بنوشان و بنوش

‏به مناسبت میلاد پیامبر رحمت (ص)‏

بنوشان و بنوش

‎ ‎

‏ ای دل، از غصه بیاسای که شد نوبت نوش‏

‏سینه با یاد نشاط آورش افتاد به جوش‏

‎ ‎

‏کیست در زمره مستان که نه با یادش مست‏

‏چیست در عالم هستی که نه سر تا پا گوش‏

‎ ‎

‏نظم هر ذره گواهی دهد از علم و حیات‏

‏جملگی حجت حق اند چه گویا چه خموش‏

‎ ‎

‏بر لب ساکت اشیاست هزاران فریاد‏

‏درک این نکته بود فارق انسان و وحوش‏

‎ ‎

‏شور و حالی که برآید به دل از بانگ سکوت‏

‏کی شود حاصل از آوای نی و چنگ و خروش‏

‎ ‎

‏گر چه حق بود عیان، باز رسید از سر لطف ‏

‏رهنمایان دگر همره پیغام سروش‏

‎ ‎

‏تا شود عقل رها از غل و زنجیر غرور‏

‏آمد از بارگه دوست بسی باده فروش‏

‎ ‎

‏آخرین ساقی میخانه وحدت احمد ‏

‏عالم از جوشش آن رحمت بی حد مدهوش‏

‎ ‎


حضورج. 95صفحه 172
‏شد ز اندیشه او دین و خرد هم پیمان ‏

‏عشق و عقل آمده در مکتب او هم آغوش‏

‎ ‎

‏کرده با صدق و یقین خیمه حکمت بر پا‏

‏بهر تکریم بشر بار رسالت بر دوش‏

‎ ‎

‏زخمه بر فطرت خوابیده انسان زد و گفت‏

‏ای که عهد ازلی کرده فراموش بهوش‏

‎ ‎

‏تو زملک دگری مانده در این شهر غریب‏

‏قرب او را بطلب ،خویشتن ارزان مفروش‏

‎ ‎

‏هان در این دار مکافات مرنجان و مرنج‏

‏تا تو را فرصت جامی است، بنوشان و بنوش‏

‎ ‎

‏دیده نادیده بیانگار وبه عیب دگران‏

‏بی تمنا بنه از روی کرامت سر پوش‏

‎ ‎

‏هم دل از شائبه شرک و ریا کن تطهیر‏

‏هم به تسکین دل مردم بی سامان کوش‏

‏ ‏

‏تا ابد مکتب او راه نجات است" ندا"‏

‏نشود نور حق از باد حوادث خاموش‏

‏ ‏

‏محمدعلی خسروی (ندا)‏

‏ ‏

حضورج. 95صفحه 173