مصاحبه با آیت الله فاضل لنکرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
باید تأثر عمیق و شدید خودم را از این مصیبت بزرگ، که تنها یادگار امام بزرگ را از دست دادیم، ابراز دارم، و جداً این مصیبت بسیار مهم و مشکل بود، و تحمل آن بسیار سخت، چون با فقدان امام بزرگوار، بوی امام و رایحه امام تنها از این شخصیت استشمام می شد، مخصوصاً که از جنبه های مختلف شباهت به امام بزرگ داشت، به هر حال امیدواریم خداوند به همۀ شیعیان و مخصوصاً خانوادۀ ایشان صبر و اجر کامل عنایت کند.
اما در رابطه با بعد علمی ایشان، ایشان در رابطه با علوم حوزوی یعنی از نظر فقه و اصول آنطوری که خود ایشان برای من ذکر کردند و من هم، تا حدی به یاد دارم، بعد از اینکه سطوح عالیه را به پایان رساندند و وارد بحثهای خارج شدند، حدود 5 سال ایشان در درسهای خارج شرکت کردند. دو سال در نجف، خدمت امام بزرگوار، والد معظمشان در بحث فقهی ایشان شرکت کردند، و در کنار این هم، در بحثهای اصولی مرحوم اخوی بزرگوارشان، که جداً دارای موقعیت علمی بسیار بالایی بود و می توان گفت که اخوی ایشان، جامع المعقول والمنقول بود حاضر می شدند. ایشان از برادر بزرگوارشان در مباحث اصولی خیلی استفاده کردند، و اما در قم به تعبیر خود ایشان که به من گفتند یک سال و نیم در درس خارج من شرکت کردند، و من این معنا را یادم هست که حتی بحثی که ایشان شرکت می کرد کتاب الصلوة بود، که یک سال و نیم در آن بحث خارج شرکت می کردند و در بحث هم گاهی اشکالاتی به نظرشان می آمد و مطرح می کردند، و
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 390
این کاشف از این بود که نه تنها درس را کاملاً درک کرده اند، بلکه دارای نظر هم هستند در مباحث مطرح شده در درس، و ظاهراً یک سال و نیم هم در درسهای خارج دیگران شرکت کرده اند، و قبل از اینکه وارد بحث خارج بشوند، در همان بحث مکاسب که از سطوح عالیه است نیز یک مقداری در بحث من شرکت کردند، ولی با تغبیری که خود ایشان داشت و برای من ذکر کرد، مجموعاً 5 سال تمام در بحثهای خارج فقه و اصول شرکت کردند و این با توجه به نبوغ و استعداد کاملی که در ایشان وجود داشت، جداً می توانیم بگوییم که 5 سال به منزلۀ ده سال شرکت دیگران در بحثهای خارج بود-لذا با اینکه ایشان اکثراً گرفتار مسائل مبارزه و در آستانۀ پیروزی انقلاب مسائل روز بودند و بعد از پیروزی انقلاب و بعد هم مسائل جنگ گرفتاریهای فراوانی داشتند، لکن در عین حال ارتباطشان با مسائل علمی قطع نشده بود، مخصوصاً بعد از رحلت امام که تا حدی مسؤولیت ایشان کمتر شده بود، این ارتباط با مسائل علمی باز بیشتر شده بود، به طوری که همین سال گذشته (1373) نظرم هست که ایشان از تهران به من تلفن کردند و یک عبارتی را که از عبارات مشکلۀ کفایه است، در بحث ترتب، از من سؤال کردند، من قبل از اینکه پاسخ بدهم، پرسیم به چه مناسبت شما به فکر این عبارت و به فکر این مسائل افتادید، ایشان گفتند که من یک تدریس کفایه دارم و عده ای هستند هر روز می آیند اینجا برایشان کفایه می گویم، به این عبارت که رسیدم یک قدری درست به ذهن خودم نیامد آن چیزی که فهمیده ام درست باشد، در حالی که درست هم بود، لکن برای اطمینان خاطر، تلفن کردند و از من پرسیدند. روی هم رفته در مسائل علمی ایشان مافوق متوسط بودند، مخصوصاً با آن استعداد قوی که در ایشان وجود داشت که اگر یک مقداری دیگر چند سالی ادامه می دادند، جداً یکی از علمای مبرّز شناخته می شدند، لیکن شرایط و مخصوصاً اجل دیگر مهلت نداد که ادامه بدهند، این راجع به مسائل علمی ایشان.
البته در کنار فقه و اصول، ایشان سالها هم درس فلسفه را خدمت آیت الله محمدی گیلانی که همسایه بودند، می خواندند و مقید هم بودند، و چون روح فلسفی در خود امام قوی بود، و در مرحوم حاج آقا مصطفی هم قوی بود و در ایشان هم قوی بود، در فلسفه هم به یک مراتب بالایی رسید، پس از تلمذ خدمت ایشان (آیت الله گیلانی)؛ لذا ایشان هم در مرتبه ای واقعاً جامع المعقول والمنقول بود، ولو اینکه حالا به مرتبه برادر
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 391
بزرگوارشان نرسیدند اما فی نفسه فضایل علمی ایشان هم غیرقابل انکار است.
در برابر همه کس و همۀ دوستان و بلکه حتی افرادی که در بیت امام مثلاً شغل خدمتگزارهای عادی داشتند، نسبت به همۀ اینها یک عواطف مخصوصی داشت و ارتباطش هم با من، ارتباط رفاقتی بود، روی همین عواطف، نه استادی و شاگردی و دید من نسبت به ایشان، دید یک استاد نسبت به شاگرد نبود، دید ایشان هم همین طور، بلکه ما افتخارمان این بود که از اول چون با این بیت ارتباط داشتیم و در دوران دبستان با مرحوم آقای حاج آقا مصطفی بودیم و پدرم هم با حضرت امام خیلی روابط و رفت و آمد داشتند، خودم هم حدود 10سال از محضر امام استفادۀ علمی کردم، سالیان دراز هم با مرحوم حاج آقا مصطفی هم بحث بودیم، ارتباط ما مثل ارتباط افراد یک خانواده بود، و یک عواطف خاصی نسبت به من داشتند و من نسبت به ایشان، حتی یادم هست در یک جریانی که من خدمت امام رسیدم و راجع به یک موضوعی که خود من ناراحت شده بودم و بعد هم معلوم شد که بی جهت ناراحت شده ام، امام بزرگوار به من فرمود که فلانی من تو را به منزلۀ مصطفی می دانم، معامله ای که با مصطفی داشتم با تو دارم، و تعبیر ایشان این بود که من تو را از کوچکی بزرگ کرده ام، و همین طور هم بود، لذا عواطف ایشان نسبت به من نه به عنوان یک شاگرد و استاد، بلکه یک عواطف خاصی بود که ناشی از شدت علاقۀ ایشان به من و شدت ارادت من به بیت امام و شخص امام بود و حتی در آخرین ملاقاتی که من با ایشان داشتم، البته غیر از آن عیادتی که در روز اول کسالت از ایشان کردم که ایشان هم در حال اغما بودند و چیزی هم معلوم نبود، ولی در آخرین ملاقات ظاهراً در شب چهلم مرحوم آیت الله العظمی اراکی بود که ایشان هم در مجلس قم شرکت کرده بودند و کنار هم نشسته بودیم، تعبیر ایشان این بود که می گفتند فلانی من هر وقت تو را می بینم به یاد حضرت امام می افتم، این جوری تعبیر می کرد. ولی با قطع نظر از ارتباط و خصوصیات من، ایشان از نظر عواطف واقعاً فوق العاده بود، و این را هم به ارث از والد ماجدشان برده بودند، اما هیچ برای خودشان و این موقعیت خاصی که خود امام داشت و ایشان هم به عنوان فرزند امام بود، حسابی باز نمی کردند، هم رعایت آداب و اخلاق و محبت نسبت به دیگران در جای خودش محفوظ بود، و جداً این یکی از فضایل بسیار باارزش حاج احمد آقا بود، که اگر در یک مجلسی وارد شد مقید باشد که
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 392
در صدر مجلس بنشیند، یا به کسی برخورد می کند توقع داشته باشد که او به ایشان سلام بکند، او از ایشان احترام بکند، چنین مسائلی وجود نداشت، حتی من شنیدم در همین اواخر هم که قم می آمد، گاهی می فرستاد سراغ پیرمردها و پیرزن هایی که مثلاً در بیست سال پیش، در سی سال پیش به منزل اینها رفت و آمدی می کردند و خانه نشین شده بودند، از وضعشان باخبر بشود، گاهی کمکی به آنها بکند، خیلی در این جهت ممتاز بود، عرض کردم، این را هم به ارث از امام بزرگوار برده بود، برای اینکه یادم هست وقتی که امام از آن سفر زندان برگشتند به قم، قبل از اینکه به ترکیه تبعید بشوند، وقتی وارد کوچه منزل یخچال قاضی شده بودند، در راه سؤال کرده بودند از آن خادمه ای که قبلاً در منزلشان خدمت می کرد، فرموده بودند ایشان کجاست؟حالا با این همه گرفتاری و اینهمه مسائل، ولی سؤال از او کرده بودند-روی هم رفته بسیار بافضیلت بودند از اخلاق و از عواطف و محبت در مورد کسانی که گرفتار بودند، هیچ فروگذار نمی کردند، حالا در مورد خودم هم عرض بکنم، من یک کسالتی پیدا کردم که در ایران قابل معالجه نبود و رفتیم به آلمان، اگرچه آنجا هم معالجه نشدم، ولی حدود 40 روز تقریباً من در آلمان در بیمارستان بودم، هرچند روزی یکبار، ایشان از تهران تلفن می کرد و احوال مرا می پرسید، و می فرمود که امام به من فرموده که من احوال شما را بپرسم و از حال شما مطلع باشیم. خوب اینها تا یک عواطفی نباشد و یک خلقیات خوبی وجود نداشته باشد این مسائل تحقق پیدا نمی کند، بعد هم که من از آلمان آمدم، باز آن کسالت من ادامه پیدا کرد، مدتی در بیمارستان تهران بودم، مرتب ایشان به دیدن من می آمد، من یادم هست که شبی در بیمارستان بودم، دیدم یک آقای اهل علمی از در وارد شد، نگاه کردم، دیدم آقای آشتیانی است، بعد دیدم پشت سر ایشان یک کسی هست که پالتویی پوشیده و کلاهی سرش است و عصایی دستش، درست دقت کردم دیدم آقای حاج احمد آقاست و چون مسائل امنیتی اقتضا نمی کرد که با لباس بیاید، به این صورت آمده بود، آن هم پشت سر آقای آشتیانی که هیچ کسی احتمالش را ندهد که ایشان آقای حاج احمد آقاست، بعد هم آمدند آنجا و در یک قسمتی نشستند و احوالپرسی کردند، این هم اجمالی از فضائل اخلاقی ایشان.
به نظر من حاج احمد آقا بعد از فوت حضرت امام، بزرگترین خدمتی را که انجام داد
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 393
حفظ حیثیت و آبروی مقام و موقعیت حضرت امام بود، این جهت، برای من خیلی فوق العاده بود و هست، خوب شما نظرتان هست که به مجردی که حضرت امام فوت شد، ایشان اعلام کرد، که هیچ کس نه حق دارد مراجعه به دفتر بکند برای پرداختن وجوه و نه حق دارد مراجعه به نمایندگان امام بکند، که به عنوان نمایندۀ امام به آنها وجوه بدهد. این مطلب شاید در نظر بعضی از مردم یک مطلب عادی به نظر برسد، ولی خیلی مسألۀ با اهمیتی است، یعنی آبروی امام، را ایشان حفظ کردند، حالا این در چه شرایطی بود؟ چون من خودم در این جریانات بودم و طرف بودم، الآن مجبورم این مسأله را بگویم، ایشان روز سوم یا چهارم فوت امام بود، من هم آن زمان مسؤولیت شورای مدیریت را داشتم، پیغام دادند که من می خواهم اعضای شورای مدیریت را ببینم، خوب شرایط ایشان که اقتضا نمی کرد، و درست هم نبود که ایشان به قم بیایند، ما به عنوان شورای مدیریت رفتیم خدمت ایشان، گفتند غرض از اینکه شما را خواستم بیان یک مطلب بود، که امام به من فرمود ه اند بدون اینکه حتی نوشته ای هم در این رابطه باشد، بدون نوشته، به من فرمودند، که آنچه که من پول در بانکها و یا در منزل دارم، اینها وجوه شرعیه است و تمامی این وجوه شرعیه را باید در اختیار اعضای شورای مدیریت مخصوصاً فلان کس «اسم مرا هم برده بود» بگذارید، اینها تدریجاً به طلبه ها شهریه بدهند، حالا مسائل قانونی یک مقداری مشکل بود، انحصار وراثت و اینها، مقام معظم رهبری کمک کردند و زود دستور دادند که این پولها از حساب امام واریز بشود به حساب شورای مدیریت در بانک ملی قم، تمامی این پولها اعم از ارز و ریال و غیر ذلک همه وارد شد به حساب شورای مدیریت و ما هم شروع کردیم به پرداختن شهریه امام و روی هم رفته دو سال و سه ماه شهریه امام را ادامه دادیم، البته یک زمینی هم بود، که هنوز هم آن زمین ظاهراً هست که بناست بفروشند به طلبه ها، حالا مقصودم این است، که امام بدون اینکه نوشته ای در این رابطه داشته باشند، فقط یک جمله به حاج احمد آقا این مطلب را گفته بودند، این تعبد و آنچه که شما اشاره کردید، تقیدش به مسائل اسلامی چقدر باید قوی باشد که یک مطلبی را که غیر از خودش هیچکس اطلاع نداشت، بیاید و اینجوری ابراز بکند. ما هم عمل به وظیفه کردیم. حالا در اینجا یک نکتۀ جالب تری هست، فکر نمی کنم احدی از این جریان اطلاع داشته باشد، اما الآن اینها باید روشن بشود، یک روز ایشان به
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 394
من تلفن کردند و گفتند که علاوه بر پولی که امام در بانک های مختلف دارد، و در اختیار شما قرار گرفت، در این کمدی که پهلوی امام بود و دم دست امام بود، اینجا هم مقداری پول وجود دارد، چکار کنم؟ گفتم که شما این پولها را بشمارید و بعد برای ما بفرستید، ایشان گفتند فلانی من حوصله شمردنش را ندارم همین جوری برایتان می فرستم، گفتم خیلی خوب، لکن شما وقتی بفرستید، که ما در جلسه شورای مدیریت باشیم و دوستان ما هم باشند، چون مسائل مالی بود. گفتم تصادفاً ما عصری جلسه داریم، شما سعی کنید این پولها را در همان وسط جلسه، در حضور اعضا این پولها را به ما بدهید. عصری بود و جلسه داشتیم، در همان ساعتهای غروب بود دیدیم دو نفر وارد شدند و یک کیسه در دستشان هست و دو ثلث این پر از اسکناش و ارز و این حرفها، آوردند و گفتند ایشان داده اند، بعد ما هم آنجا دستور دادیم پولها را شمردند، روی هم رفته حدود 7، 6 میلیون پول بود، بعد همان جا یک صورت مجلسی کردیم و بعد به حساب شورای مدیریت واریز کردیم، مقصودم این است که امام فقط یک جمله به حاج احمد آقا گفته بود. این باید تعبد و تقیدش به مسائل اسلامی چقدر قوی باشد که یک مطلبی را که هیچکس از آن اطلاعی نداشت عمل کند. این مسأله را از فضائل بزرگ حاج احمد آقا می دانم، که ایشان آبروی امام را بعد از فوت کما هو حقه ادا کرد.
و اما در رابطه با مسأله نظام و ولایت فقیه، همان حساسیتی را که خود امام نسبت به نظام و ولایت فقیه داشت، ایشان هم همان حساسیت را داشت، حالا یک وقت ممکن بود که گاهی فرض کنید از بعضی از مسؤولین ناراضی باشد و نسبت به بعضی از مسائل انتقاد داشته باشد، ولی وقتی که مسأله اصل نظام و اصل ولایت فقیه مطرح بود، ایشان دیگر بی اختیار در مقابلش خاضع و خاشع بود. لذا در وصیت نامه ایشان نسبت به فرزند ارشدش و فرزندانش همه وصیت کرد، که مبادا تحلیل های مختلف شما را از نظام و ولایت فقیه منحرف کند، و حتی نسبت به مجلس خبرگان سابق، که امام رحلت کرده بودند، تعبیر کرده بودند مهم ترین کار مجلس خبرگان تعیین رهبر و رهبری بود، و ایشان از روی عقیده این حرف را می زد و در این عقیده هیچ تردیدی نداشت و اگر احساس می کرد، کسی در این کار می خواهد خللی وارد بکند در مقابلش می ایستاد.
بعد از رحلت حضرت امام، باید تعبیر بکنیم که ایشان، یک استوانۀ بسیار محکمی بود برای نظام، و یک بازوی توانایی بود برای نظام و مقام معظم رهبری و مسؤولین نظام
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 395
جمهوری اسلامی و حتی بعد از فوت ایشان دشمنان انقلاب و یا دوستان نادان در رابطه با فوت ایشان یک سری شایعاتی را به وجود آوردند، در حالی که اشتباه آنها این بود که به نظر من مسؤولین نظام از فوت حاج احمد آقا خیلی بیشتر از دیگران متأثر شدند، و ضرر کردند، یعنی اینکه وجود ایشان، یک وجود نافعی بود برای نظام، و چه بسا افرادی که حالا روی عدم اطلاع و عدم آگاهی و روی بعضی از مسائل، نسبت به بعضی از مسؤولین یک سری انتقادهایی داشتند، و یا حتی دامنه اعتراض را به بالاتر می کشاندند، با تجلیلها و با تبیینات آقای حاج احمد آقا برای آنها آرامشی پیدا می شد، آنها وقتی می دیدند که آقای حاج احمد آقا در مورد نظام این مقدار معتقد و خاضع است، دیگر فکر می کردند برای آنها جایی نیست که حرفی بزنند یا انتقاد بی جایی داشته باشند.
خلاصه این هم یکی از فضایل ایشان بود، که بعد از فوت امام راه امام را کما هو حقه ادامه داد و آن مسؤولیتی را که به دوش ایشان بود، بدون وقفه و بدون رکود و بدون انحطاط بلکه با تکامل و تضاعف ایفا کردند مسؤولیت خودشان را و من معتقدم که پیش خداوند بزرگ اجر بسیار بالایی دارد، و کارهایی را که امام انجام دادند بالاخره یک سهمی هم برای حاج احمد آقا در همۀ آن کارها وجود دارد، و خودم هم معتقدم که لطمه بزرگی از فوت ایشان به نظام وارد شد، و یک ستون محکم و عمود قویی را نظام از دست داد، حالا امیدواریم که خداوند تبارک و تعالی از راه دیگر جبران بکند، در رابطه با معنویت، هم ایشان و هم برادر بزرگش مرحوم آقای حاج آقا مصطفی، چون من وصیت مرحوم آقای حاج آقا مصطفی را به خط خودشان و وصیت ایشان را نیز به خط خودش دیدم این دو وصیت، یک نکته ای را به آنهایی که دقت در آنها بکنند، الهام می کند و آن نکته این است که هم به مرحوم آقای حاج آقا مصطفی الهام شده بود که قبل از پدرش فوت می شود و هم به حاج احمد آقا الهام شده بود، که قبل از مادرش فوت می شود، اما آقای حاج آقا مصطفی برای اینکه در وصیت نامه اش، هنوز وصیت را ذکر نکرده، اولین چیزی را که ذکر می کند این است که می گوید من وصی خودم را، پدر بزرگوارم قرار دادم، در حالی که ما هیچ نشنیده ایم که یک جوانی، در وصیت نامه اش پدرخودش را وصی خودش قرار بدهد، خوب این حاکی از این است که کانّه به او الهام شده بود که تو قبل از پدر فوت می کنی، و پدر بعد از تو، در وصیت نامۀ حاج احمد آقا هم نسبت به مادر سفارشات زیادی به بچه های خودش و به خانوادۀ خودش، می کند، این حاکی از این
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 396
است که به ایشان الهام شده که تو قبل از مادر فوت می کنی والاّ روی قاعده و اختلاف سنی که بین ایشان و مادر وجود دارد که شاید اختلافشان حدود 35 سال باشد، خوب مادر باید سفارش فرزند را بکند، نه فرزند سفارش مادر را، کانه به ایشان هم الهام شده بود، که فوتش قبل از مادر تحقق پیدا می کند که همین طور هم شد. و باز چیزی که در وصیت نامه این دو موجب افتخار برای امام، برای انقلاب، برای اسلام، برای همه و همه هست این است که هم در وصیت نامه آقای حاج آقا مصطفی این معنی منعکس است (که من می گویم خط خود ایشان را چون سالها با من هم بحث بوده، با خطش آشنا بودم)، در آن وصیت نامه ایشان نوشته که من از مالیه دنیا هیچ چیز ندارم، نه خانه، نه زندگی، نه مستغلات، نه زمین، نه پول و نه غیر ذلک، فقط من هستم و یک مشت کتاب، این کتابها را هم از وجوه شرعیه خریدم، اگر بچۀ من حسین طلبه شد، این کتابها را به او بدهید، اگر هم نشد بدهید به کتابخانه مدرسۀ آقای بروجردی در نجف اشرف، عین همین معنی در وصیت نامۀ آقای حاج احمد آقا نیز منعکس است و این هم واقعاً از چیزهایی است که همۀ انقلابی ها و اصل انقلاب ما باید به آن افتخار بکنند، که یک جوان با آن همه امکاناتی که در اختیارش می توانست قرار بگیرد، به صراحت می گوید که در هیچ مؤسسه ای، در هیچ بانکی، در هیچ جایی، هیچ چیز ندارم، یک مقدار پول در مؤسسه تعاون است، آن هم شهریۀ من هست که مورد مصرفش فقرا هستند، و من با کمال ارادتی که به ایشان داشتم وقتی این وصیت نامه را خواندم باز ارادتم بیشتر شد به ایشان، و طلب مغفرت و رحمتم برای ایشان زیادتر شد و به امام هم بیشتر دعا کردم که بحمدالله بچه هایی تربیت کرد که اینجور برای اسلام و انقلاب افتخار آفریدند و کسی نتوانست یک نقطه ضعف مالی دربارۀ اینها داشته باشد، امیدوارم که خداوند ایشان و برادر بزرگوارش و بالاتر امام بزرگوار را، با اجداد گرامیشان مخصوصاً موسی بن جعفر(ع) که اینها سادات موسوی بودند، و افتخار انتساب به موسی بن جعفر را داشتند محشور بفرماید، امیدوارم خداوند به خاندانش مخصوصاً والدۀ ماجده شان، که این هم مصیبت های پشت سر هم را دیده، صبر و اجر عنایت بفرماید و امیدوارم که خداوند متعال این انقلاب ما را مستحکم تر بفرماید.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 397