مقدمه ناشر

ریاست محترم (وقت) جمهوری اسلامی آیت الله هاشمی رفسنجانی

مصاحبه با آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم (وقت) جمهوری اسلامی

‏ ‏

□ با تشکر از اینکه وقت گرانبهای خویش را در اختیار ما قرار دادید، لطفاً دربارۀ سابقۀ آشنایی خود با مرحوم حاج احمدآقا مطالبی بفرمایید. 

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏تا آنجایی که من یادم هست ما با خانوادۀ امام به طورکلی یک مقدار از دور، از زمانی‏‎ ‎‏که در همان کوچه ای که امام منزلشان بود؛ یعنی کوچه یخچال قاضی، ما هم در همان‏‎ ‎‏کوچه، منزل اخوان مرعشی - که حالا آنها هم هنوز همان خانه هستند، آنجا بودیم. من اول‏‎ ‎‏طلبگی ام بود که از دور، امام را شناختیم به خاطر همسایگی - طبعاً مثلاً در حد اسم با‏‎ ‎‏خانوادۀ امام هم آشنا شده بودیم. در زمانی که مبارزات شروع شد و ما در خدمت امام‏‎ ‎‏بودیم، بیشتر نزدیک شدیم، آن وقت حاج احمدآقا هنوز کوچک بود. زیرا من شاید بیش‏‎ ‎‏از ده سال از احمدآقا بزرگتر بودم. ایشان آن موقع هنوز درس می خواند. دانش آموز بود.‏‎ ‎‏کم کم که بنا شد احمدآقا طلبه شود و طلبه شد یک تناسب صنفی هم پیدا کردیم. ما قبل از‏‎ ‎‏آن با مرحوم شهید حاج آقا مصطفی آشنا بودیم. ایشان از ما بزرگتر بودند. ‏

‏در جریان مبارزه که احمدآقا وارد شده بود، بعد از اینکه امام را تبعید کردند، و حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی را هم تبعید کردند، طبعاً ما نزدیکترین و طبیعی ترین وسیله مان برای ارتباط با ‏‎ ‎‏امام، احمدآقا بود. دائماً هم کار داشتیم. یا می خواستیم نظر امام را در مسائل بدانیم یا‏‎ ‎‏می خواستیم پیغامی به امام بدهیم. البته راههای مختلفی برای این منظور بود، ولی بهتر از‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 24
‏همه راهی که خیلی مطمئن عمل می شد، احمدآقا بود. در طول مدتی که با حاج احمدآقا‏‎ ‎‏کار می کردیم، هم اطمینانی به وجود آمده بود، اطمینان سطح بالایی، و هم آشناییها قویتر‏‎ ‎‏شد. سالهای آخر مبارزه، ما بازداشت شدیم و در زندان بودیم و این رابطه کم شد. فقط‏‎ ‎‏در حد پیغام و از دور بود. وقتی که ما از زندان آزاد شدیم، احمدآقا خدمت امام در نجف‏‎ ‎‏بود. ‏

‏در پاریس، ارتباطمان دوباره شروع شد، از طریق تلفن و دیگر ارتباطات رسمی و‏‎ ‎‏علنی. با برگشتن امام، با توجه به نقشی که حاج احمدآقا داشتند در شکل گرفتن مسائل‏‎ ‎‏اوایل انقلاب و همچنین نقشی که من داشتم این آشناییها و همکاریها به مرحلۀ عملی تر و‏‎ ‎‏خیلی ملموس و وسیعتری رسید. ‏

‏ ‏

‏ ‏

□ شما فرمودید که قبل از انقلاب که حضرت امام در نجف بودند و حاج احمدآقا در ایران بود، با هم ارتباط داشتید. این ارتباط در چه زمینه هایی بود؟ و اگر مسائلی را مطرح بفرمایید در این باره متشکر خواهیم شد. 

‏ ‏

‏مطالبی در این زمینه وجود دارد، مثلاً شیوه های ارسال پیام برای امام و کارهایی که‏‎ ‎‏توی مبارزه داشتیم، و من در سطح کلی فقط می گویم. یعنی کارهایی که آن موقع‏‎ ‎‏می کردیم، بیشتر اعلامیه بود یا رسیدگی به خانواده ها و نیازهای مبارزین، یا پیدا کردن‏‎ ‎‏نیروهای جدید. انواع کارهایی که می کردیم، قسمتهایی بود که با حاج احمدآقا کار‏‎ ‎‏می کردیم. البته در آن زمان به طور علنی نمی توانستیم کار بکنیم. این نوع کارهای ما همه‏‎ ‎‏غیر رسمی و غیر علنی بود و نمود خارجی نداشت، با یک مقدار احتیاط. زیرا بالاخره‏‎ ‎‏ایشان شناخته شده بود به عنوان پسر امام، طبعاً زیر نظر بود. من هم به عنوان کسی که‏‎ ‎‏زندان رفته بودم و مورد توجه ساواک بودم، حرکاتم زیر نظر بود. پس لازم بود این‏‎ ‎‏ملاقاتها، مذاکره ها و ارتباطها را مخفی نگه داریم و یک پوششهایی برایش درست کنیم که‏‎ ‎‏چنین پوششی هم بین ما و احمد آقا کم بود. لذا ارتباطمان را محدود می کردیم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 25
□ وقتی امام در پاریس بودند، شما آنجا نرفتید. ارتباط کاری شما چگونه بود؟

‏ ‏

‏بله، من به پاریس نرفتم، اما اکثر دوستان ما رفتند. ما اینقدر کار در ایران به سرمان‏‎ ‎‏ریخته بود که فکر می کردیم یک سفر چند روزه به پاریس موجب می شود به کارها آسیب‏‎ ‎‏برسد. بعلاوه با بودن دوستانی که از ایران می رفتند و بخصوص با بودن حاج احمدآقا در‏‎ ‎‏کنار امام، خیلی هم نیازی نمی دیدیم که ما در پاریس باشیم. البته تمایلات شخصی بود که‏‎ ‎‏آدم دلش می خواست برود و امام را زیارت کند. زیرا خیلی وقت بود که امام را ندیده‏‎ ‎‏بودم. چند سال قبل و پیش از آنکه به زندان بروم، فکر می کنم سال 53 یا 54 بود که رفتم‏‎ ‎‏از طریق سوریه با گذرنامۀ جعلی که شهید محمد منتظری برایم درست کرد. (ایشان آنجا‏‎ ‎‏بود و شناسنامه ها و تذکره های زیادی داشت. یکی از کارهایش این بود که تذکره درست‏‎ ‎‏می کرد برای افراد) برای ما هم یکی درست کرد. ما را از سوریه برد. خیلی آسان رفتیم‏‎ ‎‏بغداد و از بغداد ما را به نجف برد، امام را زیارت کردیم. ‏

‏آن موقع حاج آقا مصطفی آنجا بودند. به نظرم حاج احمدآقا نبودند. هم امام را زیارت‏‎ ‎‏کردیم، هم حاج آقا مصطفی را. وقتی که برگشتم مرا گرفتند. دیگر حاج احمدآقا را‏‎ ‎‏ندیدیم تا وقتی که انقلاب پیروز شد. وقتی هم که من از زندان بیرون آمدم، ایشان در ایران‏‎ ‎‏نبودند. ‏

‏وقتی که ایشان در پاریس بود ارتباطمان با تلفن و نامه بود. بعد از اینکه من از زندان‏‎ ‎‏بیرون آمدم توسعه پیدا کرد. با بودن ایشان در آنجا، خیلی هم لزومی نداشت که ماها‏‎ ‎‏برویم. ‏

‏ ‏

‏ ‏

□ این اطمینان میان شما چگونه درست شده بود؟ افرادی که در ایران بودند، مثل حضرتعالی، شهید مطهری، شهید بهشتی و... چگونه مطمئن بودید که با حضور حاج احمد آقا، کارها درست انجام می شود؟

‏ ‏

‏ما با هم کار کرده بودیم در گذشته. اصولاً این اعتماد بتدریج درست می شود، یک‏‎ ‎‏دفعه که به وجود نمی آید. البته پسر امام، خودش یک زمینۀ مناسبی بود برای اینکه زود‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 26
‏اعتماد بکنیم. وی در دوران مبارزه با ما کار کرده بود. ما هم برای اطرافیان و فرزندان امام‏‎ ‎‏شناخته شده بودیم. آن اعتماد زمینه اش قوی بود. ما با احمدآقا با اینکه کوچکتر از ما بود‏‎ ‎‏و توی کارها هم با شجاعت بیشتری وارد می شد اعتماد کاملاً خوبی داشتیم. یعنی‏‎ ‎‏سطحش در حدی بود که کارهای بسیار خطرناک را هم حاضر بودیم با هم در میان‏‎ ‎‏بگذاریم. و در این فاصله ای که هنوز امام نیامده بودند از پاریس، در اینجا تشکیلاتی‏‎ ‎‏تنظیم می شد. فرض کنید مثلاً شورای انقلاب تشکیل شده بود. گروههایی برای‏‎ ‎

‏اعتصاب، برای اداره راهپیماییها، برای رسیدگی به خانواده های شهدا و مصدومین، برای‏‎ ‎‏تکثیر و توزیع اعلامیه ها و پیامهای امام و برای دیگر کارها شکل گرفته بود. گروههای‏‎ ‎‏مختلفی بودند که با ما ارتباطاتی که با احمدآقا داشتیم، در اکثر این موارد با امام از طریق‏‎ ‎‏ایشان مشورت می شد. مثلاً هیئتی بنا بود به خوزستان برود برای حل مشکل نفت. زیرا‏‎ ‎‏کارکنان نفت اعتصاب کرده بودند و صنعت نفت تعطیل شده بود. از طرف دیگر‏‎ ‎‏می خواستند نفت صادر نشود و در نتیجه نفت مصرف داخلی هم تأمین نمی شد و پالایش‏‎ ‎‏نمی شد برای مصرف مردم. زمستان بود و مردم در زحمت افتادند و خیلی مشکل پیدا‏‎ ‎‏شد. هم رژیم در مشکل افتاده بود و هم مردم. امام به این نتیجه رسیدند، با مشورتهایی که‏‎ ‎‏با ماها داشتند، البته عمدتاً از طریق احمدآقا و مسافرانی که رفت و آمد می کردند. به این‏‎ ‎‏نتیجه رسیدیم که باید ما نفت داخلی را تأمین کنیم، و بنا شد هیئتی که می رود از طرف‏‎ ‎‏امام باشد. در ترکیب این هیئت با حاج احمدآقا صحبت کردیم. احمد آقا به من تلفن کردند‏‎ ‎‏و گفتند: «نظر امام این است که تو هم توی آن هیئت باشی.» من موافقتم را اعلام کردم، و‏‎ ‎‏وقتی که امام حکم تشکیل هیئت را دادند، من هم به عنوان عضو هیئت تعیین شدم و‏‎ ‎‏رئیسش مهندس بازرگان بود. این را به عنوان یک نمونه می گویم که کارهایی که در اینجا‏‎ ‎‏می شد بلافاصله از طریق تلفن، آنهایی که علنی بود یا آنهایی که سری بود از طریق پیک،‏‎ ‎‏ما با هم صحبت می کردیم و کاملاً ایشان از آنجا در جریان تشکیلات ما در اینجا بود. ما‏‎ ‎‏هم در جریان مصاحبه های امام و اقدامات آنجا بودیم. گاهی یک مسئله ای پیش می آمد،‏‎ ‎‏بنا بود ایشان اعلام نکنند، یک موضوعی را حاج احمدآقا تلفنی از من می پرسیدند یا از دیگری‏‎ ‎‏می پرسیدند. به هر حال رابط فعال ما در خدمت امام در پاریس حاج احمدآقا‏‎ ‎‏بودند. از وقتی که وارد ایران شدند تا برسد به حکم مهندس بازرگان. چند روزی طول‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 27
‏کشید. این چند روز خیلی روزهای پرحادثه ای است. هر لحظه ما مسئله داشتیم. همان‏‎ ‎‏موقع از طرف بختیار نمایندگانی می آمدند - تیمسار مدنی و عباس امیر انتظام جزو آنها‏‎ ‎‏بودند - به مدرسه رفاه برای مذاکره درباره چگونگی انتقال قدرت. آنها به این فکر بودند و‏‎ ‎‏درباره چگونگی تثبیت قدرتشان بودند و ما در فکر چگونگی انتقال قدرت. در این‏‎ ‎‏مسائل، حاج احمدآقا خیلی فعال بود. خوب، امام یک مقدار زیادی گرفتار تشریفات و ‏‎ ‎‏رفت وآمد مردم بودند. مرتباً مردم می آمدند و می رفتند. امام هم باید به احساسات مردم‏‎ ‎‏جواب می دادند. لحظه به لحظه لازم بود که با امام ارتباط داشته باشیم. آن موقع که باید‏‎ ‎‏امام افرادی را معین می کردند برای مسؤولیتهای مملکتی. آن روزها مشاورۀ ما و حاج‏‎ ‎‏احمدآقا خیلی جدی و فعال بود. ما هم نوعاً در مدرسۀ علوی و مدرسۀ رفاه، نزدیک هم ‏‎ ‎‏بودیم. مقرّ ما مدرسه رفاه بود و امام در مدرسۀ علوی بودند. جایی هم داشتیم که برای‏‎ ‎‏مشورت می نشستیم. کارهایی که از دوازدهم تا بیست و دوم بهمن ماه شد واقعاً یک فصل‏‎ ‎‏مهمی از تاریخ است. آن موقع عادت نداشتیم که آنها را یادداشت کنیم، زیرا هنوز تحت‏‎ ‎‏تأثیر دوران تقیۀ مبارزاتمان بودیم که معمولاً یادداشت نمی کردیم، به خاطر اینکه به‏‎ ‎‏دست دشمن نیفتد. خیلی از آنها باید از خاطره ها دربیاید. این هفت - هشت روز خیلی از‏‎ ‎‏سرنوشتهای آینده رقم خورد تا رسیدیم به اینکه می خواستیم دولت تعیین کنیم. شورای‏‎ ‎‏انقلاب به عنوان یک مجلس کار می کرد و حاج احمدآقا با آنکه عضو شورا نبود، اما‏‎ ‎‏مرتب در جلسات می آمد و نظرات امام را می آورد و نظرات ما را برای امام می برد و همان‏‎ ‎‏ارتباط ویژه من و حاج احمدآقا خیلی مؤثر بود برای تعیین افراد در آن موقع. ‏

‏حاج احمدآقا در رساندن پیام امام خیلی صریح عمل می کرد. اگر یک جایی نظر‏‎ ‎‏خودش بود می گفت، این نظر خود من است. حاضر نبود که نظر امام را به گونۀ دیگری‏‎ ‎‏برای ما بگوید. بعلاوه رابطۀ ما آنقدر صمیمی بود که ما هر لحظه ای از شب یا روز که لازم‏‎ ‎‏بود می توانستیم خدمت امام برسیم. اینطور نبود که حجابی بین ما و امام باشد. ولی در‏‎ ‎‏عمل برایمان ثابت شده بود که احمدآقا این امانت را بخوبی رعایت می کند. اگر گاهی نظر‏‎ ‎‏خودش بود می گفت: «من اینجور فکر می کنم.» برای ما نظر شخصی ایشان یک نظر‏‎ ‎‏دوست و مشاور بود، زیرا ایشان یک آدم صاحبنظر بود. اگر به نظر امام احتیاج داشتیم باید‏‎ ‎‏صریحاً نظر امام باشد. یا خودمان می رفتیم و می پرسیدیم یا احمدآقا برایمان نقل می کرد. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 28
‏از کارهای خوبی که حاج احمدآقا انجام می داد، این بود که ما در میدان بودیم و ممکن‏‎ ‎‏بود نظراتی داشته باشیم که امام، نظرات ما را یا ندانند و یا ایشان نظر دیگری داشته‏‎ ‎‏باشند. ایشان خیلی کمک می کرد برای اینکه این نظرات به هم نزدیک شود. اولاً نظر امام را‏‎ ‎‏زود به ما می گفت که یک وقت ما کاری خلاف نظر امام نکنیم و نیز این امانت را رعایت‏‎ ‎‏می کرد که خلافی را به امام گزارش ندهد، و تقریباً برای من ثابت شده بود. گفتم اگر یک‏‎ ‎‏وقت نظر دیگری داشت، نظر خودش را می گفت. اگر در حضور امام هم بودیم باز‏‎ ‎‏می گفت، امام این را می فرمایند، ولی ما نظرمان این نیست. موارد کمی هم نبود. ولی در‏‎ ‎‏عین حال همه مان مطیع امام بودیم. ‏

‏من این نکته را داشتم می گفتم که مسائل مهمی داشتیم که باید با امام بحث می کردیم‏‎ ‎‏که نظر ایشان با توجه به همۀ جوانب شکل بگیرد. این کار آسانی نیست. در سنّی که امام‏‎ ‎‏داشتند و بالاخره مسائل ریز مملکتی خیلی زیاد بود. همۀ مسائل هم یک الگوی روشنی‏‎ ‎‏نداشت. ما باید خیلی چیزها را از صفر شروع می کردیم. احمدآقا این وضعیت را درست‏‎ ‎‏می کرد که ما بتوانیم حرفهایمان و پیشنهادهایمان را به امام بگوییم و بحث کنیم. علی رغم‏‎ ‎‏اینکه امام خیلی هم قاطع بودند و معمولاً روی حرفشان می ایستادند، ولی در مورد‏‎ ‎‏مملکت داری خیلی انعطاف پذیر بودند. وقتی ما می رفتیم و می گفتیم، ما دستمان توی کار است‏‎ ‎‏و باید مسئله این جوری باشد و منطقی برخورد می کردیم، می پذیرفتند. این ارتباط‏‎ ‎‏را حاج احمدآقا درست کرده بود. یا حرف ما را می برد خدمت امام، و اگر گاهی می دید‏‎ ‎‏که قضیه خیلی حساس است می گفت بنویسید. ما هم نظرمان را می نوشتیم. از آن طرف‏‎ ‎‏هم، گاهی مسائل مهمی بود که باید به ما می رسید، و اگر لفظ بود، ممکن بود بعداً بگوییم‏‎ ‎‏که حرف، بد رسیده و اشتباه شده، ایشان هم از امام خواهش می کرد که ایشان هم‏‎ ‎‏بنویسند. ‏

‏گاهی خط خود امام را می گرفت، گاهی خودش یادداشت می کرد و لفظ را برای امام‏‎ ‎‏می خواند، می گفت، این است و این لفظ را برای ما می آورد واقعاً واسطۀ امینی بود بین ما‏‎ ‎‏و امام. ‏

‏از نکاتی که همیشه در زندگی به یاد خواهم داشت و آن را فراموش نخواهم کرد و‏‎ ‎‏کارگشای بسیار مؤثری بود، مسئله جنگ بود. من مثلاً در خوزستان بودم. در جنگ مسائل‏‎ ‎‏بسیار مشکلی داشتیم، گاهی مسائل آنجا با یک تلفن و حرکت احمدآقا حل می شد. یا با‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 29
‏یک پیغام، مسئله حل می شد که به طور طبیعی اگر چنین واسطۀ خوبی نداشتیم من باید‏‎ ‎‏می آمدم و کلی بحث می کردم و وقت صرف می کردم. بقیه هم همین طور بودند. دولت هم‏‎ ‎‏همین جور بود و از ایشان کمک می گرفت. مجلس هم - وقتی ما در مجلس بودیم - همین‏‎ ‎‏کمکها را می گرفتیم. احمدآقا حق زیادی دارد. هم برای ابلاغ نظرات امام و هم ابلاغ‏‎ ‎‏نظرات کارگزاران نظام به امام و هم کمک به اینکه این نظرات بصورت کارشناسی اجرا‏‎ ‎‏بشود. ‏

‏ ‏

□ در شورای پنج نفره که مرحوم حاج احمدآقا هم در آن شرکت داشتند، نقش ایشان در اتخاذ تصمیمات چگونه بود؟

‏ ‏

‏این شورای پنج نفره خیلی کارگشا بود. امام بحق تشخیص داده بودند که نمی رسند در‏‎ ‎‏همه مسائل خودشان نظر بدهند، لذا معمولاً رئیس جمهور که آیت الله خامنه ای بودند‏‎ ‎‏نخست وزیر – آقای سید حسین موسوی - من که رئیس مجلس بودم و آقای موسوی‏‎ ‎‏اردبیلی رئیس قوه قضائیه و حاج احمدآقا هم یکی از اعضا بود که البته امام با تقاضای ما،‏‎ ‎‏ایشان را تعیین کردند. زیرا امام معمولاً سعی می کردند که به احمدآقا مسؤولیتی ندهند.‏‎ ‎‏مثلاً تقاضا کرده بودند که ایشان بیایند عضو شورای عالی دفاع بشوند و امام‏‎ ‎‏نمی پذیرفتند. چند مورد بود که ما می خواستیم، ولی امام می گفتند: «احمدآقا الآن کار‏‎ ‎‏دفتر ما و کار ما را دارد می کند. این کار کمی نیست. شما بگذارید او فرصت بیشتری‏‎ ‎‏داشته باشد که بهتر به کارهای خودش برسد، بالاخره افراد دیگری هستند که بیایند آنجا‏‎ ‎‏و همین کارها را بکنند.» ‏

‏ ‏

□ چرا می خواستید حاج احمدآقا در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کند؟

‏ ‏

‏هم مسئله جنگ مهم بود و هم ایشان آدم خیلی باهوشی بود. احمدآقا واقعاً نظرات‏‎ ‎‏خوبی می داد و برای ما مهم بود که ایشان در ریز مذاکرات باشند و ما دیگر نیاز نداشته‏‎ ‎‏باشیم برویم خدمت امام و توضیح بدهیم. ایشان بروند و هر موقع که ممکن است مثلاً‏‎ ‎‏هنگام راه رفتن امام راه می روند، در چنین شرایطی امام را مطلع کنند. اما امام می گفتند که‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 30
‏اگر او بخواهد وارد این بخش شود به کار خودش نمی رسد. شما بگذارید کار خودش را‏‎ ‎‏بکند، شما یک مقدار هم خودتان توضیح بدهید. ‏

‏به هر حال از مواردی که امام پذیرفتند این بود که ایشان عضو این جلسۀ پنج نفرۀ ما‏‎ ‎‏باشند. این جلسه، خیلی کار دارد. همین حالا گاهی که خدمت رهبری صحبت می کنیم‏‎ ‎‏(چون هر دومان عضو بودیم) قبول داریم که جای چنین جلسه ای خالی است. البته حالا‏‎ ‎‏چون همۀ امور تنظیم شده، آنطور ضرورت ندارد، مع هذا می بینیم هنوز هم جایش خالی‏‎ ‎‏است. امام اختیارات کامل به ما داده بودند. ‏

‏ما پنج نفر هر تصمیمی که برای مملکت لازم بود می گرفتیم و فرصت اینکه برویم از‏‎ ‎‏مسیرهای قانونی مدتها وقت صرف کنیم نداشتیم. جنگ و شرایط جنگی بود و به طور‏‎ ‎‏معمول چنین اقتضا می کرد که تصمیمی بگیریم و اجرا کنیم. کارهایی که باید انجام می شد‏‎ ‎‏و اجرای آن در دست ما بود، یا در مجلس باید اقدام می شد یا در دولت، یا در قوۀ قضائیه‏‎ ‎‏یا در ارتش، همه آنجا جمع بودیم. ‏

‏یکی از عوامل تشکیل این هیئت هم اختلاف نظرهایی بود که بین افراد و مسئولین‏‎ ‎‏وجود داشت و امام که نمی رسیدند داوری کنند. داوری را بر عهده همین پنج نفر گذاشته‏‎ ‎‏بودند. خودمان، مسائل را حل و فصل می کردیم. شرایط جنگی هم بود و این شورا به‏‎ ‎‏خاطر همین شرایط درست شده بود. زیرا جنگ صبر نمی کرد که ما چند روز فرصت‏‎ ‎‏داشته باشیم و برویم قانون بگذرانیم. باید تصمیمات آنی می گرفتیم. ای کاش مجموعۀ‏‎ ‎‏تصمیمات آن روزهای شورا جمع می شد و یک روزی پخش می شد. حالا من نمی دانم‏‎ ‎‏امکانش هست یا نه. خیلی امر بعیدی است، زیرا خیلی چیزهایش ثبت نشده است. ما‏‎ ‎‏جایی را نداشتیم که مذاکرات را ثبت کنیم یا تصمیمات را بنویسیم. تصمیم می گرفتیم‏‎ ‎‏و این تصمیم توی مسیر خود می افتاد و عمل می شد و حاج احمد آقا خیلی به ما کمک‏‎ ‎‏می کرد. مثالهای آن، آنقدر زیاد است که من الآن نمی توانم آن را بشمرم. مثلاً نقش حاج‏‎ ‎‏احمدآقا این بود که گاهی در همان جلسه که نشسته بودیم، تصمیم گیری مشکل می شد.‏‎ ‎‏او از همان جا، مسئله را تلفنی با دفتر مطرح می کرد، آنها یادداشت می کردند و به خدمت‏‎ ‎‏امام می بردند و جواب را مکتوب می گرفتند، می آمدند و به ما می دادند. یعنی گویی امام‏‎ ‎‏در جلسۀ ما حاضر است. گاهی نیاز بود، حاج احمدآقا پا می شدند و می رفتند، زیرا کافی‏‎ ‎‏نبود که با پیغام مسئله را حل کنیم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 31
□ گاهی جلسات، مخصوصاً شبها در منزل مرحوم حاج احمدآقا، در کنار منزل حضرت امام تشکیل می شد، از این موارد چه خاطرات و نکاتی به یاد دارید؟

‏ ‏

‏مثلاً قرار بود هر چند وقت یک بار که جلسه تشکیل می شود در یک جا نباشد، به‏‎ ‎‏همین دلیل، جلسه دور می گشت. یک دفعه هم به منزل احمدآقا می رفتیم، برای اینکه‏‎ ‎‏خدمت امام باشیم. لذا مسائلی که نیاز به بحث با امام داشت، در صورتی که فوریت‏‎ ‎‏نداشت نگه می داشتیم تا وقتی که خدمت امام برسیم آن را مطرح کنیم. امام هم معمولاً‏‎ ‎‏می آمدند و در حدی که بحث لازم بود و حوصله شان اجازه می داد شرکت می کردند و‏‎ ‎‏جواب سؤالات ما را می دادند. خیلی هم مفید بود. ‏

‏ ‏

□ قضاوت شما دربارۀ حاج احمدآقا چگونه است؟ ایشان با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود، اگر فرزند امام نبودند، آیا شکوفایی بیشتری نداشتند؟ آیا فرزند امام بودن باعث نشد که تمام زندگیشان زیر سایۀ آن خورشید قرار بگیرد و تحت الشعاع آن عظمت قرار بگیرند؟

‏ ‏

‏هر دو جنبه بود. هم همین گونه بود که می گویید و هم معکوس آن صحیح است.‏‎ ‎‏بنگرید که از یک طرف احمدآقا اگر خودش به عنوان یک فرد خودساخته ای مثل امثال ما‏‎ ‎‏در صحنه بود، به عنوان یک عنصر بسیار نیرومند مستقل انقلاب جایگاهش را به دست‏‎ ‎‏می آورد. الآن ما می گوییم یادگار امام، فرزند امام. تحت الشعاع شخصیت امام است، ولی‏‎ ‎‏این یک طرف قضیه است. طرف دیگر هم این است که نقش امام در انقلاب خیلی عظیم‏‎ ‎‏است. اگر بخواهید نقش امام را با مثل امثال ما مقایسه کنید هیچ قابل مقایسه نیست. مثل‏‎ ‎‏ذره و خورشید است. ‏

‏احمدآقا به خاطر اینکه کنار امام قرار گرفت، هم در اواخر دوره عراق و هم در پاریس‏‎ ‎‏و بعد هم در ایران، سهمی که پیدا کرد در اداره و هدایت انقلاب خیلی زیاد بود. بالاخره‏‎ ‎‏تصمیمات امام در مسائل انقلاب خیلی کارساز بود و احمدآقا در این تصمیمات خیلی‏‎ ‎‏شرکت جدی داشت. سهمش این بود که مسائل کشور را به امام منتقل می کرد و مشاور‏‎ ‎‏امینی برای امام بود نگران هم نبود که نظر امام به او بد شود، هر چه را می فهمید به امام‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 32
‏می گفت. مشاورین خارج از حوزۀ خانوادگی یک ملاحظاتی می کنند و حاضر نیستند همه‏‎ ‎‏حرفها را بزنند زیرا ممکن است سوءظن درست بکنند. ممکن است مثلاً خیالاتی پیش‏‎ ‎‏بیاید که برایشان خوب نشود. من خودم را می بینم. همه ملاحظه می کنند. من یک شاگرد‏‎ ‎‏صریحی برای امام بودم و هیچ وقت هم نگران نبودم که ذهن امام به من جور دیگری‏‎ ‎‏بشود، چون در مدتهای طولانی ایشان ما را شناخته بودند ولی خیلی موارد از وجود ‏‎ ‎‏احمداقا برای طرح مسائل استفاده می کردم و این کار بسیار ظریفی بود. بنابراین، سهمی‏‎ ‎‏که حاج احمدآقا در کنار امام داشت بیشتر از آن سهمی بود که اگر مستقل می توانست‏‎ ‎‏انجام دهد ممکن است در بیرون یک حالت تحت الشعاعی داشته باشد که هست. همه‏‎ ‎‏تحت الشعاع امام هستیم، ولی او بیشتر تحت الشعاع است. همه تحت الشعاع عمل امام‏‎ ‎‏حرکت می کنیم. من به نظرم این تدبیر بسیار خوبی بود برای حاج احمدآقا که کنار امام‏‎ ‎‏قرار گرفتند که اگر کمی آن ارزش استقلالی اش را از دست داد، ولی آنچه که از طریق‏‎ ‎‏وابستگی به امام به دست آورد و توانست در انقلاب سهم داشته باشد، خیلی بیش از این‏‎ ‎‏است که در تاریخ گم نمی شود. اینها مورد به مورد بعداً که آثار امام منتشر بشود و دیگران‏‎ ‎‏که از طریق احمدآقا مسائل کشور را حل کرده اند، اگر یک یک بیان کنند نقش حاج‏‎ ‎‏احمدآقا برجسته می شود و به یک مجموعه با ارزش تبدیل می شود. ‏

‏باید این را یک تدبیر مبارک تلقی کرد که خداوند چنین پسری را برای امام قرار داد و او‏‎ ‎‏هم چنین پدری را داشت که از استعدادش خوب استفاده کند. مثلاً همین مسئله رهبری را‏‎ ‎‏که شما بعد از امام حساب کنید واقعاً صداقت و هوشیاری احمدآقا بسیار کمک کرد که ما‏‎ ‎‏دچار خلأ رهبری نشدیم. اگر بعد از امام، مدتی کشور بدون رهبر بود تا ما یک رهبر‏‎ ‎‏دقیقی را به دست می آوردیم معلوم نبود بعد از امام چه وقایعی در ایران واقع می شد. او خیلی‏‎ ‎‏نقش داشت که به این مسئله کمک کرد. برای یک انسان در تمام عمرش اگر همین‏‎ ‎‏کار را کرده باشد کافی است. و یا مثلاً برای سلامت امام هیچ کس نمی توانست از میان‏‎ ‎‏اطرافیان مثل احمدآقا کمک کند که امام با آن سنشان، با آن کسالت قلبی شان و... بتوانند محور‏‎ ‎‏حرکت نظام در زمان جنگ و در آن تحولات سریع انقلاب باشند. یک پرستاری‏‎ ‎‏مثل احمدآقا کنار امام بود و اصلاً احمدآقا مکمل وجود امام بود. دربارۀ سلامت امام که‏‎ ‎‏همۀ ما نگران بودیم، احمدآقا یک وسیلۀ مخابره را به بدن امام وصل کرده بودند که هر‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 33
‏لحظه و در هر جا دکترها بتوانند وضع قلب امام را بدانند تا اگر یک حرکت یا ناراحتی‏‎ ‎‏برای امام پیش بیاید بتوانند جلوگیری کنند. ‏

‏احمدآقا نسبت به حفاظت امام، خیلی حساس بود. حتی گاهی، چند روز چند روز از‏‎ ‎‏خانه بیرون نمی آمد. به خاطر اینکه می ترسید در غیاب او یک حالت بدی به امام منتقل‏‎ ‎‏بشود یا خبر ناگواری یا یک حرکت نادرستی که امام را «شوکه» کند. خیلی زحمت کشید‏‎ ‎‏تا این هفت - هشت سال امام را نگه داشت. ‏

‏ ‏

□ اگر در پایان نکته ای دارید بیان بفرمایید. 

‏ ‏

‏به هر حال به نظرم می رسد که کسانی که آثار امام را جمع می کنند به آن نوشته ها اکتفا‏‎ ‎‏نکنند، باید یک مقدار دقیق بشوند. اگر می خواهند احمدآقا را معرفی کنند، یک قدری‏‎ ‎‏بروند در همین نکته هایی که من الآن اشاره می کنم، کار کنند آن نقشی که کمکهای‏‎ ‎‏احمدآقا داشت که امام بتوانند این ده – دوازده سال به آن خوبی کشور را اداره کنند،‏‎ ‎‏ولایت خود را به این خوبی که دوران جنگ و آشوبها و شکل گیری انقلاب و نظام بود‏‎ ‎‏اعمال کنند، آن نقش را باید پیدا کنند. حالا من یک مقدارش را اشاره کردم. این کسانی که‏‎ ‎‏دور احمدآقا بودند، بیشتر می توانند در این زمینه کمک کنند، مثل آقای رحیمیان، مثل‏‎ ‎‏آقای رسولی و آنهایی که آنجا بودند و خودشان می دیدند. آنها به طور روزمره کنار‏‎ ‎‏احمدآقا بودند. مثل آقای سراج که کنار حاج احمدآقا بود. من ممکن بود در یک هفته مثلاً‏‎ ‎‏چند ساعت با احمد آقا ارتباط تلفنی داشتم، اما آنها ساعتهای متوالی بودند، باید‏‎ ‎‏ریزه کاریها را پیدا کرد. زحماتی که ایشان می کشید و مقدماتی را که برای حل مشکلات‏‎ ‎‏تهیه می کرد. البته باید امانت را رعایت کرد و واقعاً آنچه هست ثبت کنید. زیرا اگر با دقت‏‎ ‎‏ثبت نشود می تواند آثار جنبی منفی دیگری داشته باشد. به هر حال خداوند اینگونه‏‎ ‎‏تقدیر کرده بود و ما راضی به رضای خدا هستیم. اما واقعاً برای ما تلخ بود. احمدآقا با آن‏‎ ‎‏کوله بار تجریه و اطلاعات و پختگی، در جوانی از کشور گرفته شد. خداوند روح ایشان را‏‎ ‎‏شاد بکند. قلب امام را از ایشان راضی تر بکند و با هم محشور باشند در خدمت انبیا و‏‎ ‎‏اولیا. ان شاءالله. و به مادرشان و فرزندانشان و خانواده شان صبر بدهد. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 34