حجت الاسلام والمسلمین صادق احسانبخش

خاطرات حجت الاسلام والمسلمین صادق احسانبخش

‏ ‏

‏من با مرحوم حاج آقا مصطفی همسن و سالم. روزگاری که در قم بودم با آن مرحوم‏‎ ‎‏رفیق بودم و حاج احمدآقا را پس از سالهای چهل شناختم. به خاطر رابطه ای که با بیت‏‎ ‎‏حضرت امام داشتم، با ایشان آشنا شدم. ‏

‏اولین باری که حاج احمدآقا را در گیلان زیارت کردم، یکی از روزهای اواخر دهه چهل‏‎ ‎‏بود که شخصیتهایی در شهرهای گیلان تبعید بودند. به من خبر رسید که فرزند امام در رشت‏‎ ‎‏است و می خواهد در گیلان آفتابی نشود. من ایشان را در گاراژی زیارت کردم و مدتی به‏‎ ‎‏عنوان دو مسافر که به جایی می روند با ایشان صحبت کردم. ایشان به دیدار تبعیدیها می رفتند‏‎ ‎‏و برایشان کمک مالی می بردند. از آن زمان رابطه ما هر روز صمیمانه تر شد. ‏

‏مرحوم حاج آقا مصطفی به همراه پدر در تبعید بود و حاج احمد آقای جوان، پل‏‎ ‎‏ارتباطی میان امام و شاگردانش بود. ‏

‏آن روز که رژیم پهلوی او را نوجوانی به دور از مسائل سیاسی می دانست او از همان‏‎ ‎‏زمان، پختگی خاصی در اداره امور داشت. به شهرها و بخشها سفر می کرد و ارادتمندان‏‎ ‎‏امام را از آنچه در کشور و پشت پرده می گذشت باخبر می کرد. ‏

‏نبوغ مرحوم حاج احمدآقا پس از فوت برادرش شکوفا شد. زمانی که هم باید نقش‏‎ ‎‏خود را ایفا کند هم خلاء برادر را پر کند، هم در حوزه بزرگ هزار ساله نجف ارتباط با‏‎ ‎‏مراجع را طوری ایجاد نماید که موجب تنگدلی بعضی از اطرافیان مراجع نشود و هم‏‎ ‎‏کارهای پدر را انجام دهد. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 140
‏امام هم این قابلیتها را در او می دید و او مورد مشورت در امور قرار می داد. ‏

‏اما رضوان الله تعالی علیه قدرت سنجش افکار و دانستن نقاط ضعف و قدرت‏‎ ‎‏اجتماعی و سیاسی و اقتصادی افراد را در یک جلسه داشتند. امام ایشان را مستعد دیدند‏‎ ‎‏که بتواند در تمام امور مورد مشورت باشد. ‏

‏روزهای آغاز انقلاب وقتی اجازه ورود به کویت را به امام ندادند ایشان با مرحوم حاج‏‎ ‎‏احمدآقا مشورت می کنند و ایشان فرانسه را پیشنهاد می کند که پذیرفته می شود. ‏

‏یادگار آن مرحوم سخن زیبایی گفت: «پدرم گنجینۀ اسرار انقلاب بود.» به حق که‏‎ ‎‏گنجی از انقلاب به زیر خاک رفت و چه سینه فراخی داشت، چه روح گشاده ای. ‏

‏روزی امام جمعه کیاشهر مرحوم حاج آقا اسماعیلیان را نزد امام می بردم، او پدر سه‏‎ ‎‏شهید، یک اسیر و یک مجروح بود و ده نفر از خانواده اش شهید شده بودند. ‏

‏وقتی به اطراف اتاق امام می رفتم مرحوم حاج احمدآقا مرا گوشه ای برد و گفت: به امام‏‎ ‎‏نگویید که او شهید و اسیر داده است. فقط بگویید که ابوالشهداء است. وقتی برگشتیم‏‎ ‎‏علت این کار را پرسیدم. ایشان گفت: اگر امام می شنید که این روحانی این قدر شهید و‏‎ ‎‏اسیر دارد، یک هفته تمام در فکر و رنج فرو می رفت. ‏

‏مرحوم حاج احمدآقا با توجه به سن و سالش و موقعیت اجتماعی اش می توانست‏‎ ‎‏بعد از امام رحمةالله علیه خود را مطرح کند اما دیدیم حاج احمدآقا مرید دلسوخته امام‏‎ ‎‏در فکر آن شد که آثار امام را جمع آوری کند. ‏

‏مرحوم حاج احمدآقا بهترین نقش را در حفظ و نگهداری یاران امام که به مصلحت‏‎ ‎‏وقت از سیاست کناره گرفته بودند، ایفا کرد. ‏

‏دربارۀ انقیاد و پیروی و اطاعت از ولی مسلمین باید گفت: روزی که امام به ملکوت‏‎ ‎‏اعلی پیوست، حاج احمدآقا با رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای اعلام بیعت کرد. از‏‎ ‎‏آن روز تا زمانی که به لقاءالله پیوست هر روز بر این پیمان سخت تر می شد و عشق به رهبر‏‎ ‎‏انقلاب در او فزونی می گرفت. نه این که فقط حالت اطاعت داشته باشد بلکه دفاع از حریم‏‎ ‎‏ولایت را بر همه فرض و لازم می دانست و در این باره حتی اجازه بحث هم به احدی نمی داد.‏‎ ‎‏او بزرگترین مدافع خط ولایت و مروج و مبلغ رهبر بزرگوار انقلاب بود. به همان‏‎ ‎‏اندازه که برای امام راحل احساس وظیفه می کرد. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 141