خاطرات حجت الاسلام والمسلمین محمد علی آقا رحمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
من چند ماهی قبل از اینکه حضرت امام - رحمةالله علیه - از تبعیدگاهشان (ترکیه) به عراق وارد بشوند، در عراق بودم و تا زمانی که حضرت امام وارد شدند در جمع برادرانی بودم که به حضرت امام ارادت داشتند و دنبال مسائل ایشان بودند. من هم جزو مشتاقان زیارت حضرت امام بودم، ایشان به هر حال وارد نجف اشرف شدند و از همان ابتدا در محضر ایشان بودیم و ارتباط با بیت حضرت امام – رحمةالله علیه - داشتم، قبل از آشنایی با عزیز گرانقدر و از دست رفته مان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا- رضوان الله تعالی علیه- با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی - رضوان الله تعالی علیه - آشنا بودم و رفت و آمد داشتم و در بعضی از سفرهایی که در عراق متداول بود، مثل پیاده روی تا کربلا و امثال اینها، من در محضر ایشان بودم. وقتی که فرزند برومند امام [حاج احمد آقا] در حدود سال 45 وارد نجف اشرف شدند، لباس شخصی بر تن داشتند. ما در محل بیرونی بیت حضرت امام، ایشان را به عنوان اینکه دومین فرزند امام است زیارت کردیم، از همان وقت شنیدیم که بنا به توصیه حضرت امام، ایشان به ایران برگشتند، ظاهراً مشکلاتی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به وجود آمده بود، حضرت امام فرموده بودند که دوست دارم ایشان ملبّس به لباس روحانیت بشوند و بکلّی وارد تحصیلات حوزوی بشوند، البته آن زمان ایشان مقدماتی از درسهای حوزوی خوانده بودند و من این را در بیرونی منزل حضرت امام؛ در نجف از مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی شنیدم که
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 276
فرمودند: احمد ما هم رفت که مشغول تحصیل شود و به کسوت روحانیت ملبّس گردد، خیلی هم خوشحال بودند و تعریف می کردند و از فکر و ذوق سرشار ایشان و استعداد بالای ایشان تعریف می کردند، و امیدوار بودند، ایشان بتواند در مدتی که به تحصیل اشتغال دارند تحصیلات و علوم عالی اسلامی را نه در زمان طولانی؛ بلکه در اندک زمان مناسب کسب کنند.
در سال 51 بود که تاریخش را می توانیم در سفرهای ایشان دقیق پیدا کنیم و البته من هم نوشته های زیادی را از آن زمان دارم که در عراق باقی مانده و نتوانستم با خودم بیاورم- ایشان یک بار دیگر به عراق تشریف بردند، این هم که در خاطرات بعضی از عزیزان و دوستان- و یا در زندگینامه ایشان نوشته اند که رفتن ایشان به عراق مصادف شد با فوت حاج آقا مصطفی، صحیح نیست. ایشان در سال 51 برای سرکشی به امام و احوالپرسی ایشان آنجا رفتند، و به نظرم می آید که با خانواده شان به نجف مشرف شده بودند، همان روزهای اولی که وارد شده بودند، ما و جمع دیگری از دوستانمان در بیرونی منزل امام نشسته بودیم، مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی هم حضور داشتند و مرحوم آقا سید احمد آقا - رضوان الله تعالی علیه - هم از راه رسیدند و در کنار ایشان نشستند، در جمع حاضرین یکباره مرحوم حاج آقا مصطفی رو کردند به حاج آقا احمد و گفتند: شما از فردا با این آقای قوچانی، که منظورشان من بودم، مباحثه را شروع می کنید و نظر مبارک حضرت امام این است که با ایشان بحثتان را شروع کنید و ایشان هم بعد از همان جلسه با من قرار گذاشتند که روز بعد خدمتشان برسیم و وقت مباحثه، موضوع بحث و کتابهای موردبحث را با هم تعیین کنیم، که همینجور هم شد فردای آن روز ما خدمت ایشان رسیدیم و با ایشان قرار گذاشتیم که بعد از نماز مغرب و عشا اول در صحن مطهر حضرت امیر - سلام الله علیه - مباحثه علمی خودمان را شروع کنیم و بعد در منزل خود حضرت امام، آن را ادامه بدهیم. نکته قابل توجه اینکه آن وقتی که ایشان تشریف آورده بودند، مشغول فراگیری رسائل نزد بعضی از اساتید بودند، مکاسب را هم خوانده بودند؛ منتهی مجدداً احتیاج به یک مباحثه داشت که با هم مکاسب را بحث می کردیم، البته من کفایه هم خوانده بودم، ایشان هم بخش اعظمی از کفایه را خوانده بودند و ما بعضی از مباحث کفایه را هم آنجا با هم بحث کردیم. من همزمان با کفایه، درس خارج هم می رفتم بنابراین
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 277
با ایشان قرار گذاشتیم که درس خارج را هم بحث کنیم، چون ایشان هم بخشهایی از اصول را خوانده بودند، مدتی هم در درس خارج اصول مرحوم آیت الله میرزا باقر زنجانی که از فحول علمای حوزه علمیه نجف بود، حاضر می شدند. این بحثهای علمی ما همچنین آن صفا و صمیمیت ایشان و تحصیلات خوبی که داشتند و معلوم بود در حوزۀ علمیه قم، از استادهای برجسته ای استفاده کرده اند، باعث شد آن آشنایی به یک دوستی و صمیمیت و علاقمندی دو جانبه تبدیل شود.
حاج احمد آقا همزمان با درسهای حوزوی که در نجف - در محضر حضرت امام- می خواندند، نقش اصلی خودشان را در مورد انقلاب ایفا می کردند و نقش ایشان این بود که از همان نجف در ایجاد ارتباط بین امام و کسانی که در ایران از قبل ایشان با آنها رابطه داشتند، سرمایه گذاری کرده بودند. ایشان اطّلاعات ذی قیمتی از اوضاع ایران داشت و در بیرونی حضرت امام عهده دار ایجاد رابطه با عناصری بودند که در خدمت انقلاب و در خط انقلاب قرار داشتند. و یا بعضی از بزرگانی که فقط و فقط در خط امام بودند و تنها راه را اطاعت از امام - رحمةالله علیه - می دانستند؛ علاوه بر این در ایجاد ارتباط با گروههای مختلفی که در ایران و در خارج از ایران و عراق و کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی که در جریان مبارزات سهیم بودند و نیز انعکاس نظریات امام به آنها، نقش ارزنده ای داشتند. آنجا من شاهد بودم که چگونه تلاش می کردند تا سخن امام و فریاد امام و انقلاب امام فقط در ایران و عراق نباشد؛ بلکه کسانی هم که در خارج علاقمند به اسلام و انقلاب بودند و می توانستند نقش مؤثّری در توسعه اندیشه انقلاب داشته باشند را هم به نحوی مرتبط کنند. بنابراین در رساندن پیامهای امام و نامه های امام خطاب به دانشجویان و انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان خارج از کشور، در مدتی که در نجف بودند، نقش خوبی ایفا می کردند. از چیزهای دیگری که من آنجا در طول مباحثاتمان درک کردم و گاهی هم در این باره صحبت می کردیم این بود که ایشان دوستانی را هم که در محضر امام بودند در یک آزمونی و در یک ارزیابی سبک و سنگین می کردند که هر یک دارای چه صلاحیتهایی هستند، چه مقدار به امام معتقدند و تا چه حدی حاضرند در راه امام فداکاری کنند؛ و دلیل این کار نیز این بود که گاهی مأموریتهایی را از طرف امام به آنها محوّل می کردند، برای مثال می فرمودند افراد به ایران بیایند و پیامی را برسانند؛ خوب
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 278
طبیعی بود که همه در یک حد نبودند تا مسؤولیت بعضی از اقدامات تهوّرآمیز را با همۀ خطرهایی که داشت، قبول کنند؛ مثل آوردن پیام امام و رساله و کتابهای حضرت امام به ایران و رساندن آنها به افراد موردنظر، و آوردن چیزهایی که لازم بود به امام برسد. ایشان در عین حالی که این کارها را داشتند و در این زمینه ها اقدام بسیار برجسته ای را انجام می دادند؛ از همان اول در جلسات و در اظهاراتشان، همانطور که گفتم به دلیل برخورداری از صفا و صمیمیت خاص، هرگز مطرح نمی کردند که من خوب فرزند امام هستم، فرزند مرجع تقلید هستم و یا فرزند رهبری هستم که این کارها را می کنم؛ خودشان را وقف انجام امور امام کرده بودند و صادقانه و خالصانه آنچه را که امام برایشان تعیین می کردند انجام می دادند.
به هر حال مدت زیادی طول کشید که به نظرم می آید بیش از یک سال بود، ما در خدمت ایشان بودیم و به مباحثات علمیمان در زمینه اصول فقه و یک مدّت کوتاهی هم فلسفه ادامه دادیم و این ارتباط و آشنایی ما روز به روز بیشتر و دوستی و صمیمیت ما محکمتر و قویتر می شد. در این مدتی که آنجا با هم بحث داشتیم، رابطه و انس خاصی به هم پیدا کرده بودیم و ایشان به من لطف داشتند و می فرمودند: من با کمتر دوستانی آشنا شده ام که این همه احساس یکرنگی و یگانگی داشته باشیم؛ البته حقیقت امر این است که ایشان از هر جهت از من در مسائل علمی دقیقتر و جلوتر بودند، به دلیل همان هوش و درایت فوق العاده ای که خدا به ایشان کرامت کرده بودند و هم به دلیل اینکه در متن جریانات سیاسی بودند، در واقع ما از ایشان استفاده های فراوانی در زمینه های سیاسی کردیم و بهرۀ خوبی بردیم. من تا اوایل 53 که در عراق بودم، با ایشان رابطه داشتم و بعدش هم به دلایلی به ایران آمدم و از سوی حضرت امام- رحمةالله علیه- مأموریتی هم در آخرین سفر من به من واگذار شد؛ که امانتهای معظمُ له را به ایران برسانم و همچنین از سوی برادران انقلابی جزوه ها، نامه ها و نشریه هایی بود که در درون چمدانها تعبیه شده بود تا از دست عوامل ساواک مصون بماند و درست به مقصد برسد. ما الحمدلله آمدیم ایران و از عراق هم اجازۀ بازگشت داشتیم و امانتها را رساندیم. از جمله کسانی که به خدمتشان شرفیاب شدیم؛ حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشمی رفسنجانی بودند که امانتهایی بود به ایشان تحویل دادیم که آنهم خودش یک شرح
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 279
مفصلی دارد. امانتهایی بود مربوط به بعضی از آقایان دیگر و نشریاتی هم بود که باید توزیع می شد و ما در قم، با همکاری بعضی از دوستان که آنها را می شناختیم و در خط امام بودند، این کارها را کردیم بعد از انجام دادن کارهایمان خواستیم برگردیم؛ ولی چون در وقت آمدن در گذرنامه ما تصرفاتی شده بود تا مشکلی پیش نیاید، عناصری ما را لو داده بودند که دستگیر و بعد هم ممنوع الخروج شدم و ناچار در ایران ماندم.
مرحوم حجت الاسلام حاج احمد آقا بنا به دلایلی که وجودشان در ایران ضرورت داشت و باید ادامۀ کارهای قبل را در ایران انجام می دادند، به ایران آمدند. در آن زمان به مناسبت اینکه پدرم فوت کرده بود طی نامه ای که موجود است و آن را حاج آقا مصطفی نوشته بودند، ضمن تسلیت؛ گفته بودند که نظر مبارک حضرت امام این است که شما حالا که ممنوع الخروج شده اید به قم و یا به مشهد بروید؛ ولی ترجیح با این است که قم باشید، پیام مشابهی هم به حاج آقا احمد داده بودند که ایشان هم آمده بودند و من را در شهرستان پیدا نکرده بودند و بعد ما خدمت ایشان رسیدیم؛ ایشان هم همین نظر مبارک امام را به ما گفتند و ما انتخاب کردیم که قم در حضور ایشان باشیم. در قم نیز عمق تلاش و کوشش ایشان را برای به ثمر رساندن انقلاب، از نزدیک مشاهده کردم و دیدم واقعاً سازماندهی بسیار قوی، نیرومند و تشکیلات بسیار مهمی را برای انقلاب در درون کشور، به وجود آورده اند و به همین دلیل به من هم از اول - ضمن خوشحالی زیادی که ما دوباره به هم رسیدیم و من خدمت ایشان هستم - فرمودند شما هم می توانید اینجا به تحصیلتان ادامه بدهید و ما چون گذشته هم مباحثاتمان را انجام بدهیم و هم اینکه در زمینه انقلاب به هر جوری که بتوانیم تلاش و کوشش بکنیم. من پذیرفتم که به هر حال اگر در متن جریانها هم واقع بشوم، مسأله ای ندارد؛ ایشان به همین سبب از قبل منزلی در نزدیکی منزل امام (کوی کمال محلی) که در واقع محل نشر مطالب موردنیاز انقلاب بود تهیه کرده بود و من پذیرفتم که با خانواده ام به آنجا برویم و ضمن تحصیلاتمان، کارهای مربوط به انقلاب را انجام بدهیم. ایشان، من و دوست بسیار عزیزمان جناب
حجت الاسلام والمسلمین آقای واحدی اصفهانی را با کار در آن منزل آشنا کرد.
آن روزها تهیه وسایل تکثیر و نشر مشکل بود و ایشان به زحمت زیادی آنها را تهیه می کردند که بعدها برای من گفتند که مثلاً برای یک دستگاه زیراکس به دوستانشان
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 280
متوسل شده بودند و آنها از تهران با چه شگردی خریده و آورده و به ایشان داده بودند و گفتند آقای توکّلی که از دوستان رئیس جمهور هم هست و چند نفر دیگر آن را خریده و همراه وسایل اولیه تکثیر اعلامیه و غیره تحویل داده بودند. قرار بود که هر چه می رسد آقای واحدی به ما بگویند و ما هم در وقت معین تایپ و تکثیر کنیم، یا به صورت کتاب یا جزوه و اعلامیه با رقم مناسبی به مراکزی که باید برسد، برسانیم. محموله هایی که تکثیر و برای توزیع آماده می شد برای تحویل دادن به بخشهای موردنظر، قسمتی را به آقای واحدی و قسمتی را به من دادند. و توصیه ایشان این بود که ما، برای خدا کار می کنیم و این کار خطر جانی برای ما دارد پس اگر خدای نخواسته برای خودنمایی باشد یا بخواهیم به دیگران بفهمانیم که ما برای انقلاب کار می کنیم ضمن اینکه اولاً خطر جانی دارد، به هر حال حرف نمی ماند و سریع پخش می شود می فهمند و می گیرند و کل برنامه ها به هم می ریزد پس در این راه شهادت هست، خطر گرفتار شدن به دست مأموران رژیم شاهنشاهی نیز هست، پس حیف است آدم عملش را برای خودنمایی ضایع کند. بنابراین ایشان می گفت محموله هایی را که می خواهید به افراد شاخص تحویل بدهید، طوری باشد که خود آن فرد هم شما را نشناسد؛ برای مثال ایشان به من مجموعه ای از نوشته ها و کتابهایی که آن روز پخش می شد و همچنین اطلاعیه ای به مناسبت پانزده خرداد، دادند و گفتند شما اینها را به مشهد ببرید و به سه یا چهار نفر از آقایان (حضرت آیت الله خامنه ای و مرحوم آیت الله هاشمی نژاد و حجت الاسلام والمسلمین طبسی، تولیت آستان قدس رضوی) برسانید؛ که من اینها را با زحمت بسیار به منزل آقایان بردم و تحویل دادم وقتی به طرف منزل آیت الله خامنه ای می رفتم ایشان در کوچه قدم می زدند من را که دیدند، سؤالی کردند؛ گفتم: مسیرم از این طرف بود. بعد از زیارت ایشان خداحافظی کردم، ایشان که از مسیر دور شدند، من امانت را به منزلشان بردم و گفتم این را به آقا بدهید. این ویژگیها نشأت گرفته از روح پاک و مقدس و اقدامات خالصانه امام بود که در ایشان هم وجود داشت و بر همین اساس بود که ایشان هم، همواره در تمام کارهای انقلابی توصیه به اخلاص و برای خدا بودن می کردند.
پس از این مدت، حاج احمد آقا دوباره به عراق تشریف بردند و آن محل را هم به من و آقای واحدی سپردند. ایشان که به عراق رفته بود به واقع می دیدیم که چه خلأ عمیقی
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 281
در کشور به وجود آمد؛ ایشان با وجود اینکه تا پیروزی انقلاب به ایران نیامد؛ ولی در کنار امام، با ما ارتباط کاری و عاطفی داشت.
ماجرایی که در مدت اقامتم در قم پیش آمد، این بود که: یک بار مرا دستگیر کردند و احتمال لو رفتن محل بود که آقای واحدی از حاج احمد آقا راه چاره خواستند که ایشان فرمودند بهتر است تا می توانید بعضی از چیزها را جابه جا کنید زیرا اگر اینها به دست مأموران بیفتد در منزل امام بسته می شود، اگر هم کار از کار گذشته، از طریق پاکستان یا جای دیگری خودتان را به خارج از کشور برسانید در وضعیت فعلی برای شما بعدها مشکلات زیادی پیش خواهد آمد؛ ولی الحمدلله به خیر گذشت و خداوند چشمهای آنها را کور کرد و نتوانستند چیزی به دست بیاورند.
این گوشه ای از آشنایی من با ایشان قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم حضرت امام آمدند دیگر ما همواره در خدمتشان بودیم چه در دوران حیات حضرت امام و چه پس از امام.
بخش دیگری از این آشنایی که مربوط می شود به شخصیت علمی ایشان. علی رغم همه مشاغلی که بعد از انقلاب ایشان داشت و با اینکه از حضرت امام مراقبت می کردند و وقتشان صرف این کار می شد، هرگز از مباحث علمی دور نشدند؛ شاید باورش مشکل باشد که ایشان هم تدریس می کرد و هم به کارهای دیگر می رسید.
ایشان ادبیات را در قم، معالم و لمعه را در تهران تدریس می کردند و به برخی از شاگردانی هم که خدمت ایشان می رسیدند کفایه درس می دادند علاوه بر آن، در فقه با هم جواهر بحث می کردیم و با همۀ مشاغلی که داشت در زمینۀ علمی الحمدلله مشغول بود و مباحثات ما ادامه داشت.
بیشتر جلساتی که ما با هم می نشستیم، یک بحثی، یک فرع فقهی، یا یک آیه ای از قرآن کریم، یا یک مسأله ای از مسائل اسلامی و معارف و یا تفسیری را می دیدیم، مطرح می کردیم و بحث می کردیم. ایشان گاهی به من می گفتند که همین که شما اینجا می آیید و این بحثها را می کنید من آرامش خاطری پیدا می کنم، و از عالم سیاست و مسائل و گرفتاریهای آن دور می شوم و به عالم طلبگی و درسهای حوزوی می آیم. این روابط صمیمانه و دوستانه ادامه داشت تا این اواخر که آن حادثۀ ناگوار پیش آمد. مطلب دیگر
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 282
اینکه از نظر علمی وی اطّلاعات بسیار وسیعی داشت و از همان نجف معلوم بود که از رشد کافی در زمینه های سیاسی بهره مند است و اطّلاعات کاملی در این زمینه دارد و از تجارب حضرت امام(ره) هم بالاترین بهره برداری را می کرد و بعد از شهادت حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی پا به پای امام در نجف اشرف، با یک دید وسیعی برنامه های امام را پیگیری می کرد برای مثال ما از خود ایشان شنیدیم که حضرت امام قرار بود که به سوریه برود؛ ولی ایشان با بررسی وضع پاریس و موقعیت دوستان امام در پاریس، و مشکلاتی که در مسیر رفتن به کویت و برگشتن از آنجا پیش آمد، همچنین مانع تراشی کردن کویتی ها و جلوگیری از ورود امام به کویت و امثال اینها پیشنهاد داده بودند به امام که شما بهتر است به پاریس بروید. امام هم به پاریس رفتند و خود این حرکت منشأ عظمتی برای انقلاب و گسترش انقلاب شد، و بر کسی پوشیده نیست که ایشان با شناختی که از عناصر انقلابی سالم و ارادتمند و وفادار به امام قبل از رفتن از ایران داشتند، چه نقش مهمی ایفا می کردند.
هنگامی که حضرت امام، شورای انقلاب را تشکیل دادند بعد از آن انتصاباتی در سراسر کشور انجام گرفت، حاج احمد آقا با رعایت مصالح نظام نوپای اسلامی و حال امام و شخص امام و مطابق با دیدگاههای امام، افراد را به امام معرفی می کردند و در همۀ احوال مراقب بود که خدای نخواسته، در هیچ گوشه و کنار کشور اقدامی صورت نگیرد که برخلاف مصلحت نظام جمهوری اسلامی و مقام ولایت، باشد. در نتیجه برای همه روشن است که ایشان قبل از انقلاب نقش بسیار مهم و ارزندۀ متصل کردن افراد و جمعیتها و ارادتمندان به امام را داشتند و بعد از انقلاب هم در شناخت و معرفی عناصر شایسته و صالح از میان علما، گویندگان، نویسندگان، بزرگان، بازاریها، فرهنگیان، دانشگاهیان، نیروهای مسلح که از حسن سابقه برخوردار بودند نقش عمده ای داشتند. در اوایل انقلاب موقعیت ایجاب می کرد که امام یک انسان صادق، باوفا، امین و درستکاری را که فقط در جهت مصلحت اسلام و انقلاب و امام حرکت کند، در کنار خود داشته باشد و به عقیدۀ بنده این از الطاف الهی بود که حضرت امام چنین فرزند شایسته، لایق و با درایتی داشته باشد که با حفظ همۀ جهات شرعی و امانتداری در همۀ اقداماتی که امام مصلحت می دیدند تا آنجایی که بر عهدۀ ایشان بود، امام را یاری کند و آنجایی که باید اوامر امام را
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 283
پیگیری کند و برای اجرا در سراسر کشور آنها را دنبال کند؛ گاهی امام وظیفه ای را بر عهدۀ ایشان می گذاشت که باید انجام دهد و چه بسا به دلخواه ایشان نبود برای مثال اگر امام می فرمود امروز لازم است شما با بنی صدر ملاقات کنید و این حرفهای مرا به ایشان بزنید ایشان قبول می کردند با آنکه جو ملتهب آن روز اینگونه بود که اگر کسی با شخصی ملاقات می کرد فکر می کردند که علاقه ای یا سر و سری در کار است. ایشان برای رضای خدا و انجام امر امام و انجام تکلیف با وجود جو نامناسب آن زمان، همچنین برای اتمام حجت با فردی معزول، این ملاقات را انجام داد، که بعدها هم معلوم شد، ایشان درست عمل کرده است و امام هم شخص مناسبی را برای انتقال نظراتش انتخاب نموده است. ایشان در طول حیات امام در کارهای مهم کشوری و کارهای دیگر در محضر و در خدمت امام بود که ما از نزدیک شاهد بودیم مخصوصاً بعد از ناراحتی قلبی کسالتی که حضرت امام در تهران پیدا کردند علاوه بر تأمین همۀ امکانات لازم برای حفظ امام از نظر وجودی خودش را هم وقف کرده بود که در خدمت امام باشد؛ خوب این دوستان عزیز ما که الآن در دفتر امام هستند، بسیاری شاهدند که ایشان شبهای زیادی را تا سحرگاه نخوابید و در اتاقی مجاور محل امام وقتشان را به مطالعه و مباحثه و بحثهای سیاسی با دوستان و برادران می گذراندند که خود ما هم توفیق داشتیم شبهای زیادی در محضر ایشان باشیم؛ همچنین تا پاسی از شب برای اینکه یک وقت در خواب اتّفاقی برای امام نیفتد در رفت و آمد بود تا امکاناتی را که برای مراقبتهای ویژه از امام لازم بود، تأمین کند. من فکر نمی کنم بالاتر از این تصور بشود که یک فرزندی، یک مریدی، نسبت به مراد و پدرش اینچنین باشد و اینجور خدمت کند. عین این را در گذشته شنیده بودم که روزی حضرت امام به فرزند حاج احمد آقا، برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای حاج سید حسن، فرموده بودند که حسن جان، از پدرت یاد بگیر پدرداری و اداره کردن پدر را؛ این عمق رضایت امام را می رساند و معلوم بود حضرت امام از ایشان بسیار راضی بودند و خود بهتر می دانستند که این فرزند بزرگوار و والایش در این سنین جوانی از همۀ بهره مندیهایی که این سن اقتضا می کند چشم پوشی می کند و خالصانه و عاشقانه و پروانه وار دور شمع وجود آن حضرت می گردد. گاهی خود بنده بارها به حاج احمد آقا گفتم که آقا شما اینهمه در جماران هستید مسافرت نمی کنید برای امام نگرانی دارید؛ همۀ
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 284
اینها کسالتهایی برای شما پدید آورده و همۀ کسالتهای شما نشأت گرفته از همین نگرانیها و اضطرابها و به قول امروزیها استرسهای شماست و شما نیاز به استراحت و تفریح و گردش دارید؛ ایشان گفتند آقای رحمانی شما که رابطۀ مرا با امام می دانید رابطۀ پدر و فرزندی نیست، رابطۀ ولایی است، امام ولیّ ماست و ما باید در خدمت این ولی باشیم و اگر در حال حاضر، در این سالها اتّفاقی برای امام بیفتد، مستکبران جهانی لحظه ای نمی گذارند این ملت بپا-خاسته و این انقلاب تداوم پیدا کند؛ با همۀ فشارهایی که در ابعاد سیاسی و نظامی بخصوص در هنگام جنگ بود و از نظر اجتماعی هم قضایایی را درست می کنند و مسائلی را راه می اندازند که به هر حال یا انقلاب را از مسیرش منحرف می کنند یا بین امام و امت فاصله می اندازند یا سعی می کنند که انقلاب را جور دیگری در دنیا معرفی بکنند و با هزار مکر و حیله، درصدد نابودی انقلاب هستند و الآن پایه های انقلاب با وجود امام مستحکم می شود؛ پس اگر عشق به اسلام و انقلاب و دین و مکتبمان داریم باید این انقلابی را که بعد از حکومت نبی معظّم اسلام(ص) و مولا امیرالمؤمنین(ع) دنیا هرگز نظیرش را به خودش ندیده حفظ کنیم، حال که این عظمت به دست امام برای امت اسلام به وجود آمده است؛ اگر کوتاهی و قصوری از ما در مورد حفظ امام سر بزند، فردا در پیشگاه خدا جواب نداریم. این چند صباح هم چه به خوشی یا ناخوشی می گذرد من هم که دوست دارم تا می توانم در خدمت امام و در کنار مقام ولایت باشم؛ امام هم به من فرمودند: احمد، حالا که شما اینطور شب و روز تلاش می کنی این کارت را خالصانه بکن که خودش بالاترین عبادت است. من به ایشان عرض کردم چطور؟ گفت: آقا خودشان توضیح دادند و گفتند از صبح که بیدار می شوی، می آیی کارهای مرا انجام می دهی تا شب، تا هر وقتی که می خوابی نیّتت این باشد که داری عبادت خدا می کنی خدا هم کمک و حفظت می کند و با این نیّت خالصانه این امر عبادی را داری انجام می دهی و این بهترین باقیات صالحات برای شماست؛ به همین دلیل بودن با امام را بهترین لحظات می دانم، این خدمت را برای خودم عبادت می دانم پس بهترین فرصت است که عمرم را در خدمت امام بگذرانم. بنابراین ایشان اینطور خالصانه و عاشقانه با بیداری و تیزهوشی و سرمایه گذاری روی همۀ موضوعاتی که برای انقلاب پیش می آمد در کنار امام بودند و چه نقشی ارزنده تر از این نقشی که ایشان برای انقلاب ایفا کردند فکر نمی کنم، کسی در
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 285
انقلاب مدّعی باشد که مثل ایشان این همه در جهت تحکیم پایه های انقلاب و در تداوم سلامتی امام، برای حفظ انقلاب تلاش کرده باشد و البته شخصیتهای بزرگ کشور ما هم مسؤولیت داشتند، و در کنار امام بودند؛ ولی آنها به آن حدّ نرسیده بودند که بتوانند این کشور را بعد از امام درست هدایت کنند؛ به هر حال ایشان در این زمینه هم نقش ارزنده ای داشت و علاوه بر آن برای مسؤولان پشتیبان خوبی بود، با همۀ وجود در خدمت ریاست جمهوری وقت و مجلس بود؛ با همۀ وجود حمایت از عناصر انقلابی می کرد و در هیچ کدام از اینها دنبال امیال نفسانی نبود؛ بعد از انقلاب در کمک به امام و اجرای منویّات امام و پشتیبانی از نهادهای وابسته به امام نقش بسیار ارزنده ای داشتند، از نظر کلی برای کشور و به خاطر امام در واقع همه چیز را بر خودشان حرام کردند. شاید مردم ما اطّلاع نداشته باشند که ایشان حتی اگر یک مسافرت کوتاهی هم می رفت به توصیه خود امام بود؛ امام وقتی احساس می کردند که حاج احمد آقا شب و روز اینجا تلاش می کند و احساس خطر برای سلامتی ایشان می کردند، می فرمودند که شما لازم است چند روز مسافرت بروید. البته سفر ایشان هم محذوراتی داشت، یک سفر عادی نبود، برای اینکه ایشان هر جا و به هر استان نمی توانستند بروند؛ اگر می رفتند چه بسا کسانی آنجا بودند که از یک سو، توقّع ملاقات داشتند که ایشان به خاطر رعایت نظر حضرت امام نمی توانست انجام بدهد. اگر بفهمند و ملاقات صورت نگیرد، بعد فردا یک جوّ دیگری یک تنشهای دیگری به وجود می آمد؛ برای مثال ایشان خیلی عاشق این بودند که به حرم حضرت علی بن موسی الرّضا – علیه السلام - مشرف بشوند که این برایشان میسور نبود، تا اینکه به هر حال به نحوی زمینه فراهم شد؛ به این شکل من پیشنهاد کردم که ما در نزدیکی مشهد، در قوچان در خانۀ یکی از فامیلها که از افراد صالح و خوب هستند آنجا زمینه را فراهم می کنیم و با ماشین تا آنجا می رویم و از آنجا شما شبها می روید زیارت و برمی گردید و همینطور هم شد، یکی دوبار من در خدمتشان بودم و یکی دوبار دیگر هم با سایر دوستان به همین طریق به زیارت علی بن موسی الرّضا(ع) مشرف شده بودند ایشان در مسافرتهای دیگری هم به بعضی از مناطق محروم رفتند، در ایام جنگ، ایشان به مناطق و شهرهای جنگی حتّی به صورت ناشناس سفر می کردند، از جمله: سیستان و بلوچستان و استانهای دیگر؛ که ضمن استراحت-اگر ما برایش اسم بگذاریم-راجع به شرایط اجتماعی و
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 286
اوضاع و جو حاکم بر آنجا بررسی و تحقیق می کردند که این هم یکی دیگر از خدمتهای حاج احمد آقا بود. از این نظر که ایشان به این کیفیت با همۀ وجود در خدمت امام بودند، بر کسی خدمات ارزشمند ایشان پوشیده نیست، در عین حال از نکات برجسته ای که باید گفت این است که همۀ خوبیهایی که ایشان داشت نشأت گرفته از عمق ایمان و اعتقاد و سلامت نفسی بود که از آن برخوردار بود، ما می دانیم که انسان هستیم و وقتی به قدرتی می رسیم یا در کنار قدرتی قرار می گیریم و یا به عنوان یک شخصیتی مطرح می شویم بسیاری از ما در این لغزشگاهها قدمهایمان می لغزد، بسیاری از دوستان گذشته را فراموش می کنیم، یا آنها را همسنگ خودمان نمی دانیم که با آنها رفت و آمد داشته باشیم و به طور کلی هوای پست و مقام آدم را می گیرد؛ فرد صالحی می خواهد که به دور از این مسائل باشد. یکی از این صلحایی که بنده در طول این چند سال (حدود 23 سال) آشنایی داشتم، ایشان بود؛ ما طلبه هایی معمولی بودیم ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب هرگز نه به ما نیاز مادّی داشت، نه نیاز علمی؛ هیچ نیازی به ما نداشت و در حیات حضرت امام با اینکه در اوج قدرت بودند، با ما به همان صورت قبل از انقلاب رفتار می کردند و دوستانشان را هرگز فراموش نکردند و با همان روحیه و تواضع و دید و شناختی که داشتند با دوستان روبه رو می شدند. و البتّه انتظار ما از ایشان چیزی غیر از این نبود برای اینکه ایشان به هر حال در ظلّ حمایت و هدایت و رهبریهای امام بودند و آن تربیت شایسته ای که ایشان داشت؛ این از نعمتهای خداوندی به انسان است که انسان یک شخصیتی مثل امام را داشته باشد که او انسان را در همه مواقع هدایت و تقویت بکند. در نهایت اینکه در محضر مقدس امام بودن و از روحیه ها و کمالها و صفتهای برجسته و معنویات فوق العاده و روح بلند امام استفاده کردن، نتیجه ای جز این نخواهد داشت. پس توقع هم غیر از این از شخصیتی مثل ایشان نبود؛ البته چون حاج احمد آقا در این بیت هدایت و در ظلّ تربیت صالح حضرت امام قرار گرفته بودند، الحمدلله، هم از نظر کمالهای علمی و هم اتّصاف به صفات شایسته اسلامی و انسانی و هم خوی حمایت از محرومان و مستضعفان و همچنین از آن شجاعت و شهامت پدر در مبارزه با مستکبران و به طور کلی از همۀ خصلتهای برازنده و ارزنده برخوردار بودند و همه اینها را از امام، در اثر ممارست و معاشرت و در کنار هدایتهای امام کسب کرده بودند واقعیت این است که
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 287
به کمالهای بالایی رسیده بودند.
یکی از مهمترین خصلتهایی که یک انسان را صالح می گرداند و ما دستور در عمل به آن داریم این است که آرامش انسان همیشه در سایۀ ذکر الهی است و باید در تمام ذکرهایش خدا باشد و در زندگی خودش خدا را ناظر و حاضر به افعال و اعمالش بداند و به فرمودۀ امام تعلّقی به این دنیا نداشته باشد، در دنیا باشد و از برکات دنیا استفاده بکند؛ ولی وابستگی نداشته باشد؛ همان گونه که خود امام بودند؛ حاج احمد آقا این خصلتها را از امام خوب به ارث برده بودند و خوب گرفته بودند، ما در طول این مدت هرگز ندیدیم که به زخارف دنیوی دلبسته باشد، در فکر اینکه خانه ای داشته باشد، در فکر اینکه دنبال جمع آوری ثروتی باش، هرگز ما اینطور چیزها را در ایشان ندیدیم و گاهی به خود من و دوستان، توصیه می کرد که مبادا دنبال مادیّات بروید؛ چون به همان میزان که دنبال مادّیات می روید از معنویات فاصله می گیرید، اخلاص در عملتان به هم می خورد؛ حتی یک وقتی ما در جایی بودیم، داشتیم با هم صحبت می کردیم، حاج احمد آقا تسبیح من را گرفتند و مشغول ذکر شدند، بعد از آن مثل اینکه یادشان می رود که تسبیح را به من برگردانند؛ من زودتر از ایشان به منزل یکی از دوستان رفتم این تسبیح داخل جیب قبای ایشان ماند، ایشان هم بعد از آمدن به منزل، قبایشان را عوض می کنند و قضیه فراموش می شود. من مدت یک ماه دنبال تسبیحم بودم؛ از من می پرسیدند: چی شد؟شما آن شب دست من دادید بعد چی شد؟شاید برداشتید یا جا گذاشتید؛ با این حال من هم زیاد رویم نمی شد که به ایشان بگویم، دست شما بود؛ چون ایشان گفته بود من هر چه نگاه کردم تسبیح شما را ندیدم. یک ماه یا بیشتر از یک ماه گذشت، روزی ایشان اتفاقی آن را در قبا و لباسی که می پوشند و خدمت امام می روند، پیدا می کنند؛ حالا یا گزارشی بوده، سؤالی بوده؟نمی دانم. خدمت امام که می رسند دست می برند داخل جیبشان، یک دفعه تسبیح را درمی آورند که دستشان بگیرند، تسبیح را که نگاه می کنند، ماجرا به یادشان می آید و به حضرت امام عرض می کنند: آقا، چقدر خوب شد این پیدا شد، این تسبیح مال فلانی است و یک ماه، یک ماه و نیم است داخل جیب این قبای من بوده است، من هم این را نپوشیده بودم؛ ایشان خیلی دنبال این تسبیحش است. آقا فرموده بودند به فلانی بگویید که تسبیح خوب داشتن خوب است، اشکال ندارد تسبیح خوب داشته
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 288
باشید؛ حال تسبیح من هم تسبیح خوبی نبود؛ اما خوب آنچه که مهم است این است که بگویید تعلق به اینطور چیزها پیدا نکنند و فرموده بودند که گاهی یک تسبیح، تعلق به یک تسبیح بی ارزش در دنیا، آدم را به جهنم می برد و حاج احمد آقا ضمن این که تسبیح ما را می دادند، فرموده های حضرت امام را نقل فرمودند و اضافه کردند بعد امام به خود من هم خطاب کردند و گفتند «احمد، آدم از مواهب طبیعت تا آنجایی که مشروع است و ممکن است استفاده می کند؛ اما نباید به اینها دل ببندد.» و بعد نقل فرموده بودند از یکی از مشایخ بزرگوار خودشان که چطور بواسطۀ علاقۀ بیش از حد به فرزند و این نعمتی که نعمت الهی بود، و بعد از دستشان رفته بود؛ چطور در اواخر عمر در آن لحظات سکرات موت با یک وضع بسیار بدی از دنیا رفت؛ ایشان فرمود: علتش این تعلق است. حاج احمد آقا هم اینها را از امام خوب گرفته بود، خودشان هم واقعاً همینطور بودند، و تعلق به اینطور چیزها نداشتند. علاقه ای هم نداشتند؛ آنهایی که از نزدیک با ایشان آشنا بودند، دیده بودند که نه لباس گرانی می پوشید نه تقیدی و دلبستگی به لباس گران قیمت داشتند. دنبال این چیزها نبودند؛ هم از نظر اخلاقی، هم از نظر معنوی و معرفتی بحق که از مقام والا و بالایی برخوردار بودند و مسلط بر خود و خواسته هایشان بودند، به هر حال این شایستگیهای بزرگی بود که الحمدلله، ایشان واجد بودند و عرض کردم برای کسی که در خدمت امام بوده، دور از انتظار نیست که آن ملکات روحی امام در ایشان تأثیر گذاشته باشد و ایشان از اقوال و افعال و اندیشه های امام متأثّر بودند و سعی می کردند که به هیچ وجه از آنها فاصله نگیرند و الحمدلله، در دوران بعد از رحلت امام هم نشان دادند که همۀ آن تخلق به اخلاق الهی و اخلاص در عملش موجود است و دیدیم که وقتی مصلحت انقلاب بر این بود که حضرت آیت الله خامنه ای به مقام رهبری انقلاب منصوب بشوند، ایشان با همۀ وجودش در جهت تحکیم مقام معظم رهبری بودند و برای تقویت نظام و همچنین حفظ جایگاه ویژه ولایت فقیه و حمایت از ایشان با همه وجود به میدان آمدند و همیشه از رئیس جمهورمان، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، و دولت ایشان با تمام وجود حمایت می کردند و این امر را به دیگران هم توصیه می کردند حاج احمد آقا از اول هرگز مسؤولیتی رسمی و قانونی را در کشور نپذیرفته بودند و البته امام هم دوست نداشتند که ایشان در مسائل کشوری و مسؤولیتهای رسمی وارد بشوند. به این جهت، بعد از رحلت
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 289
امام هم هیچ مسؤولیتی را نپذیرفته بودند؛ اما به هر حال یکی از ارکان عمدۀ انقلاب بودند که پشتیبان خط ولایت و رهبری بودند. من خودم گاهی پیش خودم فکر می کردم که چطور ایشان اینقدر بر خود و هواهایی که هر انسانی دارد، مسلط هستند و چطور می شود که جز مسیر حق، راه دیگری را طی نمی کنند، به نظر خودم دلیل عمده اش این بود که حضرت امام به ایشان گفته بودند که: بپرهیزید از قبول مسؤولیت چون کسی که دنبال دست پیدا کردن به قدرت، به مقام و یک منزلت ویژه ای باشد، ممکن است، دست به هر کاری برای دستیابی به آن مقام و مسؤولیت بزند بنابراین ایشان عاقلانه قید همۀ این مسائل را زده بودند؛ هرگز برای معرفی خودشان و مطرح کردن شخصیت خودشان پا به میدان نمی گذاشتند، ما یک مصاحبه ای برای یک مواردی می خواستیم با ایشان بکنیم؛ که انجام نشد، با اینکه ما می خواستیم در آن وقت مناسب که ایشان در کنار امام بودند مطالبی را بدانیم، با اینکه خیلی از مسائل و بسیاری از اسرار نظام را در دل دارند و از آنها مطلعند، از جمله اینکه امام نسبت به نیروها و نسبت به مسائل سیاسی چه نظری داشتند و نسبت به چه مسائلی نظر مثبت داشتند، در عین حال ایشان می گفت حالا ما مطرح نباشیم، نمی شود، ما این موضوع را نگوییم نمی شود. برایشان حل شده بود اینکه هرگز نباید متمسک به هیچ وسیله ای بشوند و جز همان راه صحیح و راه امام و مسیر درستی را که امام ترسیم کرده بودند، نروند.
رحلت حضرت امام(س) برای ایشان بسیار گران بود و همۀ ما می دانیم که بر ایشان چه گذشت. نقش ایشان هم بعد از رحلت امام در احیا و نگهداری و تداوم خط امام بر همۀ ملت ما و بر همۀ اندیشمندان آشکار است. از اقدامات بسیار بزرگ و ارزشمندی که ایشان کرد؛ این بود که توانستند بعد از امام، آثار آن حضرت را احیا کنند؛ چون تا هنگامی که امام در قید حیات بودند خودشان هرگز دنبال این مسائل نبودند و حتّی حاضر نبودند برای تقریراتی که از ایشان شده بود، مطلبی بنویسند؛ یا برای مثال قدمی برای چاپ و نشر تألیفاتشان برداشته بشود و حاضر نبودند در این زمینه اقدامی کنند. امام، از نظر منزلت علمی هم یک مقداری در جامعۀ ما مظلوم بود. حاج احمد آقا با نشر آثار و افکار و اندیشه های ایشان، در واقع امام را زنده نگه داشتند و با پایه گذاری مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار حضرت امام(س) و با ساختن مرقد مطهّر حضرت امام کار بزرگی انجام دادند؛ و کار
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 290
برجستۀ دیگر ایشان پشتیبانی از انقلاب و خط امام بود، که در عمل ایشان به جامعه نشان دادند که دنبال هیچ چیزی از امام نیستند؛ اینهم مسأله ای مهم است که بعضیها طور دیگری فکر می کردند و تصور می کردند ایشان دنبال مقام ریاست جمهوری و مسؤولیتهای اجرایی است؛ اما بعد از رحلت امام بر بسیاری معلوم شد که ایشان دنبال هیچ از این مسائل نبودند؛ بنابراین مشغول این حرکت بزرگ شدند و مهمتر از همه، اینکه معلوم شد تأسیس این مؤسّسۀ نشر آثار و اندیشه ها و افکار امام است که تا امروز الحمدلله از برکت وجود ایشان آثار ارزشمندی از امام در دسترس حوزه های علمیه (در بعد فقه و اصول و فلسفه) و دانشگاهها و مراکز علمی و عموم جامعه و ملتهای مسلمان بخصوص به زبانهای مختلف قرار داده است. و بدین سان راه امام را زنده و چراغ و مشعل هدایت آن حضرت را فروزان نگه داشته است اگرچه بار این مصیبت بر همه سنگین است و بر ما که به عنوان یکی از دوستان، در محضر ایشان بودیم بحق خیلی جانگداز و جانکاه است، از خدا می خواهیم که ایشان را در روضۀ رضوان، در کنار امام امّت با اجداد طیّبین و طاهرینش محشور بگرداند، ان شاءالله به فرزند صالح ایشان، برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای حاج سید حسن خمینی توفیق بدهد که بتواند راه پدر بزرگوارش را در نشر افکار و آثار و اندیشه های حضرت امام ادامه بدهد؛ ضمن اینکه با جدّیت و کوششی که در امر تحصیل دارد ان شاءالله در آینده، ایشان هم یکی از مشعلهای فروزانی باشد که امت اسلام را از وجود ایشان بهره مند بشود؛ ان شاءالله خداوند به بازماندگان حاج احمد آقا، مادر بزرگوارشان، خواهرهای گرانقدرشان و همسر والامقامشان و همۀ اعضای بیت امام، عموی بزرگوارشان، پدر خانمشان حضرت آیت الله سلطانی و به همۀ بستگان ایشان، صبر و اجر و پاداش نیک کرامت کند؛ خداوند ایشان را هم مورد رحمت و مغفرت و رضوان خودش قرار بدهد و به ما هم شمّه ای از خصلتهای آن بزرگوار عطا کند که مثل ایشان بتوانیم خودمان را قانع کنیم که کم کم، بساطمان را از این دنیا و تعلقات آن برچینیم و برای سفری که همه در پیش داریم مهیا باشیم.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 291