آقای سید احمد بهاء‏الدینی

مصاحبه با آقای سید احمد بهاء الدینی

‏ ‏

□ نحوۀ آشنایی خود با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را بیان فرمایید. 

‏ ‏

‏آشنایی بنده با حاج احمد آقا- رحمةالله علیه- از پیش از پیروزی انقلاب و از قم شروع‏‎ ‎‏می شود. بنده دانش آموز سال اول دبیرستان حکیم نظامی قم بودم و ایشان در سال پنجم‏‎ ‎‏دبیرستان مشغول تحصیل بود و در نتیجه حدود دو سالی در دبیرستان حکیم نظامی در‏‎ ‎‏خدمتشان بودیم. بعد از پیروزی انقلاب من در قم مشغول بودم. تا زمانی که حادثه هفتم‏‎ ‎‏تیر پیش آمد و آیت الله دکتر بهشتی و عده ای از یارانش به شهادت رسیدند. در این هنگام،‏‎ ‎‏مسئله حفاظت بیت حضرت امام(س) پیش آمد و بنا به دستور حاج احمد آقا قرار شد‏‎ ‎‏نیروهای مورد اعتمادی برای این کار از سراسر کشور انتخاب شوند. از قم، چهار - پنج نفر‏‎ ‎‏برای این کار برگزیده شدند که خداوند به من توفیق عنایت کرد، و یکی از آنها من بودم.‏‎ ‎‏سال 1360 بود که به تهران آمدیم و پس از اینکه دستورالعملهای لازم از طرف حاج‏‎ ‎‏احمد آقا داده شد، کار خود را به عنوان محافظین بیت شروع کردیم. و در خدمت بیت‏‎ ‎‏حضرت امام(س) هستیم. ‏

‏ ‏

□ از ویژگیهای اخلاقی مرحوم حاج احمد آقا چه می دانید؟

‏ ‏

‏زبان من قاصر است از اینکه بخواهم سجایای اخلاقی حاج احمد آقا را برشمارم.‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 212
‏دربارۀ حاج احمد آقا باید بگویم که ایشان فرزندی لایق برای امام بودند و تمام وجود‏‎ ‎‏خود را برای خدمت به حضرت امام آماده کرده بود. ‏

‏در یک کلام می توانم بگویم که حاج احمد آقا، قدمی برنمی داشت که خدای ناکرده‏‎ ‎‏خلاف رضای حضرت امام باشد. حضرت امام را نه تنها پدر و مرجع خود می دانست،‏‎ ‎‏بلکه این پدر و پسر مثل دو تا عاشق با هم بودند. این عشق هم از طرف امام نسبت به حاج‏‎ ‎‏احمد آقا بود و هم از طرف حاج احمد آقا نسبت به حضرت امام. ‏

‏ ‏

□ شما از نزدیک، شاهد زندگی خانوادگی مرحوم حاج احمد آقا بودید، دربارۀ شیوۀ زندگی خانوادگی ایشان چه می دانید؟

‏ ‏

‏با اینکه حاج احمد آقا و خانمشان، بیست و هفت-هشت سال با هم زندگی مشترک‏‎ ‎‏داشتند، اما هنوز موقعی که با هم برخورد می کردند، مثل این بود که همین امروز، به هم‏‎ ‎‏رسیده اند. منظورم این است که اینقدر نسبت به همدیگر مؤدب بودند. برای نمونه عرض‏‎ ‎‏می کنم که: اگر حاج احمد آقا در اتاق بودند و خانمشان وارد می شدند، حاج احمد آقا از‏‎ ‎‏جایشان بلند می شدند. برعکس اگر خانم در اتاق بودند و حاج احمد آقا می رسیدند و‏‎ ‎‏وارد اتاق می شدند، خانم به رسم احترام از جای خود برمی خاستند. آن دو، واقعاً با هم‏‎ ‎‏رفیق بودند. با فرزندانشان هم، چنین رفتاری داشتند. با آنها هم رفیق بودند. در بسیاری‏‎ ‎‏موارد با بچه ها مشورت می کردند. مثلاً گاهی که وارد می شدیم می دیدیم که حاج‏‎ ‎‏احمد آقا دربارۀ یک مسئله مهمی با حضرت حجت الاسلام حاج سید حسن- فرزندشان-‏‎ ‎‏مشورت می کردند. ‏

‏ ‏

□ رفتار حاج احمد آقا با مادر گرامیشان را می دانیم که آمیخته با احترام بیش از حدّی بود. اگر در این باره خاطراتی دارید بیان فرمایید. 

‏ ‏

‏احترامی که حاج احمد آقا از مادر ارجمندشان می گرفتند از جمله مسائلی است که‏‎ ‎‏نظیر آن را کمتر می توان دید. مثلاً وقتی حکم امیرالحاج برای حاج احمد آقا از طرف‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 213
‏حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صادر شد، با وجودی که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏نسبت به رهبر معظم انقلاب، عشق می ورزیدند و دستور ایشان را لازم الاتباع می دانستند،‏‎ ‎‏وقتی دیدند که مادرشان از رفتن ایشان به عربستان ناراضی هستند، حرف نزدند و‏‎ ‎‏موضوع را به استحضار حضرت آیت الله خامنه ای رساندند. ‏

‏قضیه هم از این قرار بود که حضرت آیت الله خامنه ای حکم امیرالحاج را برای حاج‏‎ ‎‏احمد آقا نوشتند. پس از اینکه حکم از رادیو پخش شد، والده حاج احمد آقا آن را‏‎ ‎‏نشنیده بودند یکی از صبیه های حضرت امام که خبر را شنیده بود، تبریک می گوید و‏‎ ‎‏والدۀ مکرمه حاج احمد آقا بدین وسیله از موضوع مطلع می شوند و پس از اینکه به خانه‏‎ ‎‏باز می گردند، حاج احمد آقا را می خواهند و ماجرا را از ایشان می پرسند و بعد هم عدم‏‎ ‎‏رضایت خود را از رفتن حاج احمد آقا به عربستان اعلام کردند. حاج احمد آقا ابتدا به‏‎ ‎‏مادرشان عرض می کنند که حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه مرا خواستند و چنین‏‎ ‎‏دستوری دادند و من هم پذیرفتم. در این هنگام والدۀ حاج احمد آقا می فرمایند که من‏‎ ‎‏راضی نیستم، که حاج احمد آقا هم قول می دهند که امر مادرشان را اطاعت کنند و نزد‏‎ ‎‏رهبر معظم انقلاب می روند و موضوع عدم رضایت مادر ارجمندشان را به اطلاع معظم له‏‎ ‎‏می رسانند که ایشان هم می فرمایند: «اطاعت امر همسرگرامی حضرت امام نه تنها برای‏‎ ‎‏شما بلکه برای ما هم واجب است و هیچ مسئله ای نیست و ...» ‏

‏ ‏

□ رابطۀ حضرت امام- از لحاظ عاطفی-با حاج احمد آقا چگونه بود؟

‏ ‏

‏من هیچ جملۀ دیگری نمی توانم جز این عرض کنم که این دو نفر، مثل دو عاشق‏‎ ‎‏نسبت به یکدیگر بودند. حاج احمد آقا هر کاری که می خواست انجام بدهد، این مسئله‏‎ ‎‏را در نظر می گرفت که امام چه می خواهند. حضرت امام هم، همان علاقه و اطمینان را‏‎ ‎‏نسبت به حاج احمد آقا داشتند. برای نمونه عرض می کنم: ‏

‏یک روز- حدود سه ربع بعدازظهر- یکی از مسؤولان مملکتی تماس گرفت و گفت:‏‎ ‎‏یک مسئله سیاسی هست که قرار است جزء خبرهای بعدازظهر از رادیو پخش کنیم. در‏‎ ‎‏آن موقع، حضرت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند. ایشان هم با پخش خبر موافقت‏

‏ ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 214
‏کرده بودند، منتها گفته بودند باید نظر حضرت امام هم پرسیده شود. من با سرعت، به‏‎ ‎‏حضور حضرت امام رسیدم، ایشان مشغول نماز ظهر و عصر بودند. ایستادم تا نمازشان‏‎ ‎‏تمام شد و ماجرا را عرض کردم و گفتم که در این باره حضرت آیت الله خامنه ای هم‏‎ ‎‏موافقت کرده اند، منتها می خواهند نظر حضرتعالی را هم بپرسند. ایشان بلافاصله‏‎ ‎‏فرمودند: «احمد کجاست؟» و دستور فرمودند که فوری حاج احمد آقا را پیدا کنیم.‏‎ ‎‏منظور این است که حضرت امام، اعتماد فراوانی به فرزند گرامیشان داشتند و ایشان را‏‎ ‎‏صاحب نظر می دانستند و مورد مشورت قرار می دادند. البته این یک مورد بود که عرض‏‎ ‎‏کردم، موارد زیادی از این قبیل را من شاهد بودم. ‏

‏ ‏

□ شنیده ایم حاج احمد آقا با دوستان و رفقا، رفتار فروتنانه ای داشتند. در این باره چه می فرمایید؟

‏ ‏

‏واقعاً رفتار ایشان با رفقا، برادرانه بود. دلش نمی خواست هیچ کس از او برنجد، مگر‏‎ ‎‏اینکه مسئله ای برای اسلام و انقلاب پیش می آمد که همه چیز را فدای مصلحت اسلام و‏‎ ‎‏انقلاب می کرد. یعنی اگر می دید، مسئله ای اتفاق می افتد که برای اسلام و انقلاب ضرر‏‎ ‎‏دارد، اقدام از جانب هرکس که بود، بدون استثنا او را طرد می کرد. امّا دربارۀ سایر مسائل‏‎ ‎‏نمی خواست دل هیچ کس بشکند. از دوستان قدیمی اش احترام خاصی می گرفت و اگر‏‎ ‎‏نشستی با آنها داشت به تمام حرفهایش گوش می داد و اگر فرضاً با نظر آنها هم مخالف‏‎ ‎‏بود، به روی خود نمی آورد، آنها را می شنید و آنهایی را که به مصلحت نظام و انقلاب بود‏‎ ‎‏اجرا می کرد. ‏

‏ ‏

□ مرحوم حاج احمد آقا به دفتر امام و مؤسسه تنظیم و نشر آثار هم علاقۀ خاصی داشتند در این باره هم اگر خاطره ای دارید بفرمایید. 

‏ ‏

‏ایشان به تمام مسائل دفتر حضرت امام، اشراف کامل داشتند. تلفنهایی که می شد،‏‎ ‎‏آمد و رفت هایی که صورت می گرفت و... همه را زیرنظر داشتند، حتی اعضای دفتر را‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 215
‏بخوبی می شناختند و تمام تلاششان این بود که دفتر امام از مسائل ناباب، دور باشد و‏‎ ‎‏بتواند تقدس خود را حفظ کند. اگر می دیدند مسئله ای اتفاق می افتد که به مصلحت‏‎ ‎‏نیست، از جانب هر فرد یا مقامی بود گوشزد می کردند و بدون رودربایستی درصدد رفع‏‎ ‎‏مشکل بر می آمدند. حال، ممکن بود مسئله در حد نصیحت باشد، نصیحت می کردند،‏‎ ‎‏گاهی توبیخ می کردند. زمانی هم می شد که احساس می کردند وجود فلان فرد برای دفتر‏‎ ‎‏زیان آور است بدون هیچ تأمل و رودربایستی اقدام می کردند و حتی یک لحظه اجازه‏‎ ‎‏نمی دادند که آن شخص در دفتر بماند و سریعاً او را اخراج می کردند. ‏

‏از اسرافکاری هم شدیداً اعضای دفتر را برحذر می داشتند و همانند پدر‏‎ ‎‏بزرگوارشان، روی اینگونه مسائل، حساسیت نشان می دادند، مثلاً تأکید می کردند که از‏‎ ‎‏تلفن کردنهای غیرضروری پرهیز کنیم. یا گاهی مثلاً پیشنهادیی می شد که متضمن‏‎ ‎‏هزینه می شد. برای مثال، قرار می شد که فلان جای دفتر را رنگ آمیزی کنند. ایشان نگاه‏‎ ‎‏می کردند و برخی اوقات می گفتند: «نه، الآن نیازی به رنگ آمیزی ندارد.» ‏

‏حاج احمد آقا با اعضای دفتر یک رابطۀ عاطفی داشتند. مثلاً یک موقع برای خانوادۀ‏‎ ‎‏من وضعی پیش آمد که تصمیم گرفتیم به قم بازگردیم، من برای خداحافظی خدمت‏‎ ‎‏ایشان رسیدم. حاج احمد آقا، خطاب به بنده فرمودند: «خوب، حالا می خواهی بروی،‏‎ ‎‏حرفی نیست. امّا تو مثل برادر منی، ما را تنها نگذار.» من اعتقاد دارم که هنوز هم حضرت‏‎ ‎‏امام و روح مطهرشان، شاهد و ناظر اعمال و رفتار ماست. با شنیدن این حرف از حاج‏‎ ‎‏احمد آقا به این نتیجه رسیدم که ممکن است حضرت امام(س) - که روحشان حاضر و‏‎ ‎‏ناظر است- از ما برنجند، پشیمان شدم و به حاج آقا عرض کردم، به فرض اینکه خانواده ام‏‎ ‎‏ناراحت باشد، من ایشان را راضی می کنم و از خدمت شما نمی روم. البته دلیل لطف حاج‏‎ ‎‏احمد آقا به ما هم این بود که ما هیچ کاری را بدون اجازۀ شخص ایشان انجام نمی دادیم.‏‎ ‎‏فرضاً اگر خانم ایشان هم دستور می داد، ما مجبور بودیم با حاج احمد آقا آن دستور را در‏‎ ‎‏میان بگذاریم. حتی والدۀ ارجمندشان که آنقدر حاج احمد آقا برای ایشان احترام قائل‏‎ ‎‏بودند، اگر اوامری صادر می فرمودند، ما آن را به اطلاع حاج احمد آقا می رساندیم و از‏‎ ‎‏ایشان کسب تکلیف می کردیم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 216
□ پذیرش قطعنامۀ مربوط به جنگ تحمیلی از جمله مسائلی است که مورد توجه است. برخورد حضرت امام با این موضوع چگونه بود؟

‏ ‏

‏طبیعی است که اگر قرار بود گزارش مسئله یا موضوعی به استحضار حضرت امام‏‎ ‎‏برسد، این گزارش باید توسط حاج احمد آقا تقدیم امام می شد. امّا این طور نبود که این‏‎ ‎‏گزارش بدون هیچ مقدمه ای به اطلاع حضرت امام برسد، بلکه قبلاً تمهیداتی توسط حاج‏‎ ‎‏احمد آقا صورت می گرفت. مثلاً روزی که آیت الله مدنی را به شهادت رسانده بودند، آن‏‎ ‎‏ طوری که حاج احمد آقا تعریف می کردند، ماجرا را اینگونه به اطلاع حضرت امام‏‎ ‎‏رساندند: ‏

‏ «خدمت امام رسیدم و گفتم در تبریز، بمب کار گذاشته اند، عده ای هم مجروح‏‎ ‎‏شده اند. امام از جزئیات می پرسیدند. عرض می کردم، هنوز اطلاع کامل ندارم، می پرسم،‏‎ ‎‏و به اطلاع می رسانم. هنوز رادیو، خبر را اعلام نکرده بود. ده دقیقه بعد- مثلاً- می رفتم‏‎ ‎‏خدمت امام و می گفتم: می گویند آیت الله مدنی هم در محل انفجار بمب بوده و مجروح‏‎ ‎‏شده اند. ده دقیقه بعد، باز می رفتم و می گفتم: می گویند، چند نفری هم به شهادت‏‎ ‎‏رسیده اند و آیت الله مدنی هم مجروح شده اند. یک ربع بعد که خبر شهادت شهید مدنی‏‎ ‎‏از رادیو پخش می شد، حضرت امام، تقریباً آمادگی شنیدن خبر را پیدا کرده بودند. یا در‏‎ ‎‏مسئله شهادت شهید هاشمی نژاد در مشهد، یا جریان شهید مطهری، شهید مفتح، یا حتی‏‎ ‎‏ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله دکتر بهشتی، اینها را جوری‏‎ ‎‏برای حضرت امام مطرح می کردم. مثلاً به خاطر دارم، حضرت امام، مشغول خواندن نماز‏‎ ‎‏شب بودند و معمولاً در آن موقع، کسی خدمت ایشان نمی رسید. امّا من که خدمتشان‏‎ ‎‏رفتم خیلی برایشان غیرمترقبه بود. دلیل این هم که آن موقع شب و در آن لحظۀ حساس‏‎ ‎‏خدمت امام رسیدم این بود که از حادثۀ انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید‏‎ ‎‏مظلوم بهشتی و دیگر شخصیتها شوکه شده بودیم. به هر حال، آنقدر نزدشان می رفتم و‏‎ ‎‏موضوع را به طور سربسته می گفتم که به هر حال شک می کردند و من مجبور می شدم،‏‎ ‎‏ایشان را آماده کنم تا زمانی که اصل ماجرا را از رادیو که شنیدند کاملاً آمادگی داشته‏‎ ‎‏باشند. این اواخر، دیگر طوری شده بود که هر موقع، پیش حضرت امام می رفتم، ایشان‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 217
‏انتظار شنیدن خبری از زبان من داشتند و می فرمودند: «احمد! خبری شده است؟» عرض‏‎ ‎‏می کردم: «نه، آقا.» و آقا می فرمودند: «هر موقع تو وارد اتاق من می شوی، قلبم می لرزد.‏‎ ‎‏می گویم لابد به اتاق من آمده ای تا خبری بدهی». ‏

‏ ‏

□ نقش حاج احمد آقا در ادارۀ اموال و دارایی های حضرت امام(س) چگونه بود؟

‏ ‏

‏حضرت امام که چیزی نداشتند. از مال شخصی، خانۀ قم بود که پس از رحلت‏‎ ‎‏حضرت امام حاج احمد آقا آن را در اختیار دفتر مقام معظم رهبری قرار دادند. این، همۀ‏‎ ‎‏دارایی حضرت امام بود. دو تا قالی نیمدار هم بود. واقعیت این است که حضرت امام‏‎ ‎‏نمی خواستند از مال دنیا چیزی داشته باشند. دربارۀ حفظ بیت المال هم، حاج احمد آقا،‏‎ ‎‏مثل ابوی ارجمندشان کاملاً مراقبت می کردند که خدای ناکرده اسراف و افراطی صورت‏‎ ‎‏نگیرد. مثلاً در مورد جلسه ای که مرتب با حضور حضرت آیت الله خامنه ای و آقایان‏‎ ‎‏هاشمی پرفسنجانی، مهندس موسوی و دکتر ولایتی در منزل حاج احمد آقا قرار بود‏‎ ‎‏تشکیل شود، حاج احمد آقا گفتند، مقداری میوه خریداری کنیم. خوب، ما هم دیدیم این‏‎ ‎‏آقایان، عزیزترین افراد این مملکت هستند و برای ما قابل احترام اند و در روح و قلب ما‏‎ ‎‏جای دارند. به این جهت رفتیم و مقداری میوه از نوع خوب و عالی خریداری کردیم. پس‏‎ ‎‏از اینکه میوه ها شسته شد و آنها را روی میز گذاشتیم، حاج احمد آقا که آنها را دیدند‏‎ ‎‏گفتند: «اینها چه میوه هایی است که گرفته اید؟ شما مثل اینکه خیلی طاغوتی هستید! » من‏‎ ‎‏عرض کردم: «حاجی آقا، میهمانان امشب ما، عزیزترین و بهترین افراد این مملکت‏‎ ‎‏هستند. ما هم تصور کردیم که باید میوه های خوب و عالی بخریم. ‏

‏حاج احمد آقا گفتند: «نه، نمی شود به تو گفت که کاری انجام بدهی! » بعد از آن هم هر‏‎ ‎‏موقع می خواستیم میوه یا چیز دیگری بخریم می گفتند: «نروی طاغوت بازی دربیاوری! »‏‎ ‎‏ایشان نوع جنس را مشخص می کردند و مثلاً می گفتند، برای فلان کالا یا میوه یا... اینقدر‏‎ ‎‏پول بده. یعنی مقدار پول را معین می کردند. ‏

‏موضوع دیگری که جالب است در اینجا مطرح کنم، این است که پزشک معالج ایشان‏‎ ‎‏گفته بود، باید تختخوابی انتخاب کنی که زیر سرت کوتاه تر از پایت باشد. ما می خواستیم‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 218
‏سفارش ساخت یک تختخواب را با این خصوصیت بدهیم. امّا یک تخت شکسته در‏‎ ‎‏گوشه ای از خانه افتاده بود که حاج احمد آقا گفتند، لازم نیست تخت نو و تازه ای‏‎ ‎‏خریداری کنید. همین تخت را بدهید تعمیر کنند که من رویش بخوابم. ‏

‏من به ایشان عرض کردم: «حاج آقا، این تخت ارزش تعمیر ندارد، اجازه بدهید یک‏‎ ‎‏تخت نو خریداری کنیم، و ممکن است این تخت که زوارش در رفته است آنقدر سر و‏‎ ‎‏صدا کند که نگذارد شما خوابتان ببرد! » امّا حاج احمد آقا قبول نکردند و گفتند: «نه،‏‎ ‎‏همین خوب است. بیخود اسراف نکنید! » ما هم مجبور شدیم همان تخت شکسته را که‏‎ ‎‏مدتها گوشۀ حیاط افتاده بود تعمیر کنیم و حاج احمد آقا هم تا زنده بود از همین تخت‏‎ ‎‏استفاده می کردند. منظورم این است که ایشان در مصرف بیت المال، نهایت احتیاط را‏‎ ‎‏می کردند و تأکید داشتند که در هیچ کاری اسراف نشود. ‏

‏ ‏

□ باز هم اگر از ویژگیهای حاج احمد آقا در برخورد با افراد جامعه، خاطره ای دارید بیان فرمایید. 

‏ ‏

‏باید عرض کنم برای نمونه: گاهی اوقات که با گروههای مختلف مردم در حسینیه‏‎ ‎‏جماران ملاقات داشتند، عده ای هجوم می آوردند که دست یا صورت ایشان را ببوسند.‏‎ ‎‏روی این اصل، خیلی فشار وارد می شد، امّا ایشان اصلاً اعتراضی نمی کردند. اگر برخی‏‎ ‎‏محافظان هم به افراد، تشر می زدند، یا آنها را پس و پیش می کردند، حاج احمد آقا شدیداً‏‎ ‎‏ناراحت می شدند و می گفتند: «این مردم، به خاطر حضرت امام، ما را دوست دارند که‏‎ ‎‏این کارها را می کنند. اگر من صدمه ای هم می خورم ایرادی ندارد.» خلاصه اینکه دلشان‏‎ ‎‏نمی خواست هیچ کس از ایشان برنجد. ‏

‏ ‏

□ در مورد بیماری و رحلت مرحوم حاج احمد آقا چه مطلبی دارید؟

‏ ‏

‏حاج احمد آقا، گاهی هم از درد معده رنج می بردند آندوسکوپی و عکسبرداری هم‏‎ ‎‏کرده بودند و پزشکان گفته بودند مسئله مهمی نیست. آن شبی که حادثه اتفاق افتاد،‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 219
‏ساعت 10 / 7 دقیقه بود. من تنها در دفتر نشسته بودم که خانم حاج احمد آقا با حالتی‏‎ ‎‏غیرعادی و بغض آلود در تلفن گفتند: «حال حاج احمد آقا به هم خورده است، فوری‏‎ ‎‏کاری بکنید.» من تصور کردم بار دیگر همان درد معده به سراغشان آمده است. بلافاصله‏‎ ‎‏به بچه های رابط اطلاع دادم که دکتر را خبر کنند. درِِ خانه امام را هم که به خانۀ حاج احمد‏‎ ‎‏آقا راه دارد باز گذاشتیم. خود من هم خیلی سریع بالای سر حاج احمد آقا رفتم، دیدم‏‎ ‎‏ایشان پای تخت افتاده اند و بدنشان کاملاً کبود شده است. خانمشان هم بالای سرشان‏‎ ‎‏ایستاده بودند و گریه می کردند. من فوری دهن به دهن ایشان گذاشتم که تنفس مصنوعی‏‎ ‎‏بدهم. همین کار را کردم. از آن طرف هم پزشکان و پرستارها رسیدند و کار خود را شروع‏‎ ‎‏کردند. از بیمارستان شهدای تجریش هم یک تیم پزشکی دعوت کردیم. آقایان دکتر‏‎ ‎‏عارفی و دکتر طباطبایی هم رسیدند، امّا دیگر واقعاً کار از کار گذشته بود. معهذا آنها‏‎ ‎‏شروع به فعالیت کردند و تقریباً قلب را به کار انداختند، امّا دستگاه تنفسی کار نمی کرد.‏‎ ‎‏دلیلش هم این بود که پزشکان می گفتند، حاج احمد آقا ابتدا سکتۀ قلبی می کنند و چون ‏‎ ‎‏5 / 1 تا 2 ساعت طول می کشد تا از وضع ایشان مطلع شوند روی مغزشان تأثیر می گذارد.‏‎ ‎‏پزشکانی از خارج هم آمدند و پس از معاینه گفتند: فقط یک معجزه می تواند ایشان را به‏‎ ‎‏حال اول برگرداند. ‏

‏خلاصه اینکه رحلت مرحوم حاج احمد آقا داغ بزرگی برای مردم ایران بلکه مسلمین‏‎ ‎‏و مستضعفان جهان بود، و ما از خداوند بزرگ می خواهیم روح پرفتوح این مرد بزرگ و‏‎ ‎‏خدمتگزار به اسلام و انقلاب و امام عزیز را با جد بزرگوارشان حضرت حسین بن علی‏‎ ‎‏علیه السلام و با روح پاک پدر بزرگوارشان حضرت امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه-‏‎ ‎‏محشور فرماید. ان شاءالله. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 220