منسوبین:

آقای دکتر محمود بروجردی

گفتگو با دکتر محمود بروجردی

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏ ‏

□ لطفاً در ابتدا در زمینۀ نحوۀ آشنایی خود با خانوادۀ حضرت امام توضیحاتی بفرمایید. 

‏ ‏

‏نحوه آشنایی خانوادۀ ما با خانوادۀ حضرت امام از خیلی قدیم شروع می شود یعنی‏‎ ‎‏وقتی که امام نوزده ساله بودند و پدر من شانزده سال داشتند و در مدرسۀ سپهدار اراک با‏‎ ‎‏هم آشنا شدند. ‏

‏حضرت امام می فرمودند: «روز دوم بود که من وارد آن مدرسه شدم، دیدم نوجوانی‏‎ ‎‏در آنجا هست که خیلی گرم و گیرا با دیگران برخورد می کند. نام او را پرسیدم، گفت:‏‎ ‎‏آمیرزا محمد حسین و از همین جا با ایشان آشنا شدم.» ‏

‏این آشنایی به گونه ای شد که بعد از عید نوروز سال چهل (قمری) پس از سفر‏‎ ‎‏آیت الله العظمی حائری به همراه جدم به قم و تصمیم ایشان مبنی بر تأسیس حوزۀ علمیۀ‏‎ ‎‏قم، پدرم به همراه حضرت امام و دو نفر دیگر با یک گاری پُست به قم رفتند تا در کار‏‎ ‎‏تشکیل حوزه همکاری کنند و همسفر شدن، نشانی بر دوستی عمیق آنان بود و آشنایی‏‎ ‎‏دو خانواده از اینجا شروع می شود. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 84
□ رابطۀ شما با مرحوم حاج سید احمدآقا در دوران حیات ایشان، چگونه بود، جدا از روابط خانوادگی بیشتر در چه زمینه ها و در چه مواقعی با ایشان ارتباط داشتید؟

‏ ‏

‏وقتی ایشان کوچک بود من به خاطر روابط خانوادگی که با خانواده حضرت امام‏‎ ‎‏داشتم ایشان را می شناختم و در سال 1334 وقتی در کلاس پنجم درس می خواندند، من‏‎ ‎‏معلم دروس فارسی و انشای ایشان بودم و بعد هم در دوره دبیرستان دو سال هنر و‏‎ ‎‏کارهای دستی و نقاشی را به ایشان تعلیم می دادم. بعدها هم که با خانواده ایشان وصلت‏‎ ‎‏کردیم زیاد به منزل ما رفت و آمد می کردند. وقتی که حضرت امام در قیطریه تحت نظر‏‎ ‎‏بودند و ایشان در قم شاگرد دبیرستان، بیشتر به منزل ما رفت و آمد داشتند و برای خرید‏‎ ‎‏مایحتاج ایشان معمولاً با هم به خرید می رفتیم و تا سال 43 که امام را به ترکیه تبعید‏‎ ‎‏کردند منزل ما تقریباً حکم منزل خود ایشان را داشت. ‏

‏بنابراین آشنایی با خود مرحوم حاج سید احمدآقا خیلی عمیق و قدیمی است. ما از‏‎ ‎‏نظر فکری هم با یکدیگر خیلی زیاد نزدیک بودیم و در سفرهای زیادی همسفر بودیم. ‏

‏در حقیقت به دو دلیل با هم نزدیک و صمیمی بودیم: یکی همسر من که تفاوت سنی‏‎ ‎‏کمتری با ایشان داشت، و دیگری روحیات ما که موجب می شد بیشتر همدیگر را جذب‏‎ ‎‏کنیم. ‏

‏ ‏

□ شخصیت فرهنگی و سیاسی مرحوم حاج سید احمدآقا تا حدی ناشناخته مانده است در این مورد اگر توضیحی دارید بفرمایید. 

‏ ‏

‏حاج سید احمدآقا در سال 1343 دورۀ دبیرستان را تمام کردند و دیپلم گرفتند. در ‏‎ ‎‏حالی که در سیزده آبان همین سال امام(س) را به ترکیه تبعید کردند و در حقیقت ایشان از‏‎ ‎‏اینجا وارد صحنۀ قضایای حوزوی و سیاسی می شوند. ‏

‏حاج سید احمدآقا از سال 43 (وقتی که حضرت امام را تبعید کردند) بدون اینکه‏‎ ‎‏لباس روحانیت پوشیده باشند وارد جرگۀ روحانیون شدند و در حوزه ضمن تحصیل‏‎ ‎‏علم، به فعالیتهای سیاسی می پرداختند. در حالی که بعضی از سران حوزه مخالف‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 85
‏اینگونه فعالیتها بودند، اما یاران حضرت امام و کسانی که به عمق مسائل آگاه بودند به‏‎ ‎‏شکل پنهان یا آشکار به مبارزات سیاسی می پرداختند و این افراد نوعاً طلاب جوان‏‎ ‎‏درسخوانی بودند که همگی آیندۀ انقلاب را رقم زدند و آن را به دست گرفتند. ‏

‏به خاطر دارم که حضرت امام در همان سال از ترکیه نامه ای را به مرحوم آیت الله‏‎ ‎‏اشراقی نوشتند و فرمودند که «اگر احمد درس حوزوی می خواند مبلغی که برای همه‏‎ ‎‏طلاب مشخص شده، به او هم بپردازید، اگر نه از مؤنۀ شخصی خودم ماهی 150 تومان‏‎ ‎‏به او بدهید.» ‏

‏استعداد فوق العاده و هوش زیاد حاج سید احمدآقا که همیشه مورد تحسین اساتید و‏‎ ‎‏معلمان ایشان هم بود، شاید مهمترین دلیل برای توجه نزدیکان امام جهت پیشرفت ایشان‏‎ ‎‏بود. ‏

‏از طرفی دو عامل مهم سبب پیشرفت و حضور ایشان در صحنه بود که یکی پشتکار‏‎ ‎‏ایشان بود در کنار استعدادشان و دیگری مسائل جدیدی که در روحانیت پیدا شده بود. ‏

‏سالهای سال بود که بین روحانیون و دستگاه حکومت اختلافاتی پیدا می شد ولی یا بر‏‎ ‎‏روی آنها سرپوش گذاشته می شد و یا به گونه ای حل می شد، اما از سال 41، این‏‎ ‎‏اختلافات روشن شد و در جراید خارج کشور هم منعکس شده و جهانگیر شد. قضیۀ‏‎ ‎‏مدرسۀ فیضیه که در سال 42 اتفاق افتاد و مسائل مربوط به پانزده خرداد با گستردگی زیاد‏‎ ‎‏آن، در همه جا انعکاس یافت و بعد از آن حضور علما در تهران برای اینکه کوشش کنند‏‎ ‎‏مبادا کوچکترین آسیبی به امام برسد و... همه و همه در دنیا صدا کرد و مبارزه روحانیون‏‎ ‎‏با شاه در حقیقت جهانگیر شد. حاج سید احمدآقا در این زمان وارد جرگۀ روحانیت‏‎ ‎‏می شوند و طبیعی است که در این زمان به عظمتی که پدرشان و کل جامعۀ روحانیت پیدا‏‎ ‎‏کردند فکر کنند. ‏

‏ایشان انسان فوق العاده باهوش و بااستعدادی بودند و حتی دروس حوزوی را نیز‏‎ ‎‏سریعتر از حد معمول می گذراندند، به طوری که سطح را در زمان خیلی کمتر از معمول‏‎ ‎‏تمام کردند و وقتی در اواخر سال 55 به عتبات مشرف شدند و تا سال 57 در آنجا بودند،‏‎ ‎‏هم دروس خارج را فرا می گرفتند و هم به طلبه ای فاضل معروف شده بودند. ضمن اینکه‏‎ ‎‏کفایه را که از دروس مهم سطح است برای طلاب نجف تدریس می کردند. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 86
‏در تابستان 57 وقتی به نجف مشرف شدم در بازدیدهایمان از بزرگان نجف می دیدم‏‎ ‎‏کسانی که از مجتهدین مسلم هستند با احترام و تکریم با حاج سید احمدآقا برخورد‏‎ ‎‏می کردند و ایشان با وجود کمی سن مورد احترام آن بزرگان بودند. ‏

‏از بعد سیاسی، قبل از اینکه به نجف بروند با وجود خفقان موجود، اخبار مربوط به‏‎ ‎‏مبارزات، زندانی و یا تبعید شدن افراد بلافاصله به ایشان می رسید. ‏

‏بقا و دوام خانواده های روحانیون یا کسانی که به زندان افتاده و یا تبعید شده بودند از‏‎ ‎‏هر حیثی، از جمله مسائلی بود که ایشان بیشتر همّ خود را صرف آن می کرد و جالب‏‎ ‎‏اینجاست که جوانی به سن و سال ایشان (با 25 سال سن) چطور مقید بود که تمام‏‎ ‎‏خانواده ها را حفظ کند، بدون اینکه دستگاه امنیتی وقت متوجه قضایا شود. ‏

‏حاج سید احمدآقا در کمال سادگی می زیست و در عین اینکه کتابی به زیر بغل داشت‏‎ ‎‏از این طرف به آن طرف می رفت و از گاریهای سه چرخه استفاده می کرد. البته بعضی از‏‎ ‎‏دوستان نزدیک به این روش ایشان اعتراض داشتند اما ایشان همیشه با خونسردی پاسخ‏‎ ‎‏می دادند که چه عیبی دارد، مگر مردم دیگر با گاری این طرف و آن طرف نمی روند حتماً‏‎ ‎‏بایستی تاکسی لوکس باشد. در سال 54، روزی خانواده ایشان از قم به تهران، منزل ما‏‎ ‎‏زنگ زدند و پرسیدند که حاج سید احمدآقا رسیده اند یا خیر؟ گفتم: نخیر، ایشان با چه‏‎ ‎‏وسیله ای آمدند؟ گفتند: چهار ساعت پیش راه افتادند. ما بسیار نگران شدیم اما ایشان‏‎ ‎‏بعد از نیم ساعت رسیدند. منتها پشت وانت نشسته و به تهران آمده بودند. وقتی علت‏‎ ‎‏تأخیرشان را پرسیدم، گفتند: سر راه کسی از ایشان خواسته بوده تا باری از سبزیجات را‏‎ ‎‏به مقصدی در تهران برسانند و تحویل دهند و ایشان هم بدون اینکه پولی بگیرند این کار‏‎ ‎‏را کرده بودند و سبزیها را به آدرسی که داده بودند رسانده و سر راه هم به خانواده کسانی‏‎ ‎‏که در زندان بودند سری زده بودند. ‏

‏البته حاج سید احمدآقا این رسیدگیها را با دستور حضرت امام، بلکه به عنوان‏‎ ‎‏وظیفه ای شناخته شده برای خودشان می دانستند و خیلی به آن اهمیت می دادند. ‏

‏تابستان 57 که به عتبات مشرف شدیم خیلی اتفاق افتاد که تنها در خدمت حضرت‏‎ ‎‏امام بودیم و صحبتهای مختلف می شد و حضرت امام به نکته های دقیق و ریزی که حاج‏‎ ‎‏سید احمدآقا به خیلی از مسائل داشتند اشاره می کردند. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 87
‏حاج سید احمدآقا، آقازادگی نداشت و همیشه شبیه به مردم بسیار معمولی رفتار‏‎ ‎‏می کرد تا دستگاه امنیتی متوجه راه او نشود. ‏

‏ایشان همیشه به خانواده های تبعیدشدگان و یا زندانیان رسیدگی می کردند و بعدها‏‎ ‎‏هم به کسانی که در پیروزی انقلاب سهمی داشتند و حالا بنا به دلایلی کنار هستند، توجه‏‎ ‎‏خاص داشتند و هنوز هم هستند کسانی که از طرف ایشان به در خانه ها می روند و به امور‏‎ ‎‏آنان سرکشی می کنند. ‏

‏همۀ ملت ایران می دانند که حضرت امام وقتی می خواستند به کویت بروند، دولت‏‎ ‎‏کویت به خاطر نفوذ شاه مانع شد و لذا ایشان به بغداد برگشتند. در فرودگاه بغداد حاج‏‎ ‎‏احمدآقا به مأموران گفته بودند که می خواهند به نجف تلفن بزنند. کد نجف 0331 است‏‎ ‎‏ایشان کد 0033 (کد پاریس) را گرفته بودند و با پاریس با دکتر حبیبی (معاون فعلی‏‎ ‎‏رئیس جمهوری) صحبت کرده بودند. وقتی وضعیت خودشان را شرح می دهند و از‏‎ ‎‏اوضاع در پاریس سؤال می کنند، دکتر حبیبی وضعیت را برای سفر ایشان به پاریس‏‎ ‎‏مناسب اعلام می کنند و با استقبال، سفر را تأیید می کنند. این موضوع ظرافت بسیار دارد‏‎ ‎‏و تا حال من در این زمینه فقط در مصاحبه ای با تلویزیون صحبت کردم که البته در جایی منعکس‏‎ ‎‏نشد و اینجا دوباره به آن اشاره کردم. رفتن امام به پاریس از طرفی باعث شد تا‏‎ ‎‏ایشان از چشم مأموران امنیتی بغداد مخفی بمانند و از طرف دیگر انقلاب سریعتر حادث‏‎ ‎‏شود. ‏

‏البته عامل اصلی این جریان را، فقط بایستی مسائل ماوراءالطبیعه و خواست خدا و نیز‏‎ ‎‏کیاست حاج احمدآقا دانست. ‏

‏خوب به یاد دارم که وقتی حضرت امام تازه به ایران بازگشتند، در فرودگاه حاج‏‎ ‎‏احمدآقا به لحاظ خستگی زیاد روی پله ای نشسته بودند. به دلیل عدم وجود امنیت کامل حضرت‏‎ ‎‏امام به من اشاره کردند و گفتند: احمد کو؟ اشاره کردم آنجا هستند. گفتند:‏‎ ‎‏بگویید بیاید. وقتی به ایشان مطلب امام را گفتم با وجود خستگی بسیار زیاد، رفتند و کنار‏‎ ‎‏امام ایستادند. در واقع حضرت امام حاج سید احمدآقا را یک محل اتکایی برای خود‏‎ ‎‏می دانستند و ایشان بازویی توانا برای امام بودند. کسانی که واقعاً ورود به این قضایا دارند،‏‎ ‎‏می توانند این مسائل را استنباط کنند. امام از هر جهت، از جهت رازداری، از جهت‏‎ ‎‏رعایت در امانت و مانند آن به حاج سید احمد اعتماد داشتند و این نکته در سخن‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 88
‏مسؤولان بوده و هست. ‏

‏شبی که ایشان تازه مرحوم شده بودند جناب آقای هاشمی نزد اعضای خانوادۀ‏‎ ‎‏حضرت امام بودند و شاید بیش از دو بار فرمودند که حاج احمدآقا به من خیلی خدمت ‏

‏کردند. ‏

‏ایشان در مورد وزرای کشور، زندگی خصوصی، مشاورین آنان، پیشرفتها، مشکلات‏‎ ‎‏کاری و تمامی امور آنان اطلاعات کامل داشتند و در اینجا بود که همیشه تأکید می کردند‏‎ ‎‏که فعالیتها و پیشرفتهای اقتصادی سازمانهای مختلف با توجه به مشکلات زیاد موجود،‏‎ ‎‏به اطلاع مردم برسد تا مردم از جزئیات کارها مطلع بشوند. ایشان معتقد بودند بایست‏‎ ‎‏کیفیت ساختن کارخانه های عظیم، سدها و طرحهای مختلف کاملاً برای مردم بیان شود‏‎ ‎‏و مشکلات بازگو شود تا مردم بدانند که مسؤولان با حداکثر توان خود تلاش می کنند. ‏

‏در کل، حاج سید احمدآقا برای مملکت و متعادل نگه داشتن نیروهای انقلابی با‏‎ ‎‏وجود سلایق مختلف آنان خیلی زحمت کشیدند و همچون پل ارتباطی فوق العاده‏‎ ‎‏مستحکم در این میان عمل کردند و این فقط هنر ایشان بود، به شکلی که همه و همه بدون‏‎ ‎‏اشکال با ایشان ارتباط نزدیک داشتند. ‏

‏ ‏

□ وضعیت جسمانی و سلامت عمومی حاج سید احمدآقا قبل از بیماری اخیر و ارتحال ایشان چگونه بود؟

‏ ‏

‏برای ما که اکثر اوقات با هم بودیم خیلی خنده آور است وقتی که برخی مطالب را در‏‎ ‎‏روزنامه ها در رابطه با انواع بیماریهای ایشان می بینیم، هرکسی با خواندن این مطالب فکر‏‎ ‎‏می کند که با یک موجود مفلوکی که تمام امراض عالم را داشته مواجه است. ‏

‏چطور شد که ایشان به ناراحتیهای کبد، سر، قلب و دیگر امراض مبتلا بوده اند و ما و‏‎ ‎‏خانواده ایشان نمی فهمیدیم و کسی که در ماه شاید ده دقیقه ایشان را می دیده و خود را از‏‎ ‎‏نزدیکان قلمداد می کند از آنها اطلاع پیدا کرده است در حالیکه نه خانم، نه خواهرها و نه‏‎ ‎‏من که دوست نزدیک ایشان بودم و خیلی با هم نزدیک بودیم و صرفنظر از بستگی سببی‏‎ ‎‏دوستی فوق العاده با هم داشتیم از این بیماریها و ناراحتیها بیخبر بودیم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 89
‏البته ایشان در قدیم، مدت کوتاهی آن هم به خاطر بی توجهی به حفظ سلامتشان‏‎ ‎‏دچار ناراحتی معده شدند که خوشبختانه معالجه شد و بعد قدری به پا درد و کمر درد‏‎ ‎‏مبتلا شدند. و این اواخر که وزن را کم کرده بودند هر دو مشکل حل شده بود، فقط گاهی‏‎ ‎‏اوقات ناراحتی معده پیدا می کردند. ‏

‏البته در اوایل ماه مبارک رمضان یک شب دچار درد شدید معده شدند که به‏‎ ‎‏بیمارستان بقیةالله رفتند و پس از انجام «آندوسکپی» و اطمینان از سلامت، ایشان به خانه‏‎ ‎‏بازگشتند. حاج سید احمدآقا در اکثر اوقات خودشان در دفتر امام پاسخگوی سؤالات‏‎ ‎‏مردم بودند و مردم نوعاً صدای ایشان را می شنیدند ولی خبر نداشتند. ایشان مسائل مردم‏‎ ‎‏را یا به تنهایی و یا به وسیلۀ شورا پاسخگو بودند. اگر ایشان مریض بودند که پا نمی شدند‏‎ ‎‏بروند و در دفتر بنشینند و مسأله جواب بدهند. ما هم هیچ وقت نشنیده بودیم که ایشان‏‎ ‎‏بگوید قلبم ناراحت است، فشار خونم پایین است و یا سردرد دارم، مگر برخی مواقعی‏‎ ‎‏که احساس خستگی می کردند. ‏

‏روز 23 ماه رمضان عده ای از دانش آموزان شاهد به حسینیۀ جماران آمده بودند و‏‎ ‎‏ایشان ضمن سخنرانی خود برای آنها، راجع به فضایل مولا امیرالمؤمنین صحبت کردند و‏‎ ‎‏گفتند: ‏

‏ «شما کوشش کنید متقی باشید، همان طور که مولا امیرالمومنین بود. دیگر از ما‏‎ ‎‏گذشته، من دیگر نزدیک مردنم است و پنجاه سال دارم ولی شما اول زندگیتان است.» ‏

‏در مجموع ایشان بیماری آنچنانی نداشتند که به این صورت ما را به فراق بکشاند. ‏

‏ ‏

□ در مورد شخصیت علمی و فرهنگی آن مرحوم مطالبی بفرمایید. 

‏ ‏

‏در زمینۀ شخصیت علمی ایشان خوشبختانه اساتید ایشان که از صاحبنظران بنامی‏‎ ‎‏هستند مطالبی فرمودند. ایشان از شاگردان اساتیدی چون: آیت الله محمدی گیلانی،‏‎ ‎‏آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله شبیری زنجانی، آیت الله رضوانی، آیت الله ابطحی‏‎ ‎‏کاشانی بودند و البته من در مقامی نیستم که در زمینۀ شخصیت علمی ایشان اظهار نظر‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 90
‏کنم. ‏

‏حاج سید احمدآقا مکتوباتی هم از خود به جای گذاشتند که در زمینۀ مسائلی از جمله‏‎ ‎‏مسائل سیاسی و مسائل فکری است که همگی موجود هستند و نزد حاج سید حسن آقا و‏‎ ‎‏یا حاج آقا انصاری در مؤسسه نگهداری می شوند. ‏

‏حاج سید احمدآقا در برخی سخنرانیهایشان به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب،‏‎ ‎‏ارتحال حضرت امام و در کنفرانس سیر اندیشه های امام تمامی نکات و موشکافیهایی که‏‎ ‎‏در گفتار و نوشته های معمولی حضرت امام به آن اشاره شده بود، استخراج و طرح کرده‏‎ ‎‏بودند که هر کدام آنها می تواند موضوع درس و بحث بسیار مفصل حوزه ای باشد. ‏

‏ ‏

□ چنانچه خاطره برجسته ای از ایشان دارید بیان فرمایید. 

‏ ‏

‏یک شب حدود ساعت 5 / 8 بود، که به ما تلفن زدند، من گوشی را برداشتم. پرسیدند:‏‎ ‎‏شام چی دارید؟ گفتم: هرچه بخواهید. از آن طرف متوجه شدند که ما شام خوردیم.‏‎ ‎‏گفتند: نه همان «کته تخم مرغ» را درست کن. «کته تخم مرغ» غذایی سنتی بود که ایشان‏‎ ‎‏برای ما و دوستان در اتاق خود درست می کرد. ‏

‏یک ربع بعد آمدند، یک دشداشۀ عربی با یک جلیقۀ پاکستانی روی آن پوشیده‏‎ ‎‏بودند، که با دیدن این منظره خیلی خندیدیم. آن شب همه خانواده بودند. همسرم پرسید:‏‎ ‎‏احمد جان تو گفتی برای ما، در حرم امام قبر ترتیب می دهی، چه شد؟ جواب دادند که‏‎ ‎‏برای همه تان ترتیب کار را دادم. فقط من خودم پهلوی امام دفن می شوم و بقیه هم جاهای‏‎ ‎‏دیگر. گفتم: احمد جان پس من چی؟ گفت: تو هم همان جا، تو که بزرگ خانواده ما‏‎ ‎‏هستی. ‏

‏شام را که خوردند بلند شدند که بروند، گفتیم بنشین، گفتند نه مقداری از نوشته های‏‎ ‎‏امام را آقای [حمید] انصاری گذاشته که باید به آنها رسیدگی کنم‏‎[1]‎‎[2]‎‏ و لذا باید بروم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 91
□ جنابعالی به عنوان یکی از نزدیکان و دوستان آن مرحوم و نیز معلم ایشان، مهمترین ویژگی روحی ایشان را در چه می دیدید؟

‏ ‏

‏صلابت در رأی مهمترین ویژگی بود. خیلی متکی به خود و مطمئن بود و در مدرسه‏‎ ‎‏معروف بود که زیر بار زور نمی رود و لذا نوعاً مسؤولان مدرسه به جا یا بیجا ایشان را تنبیه‏‎ ‎‏می کردند. ‏

‏ ‏

□ ایشان در برقراری روابط اجتماعی با دوستان و آشنایان چطور بودند و به لحاظ اخلاقی چه خصوصیاتی داشتند؟

‏ ‏

‏الآن هم از جمله کسانی که خیلی می سوزند، همان دوستان ایشان هستند که از قدیم با‏‎ ‎‏او بودند. روابط ایشان با دوستان و همبازیهای دوره دبستان، دبیرستان و مقاطع بالاتر‏‎ ‎‏هرگز منقطع نشد و این از ویژگیهای برجستۀ ایشان بود. دوستان قدیم را با وجود مشغلۀ‏‎ ‎‏زیادی که داشتند رها نکرده بودند و دوستانشان خیلی راحت پیش ایشان می آمدند و‏‎ ‎‏همان طور با هم برخورد می کردند که در دوران کودکی. ‏

‏ ‏

□ آقای دکتر، از بهترین خاطره های خود با ایشان بگویید. 

‏ ‏

‏زندگی ما سراسر خاطره است. اما یکی از بهترینها روزی بود که در تهران بودیم. وقتی‏‎ ‎‏ظهر به خانه آمدم، دیدم ایشان هم آنجاست. وقتی مرا دیدند گفتند: برو آن کتاب را از‏‎ ‎‏قفسه بردار. وقتی کتاب را برداشتم و آن را باز کردم دیدم ورقۀ معافیت ایشان در میان‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 92
‏امام خیلی مشکل داشتند و با درست شدن کارشان که خیلی هم با زحمت صورت گرفته‏‎ ‎‏بود مشکل حل می شد. ‏

‏خاطرۀ جالب دیگر اینکه، در اوایل سال 59، قبل از اینکه امام به جماران بروند، وقتی‏‎ ‎‏منزلشان در دربند بود، یک شب تنها با یک اتومبیل «چروکی چیف» به منزل ما آمدند.‏‎ ‎‏وقت برگشتن من نگران ایشان بودم و تأکید کردم که به محض رسیدن به من زنگ بزنند، بر‏‎ ‎‏حسب فاصله و مسیر منزل ما و ایشان، زمان را محاسبه کردم و دیدم دیر شد خیلی نگران‏‎ ‎‏شدم و مرتب قدم می زدم. وقتی تلفن به صدا در آمد گوشی را برداشتم و بدون مقدمه‏‎ ‎‏پرسیدم: چرا دیر کردی؟ گفتند: به جدم یک کار خیر انجام دادم، اگر خدا قبول کند، ادامه‏‎ ‎‏دادند: یک خانم و آقایی با پنج بچه در خیابان منتظر اتومبیل بودند و دیدم ماشینها مشکل‏‎ ‎‏اینها را سوار می کنند، لذا سوارشان کردم و به منزل بردم و تحویل یکی از راننده ها دادم که‏‎ ‎‏به مقصدشان برساند و علت اینکه دیر زنگ زدم این بود. ‏

‏این موضوع در سال 59 و شدت تحرکات منافقین، تنها حکایت از شهامت و توجه‏‎ ‎‏ایشان به مردم می کند و بسیار جالب است. ‏

‏ ‏

□ حاج سید احمدآقا در برخورد با اعضای مختلف خانواده چگونه رفتاری داشتند؟

‏ ‏

‏واقعاً جالب بود. هر کدام از بچه های کوچک و یا خواهران، فکر می کردند که ایشان او را‏‎ ‎‏بیشتر از همه دوست دارد و کوشش آنان بر این بود که خصوصاً بعد از رحلت حضرت‏‎ ‎‏امام، با همه اعضای خانواده به گونه ای رفتار کنند که هیچ کس احساس کمبود نکند. ایشان‏‎ ‎‏با مادر خود بسیار صمیمی و در عین حال با کمال احترام برخورد می کردند و چقدر‏‎ ‎‏مراقب ایشان بودند و حتی شبی که برای آندوسکپی به بیمارستان بقیةالله می رفتند بسیار‏‎ ‎‏تأکید داشتند که خبری در این زمینه به ایشان داده نشود مبادا ایشان ناراحت شوند. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 93

  • - منظور از نوشته های امام، تعداد زیادی از نامه ها و احکام و دستنوشته های منتشرنشده حضرت امام بود که می بایست در مجموعه آثار امام درج شود و طبق روال معمول در مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام، قبل از چاپ هریک از آثار آن حضرت ایشان به دقت مطالب را بررسی می کردند و درهر مورد نکات ادامه در صفحه بعد
  • - توضیحی خود را با توجه به اطلاعات منحصر به فردی که از ارتباطهای امام و جریانات سیاسی داشتند به صورت پاورقی یا مقدمه می نوشتند. درماه مبارک رمضان سال 73 نیز اغلب شبها تا پاسی از شب گذشته و حتی تا سحرگاه دستنوشته های منتشر نشده امام را مرور می کردند و نکات توضیحی خود را مرقوم می فرمودند که نمونه ای از آنرا در ذیل نامه های امام خطاب به ایشان- که بعداً در کتاب وعده دیدار به چاپ رسیده است- ملاحظه می کنیم.