حجت الاسلام والمسلمین رحمانی

خاطرات حجت الاسلام والمسلمین محمد علی آقا رحمانی

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏من چند ماهی قبل از اینکه حضرت امام - رحمةالله علیه - از تبعیدگاهشان (ترکیه) به‏‎ ‎‏عراق وارد بشوند، در عراق بودم و تا زمانی که حضرت امام وارد شدند در جمع برادرانی‏‎ ‎‏بودم که به حضرت امام ارادت داشتند و دنبال مسائل ایشان بودند. من هم جزو مشتاقان‏‎ ‎‏زیارت حضرت امام بودم، ایشان به هر حال وارد نجف اشرف شدند و از همان ابتدا در‏‎ ‎‏محضر ایشان بودیم و ارتباط با بیت حضرت امام – رحمةالله علیه - داشتم، قبل از آشنایی‏‎ ‎‏با عزیز گرانقدر و از دست رفته مان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا-‏‎ ‎‏رضوان الله تعالی علیه- با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی - رضوان الله تعالی علیه - آشنا‏‎ ‎‏بودم و رفت و آمد داشتم و در بعضی از سفرهایی که در عراق متداول بود، مثل پیاده روی‏‎ ‎‏تا کربلا و امثال اینها، من در محضر ایشان بودم. وقتی که فرزند برومند امام [حاج احمد‏‎ ‎‏آقا] در حدود سال 45 وارد نجف اشرف شدند، لباس شخصی بر تن داشتند. ما در محل‏‎ ‎‏بیرونی بیت حضرت امام، ایشان را به عنوان اینکه دومین فرزند امام است زیارت کردیم،‏‎ ‎‏از همان وقت شنیدیم که بنا به توصیه حضرت امام، ایشان به ایران برگشتند، ظاهراً‏‎ ‎‏مشکلاتی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به وجود آمده بود، حضرت امام فرموده بودند‏‎ ‎‏که دوست دارم ایشان ملبّس به لباس روحانیت بشوند و بکلّی وارد تحصیلات حوزوی‏‎ ‎‏بشوند، البته آن زمان ایشان مقدماتی از درسهای حوزوی خوانده بودند و من این را در‏‎ ‎‏بیرونی منزل حضرت امام؛ در نجف از مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی شنیدم که‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 276
‏فرمودند: احمد ما هم رفت که مشغول تحصیل شود و به کسوت روحانیت ملبّس گردد،‏‎ ‎‏خیلی هم خوشحال بودند و تعریف می کردند و از فکر و ذوق سرشار ایشان و‏‎ ‎‏استعداد بالای ایشان تعریف می کردند، و امیدوار بودند، ایشان بتواند در مدتی که به‏‎ ‎‏تحصیل اشتغال دارند تحصیلات و علوم عالی اسلامی را نه در زمان طولانی؛ بلکه در‏‎ ‎‏اندک زمان مناسب کسب کنند. ‏

‏در سال 51 بود که تاریخش را می توانیم در سفرهای ایشان دقیق پیدا کنیم و البته من‏‎ ‎‏هم نوشته های زیادی را از آن زمان دارم که در عراق باقی مانده و نتوانستم با خودم بیاورم-‏‎ ‎‏ایشان یک بار دیگر به عراق تشریف بردند، این هم که در خاطرات بعضی از عزیزان و‏‎ ‎‏دوستان- و یا در زندگینامه ایشان نوشته اند که رفتن ایشان به عراق مصادف شد با فوت‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی، صحیح نیست. ایشان در سال 51 برای سرکشی به امام و احوالپرسی‏‎ ‎‏ایشان آنجا رفتند، و به نظرم می آید که با خانواده شان به نجف مشرف شده بودند، همان‏‎ ‎‏روزهای اولی که وارد شده بودند، ما و جمع دیگری از دوستانمان در بیرونی منزل امام‏‎ ‎‏نشسته بودیم، مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی هم حضور داشتند و مرحوم آقا سید‏‎ ‎‏احمد آقا - رضوان الله تعالی علیه - هم از راه رسیدند و در کنار ایشان نشستند، در جمع‏‎ ‎‏حاضرین یکباره مرحوم حاج آقا مصطفی رو کردند به حاج آقا احمد و گفتند: شما از فردا‏‎ ‎‏با این آقای قوچانی، که منظورشان من بودم، مباحثه را شروع می کنید و نظر مبارک‏‎ ‎‏حضرت امام این است که با ایشان بحثتان را شروع کنید و ایشان هم بعد از همان جلسه با‏‎ ‎‏من قرار گذاشتند که روز بعد خدمتشان برسیم و وقت مباحثه، موضوع بحث و کتابهای‏‎ ‎‏موردبحث را با هم تعیین کنیم، که همینجور هم شد فردای آن روز ما خدمت ایشان‏‎ ‎‏رسیدیم و با ایشان قرار گذاشتیم که بعد از نماز مغرب و عشا اول در صحن مطهر حضرت‏‎ ‎‏امیر - سلام الله علیه - مباحثه علمی خودمان را شروع کنیم و بعد در منزل خود حضرت‏‎ ‎‏امام، آن را ادامه بدهیم. نکته قابل توجه اینکه آن وقتی که ایشان تشریف آورده بودند،‏‎ ‎‏مشغول فراگیری رسائل نزد بعضی از اساتید بودند، مکاسب را هم خوانده بودند؛ منتهی‏‎ ‎‏مجدداً احتیاج به یک مباحثه داشت که با هم مکاسب را بحث می کردیم، البته من کفایه‏‎ ‎‏هم خوانده بودم، ایشان هم بخش اعظمی از کفایه را خوانده بودند و ما بعضی از مباحث‏‎ ‎‏کفایه را هم آنجا با هم بحث کردیم. من همزمان با کفایه، درس خارج هم می رفتم بنابراین‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 277
‏با ایشان قرار گذاشتیم که درس خارج را هم بحث کنیم، چون ایشان هم بخشهایی از‏‎ ‎‏اصول را خوانده بودند، مدتی هم در درس خارج اصول مرحوم آیت الله میرزا باقر‏‎ ‎‏زنجانی که از فحول علمای حوزه علمیه نجف بود، حاضر می شدند. این بحثهای علمی‏‎ ‎‏ما همچنین آن صفا و صمیمیت ایشان و تحصیلات خوبی که داشتند و معلوم بود در حوزۀ‏‎ ‎‏علمیه قم، از استادهای برجسته ای استفاده کرده اند، باعث شد آن آشنایی به یک دوستی‏‎ ‎‏و صمیمیت و علاقمندی دو جانبه تبدیل شود. ‏

‏حاج احمد آقا همزمان با درسهای حوزوی که در نجف - در محضر حضرت امام-‏‎ ‎‏می خواندند، نقش اصلی خودشان را در مورد انقلاب ایفا می کردند و نقش ایشان این بود‏‎ ‎‏که از همان نجف در ایجاد ارتباط بین امام و کسانی که در ایران از قبل ایشان با آنها رابطه‏‎ ‎‏داشتند، سرمایه گذاری کرده بودند. ایشان اطّلاعات ذی قیمتی از اوضاع ایران داشت و در‏‎ ‎‏بیرونی حضرت امام عهده دار ایجاد رابطه با عناصری بودند که در خدمت انقلاب و در‏‎ ‎‏خط انقلاب قرار داشتند. و یا بعضی از بزرگانی که فقط و فقط در خط امام بودند و تنها راه‏‎ ‎‏را اطاعت از امام - رحمةالله علیه - می دانستند؛ علاوه بر این در ایجاد ارتباط با گروههای‏‎ ‎‏مختلفی که در ایران و در خارج از ایران و عراق و کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی‏‎ ‎‏که در جریان مبارزات سهیم بودند و نیز انعکاس نظریات امام به آنها، نقش ارزنده ای‏‎ ‎‏داشتند. آنجا من شاهد بودم که چگونه تلاش می کردند تا سخن امام و فریاد امام و انقلاب‏‎ ‎‏امام فقط در ایران و عراق نباشد؛ بلکه کسانی هم که در خارج علاقمند به اسلام و انقلاب‏‎ ‎‏بودند و می توانستند نقش مؤثّری در توسعه اندیشه انقلاب داشته باشند را هم به نحوی‏‎ ‎‏مرتبط کنند. بنابراین در رساندن پیامهای امام و نامه های امام خطاب به دانشجویان و‏‎ ‎‏انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان خارج از کشور، در مدتی که در نجف بودند، نقش‏‎ ‎‏خوبی ایفا می کردند. از چیزهای دیگری که من آنجا در طول مباحثاتمان درک کردم و‏‎ ‎‏گاهی هم در این باره صحبت می کردیم این بود که ایشان دوستانی را هم که در محضر امام‏‎ ‎‏بودند در یک آزمونی و در یک ارزیابی سبک و سنگین می کردند که هر یک دارای چه‏‎ ‎‏صلاحیتهایی هستند، چه مقدار به امام معتقدند و تا چه حدی حاضرند در راه امام‏‎ ‎‏فداکاری کنند؛ و دلیل این کار نیز این بود که گاهی مأموریتهایی را از طرف امام به آنها‏‎ ‎‏محوّل می کردند، برای مثال می فرمودند افراد به ایران بیایند و پیامی را برسانند؛ خوب‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 278
‏طبیعی بود که همه در یک حد نبودند تا مسؤولیت بعضی از اقدامات تهوّرآمیز را با همۀ‏‎ ‎‏خطرهایی که داشت، قبول کنند؛ مثل آوردن پیام امام و رساله و کتابهای حضرت امام به‏‎ ‎‏ایران و رساندن آنها به افراد موردنظر، و آوردن چیزهایی که لازم بود به امام برسد. ایشان‏‎ ‎‏در عین حالی که این کارها را داشتند و در این زمینه ها اقدام بسیار برجسته ای را انجام‏‎ ‎‏می دادند؛ از همان اول در جلسات و در اظهاراتشان، همانطور که گفتم به دلیل‏‎ ‎‏برخورداری از صفا و صمیمیت خاص، هرگز مطرح نمی کردند که من خوب فرزند امام‏‎ ‎‏هستم، فرزند مرجع تقلید هستم و یا فرزند رهبری هستم که این کارها را می کنم؛‏‎ ‎‏خودشان را وقف انجام امور امام کرده بودند و صادقانه و خالصانه آنچه را که امام برایشان‏‎ ‎‏تعیین می کردند انجام می دادند. ‏

‏به هر حال مدت زیادی طول کشید که به نظرم می آید بیش از یک سال بود، ما در‏‎ ‎‏خدمت ایشان بودیم و به مباحثات علمیمان در زمینه اصول فقه و یک مدّت کوتاهی هم‏‎ ‎‏فلسفه ادامه دادیم و این ارتباط و آشنایی ما روز به روز بیشتر و دوستی و صمیمیت ما‏‎ ‎‏محکمتر و قویتر می شد. در این مدتی که آنجا با هم بحث داشتیم، رابطه و انس خاصی به‏‎ ‎‏هم پیدا کرده بودیم و ایشان به من لطف داشتند و می فرمودند: من با کمتر دوستانی آشنا‏‎ ‎‏شده ام که این همه احساس یکرنگی و یگانگی داشته باشیم؛ البته حقیقت امر این است‏‎ ‎‏که ایشان از هر جهت از من در مسائل علمی دقیقتر و جلوتر بودند، به دلیل همان هوش و‏‎ ‎‏درایت فوق العاده ای که خدا به ایشان کرامت کرده بودند و هم به دلیل اینکه در متن‏‎ ‎‏جریانات سیاسی بودند، در واقع ما از ایشان استفاده های فراوانی در زمینه های سیاسی‏‎ ‎‏کردیم و بهرۀ خوبی بردیم. من تا اوایل 53 که در عراق بودم، با ایشان رابطه داشتم و‏‎ ‎‏بعدش هم به دلایلی به ایران آمدم و از سوی حضرت امام- رحمةالله علیه- مأموریتی هم‏‎ ‎‏در آخرین سفر من به من واگذار شد؛ که امانتهای معظمُ له را به ایران برسانم و همچنین از‏‎ ‎‏سوی برادران انقلابی جزوه ها، نامه ها و نشریه هایی بود که در درون چمدانها تعبیه شده‏‎ ‎‏بود تا از دست عوامل ساواک مصون بماند و درست به مقصد برسد. ما الحمدلله آمدیم‏‎ ‎‏ایران و از عراق هم اجازۀ بازگشت داشتیم و امانتها را رساندیم. از جمله کسانی که به‏‎ ‎‏خدمتشان شرفیاب شدیم؛ حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشمی‏‎ ‎‏رفسنجانی بودند که امانتهایی بود به ایشان تحویل دادیم که آنهم خودش یک شرح‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 279
‏مفصلی دارد. امانتهایی بود مربوط به بعضی از آقایان دیگر و نشریاتی هم بود که باید‏‎ ‎‏توزیع می شد و ما در قم، با همکاری بعضی از دوستان که آنها را می شناختیم و در خط‏‎ ‎‏امام بودند، این کارها را کردیم بعد از انجام دادن کارهایمان خواستیم برگردیم؛ ولی چون‏‎ ‎‏در وقت آمدن در گذرنامه ما تصرفاتی شده بود تا مشکلی پیش نیاید، عناصری ما را لو‏‎ ‎‏داده بودند که دستگیر و بعد هم ممنوع الخروج شدم و ناچار در ایران ماندم. ‏

‏مرحوم حجت الاسلام حاج احمد آقا بنا به دلایلی که وجودشان در ایران ضرورت‏‎ ‎‏داشت و باید ادامۀ کارهای قبل را در ایران انجام می دادند، به ایران آمدند. در آن زمان به‏‎ ‎‏مناسبت اینکه پدرم فوت کرده بود طی نامه ای که موجود است و آن را حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏نوشته بودند، ضمن تسلیت؛ گفته بودند که نظر مبارک حضرت امام این است که شما حالا‏‎ ‎‏که ممنوع الخروج شده اید به قم و یا به مشهد بروید؛ ولی ترجیح با این است که قم باشید،‏‎ ‎‏پیام مشابهی هم به حاج آقا احمد داده بودند که ایشان هم آمده بودند و من را در‏‎ ‎‏شهرستان پیدا نکرده بودند و بعد ما خدمت ایشان رسیدیم؛ ایشان هم همین نظر مبارک‏‎ ‎‏امام را به ما گفتند و ما انتخاب کردیم که قم در حضور ایشان باشیم. در قم نیز عمق تلاش و‏‎ ‎‏کوشش ایشان را برای به ثمر رساندن انقلاب، از نزدیک مشاهده کردم و دیدم واقعاً‏‎ ‎‏سازماندهی بسیار قوی، نیرومند و تشکیلات بسیار مهمی را برای انقلاب در درون‏‎ ‎‏کشور، به وجود آورده اند و به همین دلیل به من هم از اول - ضمن خوشحالی زیادی که ما‏‎ ‎‏دوباره به هم رسیدیم و من خدمت ایشان هستم - فرمودند شما هم می توانید اینجا به‏‎ ‎‏تحصیلتان ادامه بدهید و ما چون گذشته هم مباحثاتمان را انجام بدهیم و هم اینکه در‏‎ ‎‏زمینه انقلاب به هر جوری که بتوانیم تلاش و کوشش بکنیم. من پذیرفتم که به هر حال اگر‏‎ ‎‏در متن جریانها هم واقع بشوم، مسأله ای ندارد؛ ایشان به همین سبب از قبل منزلی در‏‎ ‎‏نزدیکی منزل امام (کوی کمال محلی) که در واقع محل نشر مطالب موردنیاز انقلاب بود‏‎ ‎‏تهیه کرده بود و من پذیرفتم که با خانواده ام به آنجا برویم و ضمن تحصیلاتمان، کارهای‏‎ ‎‏مربوط به انقلاب را انجام بدهیم. ایشان، من و دوست بسیار عزیزمان جناب ‏

‏حجت الاسلام والمسلمین آقای واحدی اصفهانی را با کار در آن منزل آشنا کرد. ‏

‏آن روزها تهیه وسایل تکثیر و نشر مشکل بود و ایشان به زحمت زیادی آنها را تهیه‏‎ ‎‏می کردند که بعدها برای من گفتند که مثلاً برای یک دستگاه زیراکس به دوستانشان‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 280
‏متوسل شده بودند و آنها از تهران با چه شگردی خریده و آورده و به ایشان داده بودند و‏‎ ‎‏گفتند آقای توکّلی که از دوستان رئیس جمهور هم هست و چند نفر دیگر آن را خریده و‏‎ ‎‏همراه وسایل اولیه تکثیر اعلامیه و غیره تحویل داده بودند. قرار بود که هر چه می رسد‏‎ ‎‏آقای واحدی به ما بگویند و ما هم در وقت معین تایپ و تکثیر کنیم، یا به صورت کتاب یا‏‎ ‎‏جزوه و اعلامیه با رقم مناسبی به مراکزی که باید برسد، برسانیم. محموله هایی که تکثیر و‏‎ ‎‏برای توزیع آماده می شد برای تحویل دادن به بخشهای موردنظر، قسمتی را به آقای‏‎ ‎‏واحدی و قسمتی را به من دادند. و توصیه ایشان این بود که ما، برای خدا کار می کنیم و‏‎ ‎‏این کار خطر جانی برای ما دارد پس اگر خدای نخواسته برای خودنمایی باشد یا بخواهیم‏‎ ‎‏به دیگران بفهمانیم که ما برای انقلاب کار می کنیم ضمن اینکه اولاً خطر جانی دارد، به هر‏‎ ‎‏حال حرف نمی ماند و سریع پخش می شود می فهمند و می گیرند و کل برنامه ها به هم‏‎ ‎‏می ریزد پس در این راه شهادت هست، خطر گرفتار شدن به دست مأموران رژیم‏‎ ‎‏شاهنشاهی نیز هست، پس حیف است آدم عملش را برای خودنمایی ضایع کند. بنابراین‏‎ ‎‏ایشان می گفت محموله هایی را که می خواهید به افراد شاخص تحویل بدهید، طوری‏‎ ‎‏باشد که خود آن فرد هم شما را نشناسد؛ برای مثال ایشان به من مجموعه ای از نوشته ها و‏‎ ‎‏کتابهایی که آن روز پخش می شد و همچنین اطلاعیه ای به مناسبت پانزده خرداد، دادند و‏‎ ‎‏گفتند شما اینها را به مشهد ببرید و به سه یا چهار نفر از آقایان (حضرت آیت الله خامنه ای‏‎ ‎‏و مرحوم آیت الله هاشمی نژاد و حجت الاسلام والمسلمین طبسی، تولیت آستان قدس‏‎ ‎‏رضوی) برسانید؛ که من اینها را با زحمت بسیار به منزل آقایان بردم و تحویل دادم وقتی به‏‎ ‎‏طرف منزل آیت الله خامنه ای می رفتم ایشان در کوچه قدم می زدند من را که دیدند،‏‎ ‎‏سؤالی کردند؛ گفتم: مسیرم از این طرف بود. بعد از زیارت ایشان خداحافظی کردم،‏‎ ‎‏ایشان که از مسیر دور شدند، من امانت را به منزلشان بردم و گفتم این را به آقا بدهید. این‏‎ ‎‏ویژگیها نشأت گرفته از روح پاک و مقدس و اقدامات خالصانه امام بود که در ایشان هم‏‎ ‎‏وجود داشت و بر همین اساس بود که ایشان هم، همواره در تمام کارهای انقلابی توصیه‏‎ ‎‏به اخلاص و برای خدا بودن می کردند. ‏

‏پس از این مدت، حاج احمد آقا دوباره به عراق تشریف بردند و آن محل را هم به من‏‎ ‎‏و آقای واحدی سپردند. ایشان که به عراق رفته بود به واقع می دیدیم که چه خلأ عمیقی‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 281
‏در کشور به وجود آمد؛ ایشان با وجود اینکه تا پیروزی انقلاب به ایران نیامد؛ ولی در کنار‏‎ ‎‏امام، با ما ارتباط کاری و عاطفی داشت. ‏

‏ماجرایی که در مدت اقامتم در قم پیش آمد، این بود که: یک بار مرا دستگیر کردند و‏‎ ‎‏احتمال لو رفتن محل بود که آقای واحدی از حاج احمد آقا راه چاره خواستند که ایشان‏‎ ‎‏فرمودند بهتر است تا می توانید بعضی از چیزها را جابه جا کنید زیرا اگر اینها به دست‏‎ ‎‏مأموران بیفتد در منزل امام بسته می شود، اگر هم کار از کار گذشته، از طریق پاکستان یا‏‎ ‎‏جای دیگری خودتان را به خارج از کشور برسانید در وضعیت فعلی برای شما بعدها‏‎ ‎‏مشکلات زیادی پیش خواهد آمد؛ ولی الحمدلله به خیر گذشت و خداوند چشمهای آنها‏‎ ‎‏را کور کرد و نتوانستند چیزی به دست بیاورند. ‏

‏این گوشه ای از آشنایی من با ایشان قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم حضرت‏‎ ‎‏امام آمدند دیگر ما همواره در خدمتشان بودیم چه در دوران حیات حضرت امام و چه‏‎ ‎‏پس از امام. ‏

‏بخش دیگری از این آشنایی که مربوط می شود به شخصیت علمی ایشان. علی رغم‏‎ ‎‏همه مشاغلی که بعد از انقلاب ایشان داشت و با اینکه از حضرت امام مراقبت می کردند و‏‎ ‎‏وقتشان صرف این کار می شد، هرگز از مباحث علمی دور نشدند؛ شاید باورش مشکل‏‎ ‎‏باشد که ایشان هم تدریس می کرد و هم به کارهای دیگر می رسید. ‏

‏ایشان ادبیات را در قم، معالم و لمعه را در تهران تدریس می کردند و به برخی از‏‎ ‎‏شاگردانی هم که خدمت ایشان می رسیدند کفایه درس می دادند علاوه بر آن، در فقه با‏‎ ‎‏هم جواهر بحث می کردیم و با همۀ مشاغلی که داشت در زمینۀ علمی الحمدلله مشغول‏‎ ‎‏بود و مباحثات ما ادامه داشت. ‏

‏بیشتر جلساتی که ما با هم می نشستیم، یک بحثی، یک فرع فقهی، یا یک آیه ای از‏‎ ‎‏قرآن کریم، یا یک مسأله ای از مسائل اسلامی و معارف و یا تفسیری را می دیدیم، مطرح‏‎ ‎‏می کردیم و بحث می کردیم. ایشان گاهی به من می گفتند که همین که شما اینجا می آیید و‏‎ ‎‏این بحثها را می کنید من آرامش خاطری پیدا می کنم، و از عالم سیاست و مسائل و‏‎ ‎‏گرفتاریهای آن دور می شوم و به عالم طلبگی و درسهای حوزوی می آیم. این روابط‏‎ ‎‏صمیمانه و دوستانه ادامه داشت تا این اواخر که آن حادثۀ ناگوار پیش آمد. مطلب دیگر‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 282
‏اینکه از نظر علمی وی اطّلاعات بسیار وسیعی داشت و از همان نجف معلوم بود که از‏‎ ‎‏رشد کافی در زمینه های سیاسی بهره مند است و اطّلاعات کاملی در این زمینه دارد و از‏‎ ‎‏تجارب حضرت امام(ره) هم بالاترین بهره برداری را می کرد و بعد از شهادت حضرت‏‎ ‎‏آیت الله حاج آقا مصطفی پا به پای امام در نجف اشرف، با یک دید وسیعی برنامه های امام‏‎ ‎‏را پیگیری می کرد برای مثال ما از خود ایشان شنیدیم که حضرت امام قرار بود که به‏‎ ‎‏سوریه برود؛ ولی ایشان با بررسی وضع پاریس و موقعیت دوستان امام در پاریس، و‏‎ ‎‏مشکلاتی که در مسیر رفتن به کویت و برگشتن از آنجا پیش آمد، همچنین مانع تراشی‏‎ ‎‏کردن کویتی ها و جلوگیری از ورود امام به کویت و امثال اینها پیشنهاد داده بودند به امام که‏‎ ‎‏شما بهتر است به پاریس بروید. امام هم به پاریس رفتند و خود این حرکت منشأ عظمتی‏‎ ‎‏برای انقلاب و گسترش انقلاب شد، و بر کسی پوشیده نیست که ایشان با شناختی که از‏‎ ‎‏عناصر انقلابی سالم و ارادتمند و وفادار به امام قبل از رفتن از ایران داشتند، چه نقش‏‎ ‎‏مهمی ایفا می کردند. ‏

‏هنگامی که حضرت امام، شورای انقلاب را تشکیل دادند بعد از آن انتصاباتی در‏‎ ‎‏سراسر کشور انجام گرفت، حاج احمد آقا با رعایت مصالح نظام نوپای اسلامی و حال‏‎ ‎‏امام و شخص امام و مطابق با دیدگاههای امام، افراد را به امام معرفی می کردند و در همۀ‏‎ ‎‏احوال مراقب بود که خدای نخواسته، در هیچ گوشه و کنار کشور اقدامی صورت نگیرد‏‎ ‎‏که برخلاف مصلحت نظام جمهوری اسلامی و مقام ولایت، باشد. در نتیجه برای همه‏‎ ‎‏روشن است که ایشان قبل از انقلاب نقش بسیار مهم و ارزندۀ متصل کردن افراد و جمعیتها‏‎ ‎‏و ارادتمندان به امام را داشتند و بعد از انقلاب هم در شناخت و معرفی عناصر شایسته و‏‎ ‎‏صالح از میان علما، گویندگان، نویسندگان، بزرگان، بازاریها، فرهنگیان، دانشگاهیان،‏‎ ‎‏نیروهای مسلح که از حسن سابقه برخوردار بودند نقش عمده ای داشتند. در اوایل‏‎ ‎‏انقلاب موقعیت ایجاب می کرد که امام یک انسان صادق، باوفا، امین و درستکاری را که‏‎ ‎‏فقط در جهت مصلحت اسلام و انقلاب و امام حرکت کند، در کنار خود داشته باشد و به‏‎ ‎‏عقیدۀ بنده این از الطاف الهی بود که حضرت امام چنین فرزند شایسته، لایق و با درایتی‏‎ ‎‏داشته باشد که با حفظ همۀ جهات شرعی و امانتداری در همۀ اقداماتی که امام مصلحت‏‎ ‎‏می دیدند تا آنجایی که بر عهدۀ ایشان بود، امام را یاری کند و آنجایی که باید اوامر امام را‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 283
‏پیگیری کند و برای اجرا در سراسر کشور آنها را دنبال کند؛ گاهی امام وظیفه ای را بر عهدۀ‏‎ ‎‏ایشان می گذاشت که باید انجام دهد و چه بسا به دلخواه ایشان نبود برای مثال اگر امام‏‎ ‎‏می فرمود امروز لازم است شما با بنی صدر ملاقات کنید و این حرفهای مرا به ایشان بزنید‏‎ ‎‏ایشان قبول می کردند با آنکه جو ملتهب آن روز اینگونه بود که اگر کسی با شخصی‏‎ ‎‏ملاقات می کرد فکر می کردند که علاقه ای یا سر و سری در کار است. ایشان برای‏‎ ‎‏رضای خدا و انجام امر امام و انجام تکلیف با وجود جو نامناسب آن زمان، همچنین برای‏‎ ‎‏اتمام حجت با فردی معزول، این ملاقات را انجام داد، که بعدها هم معلوم شد، ایشان‏‎ ‎‏درست عمل کرده است و امام هم شخص مناسبی را برای انتقال نظراتش انتخاب نموده‏‎ ‎‏است. ایشان در طول حیات امام در کارهای مهم کشوری و کارهای دیگر در محضر و در‏‎ ‎‏خدمت امام بود که ما از نزدیک شاهد بودیم مخصوصاً بعد از ناراحتی قلبی کسالتی که‏‎ ‎‏حضرت امام در تهران پیدا کردند علاوه بر تأمین همۀ امکانات لازم برای حفظ امام از نظر‏‎ ‎‏وجودی خودش را هم وقف کرده بود که در خدمت امام باشد؛ خوب این دوستان عزیز ما‏‎ ‎‏که الآن در دفتر امام هستند، بسیاری شاهدند که ایشان شبهای زیادی را تا سحرگاه‏‎ ‎‏نخوابید و در اتاقی مجاور محل امام وقتشان را به مطالعه و مباحثه و بحثهای سیاسی با‏‎ ‎‏دوستان و برادران می گذراندند که خود ما هم توفیق داشتیم شبهای زیادی در محضر‏‎ ‎‏ایشان باشیم؛ همچنین تا پاسی از شب برای اینکه یک وقت در خواب اتّفاقی برای امام‏‎ ‎‏نیفتد در رفت و آمد بود تا امکاناتی را که برای مراقبتهای ویژه از امام لازم بود، تأمین کند.‏‎ ‎‏من فکر نمی کنم بالاتر از این تصور بشود که یک فرزندی، یک مریدی، نسبت به مراد و‏‎ ‎‏پدرش اینچنین باشد و اینجور خدمت کند. عین این را در گذشته شنیده بودم که روزی‏‎ ‎‏حضرت امام به فرزند حاج احمد آقا، برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای حاج سید‏‎ ‎‏حسن، فرموده بودند که حسن جان، از پدرت یاد بگیر پدرداری و اداره کردن پدر را؛ این‏‎ ‎‏عمق رضایت امام را می رساند و معلوم بود حضرت امام از ایشان بسیار راضی بودند و‏‎ ‎‏خود بهتر می دانستند که این فرزند بزرگوار و والایش در این سنین جوانی از همۀ‏‎ ‎‏بهره مندیهایی که این سن اقتضا می کند چشم پوشی می کند و خالصانه و عاشقانه و‏‎ ‎‏پروانه وار دور شمع وجود آن حضرت می گردد. گاهی خود بنده بارها به حاج احمد آقا‏‎ ‎‏گفتم که آقا شما اینهمه در جماران هستید مسافرت نمی کنید برای امام نگرانی دارید؛ همۀ‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 284
‏اینها کسالتهایی برای شما پدید آورده و همۀ کسالتهای شما نشأت گرفته از همین نگرانیها و اضطرابها و به قول امروزیها استرسهای شماست و شما نیاز به استراحت و تفریح و گردش دارید؛ ایشان گفتند آقای رحمانی شما که رابطۀ مرا با امام می دانید رابطۀ پدر و فرزندی نیست، رابطۀ ولایی است، امام ولیّ ماست و ما باید در خدمت این ولی باشیم و‏‎ ‎‏اگر در حال حاضر، در این سالها اتّفاقی برای امام بیفتد، مستکبران جهانی لحظه ای‏‎ ‎‏نمی گذارند این ملت بپا-خاسته و این انقلاب تداوم پیدا کند؛ با همۀ فشارهایی که در ابعاد‏‎ ‎‏سیاسی و نظامی بخصوص در هنگام جنگ بود و از نظر اجتماعی هم قضایایی را درست‏‎ ‎‏می کنند و مسائلی را راه می اندازند که به هر حال یا انقلاب را از مسیرش منحرف می کنند‏‎ ‎‏یا بین امام و امت فاصله می اندازند یا سعی می کنند که انقلاب را جور دیگری در دنیا‏‎ ‎‏معرفی بکنند و با هزار مکر و حیله، درصدد نابودی انقلاب هستند و الآن پایه های انقلاب‏‎ ‎‏با وجود امام مستحکم می شود؛ پس اگر عشق به اسلام و انقلاب و دین و مکتبمان داریم‏‎ ‎‏باید این انقلابی را که بعد از حکومت نبی معظّم اسلام(ص) و مولا امیرالمؤمنین(ع) دنیا‏‎ ‎‏هرگز نظیرش را به خودش ندیده حفظ کنیم، حال که این عظمت به دست امام برای امت‏‎ ‎‏اسلام به وجود آمده است؛ اگر کوتاهی و قصوری از ما در مورد حفظ امام سر بزند، فردا‏‎ ‎‏در پیشگاه خدا جواب نداریم. این چند صباح هم چه به خوشی یا ناخوشی می گذرد من‏‎ ‎‏هم که دوست دارم تا می توانم در خدمت امام و در کنار مقام ولایت باشم؛ امام هم به من‏‎ ‎‏فرمودند: احمد، حالا که شما اینطور شب و روز تلاش می کنی این کارت را خالصانه بکن‏‎ ‎‏که خودش بالاترین عبادت است. من به ایشان عرض کردم چطور؟ گفت: آقا خودشان‏‎ ‎‏توضیح دادند و گفتند از صبح که بیدار می شوی، می آیی کارهای مرا انجام می دهی تا‏‎ ‎‏شب، تا هر وقتی که می خوابی نیّتت این باشد که داری عبادت خدا می کنی خدا هم کمک‏‎ ‎‏و حفظت می کند و با این نیّت خالصانه این امر عبادی را داری انجام می دهی و این بهترین‏‎ ‎‏باقیات صالحات برای شماست؛ به همین دلیل بودن با امام را بهترین لحظات می دانم، این‏‎ ‎‏خدمت را برای خودم عبادت می دانم پس بهترین فرصت است که عمرم را در خدمت‏‎ ‎‏امام بگذرانم. بنابراین ایشان اینطور خالصانه و عاشقانه با بیداری و تیزهوشی و‏‎ ‎‏سرمایه گذاری روی همۀ موضوعاتی که برای انقلاب پیش می آمد در کنار امام بودند و چه‏‎ ‎‏نقشی ارزنده تر از این نقشی که ایشان برای انقلاب ایفا کردند فکر نمی کنم، کسی در‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 285
‏انقلاب مدّعی باشد که مثل ایشان این همه در جهت تحکیم پایه های انقلاب و در تداوم‏‎ ‎‏سلامتی امام، برای حفظ انقلاب تلاش کرده باشد و البته شخصیتهای بزرگ کشور ما هم‏‎ ‎‏مسؤولیت داشتند، و در کنار امام بودند؛ ولی آنها به آن حدّ نرسیده بودند که بتوانند این‏‎ ‎‏کشور را بعد از امام درست هدایت کنند؛ به هر حال ایشان در این زمینه هم نقش ارزنده ای‏‎ ‎‏داشت و علاوه بر آن برای مسؤولان پشتیبان خوبی بود، با همۀ وجود در خدمت ریاست‏‎ ‎‏جمهوری وقت و مجلس بود؛ با همۀ وجود حمایت از عناصر انقلابی می کرد و در هیچ‏‎ ‎‏کدام از اینها دنبال امیال نفسانی نبود؛ بعد از انقلاب در کمک به امام و اجرای منویّات امام‏‎ ‎‏و پشتیبانی از نهادهای وابسته به امام نقش بسیار ارزنده ای داشتند، از نظر کلی برای کشور‏‎ ‎‏و به خاطر امام در واقع همه چیز را بر خودشان حرام کردند. شاید مردم ما اطّلاع نداشته‏‎ ‎‏باشند که ایشان حتی اگر یک مسافرت کوتاهی هم می رفت به توصیه خود امام بود؛ امام‏‎ ‎‏وقتی احساس می کردند که حاج احمد آقا شب و روز اینجا تلاش می کند و احساس خطر‏‎ ‎‏برای سلامتی ایشان می کردند، می فرمودند که شما لازم است چند روز مسافرت بروید.‏‎ ‎‏البته سفر ایشان هم محذوراتی داشت، یک سفر عادی نبود، برای اینکه ایشان هر جا و به‏‎ ‎‏هر استان نمی توانستند بروند؛ اگر می رفتند چه بسا کسانی آنجا بودند که از یک سو، توقّع‏‎ ‎‏ملاقات داشتند که ایشان به خاطر رعایت نظر حضرت امام نمی توانست انجام بدهد. اگر‏‎ ‎‏بفهمند و ملاقات صورت نگیرد، بعد فردا یک جوّ دیگری یک تنشهای دیگری به وجود‏‎ ‎‏می آمد؛ برای مثال ایشان خیلی عاشق این بودند که به حرم حضرت علی بن موسی الرّضا‏‎ ‎‏ – علیه السلام - مشرف بشوند که این برایشان میسور نبود، تا اینکه به هر حال به نحوی‏‎ ‎‏زمینه فراهم شد؛ به این شکل من پیشنهاد کردم که ما در نزدیکی مشهد، در قوچان در‏‎ ‎‏خانۀ یکی از فامیلها که از افراد صالح و خوب هستند آنجا زمینه را فراهم می کنیم و با‏‎ ‎‏ماشین تا آنجا می رویم و از آنجا شما شبها می روید زیارت و برمی گردید و همینطور هم‏‎ ‎‏شد، یکی دوبار من در خدمتشان بودم و یکی دوبار دیگر هم با سایر دوستان به همین‏‎ ‎‏طریق به زیارت علی بن موسی الرّضا(ع) مشرف شده بودند ایشان در مسافرتهای‏‎ ‎‏دیگری هم به بعضی از مناطق محروم رفتند، در ایام جنگ، ایشان به مناطق و شهرهای‏‎ ‎‏جنگی حتّی به صورت ناشناس سفر می کردند، از جمله: سیستان و بلوچستان و استانهای‏‎ ‎‏دیگر؛ که ضمن استراحت-اگر ما برایش اسم بگذاریم-راجع به شرایط اجتماعی و‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 286
‏اوضاع و جو حاکم بر آنجا بررسی و تحقیق می کردند که این هم یکی دیگر از خدمتهای‏‎ ‎‏حاج احمد آقا بود. از این نظر که ایشان به این کیفیت با همۀ وجود در خدمت امام بودند،‏‎ ‎‏بر کسی خدمات ارزشمند ایشان پوشیده نیست، در عین حال از نکات برجسته ای که باید‏‎ ‎‏گفت این است که همۀ خوبیهایی که ایشان داشت نشأت گرفته از عمق ایمان و اعتقاد و‏‎ ‎‏سلامت نفسی بود که از آن برخوردار بود، ما می دانیم که انسان هستیم و وقتی به قدرتی‏‎ ‎‏می رسیم یا در کنار قدرتی قرار می گیریم و یا به عنوان یک شخصیتی مطرح می شویم‏‎ ‎‏بسیاری از ما در این لغزشگاهها قدمهایمان می لغزد، بسیاری از دوستان گذشته را‏‎ ‎‏فراموش می کنیم، یا آنها را همسنگ خودمان نمی دانیم که با آنها رفت و آمد داشته باشیم‏‎ ‎‏و به طور کلی هوای پست و مقام آدم را می گیرد؛ فرد صالحی می خواهد که به دور از این‏‎ ‎‏مسائل باشد. یکی از این صلحایی که بنده در طول این چند سال (حدود 23 سال) آشنایی‏‎ ‎‏داشتم، ایشان بود؛ ما طلبه هایی معمولی بودیم ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب هرگز نه‏‎ ‎‏به ما نیاز مادّی داشت، نه نیاز علمی؛ هیچ نیازی به ما نداشت و در حیات حضرت امام با‏‎ ‎‏اینکه در اوج قدرت بودند، با ما به همان صورت قبل از انقلاب رفتار می کردند و‏‎ ‎‏دوستانشان را هرگز فراموش نکردند و با همان روحیه و تواضع و دید و شناختی که‏‎ ‎‏داشتند با دوستان روبه رو می شدند. و البتّه انتظار ما از ایشان چیزی غیر از این نبود برای‏‎ ‎‏اینکه ایشان به هر حال در ظلّ حمایت و هدایت و رهبریهای امام بودند و آن تربیت‏‎ ‎‏شایسته ای که ایشان داشت؛ این از نعمتهای خداوندی به انسان است که انسان یک‏‎ ‎‏شخصیتی مثل امام را داشته باشد که او انسان را در همه مواقع هدایت و تقویت بکند. در‏‎ ‎‏نهایت اینکه در محضر مقدس امام بودن و از روحیه ها و کمالها و صفتهای برجسته و‏‎ ‎‏معنویات فوق العاده و روح بلند امام استفاده کردن، نتیجه ای جز این نخواهد داشت. پس‏‎ ‎‏توقع هم غیر از این از شخصیتی مثل ایشان نبود؛ البته چون حاج احمد آقا در این بیت‏‎ ‎‏هدایت و در ظلّ تربیت صالح حضرت امام قرار گرفته بودند، الحمدلله، هم از نظر‏‎ ‎‏کمالهای علمی و هم اتّصاف به صفات شایسته اسلامی و انسانی و هم خوی حمایت از‏‎ ‎‏محرومان و مستضعفان و همچنین از آن شجاعت و شهامت پدر در مبارزه با مستکبران و‏‎ ‎‏به طور کلی از همۀ خصلتهای برازنده و ارزنده برخوردار بودند و همه اینها را از امام، در‏‎ ‎‏اثر ممارست و معاشرت و در کنار هدایتهای امام کسب کرده بودند واقعیت این است که‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 287
‏به کمالهای بالایی رسیده بودند. ‏

‏یکی از مهمترین خصلتهایی که یک انسان را صالح می گرداند و ما دستور در عمل به‏‎ ‎‏آن داریم این است که آرامش انسان همیشه در سایۀ ذکر الهی است و باید در تمام‏‎ ‎‏ذکرهایش خدا باشد و در زندگی خودش خدا را ناظر و حاضر به افعال و اعمالش بداند و‏‎ ‎‏به فرمودۀ امام تعلّقی به این دنیا نداشته باشد، در دنیا باشد و از برکات دنیا استفاده بکند؛‏‎ ‎‏ولی وابستگی نداشته باشد؛ همان گونه که خود امام بودند؛ حاج احمد آقا این خصلتها را‏‎ ‎‏از امام خوب به ارث برده بودند و خوب گرفته بودند، ما در طول این مدت هرگز ندیدیم‏‎ ‎‏که به زخارف دنیوی دلبسته باشد، در فکر اینکه خانه ای داشته باشد، در فکر اینکه دنبال‏‎ ‎‏جمع آوری ثروتی باش، هرگز ما اینطور چیزها را در ایشان ندیدیم و گاهی به خود من و‏‎ ‎‏دوستان، توصیه می کرد که مبادا دنبال مادیّات بروید؛ چون به همان میزان که دنبال‏‎ ‎‏مادّیات می روید از معنویات فاصله می گیرید، اخلاص در عملتان به هم می خورد؛ حتی‏‎ ‎‏یک وقتی ما در جایی بودیم، داشتیم با هم صحبت می کردیم، حاج احمد آقا تسبیح من را‏‎ ‎‏گرفتند و مشغول ذکر شدند، بعد از آن مثل اینکه یادشان می رود که تسبیح را به من‏‎ ‎‏برگردانند؛ من زودتر از ایشان به منزل یکی از دوستان رفتم این تسبیح داخل جیب قبای‏‎ ‎‏ایشان ماند، ایشان هم بعد از آمدن به منزل، قبایشان را عوض می کنند و قضیه فراموش‏‎ ‎‏می شود. من مدت یک ماه دنبال تسبیحم بودم؛ از من می پرسیدند: چی شد؟شما آن‏‎ ‎‏شب دست من دادید بعد چی شد؟شاید برداشتید یا جا گذاشتید؛ با این حال من هم زیاد‏‎ ‎‏رویم نمی شد که به ایشان بگویم، دست شما بود؛ چون ایشان گفته بود من هر چه نگاه‏‎ ‎‏کردم تسبیح شما را ندیدم. یک ماه یا بیشتر از یک ماه گذشت، روزی ایشان اتفاقی آن را‏‎ ‎‏در قبا و لباسی که می پوشند و خدمت امام می روند، پیدا می کنند؛ حالا یا گزارشی بوده،‏‎ ‎‏سؤالی بوده؟نمی دانم. خدمت امام که می رسند دست می برند داخل جیبشان، یک دفعه‏‎ ‎‏تسبیح را درمی آورند که دستشان بگیرند، تسبیح را که نگاه می کنند، ماجرا به یادشان‏‎ ‎‏می آید و به حضرت امام عرض می کنند: آقا، چقدر خوب شد این پیدا شد، این تسبیح‏‎ ‎‏مال فلانی است و یک ماه، یک ماه و نیم است داخل جیب این قبای من بوده است، من‏‎ ‎‏هم این را نپوشیده بودم؛ ایشان خیلی دنبال این تسبیحش است. آقا فرموده بودند به‏‎ ‎‏فلانی بگویید که تسبیح خوب داشتن خوب است، اشکال ندارد تسبیح خوب داشته‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 288
‏باشید؛ حال تسبیح من هم تسبیح خوبی نبود؛ اما خوب آنچه که مهم است این است که‏‎ ‎‏بگویید تعلق به اینطور چیزها پیدا نکنند و فرموده بودند که گاهی یک تسبیح، تعلق به یک‏‎ ‎‏تسبیح بی ارزش در دنیا، آدم را به جهنم می برد و حاج احمد آقا ضمن این که تسبیح ما را‏‎ ‎‏می دادند، فرموده های حضرت امام را نقل فرمودند و اضافه کردند بعد امام به خود من‏‎ ‎‏هم خطاب کردند و گفتند «احمد، آدم از مواهب طبیعت تا آنجایی که مشروع است و‏‎ ‎‏ممکن است استفاده می کند؛ اما نباید به اینها دل ببندد.» و بعد نقل فرموده بودند از یکی از‏‎ ‎‏مشایخ بزرگوار خودشان که چطور بواسطۀ علاقۀ بیش از حد به فرزند و این نعمتی که‏‎ ‎‏نعمت الهی بود، و بعد از دستشان رفته بود؛ چطور در اواخر عمر در آن لحظات سکرات‏‎ ‎‏موت با یک وضع بسیار بدی از دنیا رفت؛ ایشان فرمود: علتش این تعلق است. حاج احمد‏‎ ‎‏آقا هم اینها را از امام خوب گرفته بود، خودشان هم واقعاً همینطور بودند، و تعلق به‏‎ ‎‏اینطور چیزها نداشتند. علاقه ای هم نداشتند؛ آنهایی که از نزدیک با ایشان آشنا بودند،‏‎ ‎‏دیده بودند که نه لباس گرانی می پوشید نه تقیدی و دلبستگی به لباس گران قیمت داشتند.‏‎ ‎‏دنبال این چیزها نبودند؛ هم از نظر اخلاقی، هم از نظر معنوی و معرفتی بحق که از مقام‏‎ ‎‏والا و بالایی برخوردار بودند و مسلط بر خود و خواسته هایشان بودند، به هر حال این‏‎ ‎‏شایستگیهای بزرگی بود که الحمدلله، ایشان واجد بودند و عرض کردم برای کسی که در‏‎ ‎‏خدمت امام بوده، دور از انتظار نیست که آن ملکات روحی امام در ایشان تأثیر گذاشته‏‎ ‎‏باشد و ایشان از اقوال و افعال و اندیشه های امام متأثّر بودند و سعی می کردند که به هیچ‏‎ ‎‏وجه از آنها فاصله نگیرند و الحمدلله، در دوران بعد از رحلت امام هم نشان دادند که همۀ‏‎ ‎‏آن تخلق به اخلاق الهی و اخلاص در عملش موجود است و دیدیم که وقتی مصلحت‏‎ ‎‏انقلاب بر این بود که حضرت آیت الله خامنه ای به مقام رهبری انقلاب منصوب بشوند،‏‎ ‎‏ایشان با همۀ وجودش در جهت تحکیم مقام معظم رهبری بودند و برای تقویت نظام و همچنین‏‎ ‎‏حفظ جایگاه ویژه ولایت فقیه و حمایت از ایشان با همه وجود به میدان آمدند و همیشه از‏‎ ‎‏رئیس جمهورمان، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، و دولت ایشان با تمام وجود حمایت‏‎ ‎‏می کردند و این امر را به دیگران هم توصیه می کردند حاج احمد آقا از اول هرگز‏‎ ‎‏مسؤولیتی رسمی و قانونی را در کشور نپذیرفته بودند و البته امام هم دوست نداشتند که‏‎ ‎‏ایشان در مسائل کشوری و مسؤولیتهای رسمی وارد بشوند. به این جهت، بعد از رحلت‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 289
‏امام هم هیچ مسؤولیتی را نپذیرفته بودند؛ اما به هر حال یکی از ارکان عمدۀ انقلاب بودند‏‎ ‎‏که پشتیبان خط ولایت و رهبری بودند. من خودم گاهی پیش خودم فکر می کردم که چطور‏‎ ‎‏ایشان اینقدر بر خود و هواهایی که هر انسانی دارد، مسلط هستند و چطور می شود که جز‏‎ ‎‏مسیر حق، راه دیگری را طی نمی کنند، به نظر خودم دلیل عمده اش این بود که حضرت‏‎ ‎‏امام به ایشان گفته بودند که: بپرهیزید از قبول مسؤولیت چون کسی که دنبال دست‏‎ ‎‏پیدا کردن به قدرت، به مقام و یک منزلت ویژه ای باشد، ممکن است، دست به هر کاری‏‎ ‎‏برای دستیابی به آن مقام و مسؤولیت بزند بنابراین ایشان عاقلانه قید همۀ این مسائل را‏‎ ‎‏زده بودند؛ هرگز برای معرفی خودشان و مطرح کردن شخصیت خودشان پا به میدان‏‎ ‎‏نمی گذاشتند، ما یک مصاحبه ای برای یک مواردی می خواستیم با ایشان بکنیم؛ که انجام‏‎ ‎‏نشد، با اینکه ما می خواستیم در آن وقت مناسب که ایشان در کنار امام بودند مطالبی را‏‎ ‎‏بدانیم، با اینکه خیلی از مسائل و بسیاری از اسرار نظام را در دل دارند و از آنها مطلعند، از‏‎ ‎‏جمله اینکه امام نسبت به نیروها و نسبت به مسائل سیاسی چه نظری داشتند و نسبت به‏‎ ‎‏چه مسائلی نظر مثبت داشتند، در عین حال ایشان می گفت حالا ما مطرح نباشیم،‏‎ ‎‏نمی شود، ما این موضوع را نگوییم نمی شود. برایشان حل شده بود اینکه هرگز نباید‏‎ ‎‏متمسک به هیچ وسیله ای بشوند و جز همان راه صحیح و راه امام و مسیر درستی را که‏‎ ‎‏امام ترسیم کرده بودند، نروند. ‏

‏رحلت حضرت امام(س) برای ایشان بسیار گران بود و همۀ ما می دانیم که بر ایشان‏‎ ‎‏چه گذشت. نقش ایشان هم بعد از رحلت امام در احیا و نگهداری و تداوم خط امام بر همۀ‏‎ ‎‏ملت ما و بر همۀ اندیشمندان آشکار است. از اقدامات بسیار بزرگ و ارزشمندی که‏‎ ‎‏ایشان کرد؛ این بود که توانستند بعد از امام، آثار آن حضرت را احیا کنند؛ چون تا هنگامی‏‎ ‎‏که امام در قید حیات بودند خودشان هرگز دنبال این مسائل نبودند و حتّی حاضر نبودند‏‎ ‎‏برای تقریراتی که از ایشان شده بود، مطلبی بنویسند؛ یا برای مثال قدمی برای چاپ و‏‎ ‎‏نشر تألیفاتشان برداشته بشود و حاضر نبودند در این زمینه اقدامی کنند. امام، از نظر‏‎ ‎‏منزلت علمی هم یک مقداری در جامعۀ ما مظلوم بود. حاج احمد آقا با نشر آثار و افکار و‏‎ ‎‏اندیشه های ایشان، در واقع امام را زنده نگه داشتند و با پایه گذاری مؤسسۀ تنظیم و نشر‏‎ ‎‏آثار حضرت امام(س) و با ساختن مرقد مطهّر حضرت امام کار بزرگی انجام دادند؛ و کار‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 290
‏برجستۀ دیگر ایشان پشتیبانی از انقلاب و خط امام بود، که در عمل ایشان به جامعه نشان‏‎ ‎‏دادند که دنبال هیچ چیزی از امام نیستند؛ اینهم مسأله ای مهم است که بعضیها طور‏‎ ‎‏دیگری فکر می کردند و تصور می کردند ایشان دنبال مقام ریاست جمهوری و‏‎ ‎‏مسؤولیتهای اجرایی است؛ اما بعد از رحلت امام بر بسیاری معلوم شد که ایشان دنبال‏‎ ‎‏هیچ از این مسائل نبودند؛ بنابراین مشغول این حرکت بزرگ شدند و مهمتر از همه،‏‎ ‎‏اینکه معلوم شد تأسیس این مؤسّسۀ نشر آثار و اندیشه ها و افکار امام است که تا امروز‏‎ ‎‏الحمدلله از برکت وجود ایشان آثار ارزشمندی از امام در دسترس حوزه های علمیه (در‏‎ ‎‏بعد فقه و اصول و فلسفه) و دانشگاهها و مراکز علمی و عموم جامعه و ملتهای مسلمان‏‎ ‎‏بخصوص به زبانهای مختلف قرار داده است. و بدین سان راه امام را زنده و چراغ و مشعل‏‎ ‎‏هدایت آن حضرت را فروزان نگه داشته است اگرچه بار این مصیبت بر همه سنگین‏‎ ‎‏است و بر ما که به عنوان یکی از دوستان، در محضر ایشان بودیم بحق خیلی جانگداز و‏‎ ‎‏جانکاه است، از خدا می خواهیم که ایشان را در روضۀ رضوان، در کنار امام امّت با اجداد‏‎ ‎‏طیّبین و طاهرینش محشور بگرداند، ان شاءالله به فرزند صالح ایشان، برادر عزیزمان‏‎ ‎‏حجت الاسلام آقای حاج سید حسن خمینی توفیق بدهد که بتواند راه پدر بزرگوارش را‏‎ ‎‏در نشر افکار و آثار و اندیشه های حضرت امام ادامه بدهد؛ ضمن اینکه با جدّیت و‏‎ ‎‏کوششی که در امر تحصیل دارد ان شاءالله در آینده، ایشان هم یکی از مشعلهای فروزانی‏‎ ‎‏باشد که امت اسلام را از وجود ایشان بهره مند بشود؛ ان شاءالله خداوند به بازماندگان حاج‏‎ ‎‏احمد آقا، مادر بزرگوارشان، خواهرهای گرانقدرشان و همسر والامقامشان و همۀ‏‎ ‎‏اعضای بیت امام، عموی بزرگوارشان، پدر خانمشان حضرت آیت الله سلطانی و به همۀ‏‎ ‎‏بستگان ایشان، صبر و اجر و پاداش نیک کرامت کند؛ خداوند ایشان را هم مورد رحمت و‏‎ ‎‏مغفرت و رضوان خودش قرار بدهد و به ما هم شمّه ای از خصلتهای آن بزرگوار عطا کند‏‎ ‎‏که مثل ایشان بتوانیم خودمان را قانع کنیم که کم کم، بساطمان را از این دنیا و تعلقات آن‏‎ ‎‏برچینیم و برای سفری که همه در پیش داریم مهیا باشیم. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 291