مصاحبه با آقای سید احمد بهاء الدینی
□ نحوۀ آشنایی خود با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را بیان فرمایید.
آشنایی بنده با حاج احمد آقا- رحمةالله علیه- از پیش از پیروزی انقلاب و از قم شروع می شود. بنده دانش آموز سال اول دبیرستان حکیم نظامی قم بودم و ایشان در سال پنجم دبیرستان مشغول تحصیل بود و در نتیجه حدود دو سالی در دبیرستان حکیم نظامی در خدمتشان بودیم. بعد از پیروزی انقلاب من در قم مشغول بودم. تا زمانی که حادثه هفتم تیر پیش آمد و آیت الله دکتر بهشتی و عده ای از یارانش به شهادت رسیدند. در این هنگام، مسئله حفاظت بیت حضرت امام(س) پیش آمد و بنا به دستور حاج احمد آقا قرار شد نیروهای مورد اعتمادی برای این کار از سراسر کشور انتخاب شوند. از قم، چهار - پنج نفر برای این کار برگزیده شدند که خداوند به من توفیق عنایت کرد، و یکی از آنها من بودم. سال 1360 بود که به تهران آمدیم و پس از اینکه دستورالعملهای لازم از طرف حاج احمد آقا داده شد، کار خود را به عنوان محافظین بیت شروع کردیم. و در خدمت بیت حضرت امام(س) هستیم.
□ از ویژگیهای اخلاقی مرحوم حاج احمد آقا چه می دانید؟
زبان من قاصر است از اینکه بخواهم سجایای اخلاقی حاج احمد آقا را برشمارم.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 212
دربارۀ حاج احمد آقا باید بگویم که ایشان فرزندی لایق برای امام بودند و تمام وجود خود را برای خدمت به حضرت امام آماده کرده بود.
در یک کلام می توانم بگویم که حاج احمد آقا، قدمی برنمی داشت که خدای ناکرده خلاف رضای حضرت امام باشد. حضرت امام را نه تنها پدر و مرجع خود می دانست، بلکه این پدر و پسر مثل دو تا عاشق با هم بودند. این عشق هم از طرف امام نسبت به حاج احمد آقا بود و هم از طرف حاج احمد آقا نسبت به حضرت امام.
□ شما از نزدیک، شاهد زندگی خانوادگی مرحوم حاج احمد آقا بودید، دربارۀ شیوۀ زندگی خانوادگی ایشان چه می دانید؟
با اینکه حاج احمد آقا و خانمشان، بیست و هفت-هشت سال با هم زندگی مشترک داشتند، اما هنوز موقعی که با هم برخورد می کردند، مثل این بود که همین امروز، به هم رسیده اند. منظورم این است که اینقدر نسبت به همدیگر مؤدب بودند. برای نمونه عرض می کنم که: اگر حاج احمد آقا در اتاق بودند و خانمشان وارد می شدند، حاج احمد آقا از جایشان بلند می شدند. برعکس اگر خانم در اتاق بودند و حاج احمد آقا می رسیدند و وارد اتاق می شدند، خانم به رسم احترام از جای خود برمی خاستند. آن دو، واقعاً با هم رفیق بودند. با فرزندانشان هم، چنین رفتاری داشتند. با آنها هم رفیق بودند. در بسیاری موارد با بچه ها مشورت می کردند. مثلاً گاهی که وارد می شدیم می دیدیم که حاج احمد آقا دربارۀ یک مسئله مهمی با حضرت حجت الاسلام حاج سید حسن- فرزندشان- مشورت می کردند.
□ رفتار حاج احمد آقا با مادر گرامیشان را می دانیم که آمیخته با احترام بیش از حدّی بود. اگر در این باره خاطراتی دارید بیان فرمایید.
احترامی که حاج احمد آقا از مادر ارجمندشان می گرفتند از جمله مسائلی است که نظیر آن را کمتر می توان دید. مثلاً وقتی حکم امیرالحاج برای حاج احمد آقا از طرف
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 213
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صادر شد، با وجودی که حاج احمد آقا نسبت به رهبر معظم انقلاب، عشق می ورزیدند و دستور ایشان را لازم الاتباع می دانستند، وقتی دیدند که مادرشان از رفتن ایشان به عربستان ناراضی هستند، حرف نزدند و موضوع را به استحضار حضرت آیت الله خامنه ای رساندند.
قضیه هم از این قرار بود که حضرت آیت الله خامنه ای حکم امیرالحاج را برای حاج احمد آقا نوشتند. پس از اینکه حکم از رادیو پخش شد، والده حاج احمد آقا آن را نشنیده بودند یکی از صبیه های حضرت امام که خبر را شنیده بود، تبریک می گوید و والدۀ مکرمه حاج احمد آقا بدین وسیله از موضوع مطلع می شوند و پس از اینکه به خانه باز می گردند، حاج احمد آقا را می خواهند و ماجرا را از ایشان می پرسند و بعد هم عدم رضایت خود را از رفتن حاج احمد آقا به عربستان اعلام کردند. حاج احمد آقا ابتدا به مادرشان عرض می کنند که حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه مرا خواستند و چنین دستوری دادند و من هم پذیرفتم. در این هنگام والدۀ حاج احمد آقا می فرمایند که من راضی نیستم، که حاج احمد آقا هم قول می دهند که امر مادرشان را اطاعت کنند و نزد رهبر معظم انقلاب می روند و موضوع عدم رضایت مادر ارجمندشان را به اطلاع معظم له می رسانند که ایشان هم می فرمایند: «اطاعت امر همسرگرامی حضرت امام نه تنها برای شما بلکه برای ما هم واجب است و هیچ مسئله ای نیست و ...»
□ رابطۀ حضرت امام- از لحاظ عاطفی-با حاج احمد آقا چگونه بود؟
من هیچ جملۀ دیگری نمی توانم جز این عرض کنم که این دو نفر، مثل دو عاشق نسبت به یکدیگر بودند. حاج احمد آقا هر کاری که می خواست انجام بدهد، این مسئله را در نظر می گرفت که امام چه می خواهند. حضرت امام هم، همان علاقه و اطمینان را نسبت به حاج احمد آقا داشتند. برای نمونه عرض می کنم:
یک روز- حدود سه ربع بعدازظهر- یکی از مسؤولان مملکتی تماس گرفت و گفت: یک مسئله سیاسی هست که قرار است جزء خبرهای بعدازظهر از رادیو پخش کنیم. در آن موقع، حضرت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند. ایشان هم با پخش خبر موافقت
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 214
کرده بودند، منتها گفته بودند باید نظر حضرت امام هم پرسیده شود. من با سرعت، به حضور حضرت امام رسیدم، ایشان مشغول نماز ظهر و عصر بودند. ایستادم تا نمازشان تمام شد و ماجرا را عرض کردم و گفتم که در این باره حضرت آیت الله خامنه ای هم موافقت کرده اند، منتها می خواهند نظر حضرتعالی را هم بپرسند. ایشان بلافاصله فرمودند: «احمد کجاست؟» و دستور فرمودند که فوری حاج احمد آقا را پیدا کنیم. منظور این است که حضرت امام، اعتماد فراوانی به فرزند گرامیشان داشتند و ایشان را صاحب نظر می دانستند و مورد مشورت قرار می دادند. البته این یک مورد بود که عرض کردم، موارد زیادی از این قبیل را من شاهد بودم.
□ شنیده ایم حاج احمد آقا با دوستان و رفقا، رفتار فروتنانه ای داشتند. در این باره چه می فرمایید؟
واقعاً رفتار ایشان با رفقا، برادرانه بود. دلش نمی خواست هیچ کس از او برنجد، مگر اینکه مسئله ای برای اسلام و انقلاب پیش می آمد که همه چیز را فدای مصلحت اسلام و انقلاب می کرد. یعنی اگر می دید، مسئله ای اتفاق می افتد که برای اسلام و انقلاب ضرر دارد، اقدام از جانب هرکس که بود، بدون استثنا او را طرد می کرد. امّا دربارۀ سایر مسائل نمی خواست دل هیچ کس بشکند. از دوستان قدیمی اش احترام خاصی می گرفت و اگر نشستی با آنها داشت به تمام حرفهایش گوش می داد و اگر فرضاً با نظر آنها هم مخالف بود، به روی خود نمی آورد، آنها را می شنید و آنهایی را که به مصلحت نظام و انقلاب بود اجرا می کرد.
□ مرحوم حاج احمد آقا به دفتر امام و مؤسسه تنظیم و نشر آثار هم علاقۀ خاصی داشتند در این باره هم اگر خاطره ای دارید بفرمایید.
ایشان به تمام مسائل دفتر حضرت امام، اشراف کامل داشتند. تلفنهایی که می شد، آمد و رفت هایی که صورت می گرفت و... همه را زیرنظر داشتند، حتی اعضای دفتر را
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 215
بخوبی می شناختند و تمام تلاششان این بود که دفتر امام از مسائل ناباب، دور باشد و بتواند تقدس خود را حفظ کند. اگر می دیدند مسئله ای اتفاق می افتد که به مصلحت نیست، از جانب هر فرد یا مقامی بود گوشزد می کردند و بدون رودربایستی درصدد رفع مشکل بر می آمدند. حال، ممکن بود مسئله در حد نصیحت باشد، نصیحت می کردند، گاهی توبیخ می کردند. زمانی هم می شد که احساس می کردند وجود فلان فرد برای دفتر زیان آور است بدون هیچ تأمل و رودربایستی اقدام می کردند و حتی یک لحظه اجازه نمی دادند که آن شخص در دفتر بماند و سریعاً او را اخراج می کردند.
از اسرافکاری هم شدیداً اعضای دفتر را برحذر می داشتند و همانند پدر بزرگوارشان، روی اینگونه مسائل، حساسیت نشان می دادند، مثلاً تأکید می کردند که از تلفن کردنهای غیرضروری پرهیز کنیم. یا گاهی مثلاً پیشنهادیی می شد که متضمن هزینه می شد. برای مثال، قرار می شد که فلان جای دفتر را رنگ آمیزی کنند. ایشان نگاه می کردند و برخی اوقات می گفتند: «نه، الآن نیازی به رنگ آمیزی ندارد.»
حاج احمد آقا با اعضای دفتر یک رابطۀ عاطفی داشتند. مثلاً یک موقع برای خانوادۀ من وضعی پیش آمد که تصمیم گرفتیم به قم بازگردیم، من برای خداحافظی خدمت ایشان رسیدم. حاج احمد آقا، خطاب به بنده فرمودند: «خوب، حالا می خواهی بروی، حرفی نیست. امّا تو مثل برادر منی، ما را تنها نگذار.» من اعتقاد دارم که هنوز هم حضرت امام و روح مطهرشان، شاهد و ناظر اعمال و رفتار ماست. با شنیدن این حرف از حاج احمد آقا به این نتیجه رسیدم که ممکن است حضرت امام(س) - که روحشان حاضر و ناظر است- از ما برنجند، پشیمان شدم و به حاج آقا عرض کردم، به فرض اینکه خانواده ام ناراحت باشد، من ایشان را راضی می کنم و از خدمت شما نمی روم. البته دلیل لطف حاج احمد آقا به ما هم این بود که ما هیچ کاری را بدون اجازۀ شخص ایشان انجام نمی دادیم. فرضاً اگر خانم ایشان هم دستور می داد، ما مجبور بودیم با حاج احمد آقا آن دستور را در میان بگذاریم. حتی والدۀ ارجمندشان که آنقدر حاج احمد آقا برای ایشان احترام قائل بودند، اگر اوامری صادر می فرمودند، ما آن را به اطلاع حاج احمد آقا می رساندیم و از ایشان کسب تکلیف می کردیم.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 216
□ پذیرش قطعنامۀ مربوط به جنگ تحمیلی از جمله مسائلی است که مورد توجه است. برخورد حضرت امام با این موضوع چگونه بود؟
طبیعی است که اگر قرار بود گزارش مسئله یا موضوعی به استحضار حضرت امام برسد، این گزارش باید توسط حاج احمد آقا تقدیم امام می شد. امّا این طور نبود که این گزارش بدون هیچ مقدمه ای به اطلاع حضرت امام برسد، بلکه قبلاً تمهیداتی توسط حاج احمد آقا صورت می گرفت. مثلاً روزی که آیت الله مدنی را به شهادت رسانده بودند، آن طوری که حاج احمد آقا تعریف می کردند، ماجرا را اینگونه به اطلاع حضرت امام رساندند:
«خدمت امام رسیدم و گفتم در تبریز، بمب کار گذاشته اند، عده ای هم مجروح شده اند. امام از جزئیات می پرسیدند. عرض می کردم، هنوز اطلاع کامل ندارم، می پرسم، و به اطلاع می رسانم. هنوز رادیو، خبر را اعلام نکرده بود. ده دقیقه بعد- مثلاً- می رفتم خدمت امام و می گفتم: می گویند آیت الله مدنی هم در محل انفجار بمب بوده و مجروح شده اند. ده دقیقه بعد، باز می رفتم و می گفتم: می گویند، چند نفری هم به شهادت رسیده اند و آیت الله مدنی هم مجروح شده اند. یک ربع بعد که خبر شهادت شهید مدنی از رادیو پخش می شد، حضرت امام، تقریباً آمادگی شنیدن خبر را پیدا کرده بودند. یا در مسئله شهادت شهید هاشمی نژاد در مشهد، یا جریان شهید مطهری، شهید مفتح، یا حتی ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله دکتر بهشتی، اینها را جوری برای حضرت امام مطرح می کردم. مثلاً به خاطر دارم، حضرت امام، مشغول خواندن نماز شب بودند و معمولاً در آن موقع، کسی خدمت ایشان نمی رسید. امّا من که خدمتشان رفتم خیلی برایشان غیرمترقبه بود. دلیل این هم که آن موقع شب و در آن لحظۀ حساس خدمت امام رسیدم این بود که از حادثۀ انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید مظلوم بهشتی و دیگر شخصیتها شوکه شده بودیم. به هر حال، آنقدر نزدشان می رفتم و موضوع را به طور سربسته می گفتم که به هر حال شک می کردند و من مجبور می شدم، ایشان را آماده کنم تا زمانی که اصل ماجرا را از رادیو که شنیدند کاملاً آمادگی داشته باشند. این اواخر، دیگر طوری شده بود که هر موقع، پیش حضرت امام می رفتم، ایشان
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 217
انتظار شنیدن خبری از زبان من داشتند و می فرمودند: «احمد! خبری شده است؟» عرض می کردم: «نه، آقا.» و آقا می فرمودند: «هر موقع تو وارد اتاق من می شوی، قلبم می لرزد. می گویم لابد به اتاق من آمده ای تا خبری بدهی».
□ نقش حاج احمد آقا در ادارۀ اموال و دارایی های حضرت امام(س) چگونه بود؟
حضرت امام که چیزی نداشتند. از مال شخصی، خانۀ قم بود که پس از رحلت حضرت امام حاج احمد آقا آن را در اختیار دفتر مقام معظم رهبری قرار دادند. این، همۀ دارایی حضرت امام بود. دو تا قالی نیمدار هم بود. واقعیت این است که حضرت امام نمی خواستند از مال دنیا چیزی داشته باشند. دربارۀ حفظ بیت المال هم، حاج احمد آقا، مثل ابوی ارجمندشان کاملاً مراقبت می کردند که خدای ناکرده اسراف و افراطی صورت نگیرد. مثلاً در مورد جلسه ای که مرتب با حضور حضرت آیت الله خامنه ای و آقایان هاشمی پرفسنجانی، مهندس موسوی و دکتر ولایتی در منزل حاج احمد آقا قرار بود تشکیل شود، حاج احمد آقا گفتند، مقداری میوه خریداری کنیم. خوب، ما هم دیدیم این آقایان، عزیزترین افراد این مملکت هستند و برای ما قابل احترام اند و در روح و قلب ما جای دارند. به این جهت رفتیم و مقداری میوه از نوع خوب و عالی خریداری کردیم. پس از اینکه میوه ها شسته شد و آنها را روی میز گذاشتیم، حاج احمد آقا که آنها را دیدند گفتند: «اینها چه میوه هایی است که گرفته اید؟ شما مثل اینکه خیلی طاغوتی هستید! » من عرض کردم: «حاجی آقا، میهمانان امشب ما، عزیزترین و بهترین افراد این مملکت هستند. ما هم تصور کردیم که باید میوه های خوب و عالی بخریم.
حاج احمد آقا گفتند: «نه، نمی شود به تو گفت که کاری انجام بدهی! » بعد از آن هم هر موقع می خواستیم میوه یا چیز دیگری بخریم می گفتند: «نروی طاغوت بازی دربیاوری! » ایشان نوع جنس را مشخص می کردند و مثلاً می گفتند، برای فلان کالا یا میوه یا... اینقدر پول بده. یعنی مقدار پول را معین می کردند.
موضوع دیگری که جالب است در اینجا مطرح کنم، این است که پزشک معالج ایشان گفته بود، باید تختخوابی انتخاب کنی که زیر سرت کوتاه تر از پایت باشد. ما می خواستیم
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 218
سفارش ساخت یک تختخواب را با این خصوصیت بدهیم. امّا یک تخت شکسته در گوشه ای از خانه افتاده بود که حاج احمد آقا گفتند، لازم نیست تخت نو و تازه ای خریداری کنید. همین تخت را بدهید تعمیر کنند که من رویش بخوابم.
من به ایشان عرض کردم: «حاج آقا، این تخت ارزش تعمیر ندارد، اجازه بدهید یک تخت نو خریداری کنیم، و ممکن است این تخت که زوارش در رفته است آنقدر سر و صدا کند که نگذارد شما خوابتان ببرد! » امّا حاج احمد آقا قبول نکردند و گفتند: «نه، همین خوب است. بیخود اسراف نکنید! » ما هم مجبور شدیم همان تخت شکسته را که مدتها گوشۀ حیاط افتاده بود تعمیر کنیم و حاج احمد آقا هم تا زنده بود از همین تخت استفاده می کردند. منظورم این است که ایشان در مصرف بیت المال، نهایت احتیاط را می کردند و تأکید داشتند که در هیچ کاری اسراف نشود.
□ باز هم اگر از ویژگیهای حاج احمد آقا در برخورد با افراد جامعه، خاطره ای دارید بیان فرمایید.
باید عرض کنم برای نمونه: گاهی اوقات که با گروههای مختلف مردم در حسینیه جماران ملاقات داشتند، عده ای هجوم می آوردند که دست یا صورت ایشان را ببوسند. روی این اصل، خیلی فشار وارد می شد، امّا ایشان اصلاً اعتراضی نمی کردند. اگر برخی محافظان هم به افراد، تشر می زدند، یا آنها را پس و پیش می کردند، حاج احمد آقا شدیداً ناراحت می شدند و می گفتند: «این مردم، به خاطر حضرت امام، ما را دوست دارند که این کارها را می کنند. اگر من صدمه ای هم می خورم ایرادی ندارد.» خلاصه اینکه دلشان نمی خواست هیچ کس از ایشان برنجد.
□ در مورد بیماری و رحلت مرحوم حاج احمد آقا چه مطلبی دارید؟
حاج احمد آقا، گاهی هم از درد معده رنج می بردند آندوسکوپی و عکسبرداری هم کرده بودند و پزشکان گفته بودند مسئله مهمی نیست. آن شبی که حادثه اتفاق افتاد،
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 219
ساعت 10 / 7 دقیقه بود. من تنها در دفتر نشسته بودم که خانم حاج احمد آقا با حالتی غیرعادی و بغض آلود در تلفن گفتند: «حال حاج احمد آقا به هم خورده است، فوری کاری بکنید.» من تصور کردم بار دیگر همان درد معده به سراغشان آمده است. بلافاصله به بچه های رابط اطلاع دادم که دکتر را خبر کنند. درِِ خانه امام را هم که به خانۀ حاج احمد آقا راه دارد باز گذاشتیم. خود من هم خیلی سریع بالای سر حاج احمد آقا رفتم، دیدم ایشان پای تخت افتاده اند و بدنشان کاملاً کبود شده است. خانمشان هم بالای سرشان ایستاده بودند و گریه می کردند. من فوری دهن به دهن ایشان گذاشتم که تنفس مصنوعی بدهم. همین کار را کردم. از آن طرف هم پزشکان و پرستارها رسیدند و کار خود را شروع کردند. از بیمارستان شهدای تجریش هم یک تیم پزشکی دعوت کردیم. آقایان دکتر عارفی و دکتر طباطبایی هم رسیدند، امّا دیگر واقعاً کار از کار گذشته بود. معهذا آنها شروع به فعالیت کردند و تقریباً قلب را به کار انداختند، امّا دستگاه تنفسی کار نمی کرد. دلیلش هم این بود که پزشکان می گفتند، حاج احمد آقا ابتدا سکتۀ قلبی می کنند و چون 5 / 1 تا 2 ساعت طول می کشد تا از وضع ایشان مطلع شوند روی مغزشان تأثیر می گذارد. پزشکانی از خارج هم آمدند و پس از معاینه گفتند: فقط یک معجزه می تواند ایشان را به حال اول برگرداند.
خلاصه اینکه رحلت مرحوم حاج احمد آقا داغ بزرگی برای مردم ایران بلکه مسلمین و مستضعفان جهان بود، و ما از خداوند بزرگ می خواهیم روح پرفتوح این مرد بزرگ و خدمتگزار به اسلام و انقلاب و امام عزیز را با جد بزرگوارشان حضرت حسین بن علی علیه السلام و با روح پاک پدر بزرگوارشان حضرت امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه- محشور فرماید. ان شاءالله.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 220