ظاهر و باطن

ظاهر و باطن

‏ ‏

‏ ‏

همه ظهورها، ظهور اوست

‏او ـ جلّ و علا ـ اوّل و آخر و ظاهر و باطن است هُوَ الأوّلُ و الآخِرُ و‏‎ ‎‏الظّاهِرُ و الْباطِن‏‎[1]‎‏ أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّی یَکُونَ‏‎ ‎‏هُوَ الْمُظْهِرُ لَکَ، مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ و مَتی‏‎ ‎‏بَعُدْتَ حَتّی تَکُونَ الآثارُ هِیَ الّتی تُوصِلُ اِلَیْکَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لاتَراکَ‏‎ ‎‏عَلَیْها رَقِیباً.‏‎[2]‎

‏غایب نبوده ای که تمنا کنم ترا‏

‏پنهان نئی ز دیده که پیدا کنم ترا‏

‏    او ظاهر است و هر ظهوری ظهور اوست و ما خود حجاب‏‎ ‎‏هستیم. اَنانیّت و اِنیّت ماست که ما را محجوب نموده.(309)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 682

باطن به عزّ جلال، ظاهر به نور جمال 

‏الحمدلله المستکنّ فی حجاب العماء و المستتر فی غیب الصفات و‏‎ ‎‏الأسماء، الباطن المختفی بعزّ جلاله، والظاهر الغیر المحتجب بنور‏‎ ‎‏جماله، الّذی بقهر کبریائه محجوب عن قلوب الأولیاء، و بظهور‏‎ ‎‏سنائه یظهر فی مرائی الخلفاء.‏‎[3]‎‏(310)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ظهور در عین بطون، بطون در عین ظهور

‏«فالحقّ عیْن ما ظهر فی حال بطونه وَ عیْن ما بطن فی حال ظهورُِه».‏

‏     فی التّوقیع المبارک عَنْ موْلینا وَ سیّدنا صاحِب الأمر ـ عجَّلَ الله ‏‎ ‎‏فَرجَهُ وَ ارْواحنا لَه الْفداء ـ فی الأدْعیَة الرّجبیّة یا باطناً فی ظهوُره وَ‏‎ ‎‏ظاهِراً فی بُطونِه وَ مکنُونه‏‎[4]‎‏ صَدق وَلیّ الله ـ رُوحی فداه ـ قال‏‎ ‎‏شیخنا العارف ـ دامَ ظِلّه ـ وَالصّوَر المرآتیّة مثال ذاک الظّهُور وَ‏‎ ‎‏البطُون، فَانّ المرآة ظاهِرة بهذِهِ الصُّوَر وَ هیَ باطنَة ایضاً بهذه الصُّور‏‎ ‎‏فانّها عیْن المرْآة الظّاهرة وَ هی محتجبة بها فانّه لایمْکن رؤیة المرْآة‏‎ ‎‏بنفْسهِ لاحتجابها بها وَ کذا الحال فالصّور الذّهنیّة.‏‎[5]‎‏(311)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 683

حضور خداوند در ظاهر و باطن عوالم

‏«ایْ وَجاء القَلْب المحمَّدی بقوْله لوْدلیتم بحبْل لهبط عَلی الله ِ فاخبر‏‎ ‎‏انّ الله فی باطِن الأرض کما إنّه فی باطِن السَّماءِ...».‏

‏     قوله: فی باطِن السّماءِ بَل المقصُود و المناسب للْمقام‏‎ ‎‏المحمَّدی هُو الأَخبار عنْ انّ الله فی باطِن العوالم و ظاهِرها فهوَ‏‎ ‎‏تعالی ظاهِرٌ فی عیْن کونِه باطِناً وَ باطِنٌ فی عیْنِ کوْنِه ظاهِراً کَما قال‏‎ ‎‏تَعالی شَأنهُ هُوَ الأوّل وَ الآخر وَالظّاهِر و الباطِن‏‎[6]‎‏ وَ عَن موْلینا‏‎ ‎‏صاحب الأمْرِ ـ روُحی لهُ الْفداءُ ـ فی توقیعاتِه یا باطِناً فی ظهوُرِه وَ‏‎ ‎‏ظاهِراً فی بطوُنِه وَ مَکْنوُنِه.‏‎[7]‎‎[8]‎‏(312)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

ظهور و بطون حق و ظهور و بطون عالم 

‏قوله: اذ هُوَ الظّاهِر وَ هو باطنها، اسْتدلال بقوله تَعالی هُوَ الأوّل وَ‏‎ ‎‏الآخِر وَ الظّاهِر وَ الباطِن‏‎[9]‎‏ عَلی ما هُوَ بصَدَد تحْقیقِه من انّ العالَم‏‎ ‎‏ظاهر الحقّ فَانَّ الظّهُورَ اذَا اختصَّ بالحقّ وَ کذا البطوُن لمْ یکن لأحَد‏‎ ‎‏ظهوُر وَ لابطوُن فیکون صُوَر الخَلائِق ظهوُر الحقّ لاظهوُرها و‏‎ ‎‏باطنها بطوُنه لا بطوُنها فَالعالم غیب ما ظهر و الحقّ ما غاب و الغیب‏‎ ‎‏بمعْنی عدم الوجوُد مُطلقاً لا وجود غیبیّ باطنیّ.‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 684

‏     «فَالآخر عیْن الظّاهِر وَ الباطِن عین الأوّل».‏

‏     قوله: فالآخر عیْن الظّاهر، و بنَظر آخر الظّاهِر عیْن الباطن وَ‏‎ ‎‏الأوّل عیْن الآخر فهُوَ ظاهِر منْ حیْث هوَ باطِن وَ بالعَکْس وَ اَوّل منْ‏‎ ‎‏حیْث هُو آخر وَ بالعَکْس.‏‎[10]‎‏(313)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

تفاوت اسم باطن با بطون هویت غیبیه احدیه 

‏البطون و الغیب اللّذان نسبنا هما إلی هذه الحقیقة الغیبیّة لیسا‏‎ ‎‏مقابلین للظهور الّذی من الصفات فی مقام «الواحدیّة» و الحضرة‏‎ ‎‏الجمعیّة؛ ولا «الباطن» هو الّذی کان من الأسماء الإلهیّة الّذی هو‏‎ ‎‏من أمّهات الأسماء الحقیقیّة. فإنّ البطون الّذی من الأوصاف‏‎ ‎‏القدسیّة و «الباطن» الّذی من الأسماء الربوبیّة، کلّ واحد منهما‏‎ ‎‏التجلّی بذلک المقام؛ و هما متأخّران عن تلک الحضرة. بل التعبیر‏‎ ‎‏بمثل هذه الأوصاف و الأسماء لضیق المجال فی المقال. فالحقیقة‏‎ ‎‏الّتی قلب الأولیاء عن التوجّه إلیها محروم، کیف یمکن أن یعبّر عنها‏‎ ‎‏بما کان من مقولة المفهوم؟ و نعم ما قیل: ‏

‏ ‏

‏«ألا إنّ ثوباً خیط من نسج تسعة‏

‏ ‏‏و عشرین حرفاً من معالیه قاصر»‏


کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 685

‏     ‏‏فاللفظ قاصر، و المتکلّم أبکم، و السامع أصمّ. کما قیل بالفارسیّة:‏

‏ ‏

‏«من گنک خوابدیده و عالم تمام کر‏

‏ ‏‏من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش».‏‎[11]‎‎[12]‎‏(314)‏

‏ ‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

نفی ظهور از غیر حق 

‏همین آیۀ شریفه هُوَ الاَوّلُ وَ الاخِرُ و الظاهر و الباطِنُ‏‎[13]‎‏ انسان خیال‏‎ ‎‏می کند که خوب، اول خلق، الله است و آخر هم همان است، و‏‎ ‎‏عرض می کنم که ظاهر هم به حسب آثارش است و باطن هم به‏‎ ‎‏حسب اسمائش. لکن اصلاً این مسئله این نیست که ما می فهمیم و‏‎ ‎‏فهمیده اند، مسائل بیش از این مسائل است. «هُوَ الظاهر» اصل‏‎ ‎‏ظهور را به غیر خودش می خواهد نفی کند از غیر خودش، ظهور‏‎ ‎‏مال اوست. واقع مطلب همین است، منتها فهم این معنا که ظهور،‏‎ ‎‏ظهور اوست و عالم و تمام هستی ظهور اوست، فهم این مشکل‏‎ ‎‏است. و هُوَ مَعَکُمْ که در همین آیات وارد شده است، «معکم»‏‎ ‎‏یعنی همراه ماست، او اینجاست و ما اینجا. این معیت، مثلاً‏‎ ‎‏فلاسفه «معیت قیّومیّة» می گویند، قیّومیّة ولی مسئله را حل‏‎ ‎‏می کند؟ مثل معیت علت و معلول است؟ مثل معیت جلوه و‏‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 686

‏ذی جلوه است؟ مسائل این نیست. متعمّقین آخرالزمان هم به‏‎ ‎‏اندازه عمق ادراکشان بهتر از دیگران فهمیده اند.(315)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتوحید از دیدگاه امام خمینی (س) (ج. 2)صفحه 687

  • . حدید / 3.
  • . آیا ممکن است برای غیر تو از ظهور نصیبی باشد که برای تو نیست تا اینکه او وسیله ظهور تو گردد؟ کی غایب بوده ای که نیازمند برهانی باشی تا به تو دلالت کند؟ و کی دور بوده ای که آثار [مخلوقات] وسیله رسیدن به تو نشوند؟ [هرگز چنین نیست و] کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند (فرازی از دعای امام حسین در روز عرفه).
  • حمد خدایی را که در حجاب عماء نهان است و در غیب صفات و اسما مستور، به [سبب] عزّ جلالش باطن و مختفی است و به [واسطه] نور جمالش ظاهر غیر محجوب، خدایی که به سبب قهر کبریایش، از قلوب اولیا محجوب است و به واسطۀ ظهور نور و درخشش اش در آینۀ جانشینان ظاهر.
  • . کتاب الاقبال؛ ص 643.
  • «حق در حال بطونش همان گونه است که در ظهورش و در حال ظهورش، همان گونه است که در حال بطون».      در توقیع مبارک مولا و آقایمان صاحب الامر ـ عجل الله تعالی فرجه و ارواحنا الفداء ـ در دعاهای رجبیّه آمده: «ای باطن در ظهورش و ای ظاهر در بطون و مکنونش» و ولیّ خدا ـ که جانم فدایش باد ـ درست فرمود. شیخ عارف ما ـ دام ظلّه ـ فرمود: صور آینه ای، مثالی برای این ظهور و بطونند؛ زیرا که آینه به وسیلۀ این صور ظاهر است در عین حال که به وسیلۀ همین صورتها پنهان است، پس صور، عین آینۀ ظاهر است و آینه به وسیله این صورتها در حجاب شده است؛ پس به خاطر پوشیده شدن آینه به وسیله صورتها و تصاویر، نمی توان خودِ آینه را دید؛ و مطلب در صورتهای ذهنی نیز به همین ترتیب است.
  • . حدید / 3.
  • . کتاب الاعمال؛ ص 643.
  • «یعنی قلب محمدی این کلام را که اگر با ریسمانی فرود آیید، هر آینه بر الله فرود می آیید آورده و به وسیله آن خبر داده که الله در باطن زمین است؛ چنانچه که در باطن آسمان است...».     اینکه گفته: «در باطن آسمان است»، [برداشت صحیح و کاملی نیست] بلکه منظور از خبر و آنچه مناسب با مقام محمدی (ص) است، بیان این مطلب است که «الله » در باطن و ظاهر عوالم است؛ پس حق تعالی ظاهر است در عین باطن بودنش، و باطن است در عین ظاهر بودنش، چنانچه حق تعالی شأنه، فرموده: «اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن» و از مولای ما صاحب الامر ـ روحی له الفداء ـ در یکی از توقیعات ایشان چنین آمده: «ای آنکه در ظهورش، باطن است و در بطون و مکنونش، ظاهر».
  • . حدید / 3.
  • این سخن ابن عربی: زیرا خداوند ظاهر است و حق تعالی، باطن صور عالم است. استدلالی است به سخن حق تعالی که: اوست اوّل و آخر، و اوست ظاهر و باطن، با توجه به آنچه که ابن عربی در پی تحقیق در آن است، اینکه عالم، ظاهر حق است.     پس، [باید دانست] که وقتی ظهور و بطون به حق اختصاص یابد، هیچ کس ظهور و بطونی ندارد و صورت مخلوقات ظهور حق است نه ظهور خودشان و باطن بودن صور، بطون حق است نه بطون آنها، چرا که عالم غیب است و هرگز ظهور ننموده است و حق ظاهر است و هرگز نهان نبوده است و «غیب» به معنی عدم وجود به طور مطلق است نه به معنی وجود غیبی باطنی.     پس، آخر عین ظاهر است و باطن عین اوّل، آخر عین ظاهر است و با دید دیگر، ظاهر عین باطن است و اوّل عین آخر. پس، او ظاهر است از همان نظر که باطن است و بالعکس و اوّل است از همان نظر که آخر است و بالعکس.
  • . منسوب به شمس تبریزی.
  • بطون و غیبی که به این حقیقت غیبی نسبت دادیم مقابل «ظهوری» که از صفات در مقام واحدیت و حضرت جمعی است نمی باشد و نه «باطن» آن باطنی است که از اسمای الهی و از امهات اسمای حقیقی است.     پس، بطونی که از وصفهای قدسی است و باطنی که از اسمای ربوبی است، هر یک تجلی به آن مقامند و متأخر از آن حضرت می باشند، بلکه اصلاً تعبیر کردن به امثال این اوصاف، به سبب تنگی مجال برای بیان است، و چگونه ممکن است که بتوان از حقیقتی که قلب اولیا نیز از دریافتش محروم مانده است با چیزی از مقولۀ مفاهیم تعبیر کرد؟ و چه خوب گفته اند که: حقاً لباسی که از نخ بیست و نه حرف دوخته شده، بر [قامت] بزرگیهای او، کوتاه است. فلذا، لفظ قاصر است و گوینده گنگ و شنونده کر، چنانچه در زبان فارسی گفته اند: من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر           من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
  • . حدید / 3.