شبهاتی در باب شرک و پاسخ آن
سؤالاتی در مورد شرک بودن برخی امور
یک مقدمه برای روشن کردن مقصود
بیان شرکمجوسیها و ذکر طوایف آنها
بیان مذهب ثنویه
آیا حاجت خواستن از پیغمبر و امام و شفا خواستن از تربت و سجده کردن بر آن و ساختن این گنبدها و بارگاهها شرک است یا نه اگر هست بگویید و اگر نیست خواهشمند است اول معنای شرک را بیان کنید تا ببینیم آن شرکی که اینهمه اسلام و قرآن با آن جنگیده با اینکارها چه فرق دارد.
جواب پرسش اول:
این پرسش تقسیم شود به چند بخش:
1ـ حاجت خواستن از پیغمبر و امام شرک است یا نه؟
2ـ شفا خواستن از تربت شرک است یا نه؟
3ـ سجده کردن به تربت شرک است یا نه؟
4ـ ساختن این گنبد و بارگاهها شرک است یا نه؟
5ـ اگر اینها شرک نیست پس شرکی که این همه اسلام و قرآن با آن جنگیده چیست و معنی شرک کدام است تا فرق بین این کارها و شرک را بدانیم.
ما یک سؤال دیگر بر اینها می افزاییم و آن این است آیا احترام و تعظیم از قبور شرک است یا نه؟
چون جواب از این سؤالات گرو فهم معنای شرک و اقسام آن و آرا و عقاید اعراب و غیر اعراب است تا ظهور اسلام تا واضح شود قرآن و اسلام با چه آرا و عقایدی جنگیده ناچار ما تا اندازه ای
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1192
وارد این مبحث می شویم و خوانندگان اگر بیشتر از این تفصیل خواستند باید به کتب ملل و نحل و تواریخ و ِسیَر رجوع کنند.
یکی از معانی شرک آن است که از برای عالم دو مبدأ است یکی نور و آن یزدان است و یکی ظلمت و آن اهرمن است و مجوس اصلی یزدان را قدیم می دانستند و اهریمن را حادث و خیرات و خوبیها را به یزدان نسبت می دادند و شرور و بدیها را از اهریمن می دانستند از این جهت در سبب پیدایش خود اهرمن خلاف داشتند و از این طوایف است کیومرثیه که اهرمن را از فکر بد نور که یزدان است حادث می دانند و زروانیه و زردشتیه که هر یک آرای عجیب داشتند.
اینان دو اصل قدیم ازلی قائل شدند که هر دو در قدیم و ازلیت مساوی هستند و در جوهر و طبع و فعل و مکان و حیز و اجساد و ابدان و ارواح مخالفند و از اینهاست مانویه که در زمان شاپور بن اردشیر ظاهر شد و بهرام بن هرمز او را کشت اینها بعد از عیسی ظاهر شدند و عالم را مخلوق دو اصل قدیم ازلی عالم قوی حساس دانستند و آن دو را در نفس و صورت و فعل و تدبیر متضاد و در حیز متحاذی دانستند عقیده داشتند که جوهر نور نیکو و فاضل و خوشبو و خوش صورت و صاحب نفس خیرخواه و حکیم و نافع است و افعال او خیر و صلاح و سرور و نظام و حیز او جهت فوق است و ظلمت در جملۀ این امور با آن جدا و مختلف است و از برای هر یک از نور و ظلمت پنج جنس است چهار بدن و یک روح بدنهای نور آتش و نور و باد و آب است و روحش نسیم است که در این ابدان متحرک است و بدنهای ظلمت حریق و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1193
ظلمت و سموم و ضباب است و روح آن دخان است که در این ابدان متحرک است و آرا و عقاید غریبۀ دیگر داشتند که ما به ذکر آن نمی پردازیم.
مزدک و آرای مزدکیه
بیان عقاید اهل اهوا و نحل
بیان عقاید و آرای حرنانیون
آرای اصحاب هیاکل: شرک در عبادت
مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین خود دعوت کرد او نیز قبول کرد و انوشیروان او را کشت اینها نیز آرای عجیبی داشتند از آن جمله آن است که دو اصل قدیم قائل بودند و از او نقل است که می گفت خدای من در عالم بالا بر کرسی نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پایین و در پیشگاه او چهار قوه است قوۀ تمیز و فهم و حفظ و سرور چنانچه در پیشگاه خسرو چهار شخص است موبدان و هربد اکبر و اسپهبد و رامشگر و این چهار با هفت چیز تدبیر امر عالم می کنند سالار و پیشکار و بالون و بروان و کاردان و دستور و کودک و این هفت دور می زنند در دوازده روحانی خواننده و دهنده و ستاننده و برنده و خورنده و دونده و خیزنده و کشنده و زننده و کننده و آینده و شونده می گفتند هر انسانی که در او این چهار و هفت و دوازده جمع شود در عالم پایین ربانی شود و تکلیف از او برداشته شود...
اینها در مقابل ارباب دیانات و پیغمبران بودند و اعتمادشان به فطرت و عقل و ذهن صافی خود بوده یک طایفه از اینها دهریین هستند که جز به محسوسات به چیز دیگر عقل آنها آنان را هدایت نکرده و یک طایفۀ دیگر اصل مبدأ و معاد را قبول داشتند ولی باقی را به عقل خود عمل می کردند چنانچه بعضی نویسندگان امروز ما نیز تقلید از این طایفه می کنند و به گمان خود این فکر تازه ای است که به مغز بی ادراک آنها آمده غافل از آنکه این فکر پوسیدۀ چند هزار ساله است که پیمبران اساس آن را برچیدند.
اینها طایفه ای از مجوس بودند که جمع بین تثلیث نصاری و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1194
شرک ثنویه کردند و پنج اصل قائل شدند دو تا حی و فاعل که باری و نفس است و یکی منفعل که هیولی است و دو تا غیر فاعل و غیر منفعل که آن دهر و خلأاست اینها نیز آرای عجیبه دارند که از ذکر آن صرف نظر کردیم.
یکی دیگر از معانی آن شرک در عبادت است و آن عبارت از آن است که عبادت بیشتر از یک خدا شود و پرستش خدایانی یا صورت خدایانی شود و ما پس از این معنی عبادت را بیان می کنیم بیشتر طوایف مشرکین این نحو شرک دارند از اینها دو طایفۀ بزرگ است که یکی را اصحاب هیاکل گویند و دیگری اصحاب اشخاص.
اینها عقیده داشتند که ما را نمی رسد که عبادت و پرستش خدای بزرگ کنیم و ما محتاجیم در عبادت و پرستش به یک متوسطی که عبادت آن کنیم و به واسطۀ عبادت آن تقرب به خدای بزرگ جوییم پس قائل شدند به ارواح مجرده که آنها را مدبر عالم دانستند و چون خواستند عبادت آنها را کنند دیدند آنها را یعنی ارواح را نیز نمی بینند و خود را محتاج دیدند که عبادت کنند از موجودی که او را ببینند پس متوجه شدند به هیاکل یعنی ستارگان سیاره و هر یک از روحانیین را متعلق به یکی از ستارگان دانستند و هیاکل را ابدان ارواح دانستند و نسبت ارواح را به ابدان مثل نسبت نفوس انسانی به ابدان انسانی دانستند و ستارگان را زنده به زندگی ارواح دانستند و گفتند تقرب به ابدان تقرب به ارواح است و پرستش ستارگان پرستش ارواح آنهاست که ما را به خدای بزرگ نزدیک کنند پس از برای هفت ستارۀ سیاره تشریفاتی قائل شدند و تعیین کردند اولاً خانه ها و منازل آنها و اسمای آنها را و ثانیاً مطالع و مقارب آنها را ثالثاً اتصالات آنها را به ترتیب طبایع آنها و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1195
اشکال موافقه و مخالفۀ آنها و رابعاً تقسیم روز و شب و ساعات را بر آنها و خامساً تقدیر صورتها و اشخاص و اقالیم و شهرها را بر آنها پس دعاها و عزائم و ختوماتی درست کردند و به صورت هر یک از سیارات انگشتری ساختند و در روز و ساعت مخصوص به آن سیاره دست کردند و لباسهای خاص به او را پوشیدند و بخوراتی تبخیر کردند و عبادت هر یک را در وقت خود کردند و حاجات خود را از آنها خواستند هر یک از سیارات را برای حاجت مخصوصی تعیین کردند و ستارگان را آلهه و ارباب و خدایان دانستند و خدای بزرگ را رب الارباب و اله الالهه و خدای خدایان گفتند و بعضی از آنها خورشید را خدای خدایان دانستند و سحر و کهانت و تنجیم و عزائم و خواتیم از علوم آنهاست.
آرای اصحاب اشخاص
آرای عرب در زمان جاهلیت
آرا و عقاید نصارا
اینها می گفتند که روحانیین که خدایان ما هستند وسایل ما نزد خدای بزرگ هستند دیده نمی شوند و ما نمی توانیم با آنها سخن گوییم و مخاطبه نماییم پس تقرب به آنها حاصل نشود مگر به ستارگان و لکن از برای ستارگان نیز طلوع و غروب است و ما همیشه نمی توانیم آنها را ببینیم و با آنها مخاطبه کنیم پس تقرب به آنها نیز میسر نشود پس ناچار شدند از ساختن صورتهایی بر مثال هیاکل سبعۀ سیاره و اصنام و بتهایی درست کردند و عبادت و پرستش بتها کردند که بتها آنها را به هیاکل نزدیک و مقرب کنند و هیاکل آنها را به روحانیین نزدیک کنند و روحانیین که خدایان کوچکند آنها را به خدای بزرگ نزدیک کنند و هربتی که در جوهر از فلزی بود که مناسب یکی از آن ستارگان بود پس به ستایش و پرستش آن بتها مشغول شدند که آنها شفیع پیش خدا شوند و آنها مراعات می کردند ساعت و دقیقه و درجه و اتصالات و اضافات نجومیه را و آن را در قضای حاجتهای خود دخیل می دانستند و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1196
خلقت اشیای پست و موذی را به خدا نسبت نمی دادند و می گفتند خدا بزرگتر است از آنکه خلقت این چیزها را کند خلقت اینها را از اتصالات کواکب و امتزاجات عناصر حسب اتفاق می دانستند و در اینجا آرا و عقاید بسیاری است که ذکر نکردیم.
آرای عرب در زمان جاهلیت تا ظهور اسلام بسیار است یک طایفه از آنها دهریه بودند که طبع را محیی و دهر را مفنی می دانستند و موت و حیوه را ترکیب و تحلیل عناصر و جامع را طبع و مهلک را دهر می گفتند و یک طایفه از آنها خدا و ابتدای خلقت را قبول داشتند ولی منکر معاد و بعث رسل بودند و یک طایفه خدا و معاد را تا اندازه ای قبول داشتند ولی پیغمبران را منکر بودند و عبادت بتها می کردند...
پس از آنکه عیسی به آسمان برده شد حواریین و دیگران دربارۀ او اختلافاتی کردند و عمدۀ اختلافات آنها در دو امر بود یکی در کیفیت نزول عیسی و اتصال او به مادرش بود دیگر در کیفیت صعودش و اتصالش به ملائکه در کیفیت نزول عیسی حرفها و عقایدی است و در باب تجسد کلمه خرافاتی در بین ملت مسیح شایع شد که ذکر آنها لزومی ندارد آنها از برای خدای تعالی اقانیم ثلثه قائل شدند و خدا را در جوهر یک و در اقنوم سه دانستند و اقنوم سریانی است و به معنی اصل است به ذات خدا با اقنوم وجود اب می گفتند و با اقنوم علم ابن و با اقنوم حیات روح القدس می گفتند و عقیده داشتند که علم تجسد پیدا کرده و عیسی ابن وحید خداست یعنی پسر یگانۀ اوست پس نصاری به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند و عمدۀ آنها سه فرقه است ملکاییه که عقیده داشتند مسیح ناسوت کلی است و قدیم و ازلی است و مریم خدای ازلی را زایید و مسیح را پسر خدا و غیر مخلوق و از
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1197
جنس پدرش می دانستند و یک طایفه نسطوریه می باشند. آنها اقانیم ثلثه را نه زاید بر ذات و نه متحد با آن می دانستند و بعضی از اینها اقانیم ثلثه را خدا می دانستند و بعضی عیسی را اله و انسان می گفتند و لاهوت را با ناسوت متحد می دانستند و یک طایفه یعقوبیه است آنها اقانیم ثلثه را همان طورها قائل شدند لکن می گفتند لاهوت منقلب شد به ناسوت پس خدا مسیح شد و مسیح همان خداست متجسد شده...
آیات قرآن در بیان توحید
رد قائلین به دو خدا
رد ستاره پرستان
رد بت پرستان
چون بیشتر ایرانیان و اعراب و هندیان در آن وقت بت پرست بودند و دهریین و طبیعیین کمتر بودند آیات قرآن نیز در مبارزۀ با دهریین کمتر وارد شده و بیشتر با بت پرستها طرفیت کرده با این وصف آیاتی در رد آنان وارد شده که ما به نمونه[ای] از آن اکتفا می کنیم چنانچه راجع به هر یک از این طوایف مشرکین که ذکر شد نمونه هایی از آیات قرآنی می آوریم هر کس بیشتر بخواهد باید به خود قرآن کریم رجوع کند سورۀ جاثیه (آیۀ 24) وَ قالوُا ما هِیَ اِلاّ حَیوتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا اَلْاّ الدّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ ِمنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاّ یَظُنُّونَ گفتند جز این زندگانی دنیا خبری نیست که می میریم و زنده می شویم و هلاک کنندۀ ما دهر است و اینها بدون دانش با گمان خود این راه را می پیمودند این آیه رد یک طایفه از عرب است که در زمان جاهلیت همین عقیده را داشتند رجوع شود به آرای اعراب در زمان جاهلیت آیاتی که مردم را ارجاع به فطرت خود نموده و امر به تفکر کرده بعضی از آنها نیز در ردّ این طایفه است.
آیات بسیاری در قرآن وارد است که به طور کلی رد مشرکین که به دو خدا یا بیشتر قائل شدند نموده یا اثبات توحید خدای عالم نموده سورۀ انبیا (آیۀ 22) لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ اِلاّ الله لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1198
الله رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُوْنَ (آیۀ 24) اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه آلِهَةٌ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای تعالی باشد همانا فاسد شوند آیا غیر از خدا خدایانی اخذ کردند بگو بیاورید دلیل خود را و سورۀ توحید و آیات آخر سورۀ حشر و بسیاری از آیات دیگر به این مضمون است و در این آیات که تنزیه و تقدیس کرده خدای عالم را از آن اوصاف که می گفتند رد بر مذهب ثنویه و مزدکیه است رجوع شود به آرای آنها و همان طور آیاتی که در ابطال مشرکین است اینها را شامل است.
آیات بسیاری که از شرک در عبادت و شرک به طور کلی اسم برده و ابطال آن کرده اینها را نیز شامل است و در خصوص اینها نیز آیاتی است نمونۀ آن سورۀ انعام (آیۀ 76) فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای کَوْکَباً قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الْافِلینَ (77) فَلَمّا رَاَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لاَنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی لاَکوُنَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالیّنَ (78) فَلَمّا رَاَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّی هذا اَکْبَرُ فَلَمّا اَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ اِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ.
ابراهیم با برهان غروب که از خواص ممکن است ستاره پرستان و ماه و خورشیدپرستان را محکوم کرد و قرآن برهان ابراهیم را برای ابطال مشرکین عرب نقل نموده فرموده: چون شب شد ابراهیم کوکبی را دید گفت آیا این خدای من است چون غروب کرد گفت خدا غروب ندارد پس این خدا نیست و همین طور ماه و خورشید را از خدایی انداخت و توحید خدای عالم را به قوم خود تعلیم کرد.
چون مشرکین عرب چنانچه دانستیم بیشتر بت پرست بودند و عبادت و پرستش اصنام و بتان می کردند آیات قرآن بیشتر با اینها سر و کار دارد و غالباً ابطال مذاهب آنان کند و در بسیاری از
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1199
سوره های قرآن توبیخ آنان نماید به بیانهای مختلفه.
سورۀ یونس (آیۀ 18) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاء شُفَعائُنا عِنْدَ الله قُلْ اَتُنَبِئُونَ الله بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّمواتِ وَ لا فِی الْاَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ.
و عبادت و پرستش می کنند غیر خدا چیزهایی را که نفع و ضرر به آنها نمی رساند و می گویند اینها که ما پرستش می کنیم شفیعهای ما هستند پیش خدا به آنها بگو شما آگاه می کنید خدا را به خدایانی که از آنها در آسمان و زمین سراغ ندارد بزرگتر و پاکتر است خدا از شریکها و خدایانی که با او قرار می دهند.
سورۀ انبیا (آیۀ 36) وَ اِذا رَاکَ الَّذینَ کَفَرُوا ِانْ یَتَّخِذُونَکَ اِلاّ هُزُواً اَهذَا الَّذی یَذْکُرُ الِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ.
کافران چون تو را می بینند استهزا و مسخره می کنند می گویند این همان است که بدی خدایان شما را می گوید آنها از یاد خدا کافرند.
و در همین سوره (آیۀ 43) فرماید:
اَمْ لَهُمْ الِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ اَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا یُصْحَبُونَ.
آیاتی دربارۀ بتهای عرب
آیاتی دربارۀ نصارا
دستاویز ماجراجویان
و قضایای ابراهیم در همین سوره است که بتها را شکست و با آنها احتجاج کرد و در همین سوره (آیۀ 98) گوید:
اِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (99) لَوْ کانَ هؤُلاء الِهَةً ماوَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ.
گفته شد که طوایف عرب هر یک برای خود بتی ساخته و به پرستش و عبادت آن پرداخته بودند و نام آن بتها و طایفه ها را یاد کردیم اینک آیاتی می آوریم که به صراحت لهجه بتها را نام برده.
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1200
سورۀ نوح (آیۀ 22) وَ مَکرُوا مَکْراً کُبّاراً (23) وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ الِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً.
سورۀ نجم (19) اَفَرَاَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعّزی (20) وَ مَنوةَ الثّالِثَةَ الْاخْری.
سورۀ مائده (آیۀ 73) لَقَدْ کَفَرَ الّذینَ قالوُا اِنّ الله ثَالِثُ ثَلثَةٍ وَ ما مَنْ اَلهٍ اِلاّ اِله واحِدٌ.
کافر شدند آنهایی که خدا را یکی از سه تا می دانستند یعنی (اب و ابن و روح القدس) قائل بودند و حال آنکه خدا جز یکی نیست.
سورۀ نساء (آیۀ 171) یا اَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلوُا فی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی الله اِلاَّ الْحَقَّ اِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ الله وَ کَلِمَتُهُ اَلْقیها اَلی مَرْیَمْ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَامِنُوا بِالله وَ رُسُلِه وَ لا تَقُولُوا ثَلثَةٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ اِنَّمَا الله اِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ اَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ.
سورۀ مائده (آیۀ 72) لَقَدْ کَفَرَ الَّذین قالُوا اِنَّ الله هُوَ الْمَسیحُ بْنُ مَرْیَمَ.
کافر شدند آنها که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است.
سورۀ توبه (آیۀ 30) وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ بْنُ الله وَ قالْتِ النَّصاریَ الْمَسیحُ بْنُ الله .
آیه های بسیاری نیز در این باب هست که از ذکر آنها خودداری کردم برای اختصار.
ماجراجویان بی خرد یا ندانسته و از روی جهالت و یا دانسته و از روی عوام فریبی یکی از آیات قرآن را سر و ته افکنده به رخ دینداران می کشند و از روی آن می خواهند دروغ پردازی خود را رفو کند اینک ما خود آیه را با جلو و دنبالش می آوریم تا مشت خیانتکار خوب باز شود و روشن شود که این آیه نیز همان دنبالۀ ابطال آرای بت پرستان و نصاری است.
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1201
سورۀ زمر (آیۀ 2) اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ الله مُخْلِصاً لَهُ الدّینَ (3) اَلا لله الدّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه اَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقَرِبُونا اِلَی الله زُلْفی اِنَّ الله یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فیما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ اِنَّ الله لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کُفّارٌ (4) لَوْ اَرادَ الله اَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا لاَصْطَفی مِمّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَالله الْواحِدُ الْقَهّارُ (5) ذلِکُمُ الله رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَاَنّی تُصْرَفُونَ.
یعنی ما فرو فرستادیم به سوی تو کتاب را با درستی پس عبادت و پرستش خدا کن و دین را برای او خالص کن که دین برای خدا خالص است آنهایی که جز خدا اولیایی گرفتند و گویند ما عبادت نمی کنیم اینها را مگر آنکه ما را به خدا نزدیک و مقرب کنند خدای عالم حکم می کند بین آنها با آن آرای مختلفه همانا خدا هدایت نمی کند دروغ پردازان کافر را اگر خدا می خواست پسری برای خود بگیرد اختیار می کرد از مخلوق خود هر چه می خواست پاک است خدا و اوست خدای یکتای قهار پس از دو آیه که خلق سماوات و ارض و خلق انسان را گوشزد می کند می گوید این خدای شماست مملکت مال اوست خدایی جز او نیست پس کجا رو می آورید اکنون این آیات و ترجمۀ آنها را خوانندگان از پیش نظر بگذرانند و آرای عرب جاهلیت را که عبادت و پرستش خدا می کردند تا آنها را به خدای بزرگ نزدیک و مقرب کنند و آرای نصارا را که مسیح را گاهی پسر خدا و گاهی خود خدا می دانستند در تحت نظر قرار دهند تا مطلب خوب روشن شود که این آیات نیز در تعقیب آیاتی است که رد مشرکین که خدایانی می پرستیدند و نصارا که برای خدا پسر تراشیدند می کنند.
فرق میان عبادت و تواضع
گواه از قرآن دربارۀ این سخن
اینک که روشن شد که مبارزۀ قرآن و اسلام با چه عقاید و پندارهای باطلی بوده با قائلین به خدایان و بت پرستیها
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1202
و ستاره پرستیها و صدها پندارهای ناهنجار از این قبیل بوده چنانچه در یک سورۀ کوچک جملۀ مطلب را به کفار گوشزد کرده در سورۀ کافرون که می فرماید قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا اَنْتُمْ عابِدُونَ ما اَعْبُدُ تا آنکه فرماید لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دین به کفار مکه بگو ای کافران من عبادت نمی کنم آنچه شما عبادت می کنید و شما هم که عبادت نمی کنید آنچه من عبادت می کنم یعنی نه من حاضرم که بت پرستی را اختیار کنم و نه شما خداپرست می شوید پس شما با دین خود و من با دین خود هستم تا خدای عالم جزای هر یک را دهد.
باید ما در اینجا فرق میان عبادت و تواضع را روشن کنیم تا معلوم شود یکی از آن دو کفر و شرک است و قرآن و اسلام با آن جنگیده و دیگری از ایمان و خوبیهاست و قرآن و اسلام به آن امر کرده.
خوانندگان گرامی همه پارسی زبان و بسیاری از آنها با لغت عربی نیز آشنا هستند عبادت از عبودیت است یعنی اظهار بندگی کردن و آن به پارسی پرستش است و پرستش در پارسی و عبادت در عربی عبارت از آن است که کسی را به عنوان اینکه او خداست ستایش کنند چه به عنوان خدایی بزرگ یا خدایی کوچک باشد چنانچه مشرکین چنین بودند و عقاید و آرای آنها واضح شد و تواضع که در پارسی فروتنی است غیر آن است چنانچه از مراجعۀ به موارد استعمال این دو لغت در پارسی و عربی مطلب روشن و واضح شود شما و همۀ عقلای عالم در شب و روز کم و بیش با چند تن از دوستان و بزرگان و محترمین در خیابانها و برزنها برخورد می کنید و احترامات لایقه و اظهار کوچکی و تواضع و فروتنی در خور هر کس را به جا می آورید نه شما عابد او شدید و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1203
پرستش او کردید و نه او معبود و پرستیدۀ شما شد تواضع و فروتنی را عقلا و دانشمندان هر ملت و مملکت یکی از بزرگترین کمالات انسانی می دانند که هر کس بیشتر به آن متصف باشد مورد ستایش آنها بیشتراست در عین حال که از عبادت غیر خدا و پرستش دیگر موجودات نکوهش کنند در تمام ملل دنیا برای پیشوایان دین و دنیا مراسم احترامات معموله برقرار است و تمام عائلۀ بشری کم و بیش به احترام و تواضع و فروتنی از بزرگی دینی یا دنیایی قائلند پس باید گفت همه بشر کافرند و مشرک و تا لغت تواضع و احترام را از قاموس عالم محو نکنند و تا همه مردم در موقع ملاقات با یکدیگر مثل حیوانات بی اعتنایی نکنند از شرک خارج نمی شوند و به توحید نمی رسند آیا وهابیها و پیروان آنها که در ایران معدودی بی ارج هستند خود در وقت برخورد با همکیشان خود چطور سلوک می کنند هیچ تواضع و احترام نمی کنند و چون حیوانات ملاقات با یکدیگر را برگذار می کنند یا احترامات لایقه و مرسومات انسانی را معمول می دارند در این صورت آیا عبادت از بشری مثل خود کردند و پرستش غیر خدا نمودند و مشرک شدند یا نه اگر به ناچاری بگویند عبادت غیر از فروتنی و تواضع است فرق را بیان کنند تا رسوایی و خیانت واضح شود.
بزرگترین مظاهر تواضع و بالاترین مراسم خضوع سجده است که ما برای غیر خدا جایز نمی دانیم به واسطه نهی الهی در شریعت اسلام همین سجده که از هر احترامی برتر و بالاتر است اگر به عنوان عبادت و پرستش نشد شرک نیست بلکه گاهی اطاعت امر خداست و واجب است در قرآن کریم مکرر در مکرر سجدۀ ملائکه را به آدم گوشزد فرموده که یک نمونه از آن را یاد می کنیم.
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1204
سورۀ بقره آیه (34) وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ اَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ.
چون گفتیم به ملائکه که سجده کنید برای آدم همه سجده کردند جز ابلیس که ابا کرد و سرکشی نمود و او از کافران بود اینان که می گویند تواضع برای غیر خدا شرک است باید در این قضیه طرفدار ابلیس شوند و همه ملائکه را کافر و مشرک بدانند جز ابلیس را و خدا را در این امر به خطا دانند و نکوهش کنند که چرا ملائکه را به شرک دعوت کرده و از ابلیس که موحد و متقی بود نکوهش نموده شاید گفته شود که سجدۀ ملائکه از آدم به امر خدا بود و شرک نبود و احترامات شما به امر خدا نیست شرک است.
پاسخ این گفتار آن است که اولاً اگر سجده ملائکه به عنوان خدایی و پرستش آدم بود شرک بوده گرچه خدا به آن امر کند و خدا نیز ممکن نیست چنین امر کند زیرا که این دعوت به شرک است و مخالف عقل است و اگر به عنوان پرستش نباشد شرک نیست گرچه خدا نفرموده باشد و ثانیاً تواضع و احترام از دانشمندان و بزرگان محتاج به امر کردن نیست بلکه خود عقل که راهنمای انسان است به اینطور چیزها پی می برد از این جهت هیچکس از عقلای دیندار دنیا برای احترامات مرسومه منتظر امر خدا نشدند آری اگر خدا از یک طور تواضعی نهی کرد باید اطاعت کرد گرچه شرک نباشد چنانچه ما سجده به غیر خدا را به عنوان احترام نیز جایز ندانیم و اگر کسی برای بزرگی سجده کرد به عنوان احترام او را گناهکار شماریم و از طاعت خدا بیرون دانیم گرچه او را مشرک و کافر ندانیم و ثالثاً ما که از مؤمنین و پیغمبران و امامان که مثل اعلای ایمان و کمال انسانیتند احترام و تواضع می کنیم به امر خداست چنانچه در سورۀ مائده آیۀ (54) وارد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1205
است.
یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یَاْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤمِنینَ اَعِزَّةِ عَلَی الْکافِرینَ.
گواه دیگری از گفته خداوند
یک حکمیت از خوانندگان
ذلت که بالاترین مراتب تواضع و فروتنی است اوصاف کسانی است که خدا آنها را دوست می دارد و آنها خدا را دوست می دارند آنها کسانی هستند که برای مؤمنین و هم کیشان خود در نهایت فروتن و متواضعند و با اجانب و کفار با کمال عزت نفس و بزرگواری رفتار کنند.
اکنون آیه ای از قرآن کریم و گفتۀ خدای عالم نشان می دهم که راه سخن به کلی بسته شود و راه پس و پیش برای یاوه سرایان نباشد.
سورۀ یوسف آیه (100) وَ رَفَعَ اَبَوَیِْه عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا اَبَتِ هذا تَاْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّاً.
این آیه دربارۀ ملاقات یعقوب و اولادش از یوسف وارد شده می گوید و بالا برد پدر و مادر خود را به روی تخت و افتادند به روی زمین و سجده کردند برای یوسف و او گفت ای پدر این تعبیر خوابی است که پیش از این دیدم خدا او را دوست قرار داد اکنون یا باید یعقوب پیغمبر و اولاد او را مشرک بدانیم و خدا را که مشرکی را به پیغمبری برگزید بر خطا دانیم و نکوهش کنیم یا سجده کردن را احترام متعارف در آن زمان بدانیم که خدا از آن نهی نکرده بوده تا پاکان را به پلیدی و ناپاکی یاد نکرده باشیم و در آیات بسیار از تکبر که ضد تواضع است نهی شدید وارد شده چون (آیۀ 37) سورۀ بنی اسرائیل وَ لا تَمشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحاً و (آیۀ 18) از سوره لقمان وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ ِفی الْاَرْضِ مَرَحاً اِنَّ الله لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ در ضمن بیان حکمتهای لقمانی که می فرماید
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1206
یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.
ای پسر من شرک به خدا نیاور که شرک ظلم بزرگی است می گوید روی خود را از روی تکبر از مردم برمگردان و روی زمین با تکبر راه مرو که خدا متکبران فخریه کن را دوست ندارد.
اگر تواضع و فروتنی شرک بود لقمان حکیم در این وصیت راه خطا پیموده و متنافی و متناقض سخن گفته بود.
اکنون حکمیت و داوری را از خوانندگان محترم تقاضا داریم که کدامیک را اختیار کنیم خطاکاری خدا را که دعوت به سجدۀ آدم کرده و مشرکان را که ملائکه اند مطیع خوانده و ابلیس را که از زیر بار سجود که شرک است شانه تهی کرده توبیخ و تکفیر کرده و از قرب خود دور کرده و یعقوب مشرک را به پیغمبری برگزیده و مشرکان را که از مؤمنین تواضع کنند دوست خود شمرده ثابت بدانیم و نیز قائل به شرک ملائکه و پیمبران و تمام عقلای عالم شویم و فقط در بین جمیع موجودات ابلیس را موحد بدانیم که فقط به خدا سجده کرده و سراغ نداریم از کسی دیگر تواضع و احترام کرده باشد...
اینک ما برای تمام شدن کلام هر یک از سخنان بی پایۀ وهابیه و پیروان آنها را می آوریم و به پاسخ آن می پردازیم.
پرسش اول این بود که حاجت خواستن از پیغمبر و امام شرک است یا نه...
گوییم اگر حاجت از پیغمبر و امام و هر کس غیر خدا باشد به عنوان خدایی بخواهیم و او را مستقل در برآوردن حاجت بدانیم شرک است چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است و اگر به این عنوان
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1207
ملاک کارهای خدایی
گواه از گفتۀ قرآن در این مقصود
نباشد شرک نیست چنانچه نظام تمام دنیا بر قضای حاجت از یکدیگر است و پایۀ تمدن جهان بر روی تعاون از یکدیگر برپاست.
اگر مطلق حاجت خواستن از کسی شرک بودی باید یکسره جهانیان مشرک و بنیاد جهان بر شرک ریخته شده باشد پیمبران نیز محتاج به زندگانی بودند و در نوبۀ خود از جهانیان حاجتها خواستند و با تعاون قافله حیات و زندگانی را راه می انداختند.
شاید گفته شود هر خواستن حاجتی شرک نیست بلکه خواستن حاجتهایی که از طاقت بشری خارج است شرک است و به عبارت دیگر کارهای خدایی از غیر خدا خواستن کفر و شرک است.
جواب این گفتار آن است که اول باید کار خدایی را از کارهای غیر خدایی جدا کنیم تا معلوم شود هر کار عادی غیر خدایی نیست و هر کار غیر عادی خدایی نیست پس گوییم کار خدایی به حسب برهان و وجدان عبارت از کارهایی است که فاعل بی دخالت غیر خود و بدون استمداد از قوۀ دیگر انجام دهد و به عبارت دیگر کار خدایی آن است که کنندۀ آن در کردن آن مستقل تام بی حاجت به غیر باشد و کارهای غیر خدایی نه این چنان است مثلاً خدای عالم که خلق کند یا روزی دهد یا مرض و صحت دهد کارهای او بی استمداد از قوۀ دیگر است و هیچکس را در کارهای او دخالتی کلی یا جزئی نیست و قدرت و قوۀ او عاریت و مکتسب از غیر نیست و غیر خدا اگر کاری کند چه عادی و آسان و چه غیر عادی و مشکل قوۀ او از خود او نیست و با قدرت خود آن کار را انجام ندهد پس اگر کسی کاری را هر چه کوچک باشد از غیر خدا هر کس باشد به عنوان اینکه او خداست
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1208
بخواهد مشرک است به حکم خرد و قرآن و اگر کسی از دیگری چیزی بخواهد به عنوان اینکه خداوند عالم به او این قوه را مرحمت کرده و او بندۀ محتاج به خداست و در این عمل نیز مستقل نیست نه این کار خدایی است و نه این حاجت خواستن شرک است.
شاید گفته شود که مطلق کارهای غیر عادی با هر عنوانی باشد از کسی خواستن شرک است در جواب این پندار گوییم علاوه بر آنکه دلیلی بر این معنی نیست و عقل بر خلاف آن حکم فرماست و جز انکار بی دلیل و ماجراجویی گواهی ندارید از گفتار قرآن گواه روشن بر گفتار ماست.
سورۀ نمل (آیه 38) قالَ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُا اَیُّکُمْ یَاْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ یَاْتُونی مُسْلِمینَ (39) قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنّی عَلَیهِ لَقَوِیٌّ اَمینٌ (40) قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ اَنَا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَاهُ مُسْتَقِراً عِنْدَهُ قاَل هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی.
یعنی سلیمان گفت ای جماعت کدامیک از شما تخت بلقیس را پیش من می آورید پیش از آنکه بیایند پیش من در حال اسلام یکی از عفریتان جن گفت من پیش از آنکه از جای خود برخیزی حاضر می کنم تخت او را و من بر اینکار قوت و امانت دارم گفت آن کس که علمی از کتاب نزد او بود من پیش از آنکه چشمت به هم بخورد تخت بلقیس را می آورم پس چون سلیمان تخت را پیش خود برقرار دید گفت این از فضل خدای من است.
اکنون از خوانندگان سؤال می شود که تخت بلقیس را از چندین منزل طولانی قبل از چشم به هم خوردن حاضر کردن امری است بر خلاف عادت یا امری است عادی اگر برخلاف عادت است و به قول اینان کاری است خدایی سلیمان که به گفتۀ خدا از پیغمبران
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1209
است و مورد ستایش خداست این کار فوق العاده را از کسانی که در محضرش بودند به موجب آیۀ 38 خواست و این حاجتی بود که پیغمبر عظیم الشان از عفریتان و دیگران خواست و آصف برخیا این حاجت را روا کرد اکنون یا سلیمان را مشرک بدانید و خدا را که چنین مشرکی را به پیغمبری برگزیده نکوهش کنید و بر خطا بدانید یا خواستن اینطور امور غیر عادی را شرک ندانید و گفتار مشتی هرزه گرد یاوه سرا را هیچ و پوچ شمارید.
گواه دیگری از گفتۀ خدا
گواه دیگری از گفتۀ قرآن
از مردگان حاجت خواستن شرک نیست
خدای عالم با تشریفاتی شایان و تقدیراتی نمایان حکایات عجیب عیسی بن مریم را در قرآن یاد می کند و کارهای بالاتر از قدرت انسانی را به او نسبت می دهد و روا می دارد اینجا یک نمونه ای از آنها را ذکر می کنیم تا مشت تبهکاران باز شود.
سورۀ آل عمران (آیۀ48) وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتاَب وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْریةَ وَ الْاِنْجیلَ (49) وَ رَسُولاً اِلی بَنی اِسْرائِیلَ اَنّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِایَةٍ مِنَ رَبِّکُمْ اَنّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطّینِ کَهَیْتَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکُوُن طَیْرًا بِاِذْنِ الله وَ اُبْرءُ الْاَ اکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْیی الْمَوتی بِاِذْنِ الله ِ وَ اُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ.
می گوید در شأن عیسی من از جانب خدای شما با نشانه آمدم من می آفرینم از برای شما از گل صورت مرغی و به او می دمم پس مرغ می شود به اذن خدا و کور مادرزاد و برص را شفا می دهم و مردگان را زنده می کنم به اذن خدا و شما را خبر می دهم به آنچه می خورید و ذخیره می کنید در خانه های خود.
اینها که عیسی گفت کارهای غیرعادی و به گفتۀ اینان خدایی است و درخواست بنی اسرائیل از او شرک و کفر است اینک باید عیسی را با این گفته ها مدعی خدایی بدانیم و خوانندۀ به شرک بشناسیم و بنی اسرائیل را که شفا می خواستند مشرک بخوانیم و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1210
خدا را که مثل این شخص مدعی خدایی و مشرک تراش را به پیغمبری برگزیده بر خطا بدانیم تا گفتۀ مشتی سیاه نجدی و وحشیان بیابانی درست شود گویی هر جا که خواهد خراب شود.
و در اینجا گواههای دیگری از گفتۀ قرآن است که از آنها صرف نظر کردیم.
شاید گفته شود که از مردگان حاجت خواستن شرک است و چون پیغمبر و امام مرد جمادی بیش نیست و ز او نفع و ضرری حاصل نشود.
جواب این پندار آن است که اولاً معنی شرک و کفر را در اختیار ما نگذاشتند تا هر چه را خواستیم به پندار خود شرک خوانیم پس از آنکه معلوم شد که شرک چیزی از غیر خدای عالم خواستن است به عنوان اینکه او خداست و اگر جز این شد شرک نیست، مرده و زنده در این معنی فرق نکند گرچه از سنگ و کلوخ حاجت کسی طلبد مشرک نشود هر چند کار لغو باطلی کرده باشد و ثانیاً ما از ارواح مقدسۀ انبیاء و ائمه که خداوند به آنها قدرت مرحمت نموده استمداد می کنیم و به براهین قطعیه و ادلۀ عقلیۀ محکمه در فلسفۀ اعلی ثابت و مقرر است که روح بعد از خلاصی از بدن که از آن تعبیر به موت شود باقی است و احاطۀ ارواح کامله پس از موت به این عالم بیشتر و بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال می دانند.
و این مسأله از مسلمات مسائل فلسفه است که از روزی که فلسفه پیدا شده پیش دانشمندان و اعاظم از فلاسفۀ قبل از اسلام و بعد از اسلام ثابت بوده و جمیع ملل از یهود و نصارا و مسلمین این مطلب را از واضحات و ضروریات دین خود می شمارند بلکه بقای روح و احاطۀ آن پیش فلاسفۀ روحی و الهی اروپا نیز مسلم و
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1211
واضح است و چون این مختصر را گنجایش آن نیست که در یک چنین مسألۀ دنباله داری که نوشتن یک کتاب لازم دارد وارد بحث و بررسی شویم به نقل آرای بعضی از فلاسفه بزرگ که رأیشان مورد اعتماد است اکتفا می کنیم و کسی که خود را اهل برهان می داند به کتابهای آنان رجوع کند تا صحت مطلب را در یابد...
گواه از قرآن بر زنده بودن روح
حکمیت از خوانندگان این اوراق
طلب شفا از تربت
با آنکه زنده بودن روح پس از مردن از امور مسلمه پیش جمیع دینداران و عقلا و فلاسفه بلکه تناسخیه است لکن ما در اینجا گواههایی از قرآن خدا برای روشن کردن این مقصود می آوریم تا جای شبهه برای کسی باقی نماند.
سورۀ زمر (آیه 42) اَلله یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّیٍ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
خداست آنکه روحها را وقت مردن و خواب رفتن می گیرد پس نگاه می دارد روح آنان که بر آنها مردن تقدیر شده و می فرستد روحهای دیگر را تا زمان مردن آنها معلوم شد روح تمام مردگان را خدا در عالمی که مخصوص به آنهاست نگاه می دارد.
سورۀ مؤمنون (آیۀ 99) حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمْ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (100) لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاّ اِنّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلی یَوْمِ یُبْعَثونَ.
چون مردن رسید یکی از آنها را گوید خدایا مرا به دنیا برگردان تا عمل خوب کنم هرگز این کار نشود این کلمه ای است که می گوید و از پشت سر آنها عالم برزخ است تا روز قیامت.
سورۀ بقره (آیۀ 154) وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ الله اَمْواتٌ بَلْ اَحیاءٌ وَ لکِنْ لاتَشْعُرُونَ سورۀ آل عمران آیۀ (169) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1212
سبَیلِ الله اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده هستند و پیش خدا روزی می خورند.
سورۀ مؤمن آیۀ (45) وَ حاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (46) اَلنّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا الَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ.
بفرعونیان عذاب بدی نازل شد آنها را بر آتش عرضه می دارند هر صبح و شام و روز قیامت امر شود که داخل کنید فرعونیان را در شدیدترین عذاب.
سورۀ ممتحنه (آیۀ 13) قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْاخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ اَصْحابِ الْقُبُورِ.
مأیوس بودن از اصحاب قبور را از خواص کفار شمرده است.
خوانندگان گرامی پارسی زبانها و جوانان روشنفکر باخبر از اکتشافات روحیه امروزه فلاسفه اروپای اکتشاف و اختراع و پیروان رأی تازه تنویم مغناطیسی (منیاتیزم) و مطلعین از آرای فلاسفه بزرگ قرون گذشته قبل از اسلام و بعد از اسلام و دانشمندان باخبر از تاریخ ملل و نحل و آرای دینداران جهان در قرون گذشته و حاضر حکمیت کنند که ما دست از آرای هزاران دانشمند و فلاسفۀ بزرگ و ادلۀ قطعیۀ عقلیه و حسیه آنها برداریم و آرای پیمبران و پیروان آنها را که میلیون میلیون دیندارانند پایمال کنیم و آیات کریمۀ قرآن خدا را که به صراحت لهجه زندگی ابدی ارواح را اعلان کرده پشت پا زنیم...
یکی دیگر از پرسشهای اینان آن است که (شفا خواستن از تربت شرک است یا نه).
جواب این سخن با در نظر گرفتن معنی شرک معلوم شود زیرا
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1213
چنانچه دانستید شرک عبارت از آن است که یا کسی را خدا بدانیم یا عبادت کسی کنیم به عنوان اینکه او خداست یا حاجت از کسی خواهیم به عنوان اینکه او مستقل در تأثیر است و خداست چنانچه طوایف مشرکین چنین بودند رجوع به آرای آنها کنید پس اگر کسی از تربت یا هر چه شفا خواهد به عنوان اینکه او خداست یا شریک خداست یا دستگاهی در مقابل خدا دارد و مستقل در تأثیر است یا صاحب آن قبر خداست شرک است بلکه دیوانگی و جنون است و اگر با این عقیده باشد که خدای قادر بر هر چیز در این یک مشت خاک به واسطه قدردانی از یک فداکار که در راه دین او تمام هستی خود را از دست داد شفا قرار داده هیچ شرکی و کفری لازم نمی آید.
یک گواه از قرآن
عوام فریبی و طراری
اگر گفته شود مطلق شفا خواستن از چیزی شرک است با هر عنوانی باشد گوییم بنا به گفته شما خدا نیز دعوت به شرک کرده.
در سورۀ نحل (آیۀ 69) یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
دربارۀ زنبور عسل می فرماید خارج می شود از بدن آن شربتی با رنگهای گوناگون که در آن شفا می باشد برای مردم و در این آیتی است برای متفکران اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم برای اینکه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرک می شویم و خدای عالم که پیمبران را برای نشر توحید فرستاده خود راه شرک باز کرده به روی آنها و آنان را دعوت به شرک می کند یا آنکه شفاخواستن جز توسل و توجه به خدا نیست و ماجراجویان بیخرد آن را پیش خود تفسیر کرده تا دینداران را به خرافات نسبت دهند.
اینجا یک طراری عجیبی به یاد نویسندگان ماجراجو افتاده می گویند (شما می گویید تربت امام شفای هر درد و امان از هر
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1214
بلایی است پس بگویید تمام بیمارستانها و داروخانه ها و دانشکده های طب و داروسازی را برچینند) جواب این مغالطه آن است که بنا به گفتۀ شما اگر قرآن راست می گوید خوب است هر کس یک خیک عسل در منزل گذارد و از شر طبیب و دارو رها شود و خوب است اگر در عسل شفا هست در تمام بیمارستانها و دانشکده های طب و داروسازی بسته شود این بیهوده سرایی و یاوه گویی برای آن است که مورد استعمال این داروی الهی را شما نمی دانید تمام داروهای الهی و توسلات به امور غیبی وقتی است که طبیعت و اسباب طبیعی که همه از کارخانۀ خدایی هستند و عمال قدرت حق تعالی هستند از کار بایستند و راه چاره جویی از اسباب ظاهریه کوتاه شود و معالجۀ اطبا و داروهای آنها بی فایده شود آنگاه خدا یک راه امیدی به روی بندگان خود باز کرده که یکسره از خدا و اسباب غیبی مأیوس نشوند و دل به طبیعت و آثار طبیعت یکسره نبندند و از خدای عالم و آفریدگار خود غافل نشوند آنگاه این شفاجویی گاهی مورد قبول شود با شرایطی که در برداشتن تربت و استعمال آن به کار رود والاّ اینطور نیست که خدای عالم با این آیه شریفه بخواهد جریان طبیعت را فلج کند و سنت محکمه طبیعت را به هم زند و آنگاه هیچ منافاتی ما بین به کار بستن اسباب طبیعت و رفتن پیش اطبا و کارمندان این جریان محکم طبیعت نیست با توسل به خدای عالم و طبیعت زیرا که جریان طبیعت نیز از مظاهر قدرت حق تعالی است و خداست که به هر دارویی خاصیتی داده مگر آثاری که در داروی داروخانه ها می بینیم از خود آنهاست این آثاری است که خدای قادر عالم به این داروها داده اکنون اگر خدا پرستی به قوه توحیدی که دارد بگوید همان اثری را که خدا به داروها داده بعد از مأیوس شدن از
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1215
کارخانۀ طبیعت خدای طبیعت به مشتی خاک که خون مظلوم فداکاری در راه خدا به روی آن ریخته شده داده تا چشم آرزوی مردم را تا دم مرگ از خود نبرد و اگر خواست با آن داروی الهی شفا دهد و اگر نخواست مریض با یک دل پر محبت از خدای خود و یک چشم امیدوار به آینده جهان به پیشگاه مقدس او رود (این شرک است یا عین توحید و خدا شناسی است) شما می گویید این بهتر است یا دل بستن به طبیعت و چشم پوشیدن از آثار غیبی الهی و مأیوس شدن از قدرت و رحمت غیر متناهی آفریدگار.
یک علاج روحانی
خاک پای زندگان زندگی بخش است
اطبای بزرگ قدیم از قبیل شیخ الرئیس ابوعلی سینا عقیده مند بودند به یک طور معالجات روحی که گاهی آن معالجات از علاجهای طبی بهتر کار انجام می داده این نظریه را دانشمندان و دکتران بزرگ اروپایی تأیید کردند حتی از آنها نقل شده که اگر مریضی چندین مرتبه بگوید من خوب شدم این در خوب شدن مریض کمک می کند و اگر عقیده مند به خوب شدن خود کاملاً بشود چه بسا که همین اعتقاد روحی او را خوب کند اساس این عقیده قوت تأثیر روح است در بدن و تابع بودن بدن است از نفس چنانچه بعضی فلاسفه بزرگ را رأی چنین است که صحت و مرض هر دو از روح است این نظریه فرضاً که تأیید نشده باشد ولی نظریه اول که علاج روحی از روی تقویت روح مریض است در اروپای امروز تأیید شده و مقام بزرگی را حائز است کسی که آشنا باشد به آرای عصر جدید تنویم مغناطیسی می داند که عقاید دربارۀ روح و تأثیرات آن در این عالم تا چه اندازه است یکی از دانشمندان راست گفتار می گفت من در بیمارستان شهر ری برای معالجه رفته بودم گاهی سرکشی به بیماران می کردم و به آنها
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1216
دعا می نمودم دکتر بزرگ آنجا که اروپایی بود و با ما هم کیش نبود مخصوصاً مرا به سرکشی بیماران وادار می کرد و می گفت شما کار خود را انجام دهید و ما کار خود را از این سخن اطبای قدیم و جدید چنین نتیجه می گیریم که فرضاً دینداری هم در جهان نباشد علاقه روحی و امیدواری نفس و دلبستگی به اینکه شفای من در فلان چیز است سبب شفای طبیعی و کمک به جهازات طبیعت می کند و یکسره دل را از روحانیات بریدن و با اسباب طبیعی سر و کار داشتن و مردم را از معنویات منصرف کردن خیانت به نوع انسانی و کمک کاری به جهازات مرگ است.
اینجا گواهی از گفته های قرآن خدا می آوریم برای آنکه همه بدانند خدای عالم به مشتی خاک که زنده ای بر او عبور کرده باشد آثار حیاتی می دهد.
سورۀ طه (آیۀ 95) قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ (96) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِه فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ اَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها.
بعد از آنکه خدای عالم قصۀ گوساله ساختن سامری را و زنده شدن و صدا کردن آن را در (آیه 88) از همین سوره نقل می کند می رسد به آیۀ 95 که موسی گفت به سامری چطور اینکار بزرگ یعنی زنده کردن گوساله را انجام دادی گفت من چیزی دیدم که اینها ندیدند من قبضۀ خاکی از زیر پای رسول یعنی جبرئیل برداشتم و به گوساله پاشیدم تا زنده شد این اثری است که خدا به مشتی خاک از گذشتن یک زنده داده و کسی را نرسد که بگوید خدا را قدرت بر این امر نیست که خاک مرده را منشأ زندگانی کند.
اکنون اگر به خاکی که خون زندگان ابدی به روی آن ریخته اثری دهد این از قدرت او دور نیست البته با عقیده به خدای قادر بر هر چیز هیچ اشکال ندارد که بی اثری را دارای اثر کند یا
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1217
اثرداری را از اثر خود بیندازد چنانچه به گفتۀ قرآن از آتش نمرودی اثر را گرفت.
در سورۀ انبیا (آیۀ 69) می گوید قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا عَلی اِبراهیمَ ما خدایی را مدیر این کارخانه بزرگ جهان می دانیم که تمام ذرات وجود خاضع در پیشگاه او هستند همان طور که با یک ارادۀ نافذه آتش سوزان را از اثر می اندازد با یک ارادۀ نافذه به خاک شهیدی اثر قرار می دهد...
شرک پنداشتن سجده بر تربت
گواه از قرآن بر گفتۀ خود
یکی از پرسشها این است که (سجده کردن به تربت شرک است یا نه).
جواب این سخن تا حال معلوم شده و محتاج به اعاده و طول نیست از این جهت به خلاصه گویی اکتفا می کنیم.
بعد از آنکه معنی شرک و عبادت را دانستید می گوییم اگر کسی سجده به تربت یا خاک دیگر و یا هر چه بکند به عنوان اینکه آن یا صاحب آن خداست و پرستش عبادت قبر یا صاحب قبر کند مشرک و کافر است ولی اگر به خاک قبر یا غیر قبر سجده برای خدا کند و امر خدا را اطاعت کند شرک که نیست هیچ عین توحید و خداپرستی است
اکنون شما از صد میلیون جمعیت شیعه و بیش از ده میلیون پارسی زبان ایرانی شیعه بازپرس کنید که سجده به تربت کربلا برای چه می کنید آیا حسین بن علی را خدا می دانید یا پسر خدا می دانید یا دستگاه او را مقابل دستگاه خدا می دانید و او را مستقل در تأثیر می دانید او را عبادت می کنید و او را می پرستید اگر بچه های نارس و زنهای عوام شیعۀ اثنی عشری جواب مثبت به شما دادند و در تمام جمعیت شیعه یکی پیدا شد که چنین دعوایی
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1218
کرد ما دست از گفته های خود برمی داریم و یکسره به قول شما استعفا می دهیم و اگر چنانچه خود شما هم که مدتها هم کیش با شیعیان بودید و در جمعیت شیعه بزرگ شدید تصدیق دارید که سجده کردن شیعه به تربت حسینی سجده برای خداست همان طور که تمام مسلمین سجده بر خاک می کنند بی کم و کاست منتها آنکه اینها ثواب سجدۀ به تربت را بیشتر می دانند سجده را برای خدا می کنند و از خدا مزد می خواهند...
شاید بگویید سجده کردن به تربت هر طور باشد شرک است جواب این سخن آن است اولاً پس از آنکه معنی شرک پیش همۀ دانشمندان جهان معلوم است و چیزی نیست که از پیش خود توان تراشید و همه می دانید که سجده بر هر چیز برای پیروی از فرمان خدای عالم شرک نیست بلکه توحید و اطاعت است این اشکال را پیش کسی پایه و قدری نیست و ثانیاً به گفتۀ شما باید تمام مسلمین جهان مشرک باشند زیرا که همۀ آنان برای خدا سجده بر خاک و سنگ و چوب و بسیاری از آنان سجده بر فرش و معدن و چیزهای دیگر را جایز می دانند ابوحنیفه امام بزرگ سنیان سجده بر قاذورات را جایز می داند پس تمام مسلمانان جز آنها که هیچ نماز نخواندند و گرد این عبادت نگردیدند باید مشرک باشند و فقط بی نمازان خداپرست باشند و ثالثاً در آیات بسیاری از قرآن خدا مردم را امر به سجده کرده.
از آن جمله سورۀ حج (آیۀ 77) یا اَیُّهَا الُّذینَ امَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمُ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
یعنی ای کسانی که ایمان آوردید رکوع و سجده کنید و عبادت خدا نمایید و کار خوب کنید شاید رستگار شوید.
بنا به گفتۀ شما خداوند مؤمنین را امر کرده که از ایمان بیرون
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1219
روید و مشرک شوید تا به رستگاری رسید حالا باید به عقل کی خندید و رابعاً ما بیشتر آیاتی که حکایت می کرد فرمان خدا را به ملائکه برای سجدۀ به آدم و آیه ای که با صراحت لهجه می گفت یعقوب و اولادش به یوسف سجده کردند ذکر کردیم به گفتۀ شما تمام ملائکه و یعقوب و اولادش بلکه تمام انبیا و اولیا مشرکند زیرا همه با امر خدا به یک چیزی از اجزای این عالم از خاک و سنگ و چوب سجده کردند پس خوب است کلمۀ توحید را از قاموس عالم برداریم و یکسره قلم شرک بر جریدۀ عمل جهانیان کشیم...
ساختن مزار و مقبرۀ باشکوه
گواه گفتۀ ما از قرآن
دیگر از گفتۀ اینان آن است که (ساختن این گنبد و بارگاهها شرک است یا نه).
جواب این سؤال نیز از گفته های سابق که میزان شرک را تعیین کردیم به خوبی روشن و واضح شد که اگر ساختن گنبد و بارگاه برای بت پرستی و امام پرستی و پیغمبرپرستی باشد همان طور که بت پرستها می کردند شک نیست که شرک است و کسانی که در آنجا برای پرستش و عبادت پیغمبر یا امام یا امامزاده می روند مشرک و کافرند ولی اگر برای احترام آنها باشد یا برای استراحت اشخاصی که آنجا می آیند باشد یا برای عبادت خدا در آنجا باشد شرک که نیست هیچ عین خداپرستی و فرمانبرداری از خداست شما می دانید که در هر سال چند صد هزار جمعیت شیعه زیارت می کنند قبر پیغمبر و امام و امامزاده و مؤمن را ما به شما و همۀ عالم اجازه دادیم که از بزرگ و کوچک مرد و زن شهری و صحرانشین شیعۀ اثنی عشری (ما ضامن طوایف دیگر شیعه نیستیم) بپرسید و آنها را با هر طوری که می خواهید استنطاق کنید اگر آنها یا یکی از آنها گفتند که ما برای پرستیدن و عبادت کردن امام و پیغمبر به مدینه یا کربلا می رویم و ما آنها را خدا یا خدای
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1220
زمین می دانیم ما گفته های خود را پس می گیریم و...
اینطور از امور گرچه گواه و شاهدی لازم ندارد همینکه خدا و قرآن از آنها نهی نکرد کفایت می کند در روا بودن و مانع نداشتن از این جهت هیچ کس برای ساختمان خانه خود و طرح ریزی عمارت و پارک خود نرفته ببیند چه دستوری در قرآن رسیده و قرآن هم در این باب دستوری نداده به مجرد آنکه در دین از ساختمان جلوگیری نشده هر کس می تواند برای خود با هر نقشه که بخواهد ساختمانی درست کند با این وصف در این موضوع سفارش فرموده و ما آیه را با نشانی آن ذکر می کنیم تا راه گفتگو بسته شود.
سورۀ حج (آیۀ 32) وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ الله فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ یعنی کسی که شعارهای خدایی را که عبادت است احترام کند از پرهیزکاری قلب اوست دل نورانی پاکیزه که خدا را بزرگ می شمارد شعار خدایی را بزرگ می شمارد و بزرگترین تعظیم شعار الهی آن است که جایگاه او با عظمت و دستگاه باشد و محل عبادت خدا مورد رغبت واردین و جلب قلوب آنها باشد در این محلهای محترم همه می دانیم و می دانید که در هر روزی صدها هزار مسلم پاک به عبادت خدا و مدح و ستایش او و نماز و نیاز به درگاه مقدس او اشتغال دارند چه بهتر از اینکه برای تعظیم عبادت خدا و شعار الهی یک قبۀ عالیمقام سربلندی و یا مسجد با عظمت و جلالی بنا شود که مردم به وارد شدن آن میل کنند و بزرگان عالم که عادی به ورود بارگاههای با ابهت و عظمت هستند نیز با مردم در عبادت و نماز شرکت کنند و این هیچ مربوط به شرک نیست.
و در سورۀ نور (آیۀ 36) می گوید فی بُیُوتٍ اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْاصالِ.
پس از آنکه آیۀ نور را بیان می کند می فرماید آن قندیل در
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1221
خانه هایی است که خدا اذن داده آنها را مرتفع کنند و ذکر شود در آنها اسم خدا و تسبیح شود خدا در آنها هر صبح و شام شک نیست که در این خانه ها صبح و شب تسبیح و تهلیل خدا شود و واردین به ذکر خدا در آن اشتغال دارند و خدا اجازه داده است که این خانه ها مرتفع و عالیقدر باشند و با عظمت و شکوه بنا نهاده شوند و همه می دانند که شکوه و عظمت ظاهری در قلب چه آثاری دارد یک منزل با شکوه و عظمت یک مملکت با عظمت بینندگان را در مقابل صاحب آن خاضع و فروتن می کند گرچه عظمت اسلام و قرآن و بزرگی بزرگان اسلام به قانونهای راست و درست و معارف و حقایق بلند پایۀ آنها و تربیتها و تعلیمهای خردمندانه آنهاست که کفیل سعادت ابدی و نورانیت همیشگی هستند و عهده دار زندگی این جهان و آن جهان می باشند لکن چون چشمهای تنگ ظاهر بین ما از عظمتهای صوری یادگارهایی به قلب تحویل می دهد و از عظمت بنیان عظمت صاحب آن را در می یابد اسلام تعظیم خانه هایی که درآن عبادت می شود و عظمت شعار دینی را مهم شمرده و جزو دستورات قرآنی قرار داده تا در مقابل دنیای اروپا که سرتاسر زر و زیور ظاهر است گو که از فضایل انسانی دست تهی باشند اسلام نیز عرض اندام کند از این جهت بناهایی که مسلمین و اسلام با کمال شکوه و عظمت تحویل دنیا داده چشم غریبها را خیره کرده و دنیای پرشکوه اروپا را به خود جلب کرده هر کس می خواهد شمه ای از آن را رجوع به کتاب (تمدن اسلام) کند تا عظمت بناهای اسلامی را که در ممالک متفرقه دنیا به یادگار گذاشته بفهمد.
گنبد و بارگاه را تنها ما نساختیم
این بیخبران ماجراجو پنداشتند که گنبد و بارگاه ساختن برای بزرگان دین از اختصاصات شیعه است از این جهت ما را مورد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1222
حمله قرار دادند با اینکه این پنداری است نادرست و گمانی است باطل تمام ملل اسلامی و تمام فرقه های دیندار این بناها و گنبدهای باشکوه و عظمت را دارند پس باید تمام مسلمین از شیعه و سنی و تمام فرقه های دیندار را مشرک خواند...
کم و بیش در هر سالی صد هزار ایرانی به مملکت عراق و حجاز می روند همه دیدند که قبر محترم پیغمبر اسلام در وسط مملکت سنیان با گنبد و بارگاه و ضریح و تشریفات آبرومندانه دیگر برپاست و سالی کم و بیش سی هزار گروه مصری و هندی و یمنی و عراقی و ایرانی و افغانی و دیگر ممالک اسلامی که بیشتر آنها سنی هستند و شیعیان کمی از بسیارند به زیارت قبر پیغمبر می روند و با همان آداب که شیعیان احترام از آن و قبور ائمۀ دین می کنند آنها نیز رفتار می کنند و همین طور در مملکت عراق قبۀ بزرگ با عظمت شیخ عبدالقادر و ابوحنیفه را در بغداد همه دیدند و احترامات سنیان را نسبت به آنها دیده یا شنیده اند پس باید گفت تمام ملل اسلامی از هر گروه و مذهب کافر و مشرک و بت پرستند و اینها که ساخته اند بت پرستی است و بتخانه است تا بیهوده مشتی زباله درست شود گویی هر خرابی پیدا شود از همۀ اینها گذشتیم خانۀ کعبه جز چهار دیوار سنگی و حجرالاسود جز یک سنگ سیاه و صفا و مروه جز دو کوه کوچک نیستند چه شد که در هر سالی کم و بیش صد هزار جمعیت مسلمین دور آن سنگها طواف می کنند و آن سنگ سیاه را می بوسند و استلام می کنند و بین صفا و مروه سر و پای برهنه می دوند و سعی می کنند و هیچ کس به واسطه این اعمال خانه پرست و سنگ و کوه پرست نشد و همه آن را عبادت خدا می دانند آیا مسلمانان خدا را در آن خانه و پیرامون آن سنگها و کوهها پیدا می کنند یا آنکه چون خدا گفته اطاعت
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1223
اوست و عین توحید است پس خوب است کار را یک باره کنید و بگویید خانۀ کعبه را هم باید خراب کرد و با خدا بی وسیله خانه و سنگ سیاه و کوه پیوست.
راستی من روزی که کتاب توحید در عبادت سنگلجی را خواندم رسیدم به آنجا که می گوید چون انگشتر عقیق در دست کردن شرک است آن را بیرون آورده در راه حج به دور انداختم به مغز تهی از ادراک او خندیدم که این مرد پس مکه می رود چه کند و دور آن سنگها چرا می گردد معلوم می شود آنها را خدا می داند یا خدا را در آن خانه و سنگ سراغ دارد اگر بگویند آن اطاعت فرمان خداست اینها همه نیز اطاعت فرمان خداست وگرنه هیچ کس نه سنگ سیاه بی قیمتی را می پرستد و نه از انگشتر یاقوت و عقیق حاجت می طلبد...
شرک پنداشتن فقراتی از زیارت جامعه کبیره
گواه گفتار ما از قرآن خدا
یکی از چیزهایی که اینها به رخ دینداران می کشند زیارت جامعۀ کبیره است می گویند شما می خوانید مَنْ اَرادَ الله بَدَءَ بِکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ اِلَیْکُمْ بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمْ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ (این شرک نیست پس دیگر شرکی در دنیا نخواهد بود) من نمی دانم این شخص چه معنی برای این فقرات ساده تراشیده از پیش خود تا شرک از آن پیدا شده خوب بود اول می گفت معنی این عبارات چیست تا معلوم می شد از کجای آن شرک درآمده ما پیش بیان کردیم که شرک یا دو خدا قائل شدن یا عبادت دو خدا کردن یا عبادت بتی و ستاره ای به عنوان آنکه آن خدا یا صورت خداست کردن یا حاجت خواستن به این عنوان است اکنون ببینیم این عبارتها کدام یک از این معانی شرک را می پردازد تا ما زیارت جامعه را کنار گذاریم پس گوییم معنی فقرۀ اول (من اراد الله بدء
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1224
بکم) یک امر عادی ساده ای است و آن آن است که کسی که بخواهد خدا را بشناسد یا اطاعت و عبادت خدا را بکند اول باید پیش شما بیاید تعلیمات دینی و ترتیب عبادت را یاد گیرد از پیش خود بی دستورات خدایی که پیغمبر اسلام به شما تعلیم کرده نباید قیام به عبادت کند تشریفات عبادت خدا و برنامه نماز و روزه و حج و دیگر چیزها پیش شما است شما می گویید ما از پیش خود هر طور خواستیم عبادت خدا را بتراشیم نماز را ده رکعت خواندیم مانع ندارد از هر چیز خواستیم در ماه رمضان امساک کنیم کردیم فرق نمی کند و اگر تعلیمات دین و تشریفات دینداری را اول پیش کسی برویم یاد بگیریم شرک می شود مثلاً اگر به شما گفتند اگر اراده صحت دارید باید اول پیش طبیب بروید از این عبارت چه می فهمید جز این است که می فهمید اگر صحت خواستید باید از طبیب اول دستور بگیرید شما چرا این کلام ساده را پیش خود معنی می کنید تا آنکه مطلب را مثل حاکم شهر و دربان فرض کنید یا مثل شاه و وزیر گمان کنید آن وقت افترا و دروغ ببندید که می گویید (اگر کسی به حاکم شهر کار داشته باشد اول باید دربان را ببینید) کی می گوید...
سورۀ حج (آیۀ 27) وَ اَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَاْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَاْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ.
یعنی اعلان کن مردم برای حج کردن که بیایند پیش تو ای ابراهیم با پای پیاده و سواره از راههای دور و دراز شما می گویید حاجیان پیش ابراهیم اگر بروند مشرک می شوند پس خدای عالم در این دعوت مردم را به شرک خوانده و امر کرده ابراهیم مردم را در عبادت خدا که حج است اول پیش خود بخواند و این شرک است ولی ما می گوییم تکلیف مردم در آن روز که دعوت خدا را
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1225
می خواستند اجابت کنند این بود که اول پیش ابراهیم بروند که پیغمبر عصرشان بود و آداب و تشریفات حج را یاد بگیرند آنگاه حج کنند پس کسی که در آن روز خدا را می خواست یعنی می خواست عبادت کند یا معرفت به او پیدا کند باید اول پیش ابراهیم برود در زمان پیغمبر اسلام هم باید پیش پیغمبر رفت در زمان امامان هم اول باید پیش آنان رفت و از این جهت پشت سر عبارت زیارت بلافاصله این جمله است (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ) یعنی توحید خدا را از شما به درستی ما یاد گرفتیم.
خیانت نویسنده در نقل زیارت جامعه
یک نظر به زیارت جامعه کبیره
چون این عبارت معنی را خوب واضح می کرد و توحید خدا را هم می پروراند نویسندۀ خیانتکار عمداً و از روی عناد ذکر نکرده... از اینجا معنی (مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ اِلَیْکُمْ) روشن شد زیرا آن هم همین معنی را می پروراند با عبارت دیگر چیز دیگری که به رخ ما می کشند (بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمُ) است اینجا دیگر بکلی پای انسان با وجدان به گل می رود زیرا که با هر سریشمی بخواهیم برای این عبارت معنی شرک بسازیم ممکن نیست زیرا که در این کلام سه احتمال است که هیچ کدام با شرک کمتر مناسبتی ندارد اول که ظاهرتر است آن است که خداوند به شما فتح باب امامت کرده و با شما ختم آن کرده یعنی امامت از خانوادۀ شما به هیچ وجه خارج نیست اول امامان علی است او از شما هست آخر امامان حجة بن الحسن است او هم از شماست کجای این احتمال شرک یا نزدیک به شرک است مگر بگویید آنها را به امامت هم نباید شناخت احتمال دوم آن است که اول خداوند نور شما را خلق کرده و آخر کسی هم که جهان به او ختم می شود شما هستید این احتمال با آنکه شاید خلاف ظاهر هم باشد به شرک مربوط نیست لابد خدا یک موجودی را اول خلق کرده و آن هر کس باشد
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1226
مخلوق خداست و مخلوق خدا غیر از شریک خداست لکن شما چطور این عبارت را فشار دادید و از آن شرک چکاندید ما نمی دانیم خوب بود بیان کنید احتمال سوم آن است که خداوند به واسطۀ شما ابتدا به خلقت کرده و به واسطۀ شما ختم می کند خلقت را این احتمال نیز بعید است ولی فرضاً درست باشد به شرک چه ربط دارد.
این به وجدان ثابت است که همۀ موجودات جهان از خورشید عالم تاب گرفته تا جمادات و نباتات و حیوانات و دیگر اجزای این کارخانه برای نفع انسان و خاضع در تحت فرمان اوست چنانچه دنیای امروز ثابت کرد بعضی از آن را پس اگر کسی به مثل اعلای انسان بگوید خدا برای شما ابتدا و انتهای خلقت را کرده با شرک چه تناسب دارد و از اینجا آن عبارت دیگر هم که می گوید (وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنَ السَّماء) معلوم شود زیرا که واضح است که آمدن باران برای انسان و به نفع او است پس اگر خدا باران را برای مثل اعلای انسان نازل کند چه تناسب با شرک دارد تا گفته شود که (اگر این شرک نیست هیچ چیز شرک نیست) و در این عبارت نزول باران را به خدا نسبت داده نه به کسی دیگر شاید خود نویسنده یک معنایی از این عبارتهای شیرین ساده کرده باشند که از آن شرک تولید شده باشد آن وقت ما چه تقصیر داریم ممکن است شما بگویید شیعیان که می گویند لا اِلهَ اِلاَّ الله این الله اینجا به معنی علی است پس اینها مشرک و کافر هستند.
خوانندگان محترم خوب است با دقت یک نظری به زیارت جامعۀ کبیره که نویسندۀ یاوه گو اینقدر آن را مورد نکوهش قرار داده بکنند تا انگاره گفتار اینها درست به دست آید و بدانند دینداران با چه اشخاصی به حکم ضرورت و ناچاری باید سخن
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1227
بگویند و طرف سؤال و جواب شوند مگر ما در همین زیارت نمی خوانیم این کلمات را (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ الله ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ کَما شَهِدَ الله ُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ و اوُلوُالْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَالْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّدًا عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضی تا آنکه در وصف ائمه می گوییم وَ اَشْهَدُ اَنَّکُمُ الْاَئِمَّةُ الّراشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ).
اکنون این زیارت را با این اقرارهای صریح به توحید خدا و رسالت پیغمبر و امامت امامان باید گفت مندرجاتش شرک است و آیا در کدام محکمه و دادگاه انصاف و وجدان و انسانیت باید این دروغ بندیها و هرزه گوییها محاکمه شود آری این کلمات را هم با یک خیال مالیخولیا می توان معنی شرک از آنها کرد مثلاً بگوییم اشهد انکم الائمه یعنی شماها خدا هستید و امام را به معنی خدا بگیریم آن وقت ختم مذاکرات می شود.
پرستش پیامبران به جای خداوند
خیانت در نقل روایت کافی
بعضی از این بیدادگران دروغی روشن به دینداران می بندد و می گوید (پس از آنکه پیمبران مردم را به منظور اصلی یعنی توحید راهنمایی کردند چیزی نگذشت که به یاد هندوستان افتادند و گفتند ما که نمی توانیم خدای پیمبران را نه به چشم و نه به دست و نه در خیال بیاوریم از آن طرف سخن آنها را هم نمی توان نشنیده گرفت پس می گوییم خدای پیمبران مال آنها و خود آنها هم مال ما تا بتوانیم دور قبرشان پنجره گذاریم و در پنجه بگیریم باری اگر نشد خود را به آن رسانیم می توانیم آنها را در ذهن خود حاضر کینم).
پس شروع می کند به پاسخ این گفتار خوب است که خوانندگان محترم پارسی زبان ما همه در مرکز تشیع و در ناف مملکت شیعه بزرگ شده و عقاید شیعیان را خوب می دانند و نمی توان آنها را
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1228
اسباب دست کرد و عقل و هوش آنها را دزدید اکنون شما در خیابانها و برزنها از هر یک از افراد پیروان این مذهب می خواهید پرسش کنید که آیا شما خدا را کار ندارید و برای پیغمبران گذاشتید فقط پرستش و ستایش پیمبران می کنید و این نماز و روزه و حج و دیگر عبادات همه برای پیغمبر است یا امام اگر یک پیر زن شیعه با شما در این سخن موافقت کرد یا یک پشت کوهی سخن شما را پذیرفت این سخنان راست است و ما از همان راه که آمدیم برمی گردیم...
یکی از دستاویزهای این ماجراجویان آن است که (در کافی که یکی از چهار کتاب معتبر است می نویسد خدا عالم را آفرید و اختیار آن را با محمد و علی و فاطمه گذاشت) ولی بعد هم چنانکه می دانید به این شماره افزوده شده تا امروز که در کمتر شهر و دهی است یک یا چند بتخانه بر پا نباشد.
... اینک ما عین روایت را با نشانی می نویسیم و برای پارسی زبانان ترجمه می کنیم و حکمیت را به وجدان پاک خوانندگان محترم واگذار می کنیم.
کتاب مرآة العقول شرح کافی جلد اول صفحه 354 حدیث پنجم الحسین بن محمد الاشعری عن معلی بن محمد عن ابی الفضل عبدالله بن ادریس عن محمدبن سنان قال کنت عند ابی جعفر الثانی فاجریت اختلاف الشیعة فقال یا محمد ان الله تعالی لم یزل متفرداً بوحدانیته ثم خلق محمداً و علیاً و فاطمة فمکثوا الف دهر ثم خلق جمیع الاشیاء فاشهد هم خلقها و اجری طاعتهم علیها و فوض امورها الیهم فهم یحلون ما یشاؤن و یحرمون ما یشاؤن و لن یشاؤ الا ان یشاء الله تبارک و تعالی ثم قال یا محمد هذه الدیانة التی من تقدمها مرق و من تخلف عنها محق و من لزمها
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1229
لحق خذها الیک یا محمد.
یعنی محمد بن سنان گفت من پیش حضرت جواد(ع) بودم و از اختلاف شیعه سخن راندم فرمود ای محمد همانا خدای تعالی همیشه فرد بوده در یکتایی پس خلق کرد محمد و علی و فاطمه را آنها هزار دهر مکث کردند پس خلق کرد همۀ اشیاء را و آنها را مطلع کرد بر خلق اشیاء و واجب کرد اطاعت ایشان را بر آنها و تفویض کرد امر آنها را به ایشان پس ایشان حلال می کنند هر چه را که می خواهند و حرام می کنند هر چه را که می خواهند و هرگز نمی خواهند مگر آنچه را که خدا می خواهد پس حضرت جواد(ع) گفت ای محمد این است آن دینی که هر کس زیاده روی کند از اسلام خارج می شود و هر کس تخلف از آن کند دینش باطل می شود و هر کس ملازم آن باشد ملحق می شود به دینداران تو نیز ای محمد بگیر این را.
این است حدیثی که این یاوه سرا به دینداران نسبت شرک را به واسطۀ آن می دهد آیا برای توحید بهتر از این عبارت که خدا همیشه متفرد و یکتاست چه بگوییم آیا کسی بگوید نور پیغمبر و علی و فاطمه را خدا قبل از هر چیز خلق کرده مشرک است لابد خدا یک چیزی را اول خلق کرده آن چیز آب باشد یا خاک باشد یا انسان باشد چه فرق می کند هیچ کدام شرک نیست آیا اطاعت پیغمبر و علی و فاطمه واجب بودن شرک است آیا از این تفویض امر اشیاء پس از آنکه ذکر می کند خدا طاعت آنها را واجب کرد و پشت سر آن می گوید هر چه را حلال و حرام می خواهند بکنند می توانند مقصود جز اختیار احکام است اکنون می آییم سراغ اینکه آنها چطور حلال می کنند و حرام می کنند خود امام فرموده هرگز آنها از پیش خود چیزی را حلال و حرام نمی کنند آنچه را
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1230
خدا حرام کرده آنها هم حرام می کنند و آنچه را خدا حلال کرده آنها هم حلال می کنند روی هم رفته این کلام سر تا پا راستی و درستی جز این معلوم می شود که اینها تابع خدا هستند و هیچ اراده نمی کنند مگر آنکه خداوند اراده کند و آنها تحلیل حلال خدا و تحریم حرام خدا را می کنند و جملۀ کلام آنکه نشر احکام خدا تفویض به آنها شده و این با شرک کمتر ربطی ندارد شما می گویید نشر احکام و بیان حلال و حرام را به آنها واگذار نکرده پس کی باید نشر احکام کند.
شرک شمردن شفاعت
شفاعت و دخالت غیر در فعل خداوند
منافات شفاعت با اراده ازلی خداوند
پاره ای از گفته های قرآن برای گواهی
مضمون این روایت همان مضمون آیۀ 59 از سورۀ نساء «اَطیعوُا الله َ وَ اَطیعوُا الرَّسوُلَ وَ اُولِی الْاَمرِ مِنْکُمْ» بیشتر نیست...
از چیزهایی که در این اوراق بی سر و پای خود می نویسد آن است که خدا مگر مانند آخوند مکتب است که وقتی شاگرد را به فلک بست خیلی می زند مگر اینکه دیگری بیاید و میانجیگری بکند «تعالی الله عما یقول الظالمون علواً کبیراً».
ریشۀ این سخن از وهابیه است آن هم گویا راجع به شفاعت جستن از مردگان است پس از آن بعضی نویسندگان مصر این سخن را به طور دیگر بیان کرده و شفاعت را به طور کلی انکار کرده معنی شفاعت را پیش خود عبارت از تعلیمات انبیا دانسته...
ما اشکالاتی که در باب شفاعت می شود کرد یکان یکان می شماریم و پاسخ از آنها می دهیم:
1ـ طلب شفاعت کردن از مردگان شرک است.
جواب این اشکال سابقاً مفصل گذشت و ما روشن کردیم که شفیعان بعد از رفتن از این دنیا مرده نیستند بلکه زندگی مردگان یعنی ارواح آنان و خلود آنها در آن عالَم و احاطۀ آنها به عالم از امور مسلمه است هم در فلسفۀ قدیم و هم پیش فلاسفۀ روحی
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1231
اروپا بر فرض به قول اینها پیغمبر و امام بعد از مردن چون چوب و سنگ و دیگر جمادات است شفاعت خواستن از آنها چرا شرک باشد منتها آنکه کار بیهودۀ لغوی است.
2ـ شفاعت خواستن دخالت دادن غیر است در کارهای خدایی و این شرک است. جواب این سخن آن است که شفاعت کار خدایی نیست زیرا شفاعت در حقیقت دعا کردن پیغمبر و امام است که خداوند گناه کسی را ببخشد و این کار بنده است نه خدا و ما پیشتر میزان کار خدایی را و فرق بین کار خدائی و خلقی را روشن کردیم و گفتیم کارهایی است که بی قوۀ مکتسبه از دیگری انجام گیرد و معلوم است که شفاعت امری است که به اذن خدا واقع می شود و رتبه ای است که خدا به شفیع می دهد.
3ـ که اشکال این لجام گسیختگان است آن است که شفاعت و میانجیگری کردن با مقام خدایی منافات دارد و به گفتۀ دینداران خدا مثل آخوند مکتبی است که تا میانجی پیدا نشود دست از کار خود برندارد جواب آن است که این اشکال تا این اندازه باشد حرفی بی دلیل و گفتاری بیحاصل است و بنا به گفته شما باید بندگان را تعلیم هم نکند زیرا تعلیم شغل آخوند مکتبی است پس تمام شرایع و ادیان را باید بیهوده بدانیم و دست از دستوارت پیمبران برداریم بلکه خدا را باید موجود هم بدانیم زیرا آخوند مکتبی نیز موجود است دینداران می گویند شما هم خدا را یک آخوند مکتبی لجوجی می دانید که هر کس را به چوب بست تا آخر باید بزند و رحمت و بخشایش در کار نباید باشد سخن درست آن است که این سخن تا اینجا سخنی نارواست و اشکالی بچگانه است از این جهت ما آن را به بیان دیگر ذکر می کنیم.
4ـ آنکه شفاعت منافی با ارادۀ ازلی خدایی است و لازم آن
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1232
برگشتن خدا است از تصمیم خود و این منافی با مقام خداست.
جواب آن است که این سخنی است که در کتابهای فلسفه از قبیل کتابهای شیخ الرئیس ابو علی و محقق عظیم الشأن داماد و فیلسوف بزرگ اسلام صدرالمتألهین ذکر شده و جواب آن به تفصیل در آن کتب است و این اشکال نه بس به شفاعت شده بلکه به استجابت دعاها و پذیرفتن توبه که هر یک از واضحات تمام آیینها و قرآن همۀ آنها را ذکر کرده است شده و جملۀ کلام آنکه این امور مستلزم بداء است و آن منافی مقام خداست و جان جواب آن است که تصمیم ازلی پذیرفتن شفاعت و دعا و توبه است پس تغییر نمی کند تصمیم و چون این سخنی است علمی با پایه های فراوان که از انگارۀ فهم بیشتر مردم بیرون است ما به تفصیل آن نمی پردازیم و جواب سخن اینان را با سخنان عامیانه مثل خود آنها می دهیم وگرنه بیشتر این بحثها تحلیل علمی دقیق دارد که دست این کودکان بیخرد از دامن آن کوتاه است.
اینک ما می گوییم به گفتۀ شما خدا توبه را هم باید نپذیرد و دعا را هم قبول نکند...
این یاوه گوها دست کم یک مرتبه قرآن نخواندند که ببینند خدای جهان دربارۀ شفاعت چقدر آیه فرستاده و با صراحت لهجه آن را گوشزد مردم کرده تا با کمال جرأت نگویند «تعالی الله عما یقول الظالمون علواً کبیراً» ما اینک چند آیه از گفته های خدا می آوریم و از شما حکمیت می طلبیم.
سورۀ بقره (آیۀ 255) مَنْ ذَاالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِه سورۀ انبیاء (آیۀ 28) وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَن ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونْ سورۀ والنجم (آیۀ 26) وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئًا اِلاّ مِنْ بَعْدِاَنْ یَاْذَنَ الله ُ لِمَنْ یَشآء وَ یَرْضی.
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1233
معنی آیۀ اول آن است که کی است آنکه شفاعت کند پیش خدا مگر آنکه با اذن او باشد (آیۀ دوم) و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که خدا راضی باشد (آیۀ سوم) و چقدر از ملائکه ها در آسمانند که سود نکند شفاعت آنها به هیچ وجه مگر پس از آنکه خدا اذن بدهد برای کسی که بخواهد و راضی باشد.(650)
* * *
کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 1234