تو روح الله ...
تو آن سروی که چون سر برکنی سرها بیارایی
وگر سرور شدی آئین سرورها بیارایی
به نقاش ازل مانی، که با نقشی جهان آرا
چمن ها با گل و سرو و صنوبرها بیارایی
نه هرکو کاروان راند، رموز رهبری داند
تو روح الله رهی داری که رهبرها بیارایی
بدین شوق شهادتها چه بیم از لشکر کافر
که هرآنی تو آن دانی که لشکرها بیارایی
همان تیغ جهاد و خطبه های مسجد کوفه ست
که رنگین می کنی محراب و منبرها بیارایی
به روزن های چشم و دل همه نور جمال توست
به هر روزن تو منظوری و منظرها بیارایی
تو بودی آفتاب از مغرب، آن کو در حدیث آمد
به کشورها گذر کردی که کشورهای بیارایی
حضورج. 95صفحه 177
اگر خاور به خورشیدی درخشان می کند آفاق
تو آن خورشید رخشانی که خاورها بیارایی
کجا با مشک و عنبر کلک مشکین تو آرایند
تویی کز خطّ مشکین مشک و عنبرها بیارایی
سید محمد حسین شهریار
حضورج. 95صفحه 178