که از مؤمنین و پیغمبران و‏‎ ‎‏امامان که مثل اعلای ایمان و کمال انسانیتند احترام و تواضع‏‎ ‎‏می کنیم به امر خداست چنانچه در سورۀ مائده آیۀ (54) وارد‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1205

‏است.‏

‏     ‏یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یَاْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ‎ ‎یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤمِنینَ اَعِزَّةِ عَلَی الْکافِرینَ.

‏ ‏

‏ ‏

گواه دیگری از گفته خداوند

یک حکمیت از خوانندگان

‏     ‏‏ذلت که بالاترین مراتب تواضع و فروتنی است اوصاف کسانی‏‎ ‎‏است که خدا آنها را دوست می دارد و آنها خدا را دوست می دارند‏‎ ‎‏آنها کسانی هستند که برای مؤمنین و هم کیشان خود در نهایت‏‎ ‎‏فروتن و متواضعند و با اجانب و کفار با کمال عزت نفس و‏‎ ‎‏بزرگواری رفتار کنند.‏

‏     ‏‏اکنون آیه ای از قرآن کریم و گفتۀ خدای عالم نشان می دهم که‏‎ ‎‏راه سخن به کلی بسته شود و راه پس و پیش برای یاوه سرایان‏‎ ‎‏نباشد.‏

‏     سورۀ یوسف آیه (100) ‏وَ رَفَعَ اَبَوَیِْه عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ‎ ‎یا اَبَتِ هذا تَاْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّاً.

‏     ‏‏این آیه دربارۀ ملاقات یعقوب و اولادش از یوسف وارد شده‏‎ ‎‏می گوید و بالا برد پدر و مادر خود را به روی تخت و افتادند به‏‎ ‎‏روی زمین و سجده کردند برای یوسف و او گفت ای پدر این تعبیر‏‎ ‎‏خوابی است که پیش از این دیدم خدا او را دوست قرار داد اکنون‏‎ ‎‏یا باید یعقوب پیغمبر و اولاد او را مشرک بدانیم و خدا را که‏‎ ‎‏مشرکی را به پیغمبری برگزید بر خطا دانیم و نکوهش کنیم یا‏‎ ‎‏سجده کردن را احترام متعارف در آن زمان بدانیم که خدا از آن‏‎ ‎‏نهی نکرده بوده تا پاکان را به پلیدی و ناپاکی یاد نکرده باشیم و در‏‎ ‎‏آیات بسیار از تکبر که ضد تواضع است نهی شدید وارد شده‏‎ ‎‏چون (آیۀ 37) سورۀ بنی اسرائیل ‏وَ لا تَمشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحاً و‏ (آیۀ 18)‏‎ ‎‏از سوره لقمان ‏وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ ِفی الْاَرْضِ مَرَحاً اِنَّ الله لا‎ ‎یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ‏ در ضمن بیان حکمتهای لقمانی که می فرماید‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1206

‏یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.‏‎[2]‎

‏    ‏‏ای پسر من شرک به خدا نیاور که شرک ظلم بزرگی‏‎ ‎‏است می گوید روی خود را از روی تکبر از مردم برمگردان و‏‎ ‎‏روی زمین با تکبر راه مرو که خدا متکبران فخریه کن را دوست‏‎ ‎‏ندارد.‏

‏     اگر تواضع و فروتنی شرک بود لقمان حکیم در این وصیت راه‏‎ ‎‏خطا پیموده و متنافی و متناقض سخن گفته بود.‏

‏     ‏‏اکنون حکمیت و داوری را از خوانندگان محترم تقاضا داریم که‏‎ ‎‏کدامیک را اختیار کنیم خطاکاری خدا را که دعوت به سجدۀ آدم‏‎ ‎‏کرده و مشرکان را که ملائکه اند مطیع خوانده و ابلیس را که از زیر‏‎ ‎‏بار سجود که شرک است شانه تهی کرده توبیخ و تکفیر کرده و از‏‎ ‎‏قرب خود دور کرده و یعقوب مشرک را به پیغمبری برگزیده و‏‎ ‎‏مشرکان را که از مؤمنین تواضع کنند دوست خود شمرده ثابت‏‎ ‎‏بدانیم و نیز قائل به شرک ملائکه و پیمبران و تمام عقلای عالم‏‎ ‎‏شویم و فقط در بین جمیع موجودات ابلیس را موحد بدانیم که‏‎ ‎‏فقط به خدا سجده کرده و سراغ نداریم از کسی دیگر تواضع و‏‎ ‎‏احترام کرده باشد...‏

‏     اینک ما برای تمام شدن کلام هر یک از سخنان بی پایۀ وهابیه و‏‎ ‎‏پیروان آنها را می آوریم و به پاسخ آن می پردازیم.‏

‏     پرسش اول این بود که حاجت خواستن از پیغمبر و امام شرک‏‎ ‎‏است یا نه...‏

‏     گوییم اگر حاجت از پیغمبر و امام و هر کس  غیر خدا باشد به‏‎ ‎‏عنوان خدایی بخواهیم و او را مستقل در برآوردن حاجت بدانیم‏‎ ‎‏شرک است چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است و اگر به این عنوان‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1207

ملاک کارهای خدایی

گواه از گفتۀ قرآن در این مقصود

‏نباشد شرک نیست چنانچه نظام تمام دنیا بر قضای حاجت از‏‎ ‎‏یکدیگر است و پایۀ تمدن جهان بر روی تعاون از یکدیگر‏‎ ‎‏برپاست.‏

‏     اگر مطلق حاجت خواستن از کسی شرک بودی باید یکسره‏‎ ‎‏جهانیان مشرک و بنیاد جهان بر شرک ریخته شده باشد پیمبران نیز‏‎ ‎‏محتاج به زندگانی بودند و در نوبۀ خود از جهانیان حاجتها‏‎ ‎‏خواستند و با تعاون قافله حیات و زندگانی را راه می انداختند.‏

‏     شاید گفته شود هر خواستن حاجتی شرک نیست بلکه‏‎ ‎‏خواستن حاجتهایی که از طاقت بشری خارج است شرک است و‏‎ ‎‏به عبارت دیگر کارهای خدایی از غیر خدا خواستن کفر و شرک‏‎ ‎‏است.‏

‏     ‏‏جواب این گفتار آن است که اول باید کار خدایی را از کارهای‏‎ ‎‏غیر خدایی جدا کنیم تا معلوم شود هر کار عادی غیر خدایی‏‎ ‎‏نیست و هر کار غیر عادی خدایی نیست پس گوییم کار خدایی به‏‎ ‎‏حسب برهان و وجدان عبارت از کارهایی است که فاعل‏‎ ‎‏بی دخالت غیر خود و بدون استمداد از قوۀ دیگر انجام دهد و به‏‎ ‎‏عبارت دیگر کار خدایی آن است که کنندۀ آن در کردن آن مستقل‏‎ ‎‏تام بی حاجت به غیر باشد و کارهای غیر خدایی نه این چنان است‏‎ ‎‏مثلاً خدای عالم که خلق کند یا روزی دهد یا مرض و صحت دهد‏‎ ‎‏کارهای او بی استمداد از قوۀ دیگر است و هیچکس را در کارهای‏‎ ‎‏او دخالتی کلی یا جزئی نیست و قدرت و قوۀ او عاریت و مکتسب‏‎ ‎‏از غیر نیست و غیر خدا اگر کاری کند چه عادی و آسان و چه‏‎ ‎‏غیر عادی و مشکل قوۀ او از خود او نیست و با قدرت خود آن‏‎ ‎‏کار را انجام ندهد پس اگر کسی کاری را هر چه کوچک باشد‏‎ ‎‏از غیر خدا هر کس باشد به عنوان اینکه او خداست‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1208

‏بخواهد مشرک است به حکم خرد و قرآن و اگر کسی از دیگری‏‎ ‎‏ چیزی بخواهد به عنوان اینکه خداوند عالم به او این قوه را‏‎ ‎‏ مرحمت کرده و او بندۀ محتاج به خداست و در این عمل نیز‏‎ ‎‏ مستقل نیست نه این کار خدایی است و نه این حاجت خواستن‏‎ ‎‏ شرک است.‏

‏     ‏‏شاید گفته شود که مطلق کارهای غیر عادی با هر عنوانی باشد‏‎ ‎‏از کسی  خواستن شرک است در جواب این پندار گوییم علاوه بر‏‎ ‎‏آنکه دلیلی بر این معنی نیست و عقل بر خلاف آن حکم فرماست‏‎ ‎‏و جز انکار بی دلیل و ماجراجویی گواهی ندارید  از گفتار قرآن‏‎ ‎‏گواه روشن بر گفتار ماست.‏

‏     سورۀ نمل (آیه 38) ‏قالَ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُا اَیُّکُمْ یَاْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ یَاْتُونی‎ ‎مُسْلِمینَ‏ (39) ‏قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنّی‎ ‎عَلَیهِ لَقَوِیٌّ اَمینٌ‏ (40) ‏قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ اَنَا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ‎ ‎اِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَاهُ مُسْتَقِراً عِنْدَهُ قاَل هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی.

‏     ‏‏یعنی سلیمان گفت ای جماعت کدامیک از شما تخت بلقیس را‏‎ ‎‏پیش من می آورید پیش از آنکه بیایند پیش من در حال اسلام یکی‏‎ ‎‏از عفریتان جن گفت من پیش از آنکه از جای خود برخیزی حاضر‏‎ ‎‏می کنم تخت او را و من بر اینکار قوت و امانت دارم گفت آن کس‏‎ ‎‏که علمی از کتاب نزد او بود من پیش از آنکه چشمت به هم بخورد‏‎ ‎‏تخت بلقیس را می آورم پس چون سلیمان تخت را پیش خود‏‎ ‎‏برقرار دید گفت این از فضل خدای من است.‏

‏     اکنون از خوانندگان سؤال می شود که تخت بلقیس را از چندین‏‎ ‎‏منزل طولانی قبل از چشم به هم خوردن حاضر کردن امری است‏‎ ‎‏بر خلاف عادت یا امری است عادی اگر برخلاف عادت است و به‏‎ ‎‏قول اینان کاری است خدایی سلیمان که به گفتۀ خدا از پیغمبران‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1209

‏است و مورد ستایش خداست این کار فوق العاده را از کسانی که‏‎ ‎‏در محضرش بودند به موجب آیۀ 38 خواست و این حاجتی بود‏‎ ‎‏که پیغمبر عظیم الشان از عفریتان و دیگران خواست و آصف برخیا‏‎ ‎‏این حاجت را روا کرد اکنون یا سلیمان را مشرک بدانید و خدا را که‏‎ ‎‏چنین مشرکی را به پیغمبری برگزیده نکوهش کنید و بر خطا بدانید‏‎ ‎‏یا خواستن اینطور امور غیر عادی را شرک ندانید و گفتار مشتی‏‎ ‎‏هرزه گرد یاوه سرا را هیچ و پوچ شمارید.‏

‏ ‏

‏ ‏

گواه دیگری از گفتۀ خدا

گواه دیگری از گفتۀ قرآن

از مردگان حاجت خواستن شرک نیست

‏     ‏‏خدای عالم با تشریفاتی شایان و تقدیراتی نمایان‏‎ ‎‏حکایات عجیب عیسی بن مریم را در قرآن یاد می کند و‏‎ ‎‏کارهای بالاتر از قدرت انسانی را به او نسبت می دهد و روا‏‎ ‎‏ می دارد اینجا یک نمونه ای از آنها را ذکر می کنیم تا مشت تبهکاران‏‎ ‎‏ باز شود.‏

‏سورۀ آل عمران (آیۀ48) ‏وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتاَب وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْریةَ وَ‎ ‎الْاِنْجیلَ‏ (49)‏ وَ رَسُولاً اِلی بَنی اِسْرائِیلَ اَنّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِایَةٍ مِنَ رَبِّکُمْ اَنّی اَخْلُقُ‎ ‎لَکُمْ مِنَ الطّینِ کَهَیْتَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکُوُن طَیْرًا بِاِذْنِ الله وَ اُبْرءُ الْاَ اکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ‎ ‎وَ اُحْیی الْمَوتی بِاِذْنِ الله ِ وَ اُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ.

‏     ‏‏می گوید در شأن عیسی من از جانب خدای شما با نشانه آمدم‏‎ ‎‏من می آفرینم از برای شما از گل صورت مرغی و به او می دمم پس‏‎ ‎‏مرغ می شود به اذن خدا و کور مادرزاد و برص را شفا می دهم و‏‎ ‎‏مردگان را زنده می کنم به اذن خدا و شما را خبر می دهم به آنچه‏‎ ‎‏می خورید و ذخیره می کنید در خانه های خود.‏

‏     اینها که عیسی گفت کارهای غیرعادی و به گفتۀ اینان خدایی‏‎ ‎‏است و درخواست بنی اسرائیل از او شرک و کفر است اینک باید‏‎ ‎‏عیسی را با این گفته ها مدعی خدایی بدانیم و خوانندۀ به شرک‏‎ ‎‏بشناسیم و بنی اسرائیل را که شفا می خواستند مشرک بخوانیم و‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1210

‏خدا را که مثل این شخص مدعی خدایی و مشرک تراش را به‏‎ ‎‏پیغمبری برگزیده بر خطا بدانیم تا گفتۀ مشتی سیاه نجدی و‏‎ ‎‏وحشیان بیابانی درست شود گویی هر جا که خواهد خراب شود.‏

‏     و در اینجا گواههای دیگری از گفتۀ قرآن است که از آنها‏‎ ‎‏صرف نظر کردیم.‏

‏     ‏‏شاید گفته شود که از مردگان حاجت خواستن شرک است و‏‎ ‎‏چون پیغمبر و امام مرد جمادی بیش نیست و ز او نفع و ضرری‏‎ ‎‏حاصل نشود.‏

‏     جواب این پندار آن است که اولاً معنی شرک و کفر را در اختیار‏‎ ‎‏ما نگذاشتند تا هر چه را خواستیم به پندار خود شرک خوانیم پس‏‎ ‎‏از آنکه معلوم شد که شرک چیزی از غیر خدای عالم خواستن‏‎ ‎‏است به عنوان اینکه او خداست و اگر جز این شد شرک نیست،‏‎ ‎‏مرده و زنده در این معنی فرق نکند گرچه از سنگ و کلوخ حاجت‏‎ ‎‏کسی طلبد مشرک نشود هر چند کار لغو باطلی کرده باشد و ثانیاً ما‏‎ ‎‏از ارواح مقدسۀ انبیاء و ائمه که خداوند به آنها قدرت مرحمت‏‎ ‎‏نموده استمداد می کنیم و به براهین قطعیه و ادلۀ عقلیۀ محکمه در‏‎ ‎‏فلسفۀ اعلی ثابت و مقرر است که روح بعد از خلاصی از بدن که از‏‎ ‎‏آن تعبیر به موت شود باقی است و احاطۀ ارواح کامله پس از موت‏‎ ‎‏به این عالم  بیشتر و بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال‏‎ ‎‏می دانند.‏

‏     و این مسأله از مسلمات مسائل فلسفه است که از روزی که‏‎ ‎‏فلسفه پیدا شده پیش دانشمندان و اعاظم از فلاسفۀ قبل از اسلام و‏‎ ‎‏بعد از اسلام ثابت بوده و جمیع ملل از یهود و نصارا و مسلمین این‏‎ ‎‏مطلب را از واضحات و ضروریات دین خود می شمارند بلکه‏‎ ‎‏بقای روح و احاطۀ آن پیش فلاسفۀ روحی و الهی اروپا نیز مسلم و‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1211

‏واضح است و چون این مختصر را گنجایش آن نیست که در یک‏‎ ‎‏چنین مسألۀ دنباله داری که نوشتن یک کتاب لازم دارد وارد بحث و‏‎ ‎‏بررسی شویم به نقل آرای بعضی از فلاسفه بزرگ که رأیشان مورد‏‎ ‎‏اعتماد است اکتفا می کنیم و کسی که خود را اهل برهان می داند به‏‎ ‎‏کتابهای آنان رجوع کند تا صحت مطلب را در یابد...‏‎[3]‎

‏ ‏

‏ ‏

گواه از قرآن بر زنده بودن روح

حکمیت از خوانندگان این اوراق

طلب شفا از تربت

‏     ‏‏با آنکه زنده بودن روح پس از مردن از امور مسلمه پیش جمیع‏‎ ‎‏دینداران و عقلا و فلاسفه بلکه تناسخیه است لکن ما در اینجا‏‎ ‎‏گواههایی از قرآن خدا برای روشن کردن این مقصود می آوریم تا‏‎ ‎‏جای شبهه برای کسی باقی نماند.‏

‏     سورۀ زمر (آیه 42) ‏اَلله یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالّتی لَمْ تَمُتْ فی‎ ‎مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّیٍ اِنَّ فی‎ ‎ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.

‏     ‏‏خداست آنکه روحها را وقت مردن و خواب رفتن می گیرد پس‏‎ ‎‏نگاه می دارد روح آنان که بر آنها مردن تقدیر شده و می فرستد‏‎ ‎‏روحهای دیگر را تا زمان مردن آنها معلوم شد روح تمام مردگان را‏‎ ‎‏خدا در عالمی که مخصوص به آنهاست نگاه می دارد.‏

‏     سورۀ مؤمنون (آیۀ 99) ‏حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ‎ ‎ارْجِعُونِ‏ (100) ‏لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاّ اِنّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ‎ ‎بَرْزَخٌ اِلی یَوْمِ یُبْعَثونَ.

‏     ‏‏چون مردن رسید یکی از آنها را گوید خدایا مرا به دنیا برگردان‏‎ ‎‏تا عمل خوب کنم هرگز این کار نشود این کلمه ای است که می گوید‏‎ ‎‏و از پشت  سر آنها عالم برزخ است تا روز قیامت.‏

‏     سورۀ بقره (آیۀ 154) ‏وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ الله اَمْواتٌ بَلْ اَحیاءٌ‎ ‎وَ لکِنْ لاتَشْعُرُونَ‏ سورۀ آل عمران آیۀ (169) ‏وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1212

سبَیلِ الله اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ گمان نکنید کسانی که در راه‏‎ ‎‏خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده هستند و پیش خدا روزی‏‎ ‎‏می خورند.‏

‏     سورۀ مؤمن آیۀ (45) ‏وَ حاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ‏ (46) ‏اَلنّارُ‎ ‎یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا الَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ.

‏     ‏‏بفرعونیان عذاب بدی نازل شد آنها را بر آتش عرضه می دارند‏‎ ‎‏هر صبح و شام و روز قیامت امر شود که داخل کنید فرعونیان را در‏‎ ‎‏شدیدترین عذاب.‏

‏     سورۀ ممتحنه (آیۀ 13) ‏قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْاخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ اَصْحابِ‎ ‎الْقُبُورِ.

‏     ‏‏مأیوس بودن از اصحاب قبور را از خواص کفار شمرده است.‏

‏     ‏‏خوانندگان گرامی پارسی زبانها و جوانان روشنفکر باخبر از‏‎ ‎‏اکتشافات روحیه امروزه فلاسفه اروپای اکتشاف و اختراع و پیروان‏‎ ‎‏رأی تازه تنویم مغناطیسی (منیاتیزم) و مطلعین از آرای فلاسفه‏‎ ‎‏بزرگ قرون گذشته قبل از اسلام و بعد از اسلام و دانشمندان باخبر‏‎ ‎‏از تاریخ ملل و نحل و آرای دینداران جهان در قرون گذشته و‏‎ ‎‏حاضر حکمیت کنند که ما دست از آرای هزاران دانشمند و‏‎ ‎‏فلاسفۀ بزرگ و ادلۀ قطعیۀ عقلیه و حسیه آنها برداریم و آرای‏‎ ‎‏پیمبران و پیروان آنها را که میلیون میلیون دیندارانند پایمال کنیم و‏‎ ‎‏آیات کریمۀ قرآن خدا را که به صراحت لهجه زندگی ابدی ارواح‏‎ ‎‏را اعلان کرده پشت پا زنیم...‏

‏     ‏‏یکی دیگر از پرسشهای اینان آن است که (شفا خواستن از‏‎ ‎‏تربت شرک است یا نه).‏

‏     جواب این سخن با در نظر گرفتن معنی شرک معلوم شود زیرا‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1213

‏چنانچه دانستید شرک عبارت از آن است که یا کسی را خدا بدانیم‏‎ ‎‏یا عبادت کسی کنیم به عنوان اینکه او خداست یا حاجت از کسی‏‎ ‎‏خواهیم به عنوان اینکه او مستقل در تأثیر است و خداست چنانچه‏‎ ‎‏طوایف مشرکین چنین بودند رجوع به آرای آنها کنید پس اگر کسی‏‎ ‎‏از تربت یا هر چه شفا خواهد به عنوان اینکه او خداست یا شریک‏‎ ‎‏خداست یا دستگاهی در مقابل خدا دارد و مستقل در تأثیر است یا‏‎ ‎‏صاحب آن قبر خداست شرک است بلکه دیوانگی و جنون است و‏‎ ‎‏اگر با این عقیده باشد که خدای قادر بر هر چیز در این یک مشت‏‎ ‎‏خاک به واسطه قدردانی از یک فداکار که در راه دین او تمام هستی‏‎ ‎‏خود را از دست داد شفا قرار داده هیچ شرکی و کفری لازم‏‎ ‎‏نمی آید.‏

‏ ‏

‏ ‏

یک گواه از قرآن

عوام فریبی و طراری

‏     ‏‏اگر گفته شود مطلق شفا خواستن از چیزی شرک است با هر‏‎ ‎‏عنوانی باشد گوییم بنا به گفته شما خدا نیز دعوت به شرک کرده.‏

‏     در سورۀ نحل (آیۀ 69) ‏یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ‎ ‎لِلنّاسِ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.

‏     ‏‏دربارۀ زنبور عسل می فرماید خارج می شود از بدن آن شربتی‏‎ ‎‏با رنگهای گوناگون که در آن شفا می باشد برای مردم و در این آیتی‏‎ ‎‏است برای متفکران اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم برای‏‎ ‎‏اینکه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرک می شویم و خدای عالم‏‎ ‎‏که پیمبران را برای نشر توحید فرستاده خود راه شرک باز کرده به‏‎ ‎‏روی آنها و آنان را دعوت به شرک می کند یا آنکه شفاخواستن جز‏‎ ‎‏توسل و توجه به خدا نیست و ماجراجویان بیخرد آن را پیش خود‏‎ ‎‏تفسیر کرده تا دینداران را به خرافات نسبت دهند.‏

‏     ‏‏اینجا یک طراری عجیبی به یاد نویسندگان ماجراجو افتاده‏‎ ‎‏می گویند (شما می گویید تربت امام شفای هر درد و امان از هر‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1214
‏بلایی است پس بگویید تمام بیمارستانها و داروخانه ها و‏‎ ‎‏دانشکده های طب و داروسازی را برچینند) جواب این مغالطه آن‏‎ ‎‏است که بنا به گفتۀ شما اگر قرآن راست می گوید خوب است هر‏‎ ‎‏کس یک خیک عسل در منزل گذارد و از شر طبیب و دارو رها‏‎ ‎‏شود و خوب است اگر در عسل شفا هست در تمام بیمارستانها و‏‎ ‎‏دانشکده های طب و داروسازی بسته شود این بیهوده سرایی و‏‎ ‎‏یاوه گویی برای آن است که مورد استعمال این داروی الهی را شما‏‎ ‎‏نمی دانید تمام داروهای الهی و توسلات به امور غیبی وقتی است‏‎ ‎‏که طبیعت و اسباب طبیعی که همه از کارخانۀ خدایی هستند و‏‎ ‎‏عمال قدرت حق تعالی هستند از کار بایستند و راه چاره جویی از‏‎ ‎‏اسباب ظاهریه کوتاه شود و معالجۀ اطبا و داروهای آنها بی فایده‏‎ ‎‏شود آنگاه خدا یک راه امیدی به روی بندگان خود باز کرده که‏‎ ‎‏یکسره از خدا و اسباب غیبی مأیوس نشوند و دل به طبیعت و آثار‏‎ ‎‏طبیعت یکسره نبندند و از خدای عالم و آفریدگار خود غافل‏‎ ‎‏نشوند آنگاه این شفاجویی گاهی مورد قبول شود با شرایطی که در‏‎ ‎‏برداشتن تربت و استعمال آن به کار رود والاّ اینطور نیست که‏‎ ‎‏خدای عالم با این آیه شریفه بخواهد جریان طبیعت را فلج کند و‏‎ ‎‏سنت محکمه طبیعت را به هم زند و آنگاه هیچ منافاتی ما بین به‏‎ ‎‏کار بستن اسباب طبیعت و رفتن پیش اطبا و کارمندان این جریان‏‎ ‎‏محکم طبیعت نیست با توسل به خدای عالم و طبیعت زیرا که‏‎ ‎‏جریان طبیعت نیز از مظاهر قدرت حق تعالی است و خداست که‏‎ ‎‏به هر دارویی خاصیتی داده مگر آثاری که در داروی داروخانه ها‏‎ ‎‏می بینیم از خود آنهاست این آثاری است که خدای قادر عالم به‏‎ ‎‏این داروها داده اکنون اگر خدا پرستی به قوه توحیدی که دارد‏‎ ‎‏بگوید همان اثری را که خدا به داروها داده بعد از مأیوس شدن از‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1215

‏کارخانۀ طبیعت خدای طبیعت به مشتی خاک که خون مظلوم‏‎ ‎‏فداکاری در راه خدا به روی آن ریخته شده داده تا چشم آرزوی‏‎ ‎‏مردم را تا دم مرگ از خود نبرد و اگر خواست با آن داروی الهی‏‎ ‎‏شفا دهد و اگر نخواست مریض با یک دل پر محبت از خدای خود‏‎ ‎‏و یک چشم امیدوار به آینده جهان به پیشگاه مقدس او رود (این‏‎ ‎‏شرک است یا عین توحید و خدا شناسی است) شما می گویید این‏‎ ‎‏بهتر است یا دل بستن به طبیعت و چشم پوشیدن از آثار غیبی الهی‏‎ ‎‏و مأیوس شدن از قدرت و رحمت غیر متناهی آفریدگار.‏

‏ ‏

‏ ‏

یک علاج روحانی

خاک پای زندگان زندگی بخش است

‏     ‏‏اطبای بزرگ قدیم از قبیل شیخ الرئیس‏‎[4]‎‏ ابوعلی سینا‏‎ ‎‏عقیده مند بودند به یک  طور معالجات روحی که گاهی آن‏‎ ‎‏معالجات از علاجهای طبی بهتر کار انجام می داده این نظریه را‏‎ ‎‏دانشمندان و دکتران بزرگ اروپایی تأیید کردند حتی از آنها نقل‏‎ ‎‏شده که اگر مریضی چندین مرتبه بگوید من خوب شدم این در‏‎ ‎‏خوب شدن مریض کمک می کند و اگر عقیده مند به خوب شدن‏‎ ‎‏خود کاملاً بشود چه بسا که همین اعتقاد روحی او را خوب کند‏‎ ‎‏اساس این عقیده قوت تأثیر روح است در بدن و تابع بودن بدن‏‎ ‎‏است از نفس چنانچه بعضی فلاسفه بزرگ را رأی چنین است که‏‎ ‎‏صحت و مرض هر دو از روح است این نظریه فرضاً که تأیید نشده‏‎ ‎‏باشد ولی نظریه اول که علاج روحی از روی تقویت روح مریض‏‎ ‎‏است در اروپای امروز تأیید شده و مقام بزرگی را حائز است کسی‏‎ ‎‏که آشنا باشد به آرای عصر جدید تنویم مغناطیسی می داند که‏‎ ‎‏عقاید دربارۀ روح و تأثیرات آن در این عالم تا چه اندازه است یکی‏‎ ‎‏از دانشمندان راست گفتار می گفت من در بیمارستان شهر ری‏‎ ‎‏برای معالجه رفته بودم گاهی سرکشی به بیماران می کردم و به آنها‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1216

‏دعا می نمودم دکتر بزرگ آنجا که اروپایی بود و با ما هم کیش نبود‏‎ ‎‏مخصوصاً مرا به سرکشی بیماران وادار می کرد و می گفت  شما کار‏‎ ‎‏خود را انجام دهید و ما کار خود را از این سخن اطبای قدیم و‏‎ ‎‏جدید چنین نتیجه می گیریم که فرضاً دینداری هم در جهان نباشد‏‎ ‎‏علاقه روحی و امیدواری نفس و دلبستگی به اینکه شفای من در‏‎ ‎‏فلان چیز است سبب شفای طبیعی و کمک به جهازات طبیعت‏‎ ‎‏می کند و یکسره دل را از روحانیات بریدن و با اسباب طبیعی سر و‏‎ ‎‏کار داشتن و مردم را از معنویات منصرف کردن خیانت به نوع‏‎ ‎‏انسانی و کمک کاری به جهازات مرگ است.‏

‏     ‏‏اینجا گواهی از گفته های قرآن خدا می آوریم برای آنکه همه‏‎ ‎‏بدانند خدای عالم به مشتی خاک که زنده ای بر او عبور کرده باشد‏‎ ‎‏آثار حیاتی می دهد.‏

‏     سورۀ طه (آیۀ 95) ‏قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ ‏(96) ‏قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ‎ ‎یَبْصُرُوا بِه فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ اَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها.

‏     ‏‏بعد از آنکه خدای عالم قصۀ گوساله ساختن سامری را و زنده‏‎ ‎‏شدن و صدا کردن آن را در (آیه 88) از همین سوره نقل می کند‏‎ ‎‏می رسد به آیۀ 95 که موسی گفت به سامری چطور اینکار بزرگ‏‎ ‎‏یعنی زنده کردن گوساله را انجام دادی گفت من چیزی دیدم که‏‎ ‎‏اینها ندیدند من قبضۀ خاکی از زیر پای رسول یعنی جبرئیل‏‎ ‎‏برداشتم و به گوساله پاشیدم تا زنده شد این اثری است که خدا به‏‎ ‎‏مشتی خاک از گذشتن یک زنده داده و کسی را نرسد که بگوید‏‎ ‎‏خدا را قدرت بر این امر نیست که خاک مرده را منشأ زندگانی کند.‏

‏     اکنون اگر به خاکی که خون زندگان ابدی به روی آن ریخته‏‎ ‎‏اثری دهد این از قدرت او دور نیست البته با عقیده به خدای قادر‏‎ ‎‏بر هر چیز هیچ اشکال ندارد که بی اثری را دارای اثر کند یا‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1217

‏اثرداری را از اثر خود بیندازد چنانچه به گفتۀ قرآن از آتش نمرودی‏‎ ‎‏اثر را گرفت.‏

‏     در سورۀ انبیا (آیۀ 69) می گوید ‏قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا عَلی‎ ‎اِبراهیمَ‏ ما خدایی را مدیر این کارخانه بزرگ جهان می دانیم که تمام‏‎ ‎‏ذرات وجود خاضع در پیشگاه او هستند همان طور که با یک ارادۀ‏‎ ‎‏نافذه آتش سوزان را از اثر می اندازد با یک ارادۀ نافذه به خاک‏‎ ‎‏شهیدی اثر قرار می دهد...‏

‏ ‏

‏ ‏

شرک پنداشتن سجده بر تربت

گواه از قرآن بر گفتۀ خود

‏     ‏‏یکی از پرسشها این است که (سجده کردن به تربت شرک‏‎ ‎‏است یا نه).‏

‏     جواب این سخن تا حال معلوم شده و محتاج به اعاده و طول‏‎ ‎‏نیست از این جهت به خلاصه گویی اکتفا می کنیم.‏

‏     بعد از آنکه معنی شرک و عبادت را دانستید می گوییم اگر کسی‏‎ ‎‏سجده به تربت یا خاک دیگر و یا هر چه بکند به عنوان اینکه آن یا‏‎ ‎‏صاحب آن خداست و پرستش عبادت قبر یا صاحب قبر کند‏‎ ‎‏مشرک و کافر است ولی اگر به خاک قبر یا غیر قبر سجده برای خدا‏‎ ‎‏کند و امر خدا را اطاعت کند شرک که نیست هیچ عین توحید و‏‎ ‎‏خداپرستی است‏

‏     اکنون شما از صد میلیون جمعیت شیعه و بیش از ده میلیون‏‎ ‎‏پارسی زبان ایرانی شیعه‏‎[5]‎‏ بازپرس کنید که سجده به تربت کربلا‏‎ ‎‏برای چه می کنید آیا حسین بن علی را خدا می دانید یا پسر خدا‏‎ ‎‏می دانید یا دستگاه او را مقابل دستگاه خدا می دانید و او را مستقل‏‎ ‎‏در تأثیر می دانید او را عبادت می کنید و او را می پرستید اگر‏‎ ‎‏بچه های نارس و زنهای عوام شیعۀ اثنی عشری جواب مثبت به‏‎ ‎‏شما دادند و در تمام جمعیت شیعه یکی پیدا شد که چنین دعوایی‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1218

‏کرد ما دست از گفته های خود برمی داریم و یکسره به قول شما‏‎ ‎‏استعفا می دهیم و اگر چنانچه خود شما هم که مدتها هم کیش با‏‎ ‎‏شیعیان بودید و در جمعیت شیعه بزرگ شدید تصدیق دارید که‏‎ ‎‏سجده کردن شیعه به تربت حسینی سجده برای خداست همان‏‎ ‎‏طور که تمام مسلمین سجده بر خاک می کنند بی کم و کاست منتها‏‎ ‎‏آنکه اینها ثواب سجدۀ به تربت را بیشتر می دانند سجده را برای‏‎ ‎‏خدا می کنند و از خدا مزد می خواهند... ‏

‏     ‏‏شاید بگویید سجده کردن به تربت هر طور باشد شرک است‏‎ ‎‏جواب این سخن آن است اولاً پس از آنکه معنی شرک پیش همۀ‏‎ ‎‏دانشمندان جهان معلوم است و چیزی نیست که از پیش خود توان‏‎ ‎‏تراشید و همه می دانید که سجده بر هر چیز برای پیروی از فرمان‏‎ ‎‏خدای عالم شرک نیست بلکه توحید و اطاعت است این اشکال را‏‎ ‎‏پیش کسی پایه و قدری نیست و ثانیاً به گفتۀ شما باید تمام مسلمین‏‎ ‎‏جهان مشرک باشند زیرا که همۀ آنان برای خدا سجده بر خاک و‏‎ ‎‏سنگ و چوب و بسیاری از آنان سجده بر فرش و معدن و چیزهای‏‎ ‎‏دیگر را جایز می دانند ابوحنیفه امام بزرگ سنیان سجده بر‏‎ ‎‏قاذورات را جایز می داند پس تمام مسلمانان جز آنها که هیچ نماز‏‎ ‎‏نخواندند و گرد این عبادت نگردیدند باید مشرک باشند و فقط‏‎ ‎‏بی نمازان خداپرست باشند و ثالثاً در آیات بسیاری از قرآن خدا‏‎ ‎‏مردم را امر به سجده کرده.‏

‏     از آن جمله سورۀ حج (آیۀ 77) ‏یا اَیُّهَا الُّذینَ امَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا‎ ‎وَاعْبُدُوا رَبَّکُمُ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

‏     ‏‏یعنی ای کسانی که ایمان آوردید رکوع و سجده کنید و عبادت‏‎ ‎‏خدا نمایید و کار خوب کنید شاید رستگار شوید.‏

‏     بنا به گفتۀ شما خداوند مؤمنین را امر کرده که از ایمان بیرون‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1219

‏روید و مشرک شوید تا به رستگاری رسید حالا باید به عقل کی‏‎ ‎‏خندید و رابعاً ما بیشتر آیاتی که حکایت می کرد فرمان خدا را به‏‎ ‎‏ملائکه برای سجدۀ به آدم و آیه ای که با صراحت لهجه می گفت‏‎ ‎‏یعقوب و اولادش به یوسف سجده کردند ذکر کردیم به گفتۀ شما‏‎ ‎‏تمام ملائکه و یعقوب و اولادش بلکه تمام انبیا و اولیا مشرکند زیرا‏‎ ‎‏همه با امر خدا به یک چیزی از اجزای این عالم از خاک و سنگ و‏‎ ‎‏چوب سجده کردند پس خوب است کلمۀ توحید را از قاموس‏‎ ‎‏عالم برداریم و یکسره قلم شرک بر جریدۀ عمل جهانیان کشیم...‏

‏ ‏

‏ ‏

ساختن مزار و مقبرۀ باشکوه

گواه گفتۀ ما از قرآن

‏     ‏‏دیگر از گفتۀ اینان آن است که (ساختن این گنبد و بارگاهها‏‎ ‎‏شرک است یا نه).‏

‏     جواب این سؤال نیز از گفته های سابق که میزان شرک را تعیین‏‎ ‎‏کردیم به خوبی روشن و واضح شد که اگر ساختن گنبد و بارگاه‏‎ ‎‏برای بت پرستی و امام پرستی و پیغمبرپرستی باشد همان طور که‏‎ ‎‏بت پرستها می کردند شک نیست که شرک است و کسانی که در‏‎ ‎‏آنجا برای پرستش و عبادت پیغمبر یا امام یا امامزاده می روند‏‎ ‎‏مشرک و کافرند ولی اگر برای احترام آنها باشد یا برای استراحت‏‎ ‎‏اشخاصی که آنجا می آیند باشد یا برای عبادت خدا در آنجا باشد‏‎ ‎‏شرک که نیست هیچ عین خداپرستی و فرمانبرداری از خداست‏‎ ‎‏شما می دانید که در هر سال چند صد هزار جمعیت شیعه زیارت‏‎ ‎‏می کنند قبر پیغمبر و امام و امامزاده و مؤمن را ما به شما و همۀ‏‎ ‎‏عالم اجازه دادیم که از بزرگ و کوچک مرد و زن شهری و‏‎ ‎‏صحرانشین شیعۀ اثنی عشری (ما ضامن طوایف دیگر شیعه‏‎ ‎‏نیستیم) بپرسید و آنها را با هر طوری که می خواهید استنطاق کنید‏‎ ‎‏اگر آنها یا یکی از آنها گفتند که ما برای پرستیدن و عبادت کردن‏‎ ‎‏امام و پیغمبر به مدینه یا کربلا می رویم و ما آنها را خدا یا خدای‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1220

‏زمین می دانیم ما گفته های خود را پس می گیریم و...‏

‏     ‏‏اینطور از امور گرچه گواه و شاهدی لازم ندارد همینکه خدا و‏‎ ‎‏قرآن از آنها نهی نکرد کفایت می کند در روا بودن و مانع نداشتن از‏‎ ‎‏این جهت هیچ کس برای ساختمان خانه خود و طرح ریزی عمارت‏‎ ‎‏و پارک خود نرفته ببیند چه دستوری در قرآن رسیده و قرآن هم در‏‎ ‎‏این باب دستوری نداده به مجرد آنکه در دین از ساختمان‏‎ ‎‏جلوگیری نشده هر کس می تواند برای خود با هر نقشه که بخواهد‏‎ ‎‏ساختمانی درست کند با این وصف در این موضوع سفارش‏‎ ‎‏فرموده و ما آیه را با نشانی آن ذکر می کنیم تا راه گفتگو بسته شود.‏

‏     سورۀ حج (آیۀ 32) ‏وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ الله فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ‏ یعنی‏‎ ‎‏کسی که شعارهای خدایی را که عبادت است احترام کند از‏‎ ‎‏پرهیزکاری قلب اوست دل نورانی پاکیزه که خدا را بزرگ‏‎ ‎‏می شمارد شعار خدایی را بزرگ می شمارد و بزرگترین تعظیم‏‎ ‎‏شعار الهی آن است که جایگاه او با عظمت و دستگاه باشد و محل‏‎ ‎‏عبادت خدا مورد رغبت واردین و جلب قلوب آنها باشد در این‏‎ ‎‏محلهای محترم همه می دانیم و می دانید که در هر روزی صدها‏‎ ‎‏هزار مسلم پاک به عبادت خدا و مدح و ستایش او و نماز و نیاز به‏‎ ‎‏درگاه مقدس او اشتغال دارند چه بهتر از اینکه برای تعظیم عبادت‏‎ ‎‏خدا و شعار الهی یک قبۀ عالیمقام سربلندی و یا مسجد با عظمت‏‎ ‎‏و جلالی بنا شود که مردم به وارد شدن آن میل کنند و بزرگان عالم‏‎ ‎‏که عادی به ورود بارگاههای با ابهت و عظمت هستند نیز با مردم‏‎ ‎‏در عبادت و نماز شرکت کنند و این هیچ مربوط به شرک نیست.‏

‏     و در سورۀ نور (آیۀ 36) می گوید ‏فی بُیُوتٍ اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ‎ ‎فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْاصالِ.

‏     ‏‏پس از آنکه آیۀ نور را بیان می کند می فرماید آن قندیل در‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1221
‏خانه هایی است که خدا اذن داده آنها را مرتفع کنند و ذکر شود در‏‎ ‎‏آنها اسم خدا و تسبیح شود خدا در آنها هر صبح و شام شک‏‎ ‎‏نیست که در این خانه ها صبح و شب تسبیح و تهلیل خدا شود و‏‎ ‎‏واردین به ذکر خدا در آن اشتغال دارند و خدا اجازه داده است که‏‎ ‎‏این خانه ها مرتفع و عالیقدر باشند و با عظمت و شکوه بنا نهاده‏‎ ‎‏شوند و همه می دانند که شکوه و عظمت ظاهری در قلب چه‏‎ ‎‏آثاری دارد یک منزل با شکوه و عظمت یک مملکت با عظمت‏‎ ‎‏بینندگان را در مقابل صاحب آن خاضع و فروتن می کند گرچه‏‎ ‎‏عظمت اسلام و قرآن و بزرگی بزرگان اسلام به قانونهای راست و‏‎ ‎‏درست و معارف و حقایق بلند پایۀ آنها و تربیتها و تعلیمهای‏‎ ‎‏خردمندانه آنهاست که کفیل سعادت ابدی و نورانیت همیشگی‏‎ ‎‏هستند و عهده دار زندگی این جهان و آن جهان می باشند لکن چون‏‎ ‎‏چشمهای تنگ ظاهر بین ما از عظمتهای صوری یادگارهایی به‏‎ ‎‏قلب تحویل می دهد و از عظمت بنیان عظمت صاحب آن را در‏‎ ‎‏می یابد اسلام تعظیم خانه هایی که درآن عبادت می شود و عظمت‏‎ ‎‏شعار دینی را مهم شمرده و جزو دستورات قرآنی قرار داده تا در‏‎ ‎‏مقابل دنیای اروپا که سرتاسر زر و زیور ظاهر است گو که از فضایل‏‎ ‎‏انسانی دست تهی باشند اسلام نیز عرض اندام کند از این جهت‏‎ ‎‏بناهایی که مسلمین و اسلام با کمال شکوه و عظمت تحویل دنیا‏‎ ‎‏داده چشم غریبها را خیره کرده و دنیای پرشکوه اروپا را به خود‏‎ ‎‏جلب کرده هر کس می خواهد شمه ای از آن را رجوع به کتاب‏‎ ‎‏(تمدن اسلام) کند تا عظمت بناهای اسلامی را که در ممالک‏‎ ‎‏متفرقه دنیا به یادگار گذاشته بفهمد.‏

‏ ‏

‏ ‏

گنبد و بارگاه را تنها ما نساختیم

‏     این بیخبران ماجراجو پنداشتند که گنبد و بارگاه ساختن برای‏‎ ‎‏بزرگان دین از اختصاصات شیعه است از این جهت ما را مورد‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1222

‏حمله قرار دادند با اینکه این پنداری است نادرست و گمانی است‏‎ ‎‏باطل تمام ملل اسلامی و تمام فرقه های دیندار این بناها و گنبدهای‏‎ ‎‏باشکوه و عظمت را دارند پس باید تمام مسلمین از شیعه و سنی و‏‎ ‎‏تمام فرقه های دیندار را مشرک خواند...‏

‏     ‏‏کم و بیش در هر سالی صد هزار ایرانی به مملکت عراق و‏‎ ‎‏حجاز می روند همه دیدند که قبر محترم پیغمبر اسلام در وسط‏‎ ‎‏مملکت سنیان با گنبد و بارگاه و ضریح و تشریفات آبرومندانه‏‎ ‎‏دیگر برپاست و سالی کم و بیش سی هزار گروه مصری و هندی و‏‎ ‎‏یمنی و عراقی و ایرانی و افغانی و دیگر ممالک اسلامی که بیشتر‏‎ ‎‏آنها سنی هستند و شیعیان کمی از بسیارند به زیارت قبر پیغمبر‏‎ ‎‏می روند و با همان آداب که شیعیان احترام از آن و قبور ائمۀ دین‏‎ ‎‏می کنند آنها نیز رفتار می کنند و همین طور در مملکت عراق قبۀ‏‎ ‎‏بزرگ با عظمت شیخ عبدالقادر و ابوحنیفه را در بغداد همه دیدند‏‎ ‎‏و احترامات سنیان را نسبت به آنها دیده یا شنیده اند پس باید گفت‏‎ ‎‏تمام ملل اسلامی از هر گروه و مذهب کافر و مشرک و بت پرستند‏‎ ‎‏و اینها که ساخته اند بت پرستی است و بتخانه است تا بیهوده مشتی‏‎ ‎‏زباله درست شود گویی هر خرابی پیدا شود از همۀ اینها گذشتیم‏‎ ‎‏خانۀ کعبه جز چهار دیوار سنگی و حجرالاسود جز یک سنگ‏‎ ‎‏سیاه و صفا و مروه جز دو کوه کوچک نیستند چه شد که در هر‏‎ ‎‏سالی کم و بیش صد هزار جمعیت مسلمین دور آن سنگها طواف‏‎ ‎‏می کنند و آن سنگ سیاه را می بوسند و استلام می کنند و بین صفا‏‎ ‎‏و مروه سر و پای برهنه می دوند و سعی می کنند و هیچ کس به‏‎ ‎‏واسطه این اعمال خانه پرست و سنگ و کوه پرست نشد و همه آن‏‎ ‎‏را عبادت خدا می دانند آیا مسلمانان خدا را در آن خانه و پیرامون‏‎ ‎‏آن سنگها و کوهها پیدا می کنند یا آنکه چون خدا گفته اطاعت‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1223

‏اوست و عین توحید است پس خوب است کار را یک باره کنید و‏‎ ‎‏بگویید خانۀ کعبه را هم باید خراب کرد و با خدا بی وسیله خانه و‏‎ ‎‏سنگ سیاه و کوه پیوست.‏

‏     راستی من روزی که کتاب توحید در عبادت سنگلجی را‏‎ ‎‏خواندم رسیدم به آنجا که می گوید چون انگشتر عقیق در دست‏‎ ‎‏کردن شرک است آن را بیرون آورده در راه حج به دور انداختم به‏‎ ‎‏مغز تهی از ادراک او خندیدم که این مرد پس مکه می رود چه کند و‏‎ ‎‏دور آن سنگها چرا می گردد معلوم می شود آنها را خدا می داند یا‏‎ ‎‏خدا را در آن خانه و سنگ سراغ دارد اگر بگویند آن اطاعت فرمان‏‎ ‎‏خداست اینها همه نیز اطاعت فرمان خداست وگرنه هیچ کس نه‏‎ ‎‏سنگ سیاه بی قیمتی را می پرستد و نه از انگشتر یاقوت و عقیق‏‎ ‎‏حاجت می طلبد...‏‎[6]‎

‏ ‏

‏ ‏

شرک پنداشتن فقراتی از زیارت جامعه کبیره

گواه گفتار ما از قرآن خدا

‏     ‏‏یکی از چیزهایی که اینها به رخ دینداران می کشند زیارت‏‎ ‎‏جامعۀ کبیره است می گویند شما می خوانید مَنْ اَرادَ الله بَدَءَ بِکُمْ وَ‏‎ ‎‏مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ اِلَیْکُمْ بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمْ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ‏‎ ‎‏(این شرک نیست پس دیگر شرکی در دنیا نخواهد بود) من‏‎ ‎‏نمی دانم این شخص چه معنی برای این فقرات ساده تراشیده از‏‎ ‎‏پیش خود تا شرک از آن پیدا شده خوب بود اول می گفت معنی این‏‎ ‎‏عبارات چیست تا معلوم می شد از کجای آن شرک درآمده ما پیش‏‎ ‎‏بیان کردیم که شرک یا دو خدا قائل شدن یا عبادت دو خدا کردن یا‏‎ ‎‏عبادت بتی و ستاره ای به عنوان آنکه آن خدا یا صورت خداست‏‎ ‎‏کردن یا حاجت خواستن به این عنوان است اکنون ببینیم این‏‎ ‎‏عبارتها کدام یک از این معانی شرک را می پردازد تا ما زیارت‏‎ ‎‏جامعه را کنار گذاریم پس گوییم معنی فقرۀ اول (من اراد الله بدء‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1224

‏بکم) یک امر عادی ساده ای است و آن آن است که کسی که‏‎ ‎‏بخواهد خدا را بشناسد یا اطاعت و عبادت خدا را بکند اول باید‏‎ ‎‏پیش شما بیاید تعلیمات دینی و ترتیب عبادت را یاد گیرد از پیش‏‎ ‎‏خود بی دستورات خدایی که پیغمبر اسلام به شما تعلیم کرده نباید‏‎ ‎‏قیام به عبادت کند تشریفات عبادت خدا و برنامه نماز و روزه و‏‎ ‎‏حج و دیگر چیزها پیش شما است شما می گویید ما از پیش خود‏‎ ‎‏هر طور خواستیم عبادت خدا را بتراشیم نماز را ده رکعت‏‎ ‎‏خواندیم مانع ندارد از هر چیز خواستیم در ماه رمضان امساک‏‎ ‎‏کنیم کردیم فرق نمی کند و اگر تعلیمات دین و تشریفات دینداری‏‎ ‎‏را اول پیش کسی برویم یاد بگیریم شرک می شود مثلاً اگر به شما‏‎ ‎‏گفتند اگر اراده صحت دارید باید اول پیش طبیب بروید از این‏‎ ‎‏عبارت چه می فهمید جز این است که می فهمید اگر صحت‏‎ ‎‏خواستید باید از طبیب اول دستور بگیرید شما چرا این کلام ساده‏‎ ‎‏را پیش خود معنی می کنید تا آنکه مطلب را مثل حاکم شهر و‏‎ ‎‏دربان فرض کنید یا مثل شاه و وزیر گمان کنید آن وقت افترا و دروغ‏‎ ‎‏ببندید که می گویید (اگر کسی به حاکم شهر کار داشته باشد اول‏‎ ‎‏باید دربان را ببینید) کی می گوید...‏

‏     سورۀ حج (آیۀ 27) ‏وَ اَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَاْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ‎ ‎یَاْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.

‏     ‏‏یعنی اعلان کن مردم برای حج کردن که بیایند پیش تو ای‏‎ ‎‏ابراهیم با پای پیاده و سواره از راههای دور و دراز شما می گویید‏‎ ‎‏حاجیان پیش ابراهیم اگر بروند مشرک می شوند پس خدای عالم‏‎ ‎‏در این دعوت مردم را به شرک خوانده و امر کرده ابراهیم مردم را‏‎ ‎‏در عبادت خدا که حج است اول پیش خود بخواند و این شرک‏‎ ‎‏است ولی ما می گوییم تکلیف مردم در آن روز که دعوت خدا را‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1225

‏می خواستند اجابت کنند این بود که اول پیش ابراهیم بروند که‏‎ ‎‏پیغمبر عصرشان بود و آداب و تشریفات حج را یاد بگیرند آنگاه‏‎ ‎‏حج کنند پس کسی که در آن روز خدا را می خواست یعنی‏‎ ‎‏می خواست عبادت کند یا معرفت به او پیدا کند باید اول پیش‏‎ ‎‏ابراهیم برود در زمان پیغمبر اسلام هم باید پیش پیغمبر رفت در‏‎ ‎‏زمان امامان هم اول باید پیش آنان رفت و از این جهت پشت سر‏‎ ‎‏عبارت زیارت بلافاصله این جمله است (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ)‏‎ ‎‏یعنی توحید خدا را از شما به درستی ما یاد گرفتیم.‏

‏ ‏

‏ ‏

خیانت نویسنده در نقل زیارت جامعه

یک نظر به زیارت جامعه کبیره

‏     ‏‏چون این عبارت معنی را خوب واضح می کرد و توحید خدا را‏‎ ‎‏هم می پروراند نویسندۀ خیانتکار عمداً و از روی عناد ذکر نکرده...‏‎ ‎‏از اینجا معنی (مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ اِلَیْکُمْ) روشن شد زیرا آن هم همین‏‎ ‎‏معنی را می پروراند با عبارت دیگر چیز دیگری که به رخ ما‏‎ ‎‏می کشند (بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمُ) است اینجا دیگر بکلی پای‏‎ ‎‏انسان با وجدان به گل می رود زیرا که با هر سریشمی بخواهیم‏‎ ‎‏برای این عبارت معنی شرک بسازیم ممکن نیست زیرا که در این‏‎ ‎‏کلام سه احتمال است که هیچ کدام با شرک کمتر مناسبتی ندارد‏‎ ‎‏اول که ظاهرتر است آن است که خداوند به شما فتح باب امامت‏‎ ‎‏کرده و با شما ختم آن کرده یعنی امامت از خانوادۀ شما به هیچ‏‎ ‎‏وجه خارج نیست اول امامان علی است او از شما هست آخر‏‎ ‎‏امامان حجة بن الحسن است او هم از شماست کجای این احتمال‏‎ ‎‏شرک یا نزدیک به شرک است مگر بگویید آنها را به امامت هم‏‎ ‎‏نباید شناخت احتمال دوم آن است که اول خداوند نور شما را خلق‏‎ ‎‏کرده و آخر کسی هم که جهان به او ختم می شود شما هستید این‏‎ ‎‏احتمال با آنکه شاید خلاف ظاهر هم باشد به شرک مربوط نیست‏‎ ‎‏لابد خدا یک موجودی را اول خلق کرده و آن هر کس باشد‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1226

‏مخلوق خداست و مخلوق خدا غیر از شریک خداست لکن شما‏‎ ‎‏چطور این عبارت را فشار دادید و از آن شرک  چکاندید ما‏‎ ‎‏نمی دانیم خوب بود بیان کنید احتمال سوم آن است که خداوند به‏‎ ‎‏واسطۀ شما ابتدا به خلقت کرده و به واسطۀ شما ختم می کند‏‎ ‎‏خلقت را این احتمال نیز بعید است ولی فرضاً درست باشد به‏‎ ‎‏شرک چه ربط دارد.‏

‏     این به وجدان ثابت است که همۀ موجودات جهان از خورشید‏‎ ‎‏عالم تاب گرفته تا جمادات و نباتات و حیوانات و دیگر اجزای این‏‎ ‎‏کارخانه برای نفع انسان و خاضع در تحت فرمان اوست چنانچه‏‎ ‎‏دنیای امروز ثابت کرد بعضی از آن را پس اگر کسی به مثل اعلای‏‎ ‎‏انسان بگوید خدا برای شما ابتدا و انتهای خلقت را کرده با شرک‏‎ ‎‏چه تناسب دارد و از اینجا آن عبارت دیگر هم که می گوید (‏وَ بِکُمْ‎ ‎یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنَ السَّماء‏) معلوم شود زیرا که واضح است که آمدن‏‎ ‎‏باران برای انسان و به نفع او است پس اگر خدا باران را برای مثل‏‎ ‎‏اعلای انسان نازل کند چه تناسب با شرک دارد تا گفته شود که (اگر‏‎ ‎‏این شرک نیست هیچ چیز شرک نیست) و در این عبارت نزول‏‎ ‎‏باران را به خدا نسبت داده نه به کسی دیگر شاید خود نویسنده‏‎ ‎‏یک معنایی از این عبارتهای شیرین ساده کرده باشند که از آن‏‎ ‎‏شرک تولید شده باشد آن وقت ما چه تقصیر داریم ممکن است‏‎ ‎‏شما بگویید شیعیان که می گویند لا اِلهَ اِلاَّ الله این الله اینجا به معنی‏‎ ‎‏علی است پس اینها مشرک و کافر هستند.‏

‏     ‏‏خوانندگان محترم خوب است با دقت یک نظری به زیارت‏‎ ‎‏جامعۀ کبیره که نویسندۀ یاوه گو اینقدر آن را مورد نکوهش قرار‏‎ ‎‏داده بکنند تا انگاره گفتار اینها درست به دست آید و بدانند‏‎ ‎‏دینداران با چه اشخاصی به حکم ضرورت و ناچاری باید سخن‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1227

‏بگویند و طرف سؤال و جواب شوند مگر ما در همین زیارت‏‎ ‎‏نمی خوانیم این کلمات را (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ الله ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ‏‎ ‎‏کَما شَهِدَ الله ُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ و اوُلوُالْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا اِلهَ‏‎ ‎‏اِلاّ هُوَالْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّدًا عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَ رَسُولُهُ‏‎ ‎‏الْمُرْتَضی تا آنکه در وصف ائمه می گوییم وَ اَشْهَدُ اَنَّکُمُ الْاَئِمَّةُ‏‎ ‎‏الّراشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ).‏

‏     اکنون این زیارت را با این اقرارهای صریح به توحید خدا و‏‎ ‎‏رسالت پیغمبر و امامت امامان باید گفت مندرجاتش شرک است و‏‎ ‎‏آیا در کدام محکمه و دادگاه انصاف و وجدان و انسانیت باید این‏‎ ‎‏دروغ بندیها و هرزه گوییها محاکمه شود آری این کلمات را هم با‏‎ ‎‏یک خیال مالیخولیا می توان معنی شرک از آنها کرد مثلاً بگوییم‏‎ ‎‏اشهد انکم الائمه یعنی شماها خدا هستید و امام را به معنی خدا‏‎ ‎‏بگیریم آن وقت ختم مذاکرات می شود.‏

‏ ‏

‏ ‏

پرستش پیامبران به جای خداوند

خیانت در نقل روایت کافی

‏     ‏‏بعضی از این بیدادگران دروغی روشن به دینداران می بندد و‏‎ ‎‏می گوید (پس از آنکه پیمبران مردم را به منظور اصلی یعنی توحید‏‎ ‎‏راهنمایی کردند چیزی نگذشت که به یاد هندوستان افتادند و‏‎ ‎‏گفتند ما که نمی توانیم خدای پیمبران را نه به چشم و نه به دست و‏‎ ‎‏نه در خیال بیاوریم از آن طرف سخن آنها را هم نمی توان نشنیده‏‎ ‎‏گرفت پس می گوییم خدای پیمبران مال آنها و خود آنها هم مال ما‏‎ ‎‏تا بتوانیم دور قبرشان پنجره گذاریم و در پنجه بگیریم باری اگر‏‎ ‎‏نشد خود را به آن رسانیم می توانیم آنها را در ذهن خود حاضر‏‎ ‎‏کینم).‏

‏     پس شروع می کند به پاسخ این گفتار خوب است که خوانندگان‏‎ ‎‏محترم پارسی زبان ما همه در مرکز تشیع و در ناف مملکت شیعه‏‎ ‎‏بزرگ شده و عقاید شیعیان را خوب می دانند و نمی توان آنها را‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1228

‏اسباب دست کرد و عقل و هوش آنها را دزدید اکنون شما در‏‎ ‎‏خیابانها و برزنها از هر یک از افراد پیروان این مذهب می خواهید‏‎ ‎‏پرسش کنید که آیا شما خدا را کار ندارید و برای پیغمبران‏‎ ‎‏گذاشتید فقط پرستش و ستایش پیمبران می کنید و این نماز و روزه‏‎ ‎‏و حج و دیگر عبادات همه برای پیغمبر است یا امام اگر یک پیر زن‏‎ ‎‏شیعه با شما در این سخن موافقت کرد یا یک پشت کوهی سخن‏‎ ‎‏شما را پذیرفت این سخنان راست است و ما از همان راه که آمدیم‏‎ ‎‏برمی گردیم...‏

‏     ‏‏یکی از دستاویزهای این ماجراجویان آن است که (در کافی که‏‎ ‎‏یکی از چهار کتاب معتبر است می نویسد خدا عالم را آفرید و‏‎ ‎‏اختیار آن را با محمد و علی و فاطمه گذاشت) ولی بعد هم چنانکه‏‎ ‎‏می دانید به این شماره افزوده شده تا امروز که در کمتر شهر و دهی‏‎ ‎‏است یک یا چند بتخانه بر پا نباشد.‏

‏     ... اینک ما عین روایت را با نشانی می نویسیم و برای پارسی‏‎ ‎‏زبانان ترجمه می کنیم و حکمیت را به وجدان پاک خوانندگان‏‎ ‎‏محترم واگذار می کنیم.‏

‏     کتاب مرآة العقول شرح کافی جلد اول صفحه 354 حدیث‏‎ ‎‏پنجم الحسین بن محمد الاشعری عن معلی بن محمد عن ابی‏‎ ‎‏الفضل عبدالله بن ادریس عن محمدبن سنان قال کنت عند ابی‏‎ ‎‏جعفر الثانی فاجریت اختلاف الشیعة فقال یا محمد ان الله تعالی‏‎ ‎‏لم یزل متفرداً بوحدانیته ثم خلق محمداً و علیاً و فاطمة فمکثوا‏‎ ‎‏الف دهر ثم خلق جمیع الاشیاء فاشهد هم خلقها و اجری طاعتهم‏‎ ‎‏علیها و فوض امورها الیهم فهم یحلون ما یشاؤن و یحرمون ما‏‎ ‎‏یشاؤن و لن یشاؤ الا ان یشاء الله تبارک و تعالی ثم قال یا محمد‏‎ ‎‏هذه الدیانة التی من تقدمها مرق و من تخلف عنها محق و من لزمها‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1229
‏لحق خذها الیک یا محمد.‏

‏     یعنی محمد بن سنان گفت من پیش حضرت جواد(ع) بودم و از‏‎ ‎‏اختلاف شیعه سخن راندم فرمود ای محمد همانا خدای تعالی‏‎ ‎‏همیشه فرد بوده در یکتایی پس خلق کرد محمد و علی و فاطمه را‏‎ ‎‏آنها هزار دهر مکث کردند پس خلق کرد همۀ اشیاء را و آنها را‏‎ ‎‏مطلع کرد بر خلق اشیاء و واجب کرد اطاعت ایشان را بر آنها و‏‎ ‎‏تفویض کرد امر آنها را به ایشان پس ایشان حلال می کنند هر چه را‏‎ ‎‏که می خواهند و حرام می کنند هر چه را که می خواهند و هرگز‏‎ ‎‏نمی خواهند مگر آنچه را که خدا می خواهد پس حضرت جواد(ع)‏‎ ‎‏گفت ای محمد این است آن دینی که هر کس زیاده روی کند از‏‎ ‎‏اسلام خارج می شود و هر کس تخلف از آن کند دینش باطل‏‎ ‎‏می شود و هر کس ملازم آن باشد ملحق می شود به دینداران تو نیز‏‎ ‎‏ای محمد بگیر این را.‏

‏     این است حدیثی که این یاوه سرا به دینداران نسبت شرک را به‏‎ ‎‏واسطۀ آن می دهد آیا برای توحید بهتر از این عبارت که خدا‏‎ ‎‏همیشه متفرد و یکتاست چه بگوییم آیا کسی بگوید نور پیغمبر و‏‎ ‎‏علی و فاطمه را خدا قبل از هر چیز خلق کرده مشرک است لابد‏‎ ‎‏خدا یک چیزی را اول خلق کرده آن چیز آب باشد یا خاک باشد یا‏‎ ‎‏انسان باشد چه فرق می کند هیچ کدام شرک نیست آیا اطاعت‏‎ ‎‏پیغمبر و علی و فاطمه واجب بودن شرک است آیا از این تفویض‏‎ ‎‏امر اشیاء پس از آنکه ذکر می کند خدا طاعت آنها را واجب کرد و‏‎ ‎‏پشت سر آن می گوید هر چه را حلال و حرام می خواهند بکنند‏‎ ‎‏می توانند مقصود جز اختیار احکام است اکنون می آییم سراغ‏‎ ‎‏اینکه آنها چطور حلال می کنند و حرام می کنند خود امام فرموده‏‎ ‎‏هرگز آنها از پیش خود چیزی را حلال و حرام نمی کنند آنچه را‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1230

‏خدا حرام کرده آنها هم حرام می کنند و آنچه را خدا حلال کرده‏‎ ‎‏آنها هم حلال می کنند روی هم رفته این کلام سر تا پا راستی و‏‎ ‎‏درستی جز این معلوم می شود که اینها تابع خدا هستند و هیچ اراده‏‎ ‎‏نمی کنند مگر آنکه خداوند اراده کند و آنها تحلیل حلال خدا و‏‎ ‎‏تحریم حرام خدا را می کنند و جملۀ کلام آنکه نشر احکام خدا‏‎ ‎‏تفویض به آنها شده و این با شرک کمتر ربطی ندارد شما می گویید‏‎ ‎‏نشر احکام و بیان حلال و حرام را به آنها واگذار نکرده پس کی باید‏‎ ‎‏نشر احکام کند.‏

‏ ‏

‏ ‏

شرک شمردن شفاعت

شفاعت و دخالت غیر در فعل خداوند

منافات شفاعت با اراده ازلی خداوند

پاره ای از گفته های قرآن برای گواهی

‏     مضمون این روایت همان مضمون آیۀ 59 از سورۀ نساء «‏اَطیعوُا‎ ‎الله َ وَ اَطیعوُا الرَّسوُلَ وَ اُولِی الْاَمرِ مِنْکُمْ‏» بیشتر نیست...‏

‏     ‏‏از چیزهایی که در این اوراق بی سر و پای خود می نویسد آن‏‎ ‎‏است که خدا مگر مانند آخوند مکتب است که وقتی شاگرد را به‏‎ ‎‏فلک بست خیلی می زند مگر اینکه دیگری بیاید و میانجیگری‏‎ ‎‏بکند «تعالی الله عما یقول الظالمون علواً کبیراً».‏

‏     ریشۀ این سخن از وهابیه است آن هم گویا راجع به شفاعت‏‎ ‎‏جستن از مردگان است پس از آن بعضی نویسندگان مصر این‏‎ ‎‏سخن را به طور دیگر بیان کرده و شفاعت را به طور کلی انکار‏‎ ‎‏کرده معنی شفاعت را پیش خود عبارت از تعلیمات انبیا دانسته...‏

‏     ما اشکالاتی که در باب شفاعت می شود کرد یکان یکان‏‎ ‎‏می شماریم و پاسخ از آنها می دهیم:‏

‏     1ـ طلب شفاعت کردن از مردگان شرک است.‏

‏     جواب این اشکال سابقاً مفصل گذشت و ما روشن کردیم که‏‎ ‎‏شفیعان بعد از رفتن از این دنیا مرده نیستند بلکه زندگی مردگان‏‎ ‎‏یعنی ارواح آنان و خلود آنها در آن عالَم و احاطۀ آنها به عالم از‏‎ ‎‏امور مسلمه است هم در فلسفۀ قدیم و هم پیش فلاسفۀ روحی‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1231

‏اروپا بر فرض به قول اینها پیغمبر و امام بعد از مردن چون چوب و‏‎ ‎‏سنگ و دیگر جمادات است شفاعت خواستن از آنها چرا شرک‏‎ ‎‏باشد منتها آنکه کار بیهودۀ لغوی است.‏

‏     2ـ شفاعت خواستن دخالت دادن غیر است در کارهای خدایی‏‎ ‎‏و این شرک است. جواب این سخن آن است که شفاعت کار‏‎ ‎‏خدایی نیست زیرا شفاعت در حقیقت دعا کردن پیغمبر و امام‏‎ ‎‏است که خداوند گناه کسی را ببخشد و این کار بنده است نه خدا و‏‎ ‎‏ما پیشتر میزان کار خدایی را و فرق بین کار خدائی و خلقی را‏‎ ‎‏روشن کردیم و گفتیم کارهایی است که بی قوۀ مکتسبه از دیگری‏‎ ‎‏انجام گیرد و معلوم است که شفاعت امری است که به اذن خدا‏‎ ‎‏واقع می شود و رتبه ای است که خدا به شفیع می دهد.‏

‏     ‏‏3ـ که اشکال این لجام گسیختگان است آن است که شفاعت و‏‎ ‎‏میانجیگری کردن با مقام خدایی منافات دارد و به گفتۀ دینداران‏‎ ‎‏خدا مثل آخوند مکتبی است که تا میانجی پیدا نشود دست از کار‏‎ ‎‏خود برندارد جواب آن است که این اشکال تا این اندازه باشد‏‎ ‎‏حرفی بی دلیل و گفتاری بیحاصل است و بنا به گفته شما باید‏‎ ‎‏بندگان را تعلیم هم نکند زیرا تعلیم شغل آخوند مکتبی است پس‏‎ ‎‏تمام شرایع و ادیان را باید بیهوده بدانیم و دست از دستوارت‏‎ ‎‏پیمبران برداریم بلکه خدا را باید موجود هم بدانیم زیرا آخوند‏‎ ‎‏مکتبی نیز موجود است دینداران می گویند شما هم خدا را یک‏‎ ‎‏آخوند مکتبی لجوجی می دانید که هر کس را به چوب بست تا‏‎ ‎‏آخر باید بزند و رحمت و بخشایش در کار نباید باشد سخن‏‎ ‎‏درست آن است که این سخن تا اینجا سخنی نارواست و اشکالی‏‎ ‎‏بچگانه است از این جهت ما آن را به بیان دیگر ذکر می کنیم.‏

‏     4ـ آنکه شفاعت منافی با ارادۀ ازلی خدایی است و لازم آن‏‎ ‎


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1232

‏برگشتن خدا است از تصمیم خود و این منافی با مقام خداست.‏

‏     ‏‏جواب آن است که این سخنی است که در کتابهای فلسفه از‏‎ ‎‏قبیل کتابهای شیخ الرئیس ابو علی و محقق عظیم الشأن داماد و‏‎ ‎‏فیلسوف بزرگ اسلام صدرالمتألهین ذکر شده و جواب آن به‏‎ ‎‏تفصیل در آن کتب است و این اشکال نه بس به شفاعت شده بلکه‏‎ ‎‏به استجابت دعاها و پذیرفتن توبه که هر یک از واضحات تمام‏‎ ‎‏آیینها و قرآن همۀ آنها را ذکر کرده است شده و جملۀ کلام آنکه‏‎ ‎‏این امور مستلزم بداء است و آن منافی مقام خداست و جان جواب‏‎ ‎‏آن است که تصمیم ازلی پذیرفتن شفاعت و دعا و توبه است پس‏‎ ‎‏تغییر نمی کند تصمیم و چون این سخنی است علمی با پایه های‏‎ ‎‏فراوان که از انگارۀ فهم بیشتر مردم بیرون است ما به تفصیل آن‏‎ ‎‏نمی پردازیم و جواب سخن اینان را با سخنان عامیانه مثل خود آنها‏‎ ‎‏می دهیم وگرنه بیشتر این بحثها تحلیل علمی دقیق دارد که دست‏‎ ‎‏این کودکان بیخرد از دامن آن کوتاه است.‏

‏     اینک ما می گوییم به گفتۀ شما خدا توبه را هم باید نپذیرد و دعا‏‎ ‎‏را هم قبول نکند... ‏

‏     ‏‏این یاوه گوها دست کم یک مرتبه قرآن نخواندند که ببینند‏‎ ‎‏خدای جهان دربارۀ شفاعت چقدر آیه فرستاده و با صراحت لهجه‏‎ ‎‏آن را گوشزد مردم کرده تا با کمال جرأت نگویند «تعالی الله عما‏‎ ‎‏یقول الظالمون علواً کبیراً» ما اینک چند آیه از گفته های خدا‏‎ ‎‏می آوریم و از شما حکمیت می طلبیم.‏

‏     سورۀ بقره (آیۀ 255) ‏مَنْ ذَاالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِه‏ سورۀ انبیاء‏‎ ‎‏(آیۀ 28) ‏وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَن ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونْ‏ سورۀ والنجم‏‎ ‎‏(آیۀ 26) ‏وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئًا اِلاّ مِنْ بَعْدِاَنْ یَاْذَنَ‎ ‎الله ُ لِمَنْ یَشآء وَ یَرْضی.


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1233
‏     ‏‏معنی آیۀ اول آن است که کی است آنکه شفاعت کند پیش خدا‏‎ ‎‏مگر آنکه با اذن او باشد (آیۀ دوم) و شفاعت نمی کنند مگر برای‏‎ ‎‏کسی که خدا راضی باشد (آیۀ سوم) و چقدر از ملائکه ها در‏‎ ‎‏آسمانند که سود نکند شفاعت آنها به هیچ وجه مگر پس از آنکه‏‎ ‎‏خدا اذن بدهد برای کسی که بخواهد و راضی باشد.(650)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1234

  • .     شهرستانی؛ ملل و نحل؛ ج 1، ص 92 ـ 242 ؛ فرید وجدی؛ دائرة المعارف؛ ج 5، ص 380 ـ 386 ؛ مروج الذهب؛ ج 2، ص 133 ـ 274 ؛ ابوالمعالی؛ بیان الادیان.
  • . لقمان / 13.
  • . مراجعه شود به: تبیان؛ معاد از دیدگاه حضرت امام (ره)؛ «بحث تجرد نفس و بقای روح».
  • . اسفار اربعه؛ ج 2، ص 184، سفر اول، مرحله پنجم، فصل هفتم.
  • . آمارها مربوط به زمان تألیف کتاب است.
  • . زیارت جامعه کبیره.