مصاحبه با آیت الله طاهری خرم آبادی
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از تبعید امام به نجف، آقای حاج سید احمد آقا ضمن اینکه درس می خواند، یعنی واقعاً یک طلبه درسخوان بود و من مکرر می دیدم ایشان مثل یک طلبه عادی در مدرسه فیضیه نشسته است روی زمین و با هم بحثش دارد مباحثه می کند مثل یک طلبه عادی که این برای ما از یک طرف شگفت انگیز بود و از طرفی چون فرزند امام بود، و می دانستیم توقع از او هم همین است. اینجور نبود که ایشان برای خودش عنوان آقازادگی بگیرد و حریم برای خودش قائل بشود و در بحث و مباحثه جدا از دیگران باشد و با دیگران تفاوت داشته باشد. می آمد بین طلبه ها و در درسها شرکت می کرد و با هم بحثهایش مباحثه می کرد و واقعاً همان موقع احساس می شد که دارد جدی درس می خواند. ضمن اینکه ایشان یک طلبۀ محصل جدی بود و مانند طلبه های جدی دیگر درس می خواند و برای همه دوستان و علاقمندان به امام آن روز یک نقطۀ امید بود. همه شاهد بودیم از اینکه فرزند امام با اینکه زیر سایه پدر نیست و دور از پدر هست ولی مشغول به درس و بحث مثل سایر طلبه هاست در عین حال یک زندگی ساده داشت، در همان زمانها بنده مکرر منزل ایشان می رفتم. البته گاهی تنها و گاهی با دوستان. در همین جاهایی که (منظور محله صفاییه و ممتاز) زمینش هم موقوفه است و منزلش هم یک خانه بسیار ساده ای است که یک طلبه معمولی در چنین خانه ای زندگی می کرد، ایشان در این منزل بود، ما منزل ایشان می رفتیم و ایشان منزل ما می آمد تنها یا با دوستان و ارتباط ما خیلی
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 371
زیاد بود. قبل از نهضت و قبل از اینکه امام اصلاً در صحنه مرجعیت قرار بگیرد یعنی زمان آقای بروجردی ما جزو علاقمندان و شیفتگان امام بودیم. طبع قضیه هم اقتضا می کرد که ایشان با دوستان و علاقمندان حضرت امام یک ارتباط بیشتری داشته باشند نسبت به سایرین. منظور اینکه برای ما خیلی خوشحال کننده بود می دیدیم که ایشان هم زندگیشان ساده است هم درس می خواند و از طرفی مسائل انقلاب در آن زمان احتیاج داشت به یک سلسله تصمیم گیریهای پشت پرده و مخفی و تشکیلاتی و ارتباط با کسانی که جزو ارکان انقلاب بودند و یک حلقه اتصالی لازم بود که بین کسانی که در ایران بودند و در مسائل جاری انقلاب حضور و نقش داشتند، چه روحانیونی که در قم و تهران نقش کافی و مؤثر را داشتند از قبیل مرحوم دکتر بهشتی و مرحوم آقای مطهری و کسانی که الآن در رأس امور هستند از قبیل آقای هاشمی، رهبر معظم انقلاب و نظایر این افراد و بعضی از بزرگان حوزه و کسانی که جزو مراجع و مدرسین فعلی هستند، کسانی که همه آنها را به عنوان افراد مخلص شناخته و می شناسند، باید کسی بود که بین اینها و امام حلقه اتصال بود. گاهی تذکراتی از امام داده می شد، گاهی مشورتهایی با امام می شد و ایشان در این زمینه نقش بسیار مؤثری داشت و شاید به همین دلیل هم بود که ساواک خیلی فشار می آورد که بیت امام را از هم بپاشد و آنجا کسی نباشد، کسی به عنوان وکیل از طرف امام نباشد لذا گاهی می ریختند. یک بار ریختند و تمام آنچه که در بیت بود از کتاب و مدارک و کاغذها و اعلامیه ها را بردند و آن روز آقای حاج سید احمد آقا که در بیت بودند ظاهراً یک برخورد خیلی تند و شدیدی با ساواک داشتند و در عین حال ایشان را بردند به ساواک منتها بعد رها کردند. البته ایشان به آن شکل در بیت حضور پیدا نمی کرد که حساسیت ایجاد کند مثلاً در روزهای عمومی در مجالس بنشیند و یا اینکه محل اخذ و اعطای وجوه شرعیه باشند نه، اینها مسائلی بود که بیشتر آقای پسندیده عهده دارش بود و یا در مواقعی که آقای پسندیده را نمی گذاشتند در قم باشند افراد دیگری که از طرف امام وکالت داشتند عهده دار این مسائل می شدند. ایشان در مسائل انقلاب و حساس و در غیر بیت امام ارتباط داشتند در تصمیم گیریها نقش داشتند و مسائل را هم به امام منتقل می کردند ولی در عین حال ساواک روی شخص ایشان حساسیتهایی فراوان داشت.
البته آن تشکیلات و سازماندهی که در ذهنتان هست شاید آنجور نبود ولی بالاخره به
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 372
وسیله مسافرینی که آمد و رفت می کردند بدون اینکه طرف امضا کند حتی گاهی امام نامه می داد و برای اینکه آن کسی که پیک هست و مسافر هست و واسطه هست خود امام هم امضا نمی کرد اما خط امام بود. من هم خودم از امام نامه داشتم بدون امضا ولی می دانستم نامه امام است. جواب سؤالی بود که کردم و مکرر بود اینطور برای اینکه آن طرفی که می رود سر مرز گیر نیفتد. خودم یک بار از نجف می آمدم و امام یک نامه ای نوشتند به حاج احمد آقا و به من دادند که به ایشان برسانم ظاهراً نامه را امضا نفرمودند به خاطر مسائل حفاظتی که البته نزدیک بود گیر بیفتم ولی خدا خواست گیر نیفتم و در عین حال مسائل مربوط به وسیله مسافرین رد و بدل می شد. من از نجف می آمدم و خدمت امام رسیدم و گفتم که شما راجع به ایران مطلبی یا کاری دارید، ایشان نامه ای نوشتند من نامه را آوردم ولی در پاکت باز بود و بی امضا و از مضمون هم یادم نیست.
□ در سالهای 50-49 که گروههای مسلح در کشور شکل گرفت و بعضیها قائل به مبارزه مسلحانه شدند. عده ای این را مطرح کردند که ایشان یک تمایل و تأییدی نسبت به اینها داشتند و حداقل تکذیبی از ایشان در آن ایام نمی بینیم آیا چیزی به ذهنتان می رسد؟
البته این مطلب را عرض کنم اکثر کسانی که در متن نهضت بودند در ایران چه در قم و چه در تهران، جریانات قیام مسلحانه را تأیید می کردند مگر خود امام که ایشان تأیید نکردند. ولی اکثراً تأیید می کردند منتها امام هم برای خاطر مصالحی در آن زمان تکذیب نکردند اما هر چه به امام فشار آوردند که شما تأیید کنید، نمی کردند. حتی من یادم می آید وقتی که گروهی از همین افرادی که در این مسیرها بودند و بنا بود اعدام شوند و ما رفتیم پیش مراجع قم و از اینها هم حتی ما تأیید گرفتیم برای اینکه شاید مقداری از اعدام اینها جلوگیری شود برای اینکه ماهیت و حقیقت بعضی از اینها روشن نبود برای ما حداقل، ولی امام (رض) با آن تیزبینی که داشتند در برخوردی که با نوشته های اینها داشتند و با بعضی از اینها، خودشان فرمودند از همان اول اینها را قبول نداشته و آخرین باری که من در نجف خدمت امام رسیدم در سال 57 بود که آن هم داستانی دارد. چند روز قبل از
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 373
رفتن ایشان به فرانسه که ماهیت پاره ای از این گروهها هم مقداری معلوم شده بود پیامی از بعضی از دوستان مثل مرحوم دکتر بهشتی و عده ای دیگر در رابطه با قیام مسلحانه برای امام بردم. در رابطه با قیام مسلحانه، البته قیام مسلحانه به وسیله گروه خاص دیگری-نه منافقین که آن وقت به آنها می گفتند مجاهدین-مبنی بر اینکه ما بتوانیم خودمان گروه مسلحانه تشکیل بدهیم. امام آن وقت هم موافق نبودند. حتی همان وقت جریان آمدن یکی از منافقین و حرفها را و آن جوابی که دادند، امام همانجا برای من نقل فرمودند که اینها اینجوری بودند و اینها را رد کردند و خائف بودند که اگر گروه دیگری تشکیل بشود همان جور بشود و ایشان بیشتر نظرش این بود که قیام، یک قیام همگانی و مردمی و معتبر باشد. می فرمودند، ما از همین راه فقه و فقاهت و ارتباط با عموم مردم پیش رفتیم. نه با تشکیل حزب موافق بود و نه با قیام مسلحانه و در هر دو مورد ایشان نظر مخالف داشتند ولی آنهایی که در ایران بودند تأیید می کردند اینها را. من در خصوص حاج سید احمد آقا اطلاع ندارم ولی این را اجمالاً می دانم که همه تأیید می کردیم و این مطلب هم یک مطلبی است که در زندگی مرحوم حاج سید احمد آقا از ویژگی هایشان بود که تا آخر تبعیت از امام کرد یعنی اگر در یک جایی امام یک مطلبی را قبول نداشت و رد می کرد عملاً تابع امام بود و این یک ویژگی بود در ایشان که واقعاً در مسائل، تبعیت تام از امام داشت.
□ دربارۀ نقش حاج سید احمد آقا خصوصاً بعد از شهادت اخویشان آیت الله سید مصطفی خمینی به عنوان کسی که اداره کننده بیت امام در نجف و مشاور دائم الحضور حضرت امام بودند توضیح بفرمایید.
البته ایشان در سال 56 قبل از ارتحال حاج آقا مصطفی تشریف می برند نجف برای دیدار با امام و نه برای ماندن در آنجا ولی مواجه می شوند با ارتحال حاج آقا مصطفی و دیگر ناچار می شوند در نجف بمانند و من البته در نجف نبودم آن زمان یعنی من فقط در اوایل تابستان 57، قبل از اینکه به فرانسه بروم یک سفری رفتم برای اینکه پیام دوستان تهران را به امام برسانم و دستوراتی را بگیرم و برگردم. من یادم هست که مکرر ما از ایران با ایشان تلفنی تماس می گرفتیم در یک زمانی ظاهراً نیمه شعبان بود من مشهد بودم.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 374
حضرت آیت الله مهدوی کنی هم مشهد بودند. قبل از نیمه شعبان، امام فرموده بودند که ما امسال عید نداریم یعنی چراغانی نکنید. آنجا ما به دنبال این مطلب رفتیم پیش علمای مشهد که این مسأله را تأیید کنند چون مشکل بود و دولت فشار می آورد و دستهایی در کار بود که حتماً چراغانی بشود در هر حال ما در تکاپو بودیم که این فرمان امام به طور گسترده و کامل عمل شود من یادم هست از مشهد مکرر با حاج احمد آقا تماس می گرفتم و مسائل مشهد را، ملاقاتهایی که داشتیم و صحبتهایی که شده بود به ایشان منتقل می کردم و ایشان هم گاهی به منزلی که ما در آن بودیم تلفن می کرد و بعد هم در قم و تهران با تلفن علناً تماس می گرفتند و مسائل با تلفن رد و بدل می شد آن روزهایی که من به نجف وارد شدم مصادف بود با روزی که مجله لوموند آمده بود با امام مصاحبه بکند. وارد منزل که شدم دیدم که خبرنگاران آنجا هستند. اینها که رفتند بیرون، دولت عراق اینها را گرفته بود و زندانی کرده بود و اطراف منزل امام تقریباً محاصره شد یعنی تحت نظر قرار گرفت. البته ظهر ما در بیرونی منزل امام ناهار خوردیم و بعد از ظهر ایشان ما را برد در منزل خودشان من خواستم که در مدرسه باشم و ساکم را گذاشته بودم در مدرسه، گفت که نه ساک را بردارید بیاورید، آوردم، ایشان برای اینکه این ساک را نگردند، برای اینکه اگر می گشتند بعضی نامه ها در آن بود و من مسلماً به دردسر می افتادم. ایشان ساک را خودشان گرفتند. با هم رفتیم به طرف منزل و من آن مدتی که در نجف بودم در منزل حاج سید احمد آقا بودم و می دیدم که ایشان مرتب با تلفن با فرانسه، آمریکا، لندن، ایران و دوستان انقلابی و دانشجویانی که آن موقع در مسائل انقلاب حضور داشتند در تماس بود.
یک روز ایشان آمدند من دیدم روی پاکت نامه ای که نامه اش را درآوردند و پشتش هم نوشته شده بود، امام روی همان پاکت تلگرافی کرده بود به سران کشورهای عربی که ظاهراً در سوریه جمع شده بودند (حالا یادم نیست به همه سران بود یا اختصاصی) راجع به آقا موسی صدر، چون آقا موسی صدر تازه مفقود شده بود با لحن خیلی محکم و تندی تلگراف کرده بود، پشت همان پاکت. حاج سید احمد آقا آورده بود و گفت امام این را نوشته اند دیگر نه پیش نویس و نه پاکنویس، با چند کلمه، گفت امام گفتند ما این را تلگراف بکنیم. من می دیدم شب و روز در حال تماس هستند با چندین مملکت و مسائل را البته
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 375
تحت نظر امام، ایشان رهبری می کردند.
مهمترین خدمتی که ایشان بعد از حضرت امام به انقلاب کردند، مسأله تبعیت ایشان بود از هبری و اینکه ایشان با این تبعیتشان از رهبری و حتی نقل آن مطالبی که امام درباره رهبر فرموده بودند قبل از رهبری در زمان حیاتشان، دو یا سه موضوع را که دلالت داشت بر علاقه امام و گرایش امام به رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، حاج سید احمد آقا نقل کردند و در رسانه ها منعکس شد. تبعیت ایشان و نقل ایشان از امام، یک سد بسیار محکمی بود که از اختلاف در درون انقلاب و بین طرفداران انقلاب جلوگیری کرد یعنی مهمترین امید غرب و شرق و دشمنان انقلاب این بود که بعد از امام اختلاف در بین طرفداران انقلاب و سردمداران انقلاب و آنهایی که در رأس انقلاب هستند، ریشه انقلاب را می کند و از بین می برد. خیلی ها هم این مسأله را در داخل فکر می کردند و اینطور تصور می کردند و من به نظرم می آید که این روش و مشی ایشان به خاطر علاقه ای که به امام و انقلاب داشت و به خاطر تبعیتی که از امام داشت، بسیار مؤثر بود در جلوگیری از به وجود آمدن اختلاف و تأیید ایشان از رهبری و به تعبیر خودشان که سربازی هستند از سربازهای این حرکت که این بسیار مؤثر بود و اما اینکه چرا ایشان سمت خاصی را انتخاب نکردند، خوب در زمان حیات امام هم این روش را داشتند، شاید مصلحت امام و مصلحت خود ایشان هم در همین بود که آن حالت، چون مسؤولیت پذیرفتن خواه ناخواه مواجه می شود با یک نوع درگیریها و نارضایتی ها و اینها طبیعی است در هر مسؤولیتی، خلاصه در معرض خیلی از اصطکاک ها و تصادمها و حمله ها قرار می گرفت و مصلحت بیت امام در این نبود. البته در شوراهای بسیار مهم مملکت، ایشان حضور داشتند در مجلس خبرگان ایشان پذیرفتند که من خودم به اتفاق-ظاهراً مرحوم ایروانی-از طرف جامعه مدرسین و جامعه روحانیت رفتیم خدمت ایشان و از ایشان خواستیم که ما شما را به عنوان کاندیدا معرفی می کنیم و ایشان هم پذیرفتند. در شوراهایی که رهبر، ایشان را قرار داده بود، اینطور نبود که از مسؤولیت شانه خالی کند و کنار برود. ایشان در مسائل مشورتی حضور داشت منتها شغل اجرایی نپذیرفت، شغل اجرایی فرق می کند با شغلهایی که جنبه کلیدی و شور و مشورت دارد یعنی نمی شود گفت ایشان هیچ نوع مسؤولیت نداشتند. خیر ایشان در بسیاری از مشورتهای بالا، شورای
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 376
امنیت ملی و... حضور داشتند. در خبرگان حضور داشتند، منتها مسؤولیت اجرایی مصحلت نبود نه در زمان امام و نه در زمان بعد.
□ می گویند این اواخر ایشان به توصیه حضرت امام بیشتر به خودشان می پرداختند و وقت بیشتری برای این کار می گذاشتند حتی نقل می کنند که جایی را ایشان گرفته بود و به مراقبت و محاسبه و ریاضت نفس و مسائل اخلاقی می پرداخت اگر در جریان هستید لطف کنید بیان بفرمایید.
البته من اطلاع خاصی از این جهت ندارم ولی من هم از دوستان و رفقایی که مربوط می شوند به بیت امام و نزدیک به ایشان بودند، این مطلب را همان موقع شنیده بودم که ایشان یک مقداری مشغول هستند به مراقبتها، تزکیه و... حالا که ایشان از دنیا رفتند آدم یک ارتباطی بین این دو مطلب می یابد مخصوصاً با آن خوابهایی که نقل می کنند. امام را در خواب دیدند که حالا من این خواب را با یک واسطه از ایشان نقل می کنم. اینها را آدم می فهمد که یک ارتباطی بین این دو نفر هست مثل اینکه ایشان آماده شده برای ارتحال از این عالم در این مدتی که مشغول شده بود. من چند شب پیش بود که خدمت آیت الله وحید خراسانی رسیدم ایشان خیلی متأثر بود برای حاج سید احمد آقا و از من سؤال کرد که جریان ایشان چه بوده و چطور بوده؟بعد ایشان فرمودند که ایشان خودشان آمدند اینجا چند وقت قبل من از ایشان سؤال کردم که شما هیچ تا حالا امام را خواب دیدید؟ ایشان گفتند: بله من امام را خواب دیدم و پرسیدم از امام که آنجا چطور است و چگونه است؟ایشان فرمود بسیار سخت است (البته من گذشته ام) و دستشان را هم تکان دادند و فرمودند حتی این تکان دادن دست هم همراه آدم است (تجسم عمل) بعد سؤال کردم که چه باید کرد؟ایشان فرمود خوب شو. سه بار فرمود خوب شو، خوب شو، خوب شو. این را آقای وحید نقل کردند از خود ایشان و البته ایشان گفتند که تا زنده بود نقل نکردم.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 377