حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محتشمی

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی

‏ ‏

□ با تشکر از اینکه شرکت در این مصاحبه را پذیرفته اید از سوابق آشنایی خود با حاج احمد آقا بفرمایید. و همچنین برداشت خود را از شخصیت ایشان بیان کنید. 

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏ما در شرایطی از یادگار حضرت امام رحمةالله علیه صحبت می کنیم و خاطراتی را‏‎ ‎‏بیان می داریم که متأسفانه این وجود مؤثر و ذی قیمت را از دست داده ایم. او همچون‏‎ ‎‏شمعی بعد از امام سوخت و آب شد. و امروز دیگر در میان ما نیست و در روزهای پایانی‏‎ ‎‏سال 73 دار فانی را وداع کرد. اگر بخواهیم یک تعبیر خلاصه ای راجع به ایشان عرض‏‎ ‎‏کنیم باید بگوییم حاج احمد آقا واقعاً یک شاگرد خوب و بافراست و هوشیار و پر‏‎ ‎‏استعداد برای حضرت امام بود. او از جهات مختلف نابغه محسوب می شد. او نه تنها‏‎ ‎‏شاگرد برجسته ای برای امام بود، بلکه به عنوان یک مرید از ابتدا تا انتها، گام به گام همراه‏‎ ‎‏و همگام با حضرت امام قدم برداشت، و یک لحظه هم از امام و راه امام جدا نمی شد، و‏‎ ‎‏سعی می کرد که همان چیزی را که امام می اندیشد و فکر می کند و عمل می کند و از او‏‎ ‎‏می خواهد او هم اجرا و عمل کند. او به هیچ وجه حاضر نبود در هیچ موردی فکر و نظر‏‎ ‎‏خودش را که احیاناً غیر از فکر و نظر و اندیشه امام بود اجرا کند و اگر احساس می کرد‏‎ ‎‏حضرت امام راجع به مسئله ای نظری غیر از نظر خودش دارد قطعاً نظر امام را عمل‏‎ ‎‏می کرد. در یک کلام حاج احمد آقا واقعاً عاشق دلسوخته حضرت امام بود، اما متأسفانه‏‎ ‎‏این سرمایه بزرگ انقلاب امروز در میان ما نیست. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 418
‏حاج احمد آقا دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپری کرد و موفق شد در سال 1343‏‎ ‎‏دیپلم را در قم بگیرد و در خلال دوران تحصیل به ورزش خیلی علاقه داشت،‏‎ ‎‏بخصوص به ورزش فوتبال و یکی از بهترین بازیکنان فوتبال بود. یکی از دوستان نزدیک‏‎ ‎‏حاج احمد آقا، آقای کاظم رحیمی بود که از کودکی با حاج احمد آقا در مدرسه بود و در‏‎ ‎‏تیمهای مختلف فوتبال هم بازی کرده و عضو تیم ملی هم شده و یکی از بهترین‏‎ ‎‏فوتبالیستهای ایران به شمار می رفت و در تمام این مراحل با حاج احمد آقا بود. و همواره یاد‏‎ ‎‏می کند که احمد آقا از من خیلی بهتر فوتبال بازی می کرد. ‏

‏من همین اواخر در حالی که او را خیلی ناراحت و نگران بود دیدم، تعجب کردم که آن‏‎ ‎‏قلب قوی و آن اعصاب و قدرت فوق العاده جسمی ای که او داشت، چگونه امروز متوقف‏‎ ‎‏شده است؟‏

‏آقای کاظم رحیمی خاطراتی را از همان زمان دبیرستان و مراحل ورزشی که با هم‏‎ ‎‏داشتند نقل می کرد که هر روز ماه مبارک رمضان، اول صبح ما بلند می شدیم، ساعت 8‏‎ ‎‏صبح می آمدیم در ورزشگاه، یک دور با زبان روزه فوتبال بازی می کردیم و بچه های‏‎ ‎‏دیگر همه خسته می شدند و می رفتند، وقتی آنها خسته می شدند ما می آمدیم یک دور‏‎ ‎‏والیبال بازی می کردیم پا به پای ایشان و این تیم هم وقتی خسته می شد می رفت، احمد آقا‏‎ ‎‏هنوز خسته نبود، می گفت: «باز برویم یک دور فوتبال بازی کنیم» دوباره فوتبال بازی‏‎ ‎‏می کردیم و ظهر برای نماز سرحال و بانشاط نماز می خواندیم و بدون اینکه ایشان هیچ‏‎ ‎‏احساس خستگی بکند برمی گشتیم. ‏

‏من قبل از آمدن ایشان به نجف، حاج احمد آقا را از نزدیک ندیده بودم. یک روز تابستان‏‎ ‎‏سال 45 که نجف بودم، دیدم دو تا جوان در خانۀ امام هستند، پرسیدم که اینها کی هستند؟‏‎ ‎‏گفتند: «حاج احمد آقا پسر امام است و دوست و همکلاسی ایشان» آن دوست و همکلاسی‏‎ ‎‏کسی بجز آقای کاظم رحیمی نبود. این دو نفر از ایران به صورت مخفی برای دیدن امام به‏‎ ‎‏نجف آمده بودند. در همان سفر حضرت امام به حاج احمد آقا تأکید می کنند که طلبه بشود‏‎ ‎‏و درس بخواند و لذا از همان نجف حاج سید احمد شروع به خواندن دروس طلبگی کرد‏‎ ‎‏و سپس در ایران با جدیت ادامه داد. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 419
‏اتفاقاً حاج احمد آقا در همان سفر یک بار که برای شنا به شطّ فرات رفته بود بسختی‏‎ ‎‏زخمی می شود، به این ترتیب که وقتی می خواسته است توی آب شیرجه برود، پایش‏‎ ‎‏می لغزد و مستقیم می آید پایین و پاهایش به میل گردهای ستونهای پل اصابت می کند که‏‎ ‎‏وارد کف پا و عضلات آن تا نزدیک کاسه زانو می شود و به حالت اغما و بیهوشی در‏‎ ‎‏می آید. خیلی آسیب سخت و دلخراشی می بیند، بلافاصله دوستان ایشان را از آب بیرون‏‎ ‎‏می آورند و می برند بیمارستان و پای ایشان را پانسمان می کنند و بعد می برند نجف، ما در‏‎ ‎‏نجف مطلع شدیم و خیلی برای حال ایشان نگران شدیم. طبیعتاً حال امام و خانم امام که‏‎ ‎‏علاقه زیادی به فرزندشان داشتند مشخص است. ‏

‏حاج احمد آقا وقتی به نجف می رسند، کم کم به هوش آمده بودند. ایشان می گویند که او‏‎ ‎‏را در منزل امام نبرند. خیلی وحشت داشتند از اینکه امام او را توبیخ کند. بهمین جهت‏‎ ‎‏ایشان را به بیرونی می برند. ‏

‏زیرزمین بیرونی بیت امام دو قسمت داشته است یک اندرونی بوده، یکی بیرونی. از ‏‎ ‎‏زیرزمین اندرونی امام و خانواده امام استفاده می کردند. از زیرزمین بیرونی،اعضای ‏‎ ‎‏دفتر، استفاده می کرده اند. ‏

‏منتها یک راهی بین این دو زیرزمین، اتصال برقرار می کرده است. بستر حاج احمد آقا‏‎ ‎‏را در زیرزمین بیرونی می اندازند و ایشان آنجا استراحت می کرده است. (این داستان را‏‎ ‎‏خود احمد آقا نقل می کرد.) امام وقتی می بینند احمد آقا پیدایش نیست، سؤال می کنند که‏‎ ‎‏احمد کجاست؟ می گویند یک مقداری کسالت دارد، می فرمایند که خوب کسالت دارد‏‎ ‎‏کجاست؟جواب می دهند که توی زیرزمین بیرونی خوابیده است یک وقت امام از‏‎ ‎‏سردآب اندرونی می آیند توی سرداب بیرونی، بالای سر حاج احمد آقا. احمد آقا روپوشی را‏‎ ‎‏که روی خودش انداخته بود می کشد روی صورتش تا مواجه با چهره امام نشود. امام‏‎ ‎‏می آیند بالای سر احمد آقا و می فرمایند «احمد! باز شیطانی کردی و خودت را به این روز‏‎ ‎‏انداختی! ؟» احمد آقا گفتند که من از همان زیر سرپوشی که روی صورتم انداخته بودم‏‎ ‎‏گفتم: «آقا از پسر شما غیر از این انتظاری نیست! » می گفت: امام خندید و برگشت. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 420
□ لطفاً درباره موفقیتهای علمی ایشان توضیحاتی بفرمایید. 

‏ ‏

‏به هر حال حاج احمد آقا سال 45 که از نجف به قم برمی گردد، به توصیه حضرت‏‎ ‎‏امام وارد سلک روحانیت می شود و به اصطلاح درس طلبگی را با جدّیت شروع می کند.‏‎ ‎‏البته آن مرحله ای که دیگر به صورت رسمی و جدی وارد شد بعد از پیامی بود که امام از‏‎ ‎‏نجف به قم دادند که به احمد خبر بدهید و بگویید: «من نصیحتم به تو این است که طلبه‏‎ ‎‏بشوی و درس بخوانی، اگر این کار را کردی، مخارج تو را می پردازم. ولی اگر طلبه نشدی‏‎ ‎‏و درس نخواندی، خودت باید بروی و به فکر خودت باشی و من هیچگونه کمک مادی‏‎ ‎‏به تو نخواهم کرد.» البته این در شرایطی بود که حاج احمد آقا دیگر وارد سلک روحانیت‏‎ ‎‏شده و مشغول تحصیل شده بود. من سال 47 به ایران آمدم و چند ماهی در قم بودم. آنجا‏‎ ‎‏مشاهده کردم که حاج احمد آقا خیلی جدی درس می خواند. هم مباحثۀ مشخص ایشان‏‎ ‎‏آقای آقا محمد رضا لواسانی بود، فرزند آیت الله لواسانی که نمایندۀ حضرت امام در‏‎ ‎‏ایران بودند. یعنی عملاً امام و آیت الله لواسانی دوران طلبگی خود را با هم گذراندند و‏‎ ‎‏فرزندان این دو بزرگوار پس از گذشت 50 یا 60 سال دوران طلبگی را با هم آغاز کردند.‏‎ ‎‏چون من سابقه قبلی با آقا سید محمد رضا لواسانی داشتم و در سال 42 در مدرسه آقای‏‎ ‎‏مجتهدی در تهران ایشان هم طلبه بود و من او را می شناختم از آقا سید محمد رضا سؤال‏‎ ‎‏کردم که وضعیت درسی حاج احمد آقا چطور است؟ ایشان معتقد بود که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏فوق العاده است؛ یعنی از نظر هوش و استعداد نبوغ خاصی دارد و خیلی سریع پیش‏‎ ‎‏می رود. مسائل و مطالب علمی را خیلی زود فرا می گیرد و مشخص است فرزند حضرت‏‎ ‎‏امام این استعداد و هوش را از امام به ارث برده است. ‏

‏پس از گذشت چند سال دورۀ سطوح عالی را پشت سر می گذارد و به درس خارج‏‎ ‎‏می رسد و درس خارج را شروع می کند. به یاد دارم اواخر سال 55 که ایشان آمدند نجف،‏‎ ‎‏آیت الله رضوانی در نجف اسفار می گفتند. ما و تعدادی از دوستان پای درس ایشان‏‎ ‎‏می رفتیم. حاج احمد آقا هم وقتی به نجف آمدند در این درس اسفار شرکت می کردند و‏‎ ‎‏از اشکالات و بحثهایی که بر سر درس می شد میزان نبوغ و استعداد سرشار حاج احمد‏‎ ‎‏آقا برای همه مشخص بود که خیلی خوب مسائل فلسفی را درک می کرد. و با ذهن نقّاد‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 421
‏خودش مورد مناقشه و نقد قرار می داد بطوری که انسان بعضی از اوقات متوجه می شد که‏‎ ‎‏استاد در پاسخ دادن مقداری با دشواری مواجه می شود. ‏

‏همینطور درس خارج فقه و اصول را ادامه می داد و از نظر فضل به یقین می توان او را‏‎ ‎‏در نجف اشرف یکی از فضلای خوب حوزه معرفی کرد. ‏

‏ ‏

□ درباره سابقۀ مبارزاتی مرحوم حاج احمد آقا در قم و نجف مطالبی بفرمایید. 

‏ ‏

‏حاج احمد آقا در کنار تحصیلات علوم اسلامی، راه پدر را فراموش نکرده بود. یعنی‏‎ ‎‏در جهت مبارزه گامهای بسیار مؤثری را برداشت، از سال 45 تا 57 دو، سه مرتبه در اثر‏‎ ‎‏فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی به وسیلۀ ساواک دستگیر شد و به شکنجه رفت. و دو، سه‏‎ ‎‏بار موفق شد که به نجف اشرف بیاید. هم سال 51 و 50 و سپس سال 55 که دیگر تا پایان‏‎ ‎‏اقامت امام در نجف همراه امام بود. ‏

‏در این مدت همانطوری که گفتم داخل ایران بارها و بارها دستگیر شد و به زندان افتاد‏‎ ‎‏و در ساواک مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت. ‏

‏علت دستگیریها و بازداشتها و شکنجه ها هم مشخص بود که در ارتباط با مبارزه و راه‏‎ ‎‏پدر بزرگوارش است. حاج احمد آقا رفته رفته در میان مبارزین و سیاستمداران در اثر‏‎ ‎‏شایستگیها و هوش و فراستی که داشت جایگاه خاصی پیدا کرده بود. و به مرور زمان یک‏‎ ‎‏حالت محوریتی را در داخل ایران یافت. ولو اینکه در قم اشتغال داشت و به سر می برد،‏‎ ‎‏ولی در محافل سیاسی و مبارزاتی تهران حضور فعال داشت. هر هفته و به مناسبتهای‏‎ ‎‏مختلف به تهران می آمد و با شخصیتهای مبارز و سیاسی و گروههای مختلف ارتباط‏‎ ‎‏برقرار می کرد. آنها هم در موارد خاص به قم می آمدند و با ایشان مرتبط بودند. خودش به‏‎ ‎‏خودی خود دارای یک نظریه مبارزاتی و انقلابی و یک راه و روش خاصی بود. ‏

‏به تعبیری می توانیم بگوییم شخصیت حاج احمد آقا یک شخصیت دو بعدی بود،‏‎ ‎‏یک بعد خودش بود و افکار و اندیشه ها و سلیقه های مربوط به خودش، که این بعد قبل از‏‎ ‎‏سال 55 تا وقتی که در ایران بود بسیار متجلی و ظاهر و بارز بود. بعد دیگرش احساس‏‎ ‎‏مسئوولیتی بود که در قبال امام داشت. حاج احمد آقا این بعد اولش بیشتر در وقتی ظهور‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 422
‏و بروز داشت که در ایران بود. تا وقتی در ایران بود خودش بود و دریافتهای خودش از‏‎ ‎‏مبارزات داخل ایران و دریافتهایی که از راه دور از حضرت امام داشت و یا برخی از‏‎ ‎‏اوقاتی که به نجف مشرف می شد و از نزدیک امام را می دید. حاج احمد آقا در طول این‏‎ ‎‏مدت به سرعت مسائل سیاسی کشور، داخل و خارج را مورد ارزیابی قرار داد و دارای‏‎ ‎‏تحلیل سیاسی و فکر سیاسی و اجتهاد سیاسی شده بود و خیلی راحت مسائل را‏‎ ‎‏می توانست مورد تحلیل و ارزشیابی قرار بدهد. ‏

‏تحلیلهای حاج احمد آقا مورد توجه دوستان در نجف اشرف و حتی کسانی که در‏‎ ‎‏داخل ایران بودند قرار می گرفت. و رژیم هم که رفته رفته به ویژگیهای ذاتی او پی‏‎ ‎‏برد بیش، از پیش او را تحت کنترل و مراقبت قرار می داد. حاج احمد آقا از برخی از‏‎ ‎‏امکانات گذشته خودش در راه فریب دشمن و ساواک استفاده و بهره برداری می کرد. مثلاً‏‎ ‎‏آن بعد ورزشی را که من عرض کردم و علاقه مندی به ورزش و اینکه مسائل ورزشی و‏‎ ‎‏اخبار ورزشی را در نوجوانی و جوانی خیلی پیگیری می کرد، مجلات و روزنامه های‏‎ ‎‏ورزشی را خریداری می کرد و می خواند، این کار را در دوران طلبگی و مبارزه هم‏‎ ‎‏همچنان ادامه می داد. وقتی در خیابانهای قم حرکت می کرد و راه می رفت به این‏‎ ‎‏کیوسکهای روزنامه فروشی که می رسید می ایستاد و مجلات ورزشی را می گرفت و‏‎ ‎‏احیاناً می خرید و همراه خودش می برد. طبیعی است که عوامل و ایادی ساواک که او را‏‎ ‎‏تعقیب می کردند گزارش می کردند که هنوز هم در حال و هوای ورزش و فوتبال است. در‏‎ ‎‏حالی که این حرکت حاج احمد آقا صرفاً یک حرکت پوششی بود برای فریب ساواک. برای‏‎ ‎‏اینکه ساواک فکر کند که او در حال و هوای ورزش است و کار مبارزاتی نمی کند. ‏

‏حاج احمد آقا یک منزلی در خیابان صفاییه داشت که بعد از پیروزی انقلاب مدتی‏‎ ‎‏منزل را در اختیار من گذاشته بود. چون وقتی که در اوایل سال 58 همسر و فرزندان من از‏‎ ‎‏نجف به ایران وارد شدند و برای زندگی به قم آمدند من محل سکونتی در قم نداشتم و‏‎ ‎‏موقتاً در منزل ایشان بودم. این منزل در اوایل خیابان صفاییه بود و دو طبقه داشت، یک‏‎ ‎‏طبقه زیرزمین با چند اتاق و یک طبقه همکف یا چهار اتاق، که من بعد از انقلاب به‏‎ ‎‏وسعت کار و تلاش و نشاط مبارزاتی حاج احمد آقا بیشتر متوجه شدم. در زیرزمین این‏‎ ‎‏منزل محل تکثیر اعلامیه ها و نشریات و مسائل و پیامهایی بود که حضرت امام در دوران‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 423
‏تبعید یا سایر مبارزین در حوزه علمیه قم می دادند. یک دستگاه تکثیر خوبی داشتند و در‏‎ ‎‏این مدت و سالهای قبل از پیروزی انقلاب که خیلی از افراد بریده و مأیوس شده بودند،‏‎ ‎‏این حاج احمد آقا بود که با استعداد و پشتکار از آن میراثهی فنی و معنوی و روحی ای که‏‎ ‎‏از امام برده بود این میدان و عرصه مبارزه را همچنان گرم نگه داشته بود. در داخل این‏‎ ‎‏زیرزمین به وسیله دستگاه استنسیل اطلاعیه ها و نوشته های امام و سایر اعلامیه ها را‏‎ ‎‏تکثیر می کردند و به وسیله برخی از طلاب که از دوستان نزدیک ایشان بودند به تهران و‏‎ ‎‏شهرستانهای دیگر منتقل و توزیع می شد. ‏

‏قبل از انقلاب خیلی ها باصطلاح بریده و مأیوس شده بودند. قبل از پیروزی انقلاب،‏‎ ‎‏در آن اواخر خیلی از شخصیتهای مهم و کسانی که از سال 42 مبارزه کرده بودند یا دست‏‎ ‎‏از مبارزه کشیده بودند، یا مبارزه را دیگر بدون ثمر می دیدند، یا به علل دیگر مشغول به‏‎ ‎‏مسائل دنیا شده بودند. ‏

‏یکی از این مسائلی که آقایان به آن مبتلا شده بودند مسائل مادی بود. شرکتهایی را‏‎ ‎‏تأسیس کرده بودند. زمین می خریدند و می فروختند، بساز و بفروشی داشتند، شرکت‏‎ ‎‏ساختمانی داشتند که امام را خیلی نگران کرده بود. گویی دیگر هیچگونه مسئله ای و‏‎ ‎‏مبارزه ای وجود ندارد. از آن طرف سران نهضت آزادی به این مسائل مبتلا شده بودند، تا‏‎ ‎‏اینکه حضرت امام پیام دادند برای حاج احمد آقا و از طریق ایشان به این آقایان رسید که‏‎ ‎‏فرموده بودند: «به صلاح شما نیست که در چنین اوضاع و شرایطی اینگونه به کارهای‏‎ ‎‏دنیوی آلوده بشوید. در شرایطی که مردم نیاز دارند به کار و تلاش و دلسوزی و حمایت از‏‎ ‎‏آنها و در شرایطی که اسلام اینگونه نیازمند به فعالیت هست درست نیست شما دوستان‏‎ ‎‏من همه چیز را رها کنید و خودتان را مشغول به این کارها کنید. بعد از این پیام، بسیاری از‏‎ ‎‏این آقایان به خودشان آمدند و میزان فعالیتهای مادی و اقتصادی و ساخت و ساز و خرید‏‎ ‎‏و فروش و زمین و ساختمان و شرکت را کاهش دادند و یا متوقف کردند و بار دیگر به‏‎ ‎‏صحنه مبارزه بازگشتند. ‏

‏حاج احمد آقا در چهارچوب بعد استقلالی خودش و فعالیتهای مبارزاتی شخصی‏‎ ‎‏خودش در ایران ارتباطاتی را با محافل مختلف سیاسی و مبارزاتی برقرار کرده بود، او در‏‎ ‎‏ایران با احزاب سیاسی مخالف رژیم شاه ارتباط داشت. نهضت آزادی، عناصر و‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 424
‏شخصیتهای بالای جبهه ملی، دکتر شریعتی و گروههای مختلف مسلح با حاج احمد آقا‏‎ ‎‏ارتباط داشتند و شخصیتهای حوزوی، جامعه مدرسین، علمای مبارز در قم و تهران و‏‎ ‎‏شهرستانهای مختلف با حاج احمد آقا مرتبط بودند، و اصولاً حاج احمد آقا به عنوان یک‏‎ ‎‏همزه وصل بین امام و همه طیفها و جریانهای سیاسی و انقلابی و مبارزاتی داخل کشور‏‎ ‎‏مطرح بود. چه کسی در داخل ایران، برای امام مطمئن تر از حاج احمد آقا می توانست‏‎ ‎‏باشد. برای گروههای مختلف مبارزی که می خواستند به نحوی با حضرت امام مرتبط‏‎ ‎‏باشند و دیدگاهها، نظرها و خواسته های امام را به طور مستقیم دریافت کنند، چه کسی‏‎ ‎‏راحت تر می توانست به دور از حساسیتهای خاصی که رژیم و ساواک داشت با امام مرتبط‏‎ ‎‏باشد؟‏

‏ارتباط حاج احمد آقا با امام و نجف و حاج آقا مصطفی یک ارتباط بسیار طبیعی و غیر‏‎ ‎‏حساس از نظر دشمن بود. بالاخره فرزند امام است و می تواند تلفن بزند، با مادر صحبت‏‎ ‎‏کند، با پدر و مادر صحبت کند و در خلال تماس تلفنی خیلی از مسائل را با قرارهای قبلی‏‎ ‎‏بصورت رمز رد و بدل کند و دستورها و نظرهای امام را دریافت کند و هم اطلاعات و‏‎ ‎‏اخباری را که در ایران هست به اطلاع امام برساند. یا از طریق اقوام و خویشان و نامه هایی‏‎ ‎‏که فرستاده می شد از طریق قم به نجف حاج احمد آقا واسطه این کار باشد. پس موقعیت‏‎ ‎‏خانوادگی و این قرابت و نزدیکی حاج احمد آقا به امام به انضمام آن خصوصیاتی که در‏‎ ‎‏شخصیت حاج احمد آقا بود باعث شده بود که ایشان یک چهرۀ ممتاز و مشخص و‏‎ ‎‏فرزانه ای در عرصۀ انقلاب و مبارزه باشد، در این مقطع حساس از تاریخ که امام در داخل‏‎ ‎‏ایران نبود و دسترسی به امام برای مردم و عناصر سرنوشت ساز نهضت و قیام و مبارزه‏‎ ‎‏مردم دشوار بود و در بعضی از موارد محال می نمود، چنین رابط مورد اعتمادی و چنین‏‎ ‎‏رابط دارای صلاحیت بالایی بسیار بسیار ارزشمند و گرانقیمت می نمود، ‏

‏حاج احمد آقا همچون امام دارای ابعاد متفاوتی بود که احیاناً در یک شخص ممکن‏‎ ‎‏است جمع نشود، اما در وجود امام و یادگارش حاج احمد آقا جمع شده بود. حاج احمد‏‎ ‎‏آقا بشدت عاطفی و فردی بود که مسائل عاطفی درونی ایشان پررنگ بود. بشدت‏‎ ‎‏علاقمند به امام بود و بشدت نسبت به نزدیکان احساس محبت و علاقه و شفقت می کرد،‏‎ ‎‏به خانواده اش علاقمند بود و به بچه هایش علاقمند بود و تا آخر هم همین طور بود. اما‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 425
‏یک بعد دیگرش احساس مسئوولیت و احساس وظیفه ای بود که در قبال اسلام و نظام و‏‎ ‎‏انقلاب و مبارزه می کرد. علی رغم آن میزان بالای عاطفه و عشق و علاقه به بستگان و‏‎ ‎‏نزدیکان و حتی دوستان، ولی وقتی که این تزاحم بین مسائل عاطفی و درونی با مسایل‏‎ ‎‏اهم مبارزاتی و انقلابی و مسئوولیت پیش می آمد، کفّۀ انقلاب و مبارزه برای او خیلی‏‎ ‎‏سنگین تر بود و مسائل عاطفی اش در برابر مسائل انقلاب و احساس مسؤولیت اسلامی و‏‎ ‎‏انقلابی اش رنگ می باخت و لذا یکی از خصوصیاتی که از ابتدا حاج احمد آقا علی رغم‏‎ ‎‏این روحیۀ خاصی که داشت مراعات می کرد این بود که همواره سعی می کرد خانواده اش‏‎ ‎‏و فرزندانش بستگی فوق العاده به او پیدا نکنند. سعی می کرد فرزندانش مستقل از او‏‎ ‎‏باشند علاقۀ شدید به او پیدا نکنند. حاج احمد آقا می گفت علیرغم اینکه به فرزندم حسن‏‎ ‎‏عشق می ورزم، اما نمی خواهم که او دلبسته من بشود و لذا علت این روش را هم این طور‏‎ ‎‏ذکر می کرد که اصلاً سرنوشت من مشخص نیست، امروز ما را دستگیر کنند و به زندان‏‎ ‎‏ببرند، مجبور بشوم ایران را ترک کنم، بروم و تا آخر نیایم. ‏

‏اگر بنا باشد فرزند دلبند من به من دلبستگی پیدا کند این دوری خیلی برایش طاقت فرسا‏‎ ‎‏است و به او سخت می گذرد و عرصه را به او تنگ می کند. ‏

‏در سال 5 5 قبل از اینکه اقدام به مسافرت بکند مدتها در قم بود و سعی می کرد که‏‎ ‎‏فرزند و خانواده اش را نبیند و علت را این ذکر می کرد: «الآن من رفتم توی فرودگاه من را‏‎ ‎‏دستگیر کردند از ایران خارج شدم و دیگر نتوانستم برگردم، اگر بنا بشود این فرزند و ‏‎ ‎‏فرزندان ونزدیکان، آن شدت علاقه را همچنان به من حفظ کرده باشند این فراق به آنها‏‎ ‎‏خیلی فشار می آورد.» ‏

‏این حالتها را حاج احمد آقا داشت. ‏

‏من یادم نمی رود وقتی فرزندانش را می دید در نجف یا در تهران، قم یا آن موقعی که‏‎ ‎‏در پاریس بودم یا حتی یکی از نزدیکان و اقوام نزدیک را می دید آن بشاشت و عشق و‏‎ ‎‏علاقه به این اقربا و اقوام و نزدیکان در چهرۀ او موج می زد، و گاهی از اوقات بی اختیار‏‎ ‎‏فرزند خودش را جلوی کسانی که بودند در آغوش می کشید و می بوسید. احساس من این‏‎ ‎‏بود که در چنین حالتی دیگر سر از پای نمی شناسد. یعنی علی رغم اینکه فشار می آورد به‏‎ ‎‏خودش که آن حالت قبلی را حفظ کند ولی اینجا دیگر باصطلاح از دستش در می رفت.‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 426
‏حاج احمد آقا یک بار در سال 45 به نجف آمد. در سال 51-50 باز به نجف آمد. و در‏‎ ‎‏نهایت سال 55 اواخر سال، یعنی بهمن و اسفند بود باز به عراق و نجف آمد و تا پایان‏‎ ‎‏همراه امام ماند و تا آمدن امام دیگر به ایران برنگشت. در این مسافرتهایی که ایشان‏‎ ‎‏داشت و در این فاصله چندین بار به سوریه و لبنان مسافرت کرد. سفر حاج آقا به سوریه و‏‎ ‎‏لبنان دو جنبه داشته، یکی جنبه به اصطلاح دید و بازدید بین اقوام و خویشان. زیرا امام‏‎ ‎‏موسی صدر دایی همسر حاج احمد آقا بود و همین طور خانم ربابه صدر خاله همسر‏‎ ‎‏حاج احمد آقا بود و به هر حال صلۀ رحم اقتضا می کرد که همراه با خانواده دید و‏‎ ‎‏بازدیدهایی را داشته باشند. اما عمده ترین علت برای این سفر آن هدف بالاتر و مسائلی‏‎ ‎‏بود که در ارتباط با نهضت و انقلاب در داخل ایران مطرح بود. ‏

‏حاج احمد آقا همانطوری که در داخل ایران ارتباط مستقیم با گروههای سیاسی و‏‎ ‎‏احزاب و گروههای مسلح ضد رژیم شاه داشت، ارتباطاتی با مبارزین لبنانی هم برقرار‏‎ ‎‏کرده بود. البته به صورت مشخص و متمرکز رابطه حاج آقا با آقا موسی صدر رئیس‏‎ ‎‏مجلس شیعیان لبنان و حرکت امل به فرماندهی دکتر چمران بود. و کانال ارتباطی ایشان‏‎ ‎‏در لبنان این سه جهت بود که مشخصاً مربوط می شد به آقا موسی صدر، ولی در عین حال‏‎ ‎‏با سایر شخصیتها و گروههای چریکی هم که در ارتباط با سازمان آزادی بخش فلسطین‏‎ ‎‏بودند بی ارتباط نبود. از طریق شهید محمد صالح حسینی، از طریق آقای جلال الدین‏‎ ‎‏فارسی این ارتباطات وجود داشت و شخصاً با برخی از افراد فلسطینی مثل ابوجهاد یا‏‎ ‎‏ابوأیاض که در آن موقع چهره های موجهی در میان فلسطینی ها و سازمان آزادی بخش‏‎ ‎‏فلسطین داشتند ارتباط داشت. این ارتباطها به خاطر این بود که عناصر مبارز در‏‎ ‎‏داخل ایران که برای آموزشهای نظامی و چریکی می خواهند به لبنان بروند‏‎ ‎‏بتواند آنها را معرفی کند و یک وضعیت به هر حال مناسبی را برای آنها فراهم‏‎ ‎‏کند. دخالت حاج احمد آقا در مسائل ارتباطات با سوریه و لبنان وقتی معنا پیدا‏‎ ‎‏می کند که توجه کنیم آقایان جلال الدین فارسی و شهید محمد منتظری نیز در‏‎ ‎‏آنجا حضور فعال داشته اند ولی توجه نیروهای انقلابی به شخص حاج احمد آقا‏‎ ‎‏و اعتماد آنها به ایشان موجب گردیده بود که حاج احمد آقا مستقیماً در این مسئله‏‎ ‎‏نیز وارد میدان شود. حاج احمد آقا معتقد بود باید امکانات متعدد و متفاوت و‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 427
‏فراوانی را برای ادامه و گسترش قیام و نهضت فراهم کرد. اگر یک کانال نشد از کانال‏‎ ‎‏دیگری امکان فراهم باشد تا همه بتوانند آنجایی که لازم است بهره برداری کنند و در این‏‎ ‎‏رابطه خیلی فعال و نقش آفرین بود. ‏

‏یکی دیگر از موارد ارتباطی حاج احمد آقا مربوط به اروپا و آمریکا بود که هم در‏‎ ‎‏وقتی که در ایران بودند و هم از وقتی که به نجف اشرف آمدند از طریق آقای صادق‏‎ ‎‏طباطبایی و دیگران مثل بنی صدر، یزدی، قطب زاده، انجمنهای اسلامی و امثال آنها،‏‎ ‎‏ارتباطاتی را با جمعیتها و گروههایی که مبارز بودند، در اروپا و آمریکا برقرار کرده بودند و‏‎ ‎‏آنها هم از حاج احمد آقا به عنوان یک عنصر مورد اعتماد یاد می کردند و با او ارتباط‏‎ ‎‏برقرار می کردند. چه در ارتباط با مسائل ایران و چه در ارتباط با مسائل نجف اشرف، پس‏‎ ‎‏من می توانم در یک جمله این را خلاصه کنم که حاج احمد آقا یک آدمی بود که دارای‏‎ ‎‏جامعیت فوق العاده ای بود، برخلاف دیگران که یک بعدی بودند و یا شخصیتشان در‏‎ ‎‏حدی بود که گروهها یا شأن خودشان نمی دانستند با آنها تماس بگیرند یا آنها اجازه تماس‏‎ ‎‏گرفتن را نمی دادند، یعنی خودشان را منتسب به یک جریان خاصی کرده بودند و مرحوم‏‎ ‎‏حاج احمد آقا اینگونه نبود. مثلاً بعضی از دوستانی که در نجف اشرف مشهور شده‏‎ ‎‏بودند که طرفدار مجاهدین خلق هستند. طبیعی است که چنین چهره ای ولو روحانی‏‎ ‎‏است وقتی مشهور می شود طرفدار یا عضو مجاهدین خلق است گروههای دیگر از او‏‎ ‎‏پرهیز می کنند و یا خودش حاضر نیست که در جهت مبارزه با شاه با سایر گروهها و‏‎ ‎‏شخصیتهای سیاسی که آنها احیاناً مخالف مجاهدین خلق بودند همکاری بکند. طبیعی‏‎ ‎‏است چنین آدمی تک بعدی می شود، هیچگونه نشاط و تحرکی در عرصۀ مبارزه و میدان‏‎ ‎‏مبارزه به صورت کلان نمی تواند داشته باشد و در یک زاویه خاصی می تواند حرکت کند.‏‎ ‎‏یا اینکه ولو مشهور نشده باشد به عنوان هوادار، عضو و یا طرفدار یک گروه خاصی ولی‏‎ ‎‏ذاتاً به گونه ای باشد که با یک جریان مخصوصی بتواند حرکت کند و نتواند با دیگران‏‎ ‎‏همکاری بکند، آدمی باشد به اصطلاح تنگ نظر که با همه مجموعه ها نتواند کار بکند و‏‎ ‎‏فعالیت بکند، این هم باز خود به خود، تک بعدی خواهد شد و در یک زاویه و یک مسیر‏‎ ‎‏و جریان خاصی قرار می گیرد. انگشت شمارند افرادی که بتوانند در زوایای مختلف‏‎ ‎‏حرکت کنند و جریانات گوناگون را گرد محور خود جمع کنند. البته این خصوصیت را باید‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 428
‏عرض کنم در شهید محمد منتظری تقریباً تا یک حدودی بود. او توانسته بود با جریانات‏‎ ‎‏مختلف ارتباط برقرار کند یا از جریانات مختلف به نفع نهضت و انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏بهره برداری بکند. اما به نظر من حاج احمد آقا در این زمینه گوی سبقت را از همه اقرانش‏‎ ‎‏ربوده بود و خیلی موفق بود. وقتی حاج احمد آقا وارد نجف اشرف شد قرار شد آنجا‏‎ ‎‏بماند، زیرا اولاً حضرت امام احساس می کردند وجود احمد آقا در نجف اشرف هم به‏‎ ‎‏نفع خود احمد آقا است زیرا در ایران با توجه به نیاز شدیدی که به احمد آقا بود، نیروی‏‎ ‎‏ایشان تمام مصروف کارهای جزئی و فردی می شد (مثل رسیدگی به خانواده زندانیان) و‏‎ ‎‏از فکر و اندیشه و تحلیل سرشار او کمتر بهره برداری می گردید. وقتی که یک سری‏‎ ‎‏کارهای روزمره دست و پای انسان را بگیرد و مشغول کند دیگر نمی تواند به کارهای‏‎ ‎‏اساسی برسد. ولی وقتی احمد آقا در نجف اشرف باشد ضمن ارتباط برقرار کردن با همه‏‎ ‎‏جریاناتی که در داخل ایران است، و این جریانات را در طول شش-هفت سال گذشته‏‎ ‎‏خوب شناسایی کرده، سالم را از غیر سالم شناسایی کرده و این یک آرشیو و منبع مطمئن‏‎ ‎‏و غنی در کنار حضرت امام بود که می توانست این اطلاعاتی را که نسبت به جریانهای‏‎ ‎‏مختلف در داخل ایران دارد در خدمت امام قرار بدهد، و حضرت امام از جریانات داخل‏‎ ‎‏کشور از کانال مطمئن او بخوبی آگاه و مطلع بشوند. و در تصمیم گیریها از این اطلاعات‏‎ ‎‏بهره برداری کنند. بعلاوه، خود حاج احمد آقا در ایران با توجه به وسعت کارهای سیاسی‏‎ ‎‏که پیدا کرده بود نمی توانست آنگونه که باید و شاید به تحصیل و درس برسد، ولی در‏‎ ‎‏نجف اشرف ضمن کار سیاسی و فعالیتهای خاصی که انقلاب به عهده اش گذاشته بود‏‎ ‎‏می توانست به درس و بحث و تحصیل خودش هم برسد. امام تشخیصشان این بود که‏‎ ‎‏مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی باید برای آیندۀ اسلام و مسلمین خودش را آماده‏‎ ‎‏بکند، امید بسیار زیادی نسبت به حاج آقا مصطفی داشتند و علی رغم استعداد و تلاش و‏‎ ‎‏کار علمی بالایی که حاج آقا مصطفی می کردند، ولی یک بخشی از فکر و اوقات و اندیشۀ‏‎ ‎‏ایشان مصروف مسائل سیاسی و مبارزاتی ایران می شد، مثلاً دوستان ما در نجف اشرف‏‎ ‎‏راجع به مبارزات و مسائل داخل ایران و حضرت امام می رفتند با حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏مشورت می کردند و حاج آقا مصطفی هم جداً برخورد مثبت داشت. از نظرات حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی ما خیلی بهره می گرفتیم. روحیه انقلابی فوق العاده ای داشت. حاج آقا مصطفی‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 429
‏تنها کسی بود که از سال 46 معتقد بودند که همه باید آموزش نظامی ببینیم. باید جامعۀ‏‎ ‎‏ما آمادۀ یک حرکت مسلحانه فراگیر باشد، یعنی وقتی که حاج آقا مصطفی به ماها که طلبه‏‎ ‎‏بودیم می گفت همه شماها باید بروید آموزش ببینید و وسایل آن را هم فراهم کرده بود‏‎ ‎‏مشخص است که در زمینه های دیگر مبارزاتی چقدر پیشرفته تر حرکت می کند و لذا‏‎ ‎‏بسیاری از زوایای فکری حاج آقا مصطفی را می توانست جریانات مبارزات و انقلاب به‏‎ ‎‏خودش مشغول کند. ‏

‏امام با توجه به دستمایه های علمی حاج آقا مصطفی نمی خواستند که فکر ایشان‏‎ ‎‏مصروف جای دیگری بشود. باید متمرکز در مسائل علمی و حوزوی می شد که در آینده‏‎ ‎‏بعد از حضرت امام حاج آقا مصطفی بتواند جایگاه خاص خودش را پیدا بکند و لذا‏‎ ‎‏وجود حاج آقا احمد با توجه به اینکه همان ویژگیهای حاج آقا مصطفی را با یک اضافاتی‏‎ ‎‏داشت و آن اضافات وسعت اطلاعاتی بود که حاج احمد آقا در داخل ایران پیدا کرده بود‏‎ ‎‏و حاج آقا مصطفی دور بود از صحنه و از نزدیک مسائل را دنبال نکرده بود و آن جامعیتی‏‎ ‎‏را که حاج احمد آقا در مسائل سیاسی و مبارزاتی داشت حاج آقا مصطفی نداشت. حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی نسبت به جریانات مختلف بسیار قاطع عمل می کرد؛ یعنی حرکت حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی صرفاً در چارچوب مسائل سیاسی خلاصه نمی شد. این باعث شده بود که‏‎ ‎‏بسیاری از جریانات سیاسی از طرف حاج آقا مصطفی طرد شده بودند. مثلاً حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی شدیداً نسبت به بنی صدر موضع داشت و اصلاً حاضر نبود در نجف اشرف با‏‎ ‎‏بنی صدر یکجا بنشیند صحبت کند. حاج آقا مصطفی شدیداً روی قطب زاده حساس‏‎ ‎‏بود و از خانۀ خودش او را بیرون کرد (در نجف اشرف). درست است که در مقاطع دیگر‏‎ ‎‏باید این دُمل را وقتی رسید به اصطلاح نیشتر زد، اما هنوز که نرسیده شاید به مصلحت‏‎ ‎‏نباشد که چنین کاری را کرد. در آن موقع حاج آقا مصطفی تشخیص داده بود این غده،‏‎ ‎‏غدۀ نامیمونی است و معتقد بود که این را باید از ریشه کند. اما امام چنین عقیده ای را‏‎ ‎‏نداشتند. مثلاً دکتر یزدی در پاریس یک سری حرکتهایی را داشت که ما مخالفت‏‎ ‎‏می کردیم، بعد امام پیغام داده بودند برای ما که شما یک مقداری ملایمتر برخورد کنید. ما‏‎ ‎‏به ایشان عرض کردیم که طبق نظر شما و اصول ارزشی ای که شما بیان کردید عمل‏‎ ‎‏می کنیم، امام فرموده بودند که من با اینها کار دارم، من فعلاً کسی را غیر از اینها اینجا‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 430
‏ندارم. این نشان می دهد که علی رغم اینکه حضرت امام می دانست، ولی مجبور بود و‏‎ ‎‏احساس می کرد باید در این مقطع، آن افراد باشند. حاج آقا مصطفی خیلی قاطعانه اینها را ‏‎ ‎‏طرد می کرد و لذا حاج احمد آقا با توجه به آن جامعیت و جامع نگری در مسائل سیاسی،‏‎ ‎‏وجودش در سالهای آخر اقامت امام در نجف خیلی مغتنم بود. لذا وقتی حاج احمد آقا به‏‎ ‎‏نجف آمد، حاج آقا مصطفی از دوستان خواست و به ما فرمودند که از این به بعد کلیه‏‎ ‎‏مسائل سیاسی  و مبارزاتی ایران و خارج ایران را دیگر پیش من نیاورید، با احمد آقا‏‎ ‎‏مشورت کنید. اگر کاری دارید، اگر در مسئله ای نیاز به مشورت می بینید با احمد آقا در‏‎ ‎‏میان بگذارید، و شاید این توصیه خود حضرت امام به شهید حاج آقا مصطفی بود که شما‏‎ ‎‏به همان مباحث علمی اشتغال پیدا کن و دیگر فکرت را مشغول به این مسائل سیاسی‏‎ ‎‏نکن. الآن احمد آمده و با توجه به تسلط و تحلیل سیاسی، اندیشه بازی که در مسائل‏‎ ‎‏انقلاب دارد، دوستان در نجف با احمد آقا کار می کنند. ‏

‏از آن به بعد یک بخشی از بار مبارزات از دوش حاج آقا مصطفی برداشته شد و به‏‎ ‎‏عهده حاج احمد آقا گذاشته شد و به حق برنامه های حاج احمد آقا در نجف اشرف مفید‏‎ ‎‏بود، یعنی ما که در یک افق مبهمی قرار داشتیم و نمی دانستیم در داخل ایران بعد از ده‏‎ ‎‏سال دوری از آن چه می گذرد، احمد آقا در نجف مثل یک چراغ پرفروغی بود که خیلی‏‎ ‎‏از مسائل را برای ما روشن می کرد و مشخص می کرد سره از ناسره و مسائل صحیح از‏‎ ‎‏ناصحیح را کسانی که واقعاً در عرصه مبارزات هستند یا نیستند، کسانی که دارای اندیشه‏‎ ‎‏و تحلیل سیاسی هستند و یا نیستند، اینها را تقریباً می دانست و مشخص می کرد. اما‏‎ ‎‏دربارۀ بُعد دوم شخصیتی حاج احمد آقا باید عرض کنم در این بُعد حاج احمد آقا دیگر‏‎ ‎‏آن شخصیت مستقلش را و چهره سیاسی او را در یک هاله ای از ابهام می بینیم که این از‏‎ ‎‏مشخصه های شاید منحصر به فرد است که در احمد آقا وجود داشت. علی رغم اینکه‏‎ ‎‏خودش دارای یک تواناییها و استعدادها و خلاقیتها و نبوغهای فراوانی در زمینه های‏‎ ‎‏مختلف بود اما وقتی به امام می رسید دیگر خودش را فراموش می کرد. یعنی عین یک‏‎ ‎‏رودخانه خروشان پرتلاطم هستی بخش که تمام آنچه را که باید داشته باشد دارد، اما‏‎ ‎‏وقتی به اقیانوس می رسد می رود در او فانی می شود و دیگر هیچ نیست. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏وقتی به امام می رسید دیگر همۀ آن هستیها و آن امتیازات و آن ویژگیهای استثنایی و آثار‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 431
‏وجودی خود را فراموش کرده و از همان اول احساس می شد احمد آقا فانی در امام شده‏‎ ‎‏است. نه به عنوان فرزند در مقابل پدر، نه بعنوان شاگرد در مقابل استاد، بل خودش را‏‎ ‎‏مریدی چون ذره می دانست که مرادش همچون یک خورشید عالمتابی است که هیچ اثر‏‎ ‎‏وجودی در مقابل آن خورشید، برای خودش احساس نمی کند. ذرّه ای است در مقابل‏‎ ‎‏خورشید، او به امام عشق می ورزید. حاج احمد آقا به گونه ای بود که انسان، نگرانی امام را‏‎ ‎‏براحتی در چهرۀ احمد آقا می دید، یعنی نگرانی قلبی امام ولو در چهرۀ امام ظاهر نمی شد، اما‏‎ ‎‏در چهره حاج احمد آقا ظاهر می شد. کوچکترین رنج و دردی اگر امام احساس می کرد‏‎ ‎‏بلافاصله منعکس می شد به حاج احمد آقا و در چهره حاج احمد آقا انسان مشاهده می کرد و‏‎ ‎‏این جذبه ای که بین این پدر و پسر یا مراد و مرید وجود داشت در حالات و تصمیم گیریها و‏‎ ‎‏اقدامات حضرت امام متجلی بود. ‏

‏یکی از ویژگیهای حضرت امام این بود که به هیچوجه درخواست شخصی از‏‎ ‎‏هیچ کس نمی کرد. از نزدیکترین فرد و دوست و یار و حتی خانواده و خانم خودش‏‎ ‎‏درخواست شخصی نمی کرد. علی رغم این ویژگی می بینیم که در مقاطع خاصی از حاج‏‎ ‎‏احمد آقا چیزی را می خواهد. مثلاً در آن تصمیم سرنوشت سازی که حضرت امام گرفتند از‏‎ ‎‏هیچ کس چیزی نخواستند فقط گفتند که احمد با من در این هجرت بیاید. یعنی از حاج‏‎ ‎‏احمد آقا خواستند که همراه ایشان در کویت و سپس در پاریس باشد. یا در مواقع خاصی‏‎ ‎‏امام شخصاً فرمودند من با احمد مشورت کردم. مثلاً در مورد تصمیم برای مسافرت به‏‎ ‎‏پاریس حضرت امام با حاج احمد آقا مشورت می کنند، در حالی که در آنجا و در آن‏‎ ‎‏مقطع کسان دیگری بودند. دوستانی وجود داشتند اعم از سیاسی، غیرسیاسی، ولی‏‎ ‎‏شخصاً با حاج احمد آقا مشورت می کنند. این نشان می دهد حضرت امام دید و اندیشه و ‏‎ ‎‏فکر حاج احمد آقا را در آن مرحله ای از رشد و بلوغ و استعداد می داند که طرف مشورت‏‎ ‎‏خودش قرار بدهد. ‏

‏در رابطه با مسائل مختلف مبارزاتی و سیاسی از زمان نجف و پاریس و ایران یکی از‏‎ ‎‏افراد مورد اعتماد و طرف مشورت حضرت امام حاج احمد آقا بود. من یک تعبیری را در‏‎ ‎‏صحبتهای گذشته خودم داشتم که حضرت امام، اگر یک نفر بعنوان اصحاب سرّ‏‎ ‎‏می داشتند و داشتند حاج احمد آقا بود؛ یعنی حاج احمد آقا به عنوان یکی از اصحاب سرّ‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 432
‏حضرت امام مطرح بودند و مسائلی را که شاید هیچ کس دیگر مطلع نبود حاج احمد آقا‏‎ ‎‏مطلع بود و امانتدار امین و عجیبی بود. کسی بود که این بار سنگین امانت روی قلبش فشار‏‎ ‎‏می آورد، اما چون امام نمی خواست به هیچ کس نمی گفت، کسی بود که اطلاعات بسیار و‏‎ ‎‏دقیق و حساسی را داشت که خود این اطلاعات برای افراد عادی کشنده است، ولی این‏‎ ‎‏قلب فراخ و صدر وسیع او تمام این مسائل مهم و حیاتی و سرنوشت ساز را در خودش‏‎ ‎‏جای داده بود و کسی نمی توانست متوجه بشود و احساس بکند. شما ببینید که تمام‏‎ ‎‏چشمها به امام دوخته شد، قلبها متوجه اوست، اعم از دوست و دشمن. یک ملت در اوج‏‎ ‎‏انقلاب در سال 57 همه امیدشان به امام است، از آن طرف آمریکا، شوروی، غرب،‏‎ ‎‏شرق، شاه و ساواک بسیج شده اند تا اینکه او را از بین ببرند، دولت عراق یکپارچه قیام‏‎ ‎‏کرده برای نابودی حضرت امام، آن وقت امام می آید و می فرماید احمد، ما برویم پاریس‏‎ ‎‏یا نرویم؟ خود این آری یا نه گفتن، برای حاج احمد آقا و فرزندی که تمام مسائل جانبی را‏‎ ‎‏می داند، مسائل ایران، دشمن، خارج، داخل، همۀ اینها را می داند چقدر سنگین است.‏‎ ‎‏اگر بگوید برویم و حادثه تلخی برای امام رخ بدهد یا خدای نکرده جان امام یک طوری‏‎ ‎‏بشود، طبیعتاً او خودش را مسؤل می داند و همین طور اگر بگوید نرویم. این نشانه ای‏‎ ‎‏است از عظمت روحی و معنوی و شخصیتی حاج احمد آقا و میزان بالای اعتماد امام به‏‎ ‎‏ایشان انسان با اندکی تأمل و دقت می تواند درک کند آن بزرگی و عظمت و فرزانگی این‏‎ ‎‏مرد را که در عین حال این مرد با این سابقه هیچ ادعایی نداشته باشد، خیلی مهم است.‏‎ ‎‏داعیه ای برای کسب قدرت نداشته، در هیچ زمینه ای علی رغم اینکه تمام عوامل به‏‎ ‎‏قدرت رسیدن را در دست داشته است. اگر یادتان باشد، بنی صدر وقتی رئیس جمهور‏‎ ‎‏شد برای تعیین نخست وزیر مسئله در ایران به وجود آورده بود، هر کسی را مجلس‏‎ ‎‏مشخص می کرد او رد می کرد و افراد دیگری را مطرح می کرد. در آخر یکی از مواردی را‏‎ ‎‏که همه قبول داشتند حاج احمد آقا بود که به عنوان نخست وزیر انتخاب بشود. در آن‏‎ ‎‏شرایط و موقعیت پست نخست وزیری که قدرت بسیار مهمی بود، حالا برای یک نفر‏‎ ‎‏وقتی همه به توافق می رسند، خیلی دارای ارزش و اهمیت است. ولی براحتی این مقام و‏‎ ‎‏این موقعیت را قبول نمی کند، چون احساس می کند که حضرت امام زیاد خوشش نمی آید‏‎ ‎‏که خودش و یا بستگان نزدیکش دنبال این مقامات و پستهای عادی دنیایی باشند و تا‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 433
‏آخرین لحظه عمرش هم حاج احمد آقا این روحیه را حفظ کرد. می توانست بالاترین مقام‏‎ ‎‏را در این مملکت داشته باشد، از ریاست فرض کنید قوه مجریه، قوه مقننه، در زمان‏‎ ‎‏حیات امام و حتی بعد از فوت امام، اما به هیچیک نزدیک نشد. ‏

‏ ‏

□ درباره علاقۀ مرحوم حاج احمد آقا به حضرت امام(س) بیشتر توضیح دهید؟

‏ ‏

‏وصیت نامه ای را که حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد خمینی(ره)‏‎ ‎‏نوشتند در سال 71 یک جمله جالبی در آن است. این جلمه به این مضمون است که من در‏‎ ‎‏رابطه با مصالح حضرت امام به هیچ کس رحم نکردم و از این کرده خودم هم الآن پشیمان‏‎ ‎‏نیستم. خیلیها این جمله برایشان نامفهوم است که یعنی چه رحم نکردم؟یک ماه قبل از‏‎ ‎‏فوت ایشان در ماه مبارک رمضان بود، من در جماران با حاج احمد آقا در یک نشستی بودیم و‏‎ ‎‏صحبت شد از جریانات انقلاب و مسائلی که اتفاق افتاده بود و مشکلات و سختیهایی که‏‎ ‎‏امام و انقلاب پشت سر گذاشتند. حاج احمد آقا شروع کرد به درددل کردن که نشان‏‎ ‎‏می داد این مرد چقدر در طول زمان انقلاب رنج کشیده است. حاج احمد آقا به من گفت:‏‎ ‎‏«تو فکر می کنی که این انقلاب و امام به همین راحتی پیش رفته و به اینجا رسیده؟ خدا‏‎ ‎‏می داند چقدر امام از دست این شخصیتهای مذهبی، غیرمذهبی، روحانی و سیاسی‏‎ ‎‏خون دل خورد. توی همین حوزه های علمیه کارشکنیهای بسیار زیادی را علیه انقلاب و‏‎ ‎‏امام ما پشت سر گذاشتیم. شما فکر می کنید که بعضی از این علما و مجتهدین و مراجع به‏‎ ‎‏همین راحتی انقلاب را پذیرفتند.» بعد ایشان شروع کرد چند تا داستان و جریان را نقل‏‎ ‎‏کرد. گفتند که من در رابطه با امام و انقلاب با بسیاری از آقایان شخصاً برخورد کردم و این‏‎ ‎‏کار را با قاطعیت انجام دادم و آن وقت یکی یکی ایشان مثال زدند و گفتند که عده ای از‏‎ ‎‏آقایان ادعای رهبریّت برای انقلاب داشتند و عده ای علیه نظام فعالیت می کردند، در‏‎ ‎‏حالی که براحتی با نظام شاه کنار آمده بودند، حتی بعضی حاضر نبودند در انتخابات‏‎ ‎‏شرکت کنند. ‏

‏ ‏

□ درباره بعد فداکاری آن مرحوم نسبت به نظرات حضرت امام(س) بیشتر توضیح 


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 434
دهید؟

‏اصل کلی این است که مرحوم حاج احمد آقا رسماً و عملاً خودش را از هر حیث در‏‎ ‎‏تمام زمینه ها، از نظر سیاسی و معنوی فدای امام کرد. او معتقد بود که برای بارور شدن‏‎ ‎‏افکار و اندیشه ها و شخصیت حضرت امام باید فداکاری بشود و از همه چیز مایه گذاشته‏‎ ‎‏بشود. لذا با تمام توان و استعداد و نبوغ و عمر خودش در این راه سرمایه گذاری کرد و این‏‎ ‎‏روحیه دقیقاً برخاسته از اوصاف کمالیۀ یک انسان خودساخته، وارسته، مؤمن و متقی‏‎ ‎‏است، برخاسته از یکی از خصلتهای والای اسلامی یعنی مسئله ایثار و فداکاری است که‏‎ ‎‏در انسانهای وارسته یافت می شود، و در غیر از اسلام یا اصلاً سراغ نداریم یا بسیار اندک‏‎ ‎‏و نادر وجود دارد. زیرا طبیعت انسان اینگونه است که سعی می کند خودش پیشرفت در‏‎ ‎‏زمینه های مادی، معنوی، سیاسی، اقتصادی و غیره بنماید و از هر چیز برای ارتقای‏‎ ‎‏شخصی و شخصیتی خود بهره برداری می کند و از هر مکانی، سکّویی برای جهش و‏‎ ‎‏پرش مادی و معنوی خود می سازد، و اصولاً برای خود، کار می کند ولی در اسلام این‏‎ ‎‏ویژگی وجود دارد که انسانهایی تربیت می شوند که برای حیات دیگران خود را فدا‏‎ ‎‏می کنند. و باز هم فرق می کند، یک وقت برای حیات مادی و برای زنده بودن فیزیکی‏‎ ‎‏برادران مسلمان، خود را فدا می کند و تمام امکاناتش را سرمایه گذاری می کند و از این راه‏‎ ‎‏تقویت معنوی می شود و عنوان شخصیتی او بالا می رود و در همین دنیا یک وجهه‏‎ ‎‏فوق العاده معنوی، سیاسی و غیر ذلک پیدا می کند. گاهی از اوقات دیگر این روحیه و این‏‎ ‎‏خصلت کمال خود را می پیماید و حتی در مسائلی که مربوط به عنوانهای غیر مادی‏‎ ‎‏می شود ایثار و فداکاری می کند، این حالت نشان دهندۀ دو چیز است: یکی عظمت‏‎ ‎‏شخصیتی است که فدای او می شوند؛ یعنی آنقدر او عظیم و بزرگ است که همه باید‏‎ ‎‏نسبت به او روحیۀ فداکاری، از خودگذشتگی داشته باشند. دیگری آن روحیه بلند فدا‏‎ ‎‏شونده است و خودساختگی او. ما این وضعیت را دربارۀ انبیا و اولیا در طول تاریخ کم و‏‎ ‎‏بیش داشته ایم. مثلاً برای زنده ماندن یک امام معصوم می گویند شایسته است همۀ‏‎ ‎‏عالمیان هم فدا بشوند، زیرا او انسان کامل است و وجود او در دنیا به عنوان یک اصل و‏‎ ‎‏محور ضروری و مسلم است. روز عاشورا دیدیم اصحاب و یاران امام حسین(ع) آنگونه‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 435
‏جانبازی کردند و خودشان عنوان می کردند که اگر هفتاد بار کشته شویم و باز زنده شویم‏‎ ‎‏برای دفاع از حجت خدا باز هم حاضریم به جهاد و مبارزه و شهادت برویم. اما در ارتباط‏‎ ‎‏با غیر اولیای معصوم الهی ما خیلی کم و اندک مواردی این چنین داریم. مورد بارز و‏‎ ‎‏مشخص آن شخص حضرت امام است که از سال 41، 40 که وارد صحنه عملی مبارزه‏‎ ‎‏شدند، عناصر شایسته بسیار زیادی در راه امام جانفشانی و فعالیت کردند و به مرز‏‎ ‎‏شهادت رسیدند و عده ای نیز شهید شدند. ‏

‏یکی از موارد استثنایی مرحوم حاج احمد آقا خمینی است. ما یک مقداری راجع به‏‎ ‎‏وضعیت حاج احمد آقا در گذشته صحبت کردیم و عرض کردیم که حاج احمد آقا یکی از‏‎ ‎‏نوادر و نوابغ روزگار خود بود. نبوغ، استعداد و هوشیاری و ویژگیهای درونی را از امام و‏‎ ‎‏این خانواده بزرگ به ارث برده بود و در مسائل درس و تدریس و فراگیری علوم مختلفه‏‎ ‎‏شایستگیهای فراوانی داشت. خودش خصلتهای بسیار والایی را در زمینه های مختلف‏‎ ‎‏داشت. به عنوان یکی از تحلیلگران ورزیده سیاسی در زمان قبل از پیروزی انقلاب و بعد‏‎ ‎‏از پیروزی انقلاب مورد مشورت امام بود. زمینه ها و ابعاد شخصیتی که هر یک‏‎ ‎‏می توانست مقدمه ای برای بارور شدن فوق العاده شخصی خود حاج احمد آقا در زمینه‏‎ ‎‏سیاسی، اجتماعی باشد. یعنی اگر حاج احمد آقا این امکانات و این قوا و نیروی ذاتی‏‎ ‎‏خود را در جهت شخصی به کار می گرفت و مصرف می کرد بی شک در دوران خود یکی‏‎ ‎‏از بزرگان عرصه حوزه های علمیه در زمینه های علوم قدیم و جدید و در عرصه مسائل‏‎ ‎‏سیاسی و غیر ذلک بود ولی معتقد بود، که امام با آن عظمتی که دارد و با آن موقعیتی که در‏‎ ‎‏جهان اسلام بر اثر مجاهدات 50-60ساله اش به دست آورده، باید در تمام ابعاد و‏‎ ‎‏زمینه ها بارور شود و باید تمام امکانات بسیج شود در جهت حفظ و حراست از موقعیت،‏‎ ‎‏شخصیت و عناوین مختلف و زمینه های گوناگونی که در شخص امام هست. زیرا او تمام‏‎ ‎‏وجودش وقف اسلام و انقلاب شده، لذا حمایت از امام حمایت از اسلام و توحید و‏‎ ‎‏نبوت و امامت، ولایت و همه چیز است. روی این حساب حاج سید احمد آقا خود را و‏‎ ‎‏تمام زمینه های وجودی خود را وقف امام و فدای امام و مصروف در امام کرده بود. و‏‎ ‎‏حقیقتاً فانی و ذوب در وجود مقدس امام شده بود، چه قبل از پیروزی انقلاب همان ‏‎ ‎‏طوری که قبلاً گفتم و چه بعد از پیروزی انقلاب. تا امام زنده بود یک لحظه از امام جدا‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 436
‏نشد و هیچ فکری جز حفظ و حراست و حمایت از حضرت امام در سرش وجود نداشت‏‎ ‎‏و خارج از محدوده امام فکر نمی کرد و در عین حال که در زمینه های مختلف صاحب‏‎ ‎‏نظریه بود، صاحب تحلیل بود، استنباط و اجتهاد در زمینه های گوناگون داشت، اما اینها را‏‎ ‎‏به هیچ وجه بروز نمی داد و یا اگر بروز می داد در آن لحظه ای که می فهمید امام با ابراز این‏‎ ‎‏نظریه مخالف است و یا خوشش نمی آید و مایل نیست دیگر متوقف می کرد. نمونه های‏‎ ‎‏بسیار زیادی را من در این زمینه دارم؛ مثلاً یک نمونه اش را عرض کنم: در همان سال 58‏‎ ‎‏اختلاف نظرهای اساسی با حزب جمهوری اسلامی داشت و حتی تا آنجایی که در یک‏‎ ‎‏مصاحبه ای ایشان انتقادات شدید خود را مطرح کرد. تا این حد نقطه نظراتش را شجاعانه‏‎ ‎‏بیان و عنوان کرد، با اینکه در آن موقع رهبران حزب جمهوری در کلیه ارکان کشور حضور‏‎ ‎‏داشتند. به هر حال می خواهم عرض کنم که در چنین شرایطی او آمد به تنهایی نقطه‏‎ ‎‏نظرات خود را عنوان کرد، ولی امام به طور غیرمستقیم اظهار و یا ابراز عدم خشنودی از‏‎ ‎‏این برخورد کردند و دیگر متوقف شد. و شما تا آخر حیات امام یک بار و یک لحظه هم‏‎ ‎‏حتی در جلسات خصوصی نمی دیدید و ما نیز ندیدیم که چنین اظهاری و یا صحبتی و یا‏‎ ‎‏مثلاً اشاره ای صورت گرفته باشد. علی رغم اینکه خود صاحب نظر بود، ولی وقتی‏‎ ‎‏احساس می کرد امام اینگونه هست خود را فدا می کرد و اصلاً سخنی را مطرح نمی کرد،‏‎ ‎‏چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از پیروزی انقلاب. و چه قبل از فوت امام و چه بعد از‏‎ ‎‏فوت امام از این راه و روش پیروی می کرد. حتی بعد از فوت حضرت امام هم خود را‏‎ ‎‏وقف راه و روش و اندیشه و انقلاب امام کرده بود و شاید در همین راه و در اثر فشارهای‏‎ ‎‏روحی ناشی از گردباد حوادث، و ناملایماتی که برای اصول انقلاب می دید مبتلا به انواع‏‎ ‎‏کسالتها و بیماریها شد. من در همین رابطه نقش حاج احمد آقا را در زمینه های مختلف‏‎ ‎‏سیاسی و امنیتی و عناوین مختلفی که به یاد دارم فهرست گونه عرض می کنم. اگر در‏‎ ‎‏مسئله خاصی هم ابهام وجود داشت بعداً صحبت می کنم. ‏

‏از همان ابتدای انقلاب حاج احمد آقا در تحکیم و تثبیت موقعیت و مسائل انقلاب و‏‎ ‎‏نظام جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی داشت. نمونه اش، نقش حاج‏‎ ‎‏احمد آقا در حفظ نظام و آیت الله طالقانی است. شما می دانید اوایل انقلاب در همان بهار‏‎ ‎‏سال 58 مجاهدین خلق به عناوین مختلف سعی در شکست انقلاب و نظام جمهوری‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 437
‏اسلامی داشتند، دایماً کارشکنی می کردند و می کوشیدند ایجاد شکاف و اختلاف میان‏‎ ‎‏انقلابیون غیر شاغل در امور اجرایی و رهبران سیاسی انقلاب که در صحنه اجرایی‏‎ ‎‏حضور داشتند، کنند. بین روحانی و غیر روحانی این انقلاب ایجاد اختلاف کنند، بین‏‎ ‎‏دولت و غیر دولت، بین عناصر مختلف و داخل شورای انقلاب و غیر ذلک. یکی از‏‎ ‎‏راههای ایجاد اختلاف، شکاف و شکست انقلاب این بود که عناصر نفوذی را در داخل‏‎ ‎‏سیستم و دستگاههای مختلف داشته باشند و سعی می کردند اینها را نفوذ بدهند و یا‏‎ ‎‏عناصری را که در آنجا صاحب نقش بودند به عنوان سمپات و یا عضو تشکیلات‏‎ ‎‏خودشان جذب کنند و در اختیار داشته باشند، از جمله کسانی را که خیلی روی او‏‎ ‎‏حساس بودند آیت الله طالقانی بود. سوابق و موقعیت و شخصیت ممتاز ایشان در میان‏‎ ‎‏رهبران سیاسی، مذهبی و سوابق مبارزاتی و انقلابی و نیز مقاومتهای خستگی ناپذیر و‏‎ ‎‏پایدار او در شکنجه گاههای شاه از آیت الله طالقانی یک چهره برجسته ای در انقلاب و‏‎ ‎‏نظام ساخته بود که با نفوذ در داخل منزل و بیت ایشان می توانستند به اهداف خود نایل‏‎ ‎‏آیند و با توجه به بافت خانواده و فرزندان ایشان و اینکه یکی از فرزندان آقای طالقانی‏‎ ‎‏(مجتبی) از اعضای فعّال «به اصطلاح افراد سینه چاک» سازمان مجاهدین خلق بود و‏‎ ‎‏دیگری هم اگر عضو فعال نبود، غیر فعّال و سمپات آنان به شمار می رفت، باعث شد که‏‎ ‎‏منافقین در بیت و دفتر آیت الله طالقانی نفوذ کرده و آن را پایگاهی برای فعالیتهای مخرب‏‎ ‎‏خود قرار دهند و به گونه ای عمل می کردند که حسّاسیت آقای طالقانی برانگیخته نشود،‏‎ ‎‏زیرا وی از اینگونه مسائل بری و منزّه بود. عده ای بدون اطلاع مسئولین سپاه و کمیته‏‎ ‎‏انقلاب و شورای انقلاب و دولت و فقط از روی دلسوزی و مصلحت اندیشی برای‏‎ ‎‏انقلاب و شخص آقای طالقانی تصمیم گرفتند فرزندان آن مرحوم را دستگیر کنند و چنین‏‎ ‎‏کردند. خبر دستگیری به آقای طالقانی و دستگاههای مربوطه دولتی و سیاسی می رسد و‏‎ ‎‏بیدرنگ تلاش بی وقفه ای برای آزادی آنان شروع می شود. آن روز تا شب منزل آیت الله‏‎ ‎‏طالقانی مرکز ثقل همه نیروهای انقلابی و ضد انقلابی، سیاسی و دولتی و مردمی شده‏‎ ‎‏بود، و مذاکرات همه جانبه با دستگیرکنندگان شروع شد و تا یکی دو ساعت پس از نیمه‏‎ ‎‏شب مذاکرات طول کشید و منجر به آزادی فرزندان ایشان گردید. آنچه مهم است، اینکه‏‎ ‎‏فرزندان آقای طالقانی پس از آزادی از زندان درباره نحوه برخورد و رفتار مأمورین زندان‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 438
‏شروع به جوسازی کردند که باعث عصبانیت و ناراحتی شدید اعضای خانواده و شخص‏‎ ‎‏آیت الله طالقانی شد. اضافه بر آنکه کادرهای بالای سازمان مجاهدین هم در این مدت‏‎ ‎‏دست به سمپاشی و شانتاژ عجیبی زده بودند. به طوری که در روز جمعه 24 فروردین 58‏‎ ‎‏آن مرحوم اعلام نمود «من برای همیشه تصمیم دارم که از کار کناره گیری کنم، دفاتر خود‏‎ ‎‏را می بندم و از تهران می روم». ‏

‏عصر همان روز خبر رسید که آقای طالقانی همراه با اعضای خانواده اش تهران را به‏‎ ‎‏مقصد نامعلومی ترک کرده اند. یک بحران فوق العاده و عجیب سیاسی و حتی امنیتی‏‎ ‎‏سراسر کشور را فرا گرفت، گروهکها، احزاب سیاسی، عوامل داخلی و خارجی دست به‏‎ ‎‏یک سری تبلیغات و تحریک احساسات و عواطف اقشار مختلف زدند. تمام رسانه های‏‎ ‎‏داخلی، روزنامه ها، مجلات، نشریات گروهی، رادیو تلویزیون و رسانه های خارجی به‏‎ ‎‏کار افتاده بودند و تعزیه گردان اصلی هم مجاهدین خلق بودند. دستگاههای دولتی، دولت‏‎ ‎‏موقت، شورای انقلاب هم در این توفان سیاسی مبتلا به عکس العمل شده و اصولاً‏‎ ‎‏نمی دانستند چه بکنند. امام(س) تنها راه حل بحران را پیدا کردن آقای طالقانی و صحبت‏‎ ‎‏با او می دانست. غیبت و عدم حضور آقای طالقانی در صحنه باعث یک تشنج و تنش‏‎ ‎‏وسیع شده بود. منافقین در تمام دانشگاهها مسئله ایجاد می کردند، کلاسها را تعطیل و‏‎ ‎‏دانشجویان را تحریک می کردند و در تجمعهای دانشجویی، کارگری سخنرانی می کردند،‏‎ ‎‏راهپیمایی می کردند، اعتصاب می کردند و به دفاع از آقای طالقانی! تحت نام پدر طالقانی‏‎ ‎‏جوسازی و شانتاژ عجیبی راه انداخته بودند. یعنی آقای طالقانی این وسط شده بود‏‎ ‎‏عنوان و بهانه ای برای اغراض سیاسی دشمنان انقلاب که مملکت را به هم بزنند. البته لبۀ‏‎ ‎‏تیز پیکان و حملۀ آنان در درجه اول کمیته انقلاب بود، ولی نهایتاً اصل نظام و انقلاب‏‎ ‎‏هدفگیری شده بود. یک آشوب عجیب و غریبی در طول چند روزی که آقای طالقانی‏‎ ‎‏مخفی شده بود پیدا شد و هیچ کس هم نمی دانست ایشان کجاست؟ منافقین رفته بودند‏‎ ‎‏آقای طالقانی را برداشته و برده بودند در مخفیگاه خودشان در یکی از باغات کرج ایشان‏‎ ‎‏را نگاه داشته و می دانستند اگر این وضع ادامه پیدا کند مساوی است با سقوط جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی. یعنی اگر آنها می توانستند آقای طالقانی را همینطور مخفی نگه دارند و هر‏‎ ‎‏چندگاهی هم یک چیزی، یک جمله و دو تا جمله دست خط از ایشان بگیرند و نه حزب‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 439
‏جمهوری، نه شورای انقلاب، نه هیچ شخصیت سیاسی دسترسی به آیت الله طالقانی‏‎ ‎‏نداشت و نمی توانستند اصلاً ایشان را پیدا کنند و امام هم دایماً به وسیله مسئولین پیغام‏‎ ‎‏می داد که به ایشان پیغام بدهید که بیاید پیش من. تنها کسی که این گره کور انقلاب و نظام‏‎ ‎‏را باز کرد حاج احمد آقا بود. چرا؟ برای خاطر همان بحثی که من مطرح کردم که حاج‏‎ ‎‏احمد آقا وقتی در ایران بود با تمام اقشار سیاسی ارتباط برقرار کرده بود و توانسته بود یک‏‎ ‎‏رابطه دوجانبه ای را ایجاد بکند، با گروههای مذهبی و احزاب سیاسی مسلح و مجاهدین‏‎ ‎‏خلق و دیگران رابطه داشت، در نجف هم آن گروهها اعم از گروههای سیاسی، اسلامی و‏‎ ‎‏مسلح همچنان آن ارتباط دوستانه قبل را حفظ کرده بودند و حاج احمد آقا هم بنا نداشت‏‎ ‎‏که این ارتباط را به هم بزند و قطع کند علی رغم اینکه با بسیاری از آنها مخالف بود و همین‏‎ ‎‏ طور در پاریس و بعد از اینکه به ایران بازگشتند. حتی یک حرکتی را که حاج احمد آقا در‏‎ ‎‏قم کردند که همۀ ما مخالف بودیم و بسیاری از دوستان هم اعتراض و انتقاد می کردند. آن‏‎ ‎‏زمینه سازی ملاقات سران مجاهدین خلق مسعود رجوی و دیگران با حضرت امام بود که‏‎ ‎‏ما یک وقت متوجه شدیم که رهبران مجاهدین خلق آمدند قم و می خواهند بروند‏‎ ‎‏ملاقات کنند. داد و فریاد و این حرفها بلند شد که اینها را چه کسی راه داده است؟دیدیم‏‎ ‎‏حاج احمد آقا برد آنها را داخل و ملاقات کردند. این برای ما خیلی سنگین بود که آخر‏‎ ‎‏نمی شود اینها هم جنایت دارند می کنند، اینهمه دارند کار می کنند حالا بیایند با امام‏‎ ‎‏ملاقات کنند. و نمی توانستیم این مسئله را تجزیه و تحلیل کنیم که پشت پرده و پشت این‏‎ ‎‏به اصطلاح صورت ظاهر حرکت حاج احمد آقا و موافقت امام چه چیزهایی نهفته است و‏‎ ‎‏یکی از موهبتهای این حرکت سیاسی که حاج احمد آقا و طبیعتاً امام با این برخورد و این‏‎ ‎‏حرکت در آن مقطع موافق بود این بود که حاج احمد آقا توانست با همین جلب اعتماد،‏‎ ‎‏منافقین ارتباطی که با مجاهدین داشت جای آقای طالقانی را پیدا کند. یعنی به وسیله‏‎ ‎‏همین منافقین خلق که ارتباطش را با آنان قطع نکرده بود از قبل از انقلاب و اعتماد اینها را‏‎ ‎‏جلب کرده بود توانست بفهمد که آقای طالقانی در کجاست و بلافاصله بلند شد و دو سه‏‎ ‎‏روز در تهران ماند و رفت به کرج داخل خانه آقای طالقانی و با ایشان ملاقات کرد. و‏‎ ‎‏طبیعی است وقتی ایشان را دید پیام امام را به ایشان رسانید و گفت که امام می خواهند با‏‎ ‎‏شما ملاقات کنند. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 440
‏آقای طالقانی را علی رغم تمام فشارهایی که مجاهدین خلق می آوردند و مخالفتهایی‏‎ ‎‏که می کردند به قم آورد. به هر حال احمد آقا آقای طالقانی را از کرج برداشتند و عصر روز‏‎ ‎‏چهارشنبه با ماشین خودشان به قم آوردند و بلافاصله آقای طالقانی خدمت امام رسیدند‏‎ ‎‏و در عرض یک و نیم ساعت که با امام ملاقات کردند یک تحول عظیم و عجیبی در آقای‏‎ ‎‏طالقانی پیدا شد و وقتی از منزل امام خارج شدند آن چهره گرفته، ناراحت، عصبانی اولیه‏‎ ‎‏که وارد شد تبدیل به یک چهرۀ بشاش، خندان و با روحیه و با نشاط شده بود. وی روز‏‎ ‎‏پنجشنبه و جمعه در منزل حاج احمد آقا میهمان بود و علما و مراجع به دیدنش آمدند و‏‎ ‎‏بعد از آن در اظهار نظرهایشان و سخنرانیهایشان یک دگرگونی و انقلاب درونی در جهت‏‎ ‎‏انقلاب و تحکیم نظام پیدا شده بود و توطئه های دشمنان در این زمینه خنثی شد. یک‏‎ ‎‏سخنرانی مؤثر در مدرسه فیضیه کرد و در آن سخنرانی و یا بعداً اعلام کرد (به این‏‎ ‎‏مضمون) که اگر لازم شد هم من پیرمرد و هم امام تفنگ به دست گرفته و با ضد انقلاب و‏‎ ‎‏دشمنان می جنگیم. یعنی دیگر امیدشان از آقای طالقانی قطع شد با این برنامه. البته‏‎ ‎‏حضرت امام به آقای طالقانی فرموده بودند: «ممکن است فردا فرزند من احمد را هم‏‎ ‎‏بگیرند، اگر او را هم بکشند، من حرفی نمی زنم» و چون ملاقات صددرصد خصوصی‏‎ ‎‏بود یعنی شخص آقای طالقانی بود و حضرت امام و حاج احمد آقا هم شاید مثلاً یک‏‎ ‎‏مدت کوتاهی در آن ملاقات نشسته بودند از محتوای ملاقات هیچ کس جز خود امام و‏‎ ‎‏آقای طالقانی خبر ندارد، ولی از بیرون که داخل اتاق دیده می شد برخورد بسیار برخورد‏‎ ‎‏صمیمی بود. یعنی حضرت امام یک برخورد صمیمی و نسبتاً فوق العاده ای نسبت به آقای‏‎ ‎‏طالقانی داشت و آقای طالقانی واقعاً در آن جلسه زیر و رو شد. یعنی اصلاً شاید بتوانیم از‏‎ ‎‏اظهارات و مصاحبه های آقای طالقانی و سخنرانیهایی که درست بعد از این ملاقات کرد‏‎ ‎‏متوجه بشویم میزان تغییراتی که در روحیه ایشان پیدا شد و صحبتهایی که حضرت امام‏‎ ‎‏کردند با ایشان، ایشان وقتی از آن جلسه خارج شدند صددرصد موضوع رهبری‏‎ ‎‏حضرت امام را و اینکه همه باید آنچه را که فکر می کنند، می اندیشند و می گویند و عمل‏‎ ‎‏می کنند مطابق باشد با نظرات حضرت امام و در این مقوله ها صحبتهای زیادی داشتند و‏‎ ‎‏این را تنها ما در گرو حسن برخورد و تدبیر بسیار خوبی که حاج احمد آقا داشت و‏‎ ‎‏بهره برداری که از تجربه های سیاسی گذشته خود، روابط سیاسی گذشته خود داشت‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 441
‏می توانیم قلمداد کنیم. و شاید تنها کسی بود که این بحران را می توانست حل کند و حل‏‎ ‎‏کرد و این خدمت بزرگ را به انقلاب و نظام کرد. نمونه نقش حاج احمد آقا در رابطه با‏‎ ‎‏تسخیر لانه جاسوسی است البته من یک بحث جداگانه ای راجع به لانه جاسوسی،‏‎ ‎‏مقدمات و مؤخراتش باید داشته باشم که آن مفصل است اما این نقش را بصورت گذرا‏‎ ‎‏عرض می کنم ما از یکطرف دولت موقت را داشتیم که طبیعتاً روابط بسیار دوستانه و‏‎ ‎‏نزدیکی را با سران دولت آمریکا داشتند و برقرار کرده بودند. از یکطرف عناصر لیبرال‏‎ ‎‏غیردولت موقت را اعم از نهضت آزادی، روشنفکران و جبهۀ ملی و احزاب مختلف و‏‎ ‎‏سایر گروهکهایی که در ارتباط با آمریکا و غرب و شرق بودند تمام این احزاب سیاسی و‏‎ ‎‏گروهکها و حتی بخشی از مذهبیون و کسانی که سیاسی هم نبودند شدیداً وابستگی و یا‏‎ ‎‏غیرمستقیم و یا لااقل وابستگی روحی به غرب و آمریکاییها داشتند. تنها این امام و یک‏‎ ‎‏مجموعه ای که طرفدار تفکر امام بودند در داخل ایران بودند که شدیداً با تحرکات آمریکا‏‎ ‎‏و برنامه ها و سیاستهای آمریکا در دنیای اسلام و ایران مخالف بودند ما در بدنه سیستم،‏‎ ‎‏اعم از دولت موقت و دست اندرکارانی که با آنها کار می کردند یا سیاسیون کسی را یا‏‎ ‎‏مجموعه ای را نداشتیم که موافق تسخیر لانه جاسوسی باشند، طبیعتاً یک مجموعه وسیع‏‎ ‎‏سیاسی و غیرسیاسی و مذهبی وقتی مخالف یک حرکت باشد. می تواند مانع عمده ای‏‎ ‎‏در اجرای این تفکر بشمار آید. ولو اینکه حضرت امام هم موفق باشند و بارها و بارها‏‎ ‎‏تأکید کرده بودند «رابطه با آمریکا را قطع کنید.» ولی تجربه در طول تاریخ نشان می دهد‏‎ ‎‏حتی بزرگترین رهبران الهی هم وقتیکه زمینۀ مردمی و زمینۀ همگانی وجود نداشته باشد‏‎ ‎‏نمی توانند کاری انجام بدهند انبیاء الهی، پیغمبران اولوالعزم، ائمه اطهار(ع) همه‏‎ ‎‏خانه نشین شدند. علی بن ابیطالب(ع) آنهمه موانع داشت و یا امام حسن مجتبی(ع)‏‎ ‎‏نتوانست کاری بکند اینها نشان می دهد که موانع عامه بخصوص موانعی که از طریق سران‏‎ ‎‏سیاسی، نظامی و خشکه مقدسها بوجود می آید چقدر می تواند رهبری را متوقف کند و‏‎ ‎‏یا مانع تحرک آن بشود. بهر حال وقتی که لانه جاسوسی بوسیله دانشجویان مسلمان پیرو‏‎ ‎‏خط امام و بخصوص با حضور آقای موسوی خوئینی ها تصرف شد و به اصطلاح صحیح‏‎ ‎‏تسخیر و آزاد گردید در این تسخیر لانه جاسوسی اگر بخودی خود و از طریقی غیر از راه‏‎ ‎‏مورد وثوق حضرت امام(س) می خواست عمل شود طبیعتاً فشارها و ارائه اخباری که به‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 442
‏امام از کانالهای دولتی و سیاسی می آمد کافی بود که دستور توقف عملیات داده شود و‏‎ ‎‏بگویند به دانشجویان از آنجا خارج بشوند برای اینکه خوب مشخص است دولت‏‎ ‎‏بازرگان، بنی صدر و قطب زاده اینهایی که ارکان سیاسی مملکت بودند حتی برخی از‏‎ ‎‏شخصیتهای روحانی در داخل شورای انقلاب که مرعوب جوسازی لیبرالها و دولت‏‎ ‎‏موقت شده بودند اینها خدمت امام برسند و عرض کنند مصلحت نظام و کشور نیست که‏‎ ‎‏اینطور بشود کشور بسیار مشکلات دارد و دنیا با ما قطع رابطه می کند. اما امام با توجه به‏‎ ‎‏اعتمادی که به تفکر احمد آقا داشت و اینکه احمد آقا در چارچوب انقلاب و نظام‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی خود را فدا می کرد و فداکاری کرده و با وجود آقای موسوی خوئینی ها‏‎ ‎‏در میان دانشجویان یک آرامش کاملی نسبت به صحت راه و مصلحت راه پیدا شد، اینجا‏‎ ‎‏بود که احمد آقا نقش محوری را در رابطه با فتح لانه جاسوسی ایفا می کرد. یکی از موارد‏‎ ‎‏اینکه خود احمد آقا شخصاً در دفتر ارتباطات و دفتر تلفن حضور پیدا می کرد و مستقیم‏‎ ‎‏ارتباط برقرار می کرد و بلافاصله می رفت داخل اندرون و با امام صحبت می کرد، مسئله‏‎ ‎‏لانه جاسوسی آمریکاست، قبل از ظهر، بعد از ظهر، شب دائماً در ارتباط با محل لانه‏‎ ‎‏جاسوسی بود، با بچه هایی که در آنجا بودند و آنها (دانشجویان مسلمان پیرو خط امام)‏‎ ‎‏حتی اطلاعیه هایی که می خواستند بدهند لحظه به لحظه تلفن می زدند می دادند به احمد‏‎ ‎‏آقا و ایشان می داد به امام و تأیید می شد و اطلاعیه را برمی گرداند. احمد آقا سفارش کرده‏‎ ‎‏بود به ما در دفتر امام که این اطلاعیه ها به تمام رسانه های گروهی داده شود و طبق نظر‏‎ ‎‏امام و دستور امام رادیو، تلویزیون باید اطلاعیه های دانشجویان پیرو خط امام را در صدر‏‎ ‎‏اخبار بخواند. این اولین خبر و مهمترین خبر انقلاب ماست. امام که روی اخبار اینقدر‏‎ ‎‏حساس بود که می فرمود به هیچ وجه نباید خبر من را اول اخبار بخوانید خبرهای من که‏‎ ‎‏مهم نیست بلکه باید آن خبری که اهمیت دارد در صدر باشد. لذا ما شاهد بودیم حتی‏‎ ‎‏ملاقاتهای امام در اواسط خبر می آمد. یعنی طبق اهمیت، خبر تنظیم می شد. سیاست‏‎ ‎‏خبری هم با نظر امام اینطوری شده بود. منتها امام می فرمودند که مسئله لانه جاسوسی و‏‎ ‎‏اخبار آن و اطلاعیه های دانشجویان باید در صدر اخبار بیاید. مسئله طوری شده بود که‏‎ ‎‏اخبار لانه جاسوسی نه تنها در ایران در صدر خبر قرار گرفته بود بلکه در تمام رسانه های‏‎ ‎‏دنیا هم در صدر اخبار قرار گرفته بود و این است که علی رغم تمام فشارهایی که از سوی‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 443
‏جناحهای سیاسی و غیر سیاسی مختلف برای شکست این حرکت و به اصطلاح امام‏‎ ‎‏«انقلاب دوم» از داخل و خارج وارد می شد، اما این حرکت ادامه پیدا کرد. نقش حاج‏‎ ‎‏احمد آقا به نظر من از نقشهای تعیین کننده بود؛ یعنی از نقشهای محوری در این قضیه بود.‏‎ ‎‏اگر ما برای انقلاب دوم که اشغال لانه جاسوسی است چند رکن قایل شویم یکی امام،‏‎ ‎‏یکی حرکت دانشجویان با هدایت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا موسوی‏‎ ‎‏خوئینی ها، محور سومش احمد آقاست. قطعاً اگر احمد آقا نمی بود این ارتباط و این همزۀ‏‎ ‎‏وصل نبود. طبیعتاً وقتی حرکت شروع می شد دشمن می توانست میان امام و آنها رخنه‏‎ ‎‏کند و این جریان و این حرکت را قطع کند و حاج احمد آقا بود که دائماً برای اینها وقت‏‎ ‎‏ملاقات می گرفت. در این مدت دهها بار اینها با حضرت امام ملاقات کردند و مسائل مهم‏‎ ‎‏و ریزی را که در آنجا (لانه جاسوسی) بود و خیلی هم حساس بود با امام مشورت‏‎ ‎‏می کردند و تصمیم می گرفتند و به مرحله اجرا و عمل می گذاشتند. قبل از اجرای عمل‏‎ ‎‏تسخیر لانه جاسوسی حضرت امام مطلع نبودند. ‏

‏البته امام نسبت به کسانی که می آیند و صرفاً سؤال می کنند بدبین بودند، یعنی امام‏‎ ‎‏معتقد بودند این افرادی که می آیند سؤال می کنند که آقا اجازه می دهید ما این کار را‏‎ ‎‏کنیم؟اهل کار نیستند. اگر کسی اهل کار و عمل باشد این تفکر و اندیشه و اصول در‏‎ ‎‏دستش می آید باید برود کار انجام بدهد، نباید بیاید بپرسد آقا من این کار را بکنم یا نکنم.‏‎ ‎‏وقتی امام مثلاً می آیند حکم می کنند که فرض کنید رژیم شاه رژیمی است فاسد، رژیمی‏‎ ‎‏ضد اسلامی است و کافر نباید کسی بپرسد که با این رژیم می شود جنگید، مبارزه کرد یا‏‎ ‎‏نه؟وقتی می آید می پرسد اهل مبارزه نیست. اگر تو اهل مبارزه بودی می رفتی و کار‏‎ ‎‏می کردی. وقتی که حضرت امام بارها و بارها فرمودند که «ما رابطه با آمریکا را‏‎ ‎‏می خواهیم چکار؟» «رابطه ما رابطه گرگ و میش است» «همه جنایتها از طرف‏‎ ‎‏آمریکاست، اینها جاسوس هستند.» طبیعی است یک انسان مسلمان و طرفدار امام و‏‎ ‎‏انقلاب وظیفه خود را تشخیص می دهد که باید این رأس فتنه از بین برود و این جاسوس‏‎ ‎‏نابود شود. جاسوس که نباید در مملکت اسلامی باقی باشد. لذا آقایان دانشجویان در‏‎ ‎‏جلسه مشورتی ابتدا صحبت کرده بودند که ما قبل از اجرای عمل برویم و خدمت امام‏‎ ‎‏برسیم و با امام مشورت کنیم، ولی در همان جلسه شان به این نتیجه می رسند که با توجه به‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 444
‏شناخت و نظریات و اندیشه هایی که از حضرت امام وجود دارد ما این کار را می کنیم و در‏‎ ‎‏همان اولین لحظه ای که سفارت را فتح کردیم و آزاد کردیم با امام تماس می گیریم. اگر امام‏‎ ‎‏فرمود بیایید بیرون، می آییم بیرون. اگر امام فرمود ادامه بدهید ادامه می دهیم. البته‏‎ ‎‏تصمیم اولیه آنان این بود که 3 روز در سفارت امریکا بمانند و خواسته هایشان را طی‏‎ ‎‏قطعنامه ای به رسانه ها اعلام کنند و خارج شوند که همین کارشان هم درست بود که بیایند‏‎ ‎‏ثابت کنند که آقاجان ما اهل مبارزه هستیم، اهل جنگیدن با آمریکا هستیم، خودمان را تا‏‎ ‎‏مرحله شهادت هم پیش بردیم، زیرا یکی دوبار دیگر هم اتفاق افتاد بود که حمله به این‏‎ ‎‏لانه جاسوسی شده بود و تفنگداران آمریکا تیراندازی کرده بودند و به رگبار بسته بودند.‏‎ ‎‏احتمال اینکه اینها بروند آنجا شهید بشوند وجود داشت یعنی بروند وارد سفارت که‏‎ ‎‏می شوند آنها را به رگبار ببندند. با این احتمال رفتند و آنجا را گرفتند، بلافاصله در همان‏‎ ‎‏روز یعنی بنده در دفتر بودم که تلفن از لانه جاسوسی شد (قبل از اینکه خبرش منتشر‏‎ ‎‏بشود) که ما الان داخل سفارت هستیم و اینجا را گرفتیم. حاج احمد آقا را می خواهیم.‏‎ ‎‏می خواهیم با ایشان صحبت کنیم. حاج احمد آقا را پیدا کردیم و ایشان آمد و در جریان‏‎ ‎‏قرار گرفت، آقای موسوی خوئینی ها با ایشان صحبت کرد و ایشان هم رفت خدمت امام و‏‎ ‎‏امام بلافاصله فرمود که اینجا را نگه دارید که خوب جایی را گرفته اید. تعبیر امام این بود‏‎ ‎‏که «کارتان خوب بود، و خوب جایی را هم گرفته اید، و تحت هیچ عنوانی آنجا را ترک‏‎ ‎‏نکنید.» اصلاً وقتی این پیغام برای بچه های مستقر در لانه رسیده بود از خوشحالی به هوا‏‎ ‎‏پریده بودند، که امام راضی بوده از عملشان و عملکردشان دقیقاً مورد توجه امام قرار‏‎ ‎‏گرفته است. ‏

‏ ‏

□ مرحوم حاج احمد آقا در حفظ سلامت حضرت امام(س) کوشش فراوانی کردند که نزدیکان ایشان از این وقایع اطلاع کافی دارند خواهشمند است در این زمینه نمونه هایی را ذکر بفرمایید. 

‏ ‏

‏نقش حاج احمد آقا در رابطه با حفظ و حراست از حضرت امام خیلی کارساز و‏‎ ‎‏برجسته بود. بعد از بیماری قلبی حضرت امام در اواخر سال 58 حاج احمد آقا یکی از‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 445
‏وظایف اصلی خود را حفظ جان امام می دانست و لذا تمام زندگی خود را در قم رها کرد و‏‎ ‎‏همراه امام آمد در بیمارستان قلب تهران و به دنبال آن تا پایان عمر شریف حضرت امام‏‎ ‎‏یک لحظه از امام جدا نمی شد و از فکر و یاد امام هم خارج نمی شد. در رابطه با این وظیفه‏‎ ‎‏مهمی که به عنوان یک مسؤولیت الهی و شرعی و سیاسی برای خود تلقی می کرد از هیچ‏‎ ‎‏کاری فروگذار نمی کرد، حاج احمد آقا در زمینه دارو و درمان تمام فکر و همّ و غمّ خود را‏‎ ‎‏مصروف کرده بود. بهترین اطبا را برای مداوای حضرت امام و ادامه مداوا و سلامت امام‏‎ ‎‏درخواست کرده بود و اینها به صورت شیفتی در جماران می آمدند و امام را زیر نظر‏‎ ‎‏داشتند و معاینه می کردند و یکی از نمونه کارهای حاج احمد آقا که من به صورت خاطره‏‎ ‎‏دارم، تهیه دارو برای امام بود؛ ولو اینکه به نظر می آید یک مسئله سهل و ساده ای است.‏‎ ‎‏اینهمه بیمارستان و داروخانه وجود دارد که دارو را تهیه می کنند، اما حاج احمد آقا به‏‎ ‎‏شدت نسبت به تهیه دارو وسواس داشتند. سیستم و سیاست تهیه دارو برای امام بسیار‏‎ ‎‏امنیتی و حساب شده بود. حاج احمد آقا دارو را از هر جایی تهیه نمی کرد، پزشک دارو‏‎ ‎‏تجویز می کرد و با گرفتن نظریات مختلف پزشکان وقتی مشخص می شد که داروی‏‎ ‎‏حضرت امام در فلان قرص یا کپسول و یا آمپول یا غیر ذلک مشخص و خلاصه شد، این‏‎ ‎‏دارو باید از جایی تهیه بشود که احتمال اینکه آن کسانی این دارو را تهیه می کنند یا در‏‎ ‎‏اختیار می گذارند اگر بفهمند این مربوط به امام است تحت نفوذ جاسوسهای بیگانه و یا‏‎ ‎‏سرویسهای اطلاعاتی امنیتی دشمن این دارو مسموم بشود، و خدای نکرده به امام آسیب‏‎ ‎‏برساند، حاج احمد آقا با یک میلیونیرم احتمال، این دارو را به گونه ای تهیه می کرد که‏‎ ‎‏طرف تهیه کننده به هیچ وجه نمی دانست این دارو مال امام است و لذا به صورت مستمر از‏‎ ‎‏هیج جا داروی امام تأمین نمی شد، نه از داخل، نه از خارج. گاهی دارو از داخل تهیه‏‎ ‎‏می شد، بدون اینکه داروفروش یا داروساز اصلاً بداند که این دارو مال امام است. یک بار‏‎ ‎‏در سال 62 بود. من در سفارت نشسته بودم، تلفنی زنگ زدند که از دفتر امام با شما کار‏‎ ‎‏دارند. ما گوشی را برداشتیم دیدیم پشت خط حاج احمد آقاست. پس از سلام و‏‎ ‎‏احوالپرسی حاج احمد آقا پرسید در اتاق شما کسی نیست؟گفتم: نه! هیچ کس اینجا‏‎ ‎‏نیست و تنها هستم. گفت پس قلم را بردار و بنویس اینهایی که می گویم. من قلم را‏‎ ‎‏برداشتم. گفت این عبارت انگلیسی را اسپل می کنم بنویس. یکی یکی اسپل کرد؛ نوشتم.‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 446
‏گفت این اسم داروی امام است. شما همین الآن شخصاً خودتان بروید لبنان از یکی از ‏‎ ‎‏داروخانه های لبنان این دارو را تهیه کنید بخرید و بیایید با اولین هواپیمایی که همین‏‎ ‎‏غروب امروز از سوریه به طرف تهران می آید به وسیلۀ فردی که معرفی کرد با این هواپیما‏‎ ‎‏برمی گردد تهران این را بفرستید. در فرودگاه شخصی به این نام می آید و از این آقا این‏‎ ‎‏دارو را می گیرد. در طول چهار سالی که من در سوریه و در لبنان بودم نمی دانم دوبار یا سه‏‎ ‎‏بار در مقاطع مختلف این واقعه برای من شخصاً اتفاق افتاد، یعنی حاج احمد آقا با اینکه‏‎ ‎‏به بنده اطمینان و اعتماد دارد، اما به صورت مستمر داروی امام را از من نمی خواهد.‏‎ ‎‏چرا؟برای خاطر اینکه ممکن است کسی که من می روم از او دارو می گیرم بفهمد که این‏‎ ‎‏دارو مال یک آدم حساسی است، یا به او اطلاع بدهند و حادثه ای پیش بیاید. داروی امام‏‎ ‎‏را اینگونه تهیه می کرد. در ظرف 4سال 3بار از من خواسته، از سفرای دیگر هم همچنین‏‎ ‎‏بدون آنکه آنها بفهمند، حالا من فهمیدم که دارو مال امام است. اما آنها دیگر اصلاً‏‎ ‎‏نمی فهمیدند مال امام است. مثلاً به یک وزیر یا شخصیت می گفت این دارو را بگویید‏‎ ‎‏وابسته شما در فلان کشور بگیرد و با اولین پرواز بفرستد و آن شخص دارو را تهیه می کرد‏‎ ‎‏بدون اینکه بداند مال چه کسی است. می گفت این دارو به دستور وزیر به ایران بیاید‏‎ ‎‏داخل فرودگاه یک نفر با این اسم از دفتر برود دارو را از آن شخص بگیرد. این نشان دهندۀ‏‎ ‎‏میزان بالای اهمیتی بود که حاج احمد آقا مصروف جان امام می کرد و وقتی که انسان این‏‎ ‎‏نکته را فقط در زمینه تهیه دارو احساس کند می تواند تشخیص بدهد در زمینه های دیگر‏‎ ‎‏حاج احمد آقا چقدر وسواس داشت و چقدر فکرش را و همّ و غمّ و توان خودش را‏‎ ‎‏مصروف می کرد تا امام به هر صورت حفظ شود. ‏

‏در ارتباط با نقش حاج احمد آقا راجع به حفظ سلامت و امنیت جان حضرت امام‏‎ ‎‏(س) این خاطره را به یاد دارم که در همان سالهای اول انقلاب در اثر اقدامات جنایتکارانه‏‎ ‎‏گروهکها و عوامل ضد انقلاب شخصیتهای بسیار برجسته ای را از دست دادیم. آنها را‏‎ ‎‏شهید کردند و لذا مسئله امنیت جان شخصیتها و در رأس همه امام مطرح بود. امنیت‏‎ ‎‏شخصیتها و حفاظت از جان اینها به وسیله نیروهای کمیته و نیروهای سپاه پاسداران انجام‏‎ ‎‏می شد. طبیعتاً حفاظت محل اقامت امام در جماران هم به وسیلۀ یگان حفاظت نیروهای‏‎ ‎‏سپاه انجام می شد. اینجاست که حساسیت حاج احمد آقا نسبت به این مسئله از هر کس‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 447
‏دیگر بیشتر بود. شخصاً مسؤولیت این کار را احساس می کرد و لذا او به این نتیجه رسید‏‎ ‎‏که باید کسی مسؤول نیروهای حفاظتی حضرت امام باشد که مورد شناسایی و اعتماد‏‎ ‎‏شخص امام است. نیروهای سپاه، فرماندهان نظامی سپاه اگرچه همه خوب هستند اما‏‎ ‎‏این به تنهایی فایده ندارد، باید کسی باشد که مورد اعتماد امام و حاج احمد آقا باشد و‏‎ ‎‏طبیعتاً نظرات حاج احمد آقا و امام را مافوق نظرات فرماندهان نظامی خود بداند. فرق‏‎ ‎‏می کند یک فردی صددرصد انقلابی حزب اللهی، اما در سیستم نظامی باشد که نیروی‏‎ ‎‏زیردست، فرمان از مافوق نظامی خودش می گیرد و کاری به کس دیگری هم ندارد. اگر‏‎ ‎‏آن حفاظت شونده بگوید این کار را بکن می گوید اجازه بدهید ببینم نظر فرمانده ام‏‎ ‎‏چیست. بر این اساس حساسیت حاج احمد آقا در این زمینه بسیار بالا بود و لذا با‏‎ ‎‏مشورت با حضرت امام تصمیم گرفتند که یکی از یاران و دوستان نزدیک امام و خودشان‏‎ ‎‏را به عنوان فرمانده یگان حفاظت از جماران معرفی و انتخاب کنند و این کار را کردند.‏‎ ‎‏آقای حجت الاسلام سید سراج الدین موسوی را به عنوان مسؤول یگان حفاظت از بیت‏‎ ‎‏حضرت امام و جماران به سپاه پاسداران معرفی کردند. این حرکتی را که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏کردند آثار و نتایج بالایی داشت. اگر نبود این وضعیت، یک سری خللهایی در مواردی که‏‎ ‎‏حاج احمد آقا می خواست اعمال نظر خاص امنیتی و حفاظتی بکند به وجود می آمد. یک‏‎ ‎‏مورد بسیار حساسی که اتفاق افتاد و من در جریانش بودم داستان آمدن کشمیری به‏‎ ‎‏جماران بود. حادثه نخست وزیری قرار بود در حضور حضرت امام اتفاق بیفتد، حدود‏‎ ‎‏یکی دو هفته قبل از حادثه انفجار در نخست وزیری و شهادت مظلومانه رجایی و باهنر و‏‎ ‎‏یارانشان هیأت دولت ملاقاتی با امام(س) داشتند، آن روز حاج احمد آقا به حفاظت بیت‏‎ ‎‏دستور می دهد که غیر از خود آقای رجایی تمام وزرا بازدید شوند و کیف دستی و لوازم‏‎ ‎‏همراه نباید به بیت امام بیاید. در همان سه راه بیت، کیف دستی وزرا را بگیرید و همانجا‏‎ ‎‏نگه دارید و هرکس هم غیر وزیر می خواهد بیاید تفتیش بدنی شود. خوب از همان اول‏‎ ‎‏صبح آقایان وزرا یکی یکی می آمدند، حساس هم نبودند، اصلاً دیدن امام برای آن وزرا‏‎ ‎‏جزو یکی از آرزوها و عشق آنها بود. اگر می گفتند به هر صورت بیایید می آمدند، برایشان‏‎ ‎‏مهم نبود. و لذا یکی یکی ساکهایشان را گذاشتند دم در و آمدند. آقای کشمیری می رسد و‏‎ ‎‏یک سامسونیت دستش بوده که بیاید بالا، دم در به ایشان می گویند که این را باید بگذارید‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 448
‏اینجا. می گوید نه من دبیر هیئت دولت هستم. باید بروم و اینها اسناد هیئت دولت است.‏‎ ‎‏می گویند به ما دستور داده اند که کیفها باید اینجا باشد. داد و فریاد می کند که این حرفها‏‎ ‎‏چه است و من کسی هستم که عضو هیئت دولت هستم دبیر هیئت دولت هستم و اسناد‏‎ ‎‏هیئت دولت را من نمی توانم بگذارم پیش شما و تلفن بزنید و بپرسید. تلفن به احمد آقا‏‎ ‎‏می زنند آقای کشمیری می گوید: «من باید ساکم را بیاورم» حاج احمد آقا فرمودند:‏‎ ‎‏«هر کس ساک یا کیف دارد همان جلوی در بگیرید، حتی خود آقای رجایی دستش‏‎ ‎‏چیزی نباشد.» پاسدارها می گویند که ایشان فرمودند که باید ساک اینجا باشد. می گوید‏‎ ‎‏نه. من اینطوری نمی آیم. در همین هنگام آقای رجایی می رسند و آقای کشمیری با‏‎ ‎‏عصبانیت به شهید رجایی می گوید که اینها به هیئت دولت توهین می کنند و می گویند باید‏‎ ‎‏کیفم را اینجا بگذارم. در این کیف اسناد هیئت دولت است. و آقای رجایی به آن پاسدار و‏‎ ‎‏مسؤولیت آنجا می گوید که اجازه دهند کشمیری عبور کند، زیرا مورد اطمینان و اعتقاد‏‎ ‎‏است ایشان به حاج احمد آقا می گوید که آقای کشمیری دبیر هیئت دولت است و در آن‏‎ ‎‏کیف اسناد دولت است. ایشان اشکال ندارد داخل بیایند. و در اثر اصرار زیاد شهید‏‎ ‎‏رجایی، حاج احمد آقا با پاسداران سه راه بیت تماس می گیرند که او را کاملاً تفتیش کنید،‏‎ ‎‏کیفش را هم ببینید و اجازه بدهید بیاید. ملاقات انجام می شود و بعد می روند که بعد از‏‎ ‎‏حادثه انفجار نخست وزیری و فرار او بولتنهای محرمانه بعد از حادثه شهید رجایی‏‎ ‎‏خبردار شدیم که کشمیری برنامه انفجارش همان ساک مواد منفجره بوده و باید می آمده‏‎ ‎‏خدمت امام می رسیده و می گذاشته آنجا و همانجا کار تمام می شده. و با این برنامه و‏‎ ‎‏برخورد و ابتکار شخص حاج احمد آقا این مسئله خنثی شد. البته جریان امر در مرحله‏‎ ‎‏اول این بوده که اصلاً ساک و کیف هیچ کس نباید وارد شود و در مرحله بعد وقتی آقای‏‎ ‎‏رجایی اصرار می کند به ایشان که کشمیری حتماً بیاید و کیفش را هم بیاورد حاج احمد‏‎ ‎‏آقا دستور می دهد: «کیف را بازرسی کنید بعد اجازه بدهید بیاید» که او (کشمیری) اجازه باز‏‎ ‎‏کردن کیف را نمی دهد و برمی گردد، و به ملاقات نمی رود. این هم باز یکی از نقشهای‏‎ ‎‏مهمی که در حفظ جان حضرت امام داشت. ‏

‏در همین زمینه حاج احمد آقا خیلی تلاش کرد برای حفظ جان امام. مثلاً علی رغم‏‎ ‎‏اینکه حضرت امام به هیچ وجه موافق نبود با اینکه در بمبارانهای هوایی که تهران می شد‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 449
‏و غیر ذلک و برای اکثر اماکن تهران پناهگاه ساخته بودند و در شرف ساختن بودند بعد‏‎ ‎‏حاج احمد آقا از امام ابتدا می پرسند برای شما پناهگاهی اینجا ساخته بشود؟بمباران‏‎ ‎‏هوایی و احتمال خطر وجود دارد و امام می فرمایند لزومی ندارد که حتی بعضی از اوقات‏‎ ‎‏که آژیر قرمز کشیده می شد. حضرت امام می آمدند توی حیاط و آسمان را نگاه‏‎ ‎‏می کردند. در وقتی که همه فرار می کردند و می رفتند توی پناهگاه، امام با روحیه ای‏‎ ‎‏مستحکم و مقاوم به کار معمولی خود ادامه می داد، در کنار همان محل ملاقاتهای امام‏‎ ‎‏یک پناهگاه بتون آرمه ساخته شده؛ یک اتاقی ساخته شده که هنوز هم هست، یکی دو‏‎ ‎‏اتاق حدود 3‏‏4، 4‏‏4 یک چنین جایی است و تا آخر هم اینطوری که من اطلاع دارم و‏‎ ‎‏شنیدم حضرت امام به عنوان پناهگاه، یک بار داخل اتاق نرفتند، ولی حاج احمد آقا دین‏‎ ‎‏خودش را ادا کرد. یعنی برای حفظ جان امام پناهگاه را برای امام ساخت. حالا امام‏‎ ‎‏استفاده نکرد آن یک بحث جداگانه ای است. ‏

‏نقش حاج احمد آقا در جریان اولین دور از انتخابات ریاست جمهوری که در مقطع‏‎ ‎‏بسیار حساسی اتفاق افتاد. یک طرف جریان حزب جمهوری، یعنی تمام دوستان حضرت‏‎ ‎‏امام بودند، شخصیتهایی مثل آیت الله شهید بهشتی، آقای باهنر، آقای هاشمی و آیت ‏‎ ‎‏الله خامنه ای و همه دست اندرکاران نظام و انقلاب که همه هم مورد اعتماد امام‏‎ ‎‏بودند، آن طرف جریان نهضت آزادی و جریان لیبرالهایی که در چارچوب تفکرات‏‎ ‎‏اسلامی-ملی نهضت آزادی کار می کردند، آنها هم کاندیدا داشتند و برای خودشان‏‎ ‎‏برنامه داشتند و خیلی وسیع فعالیت می کردند. یکطرف هم بنی صدر و اعوان و انصار بنی ‏‎ ‎‏صدر و کسانی که از گروهکهای مختلف امید به بنی صدر دوخته بودند و طبیعتاً‏‎ ‎‏سرویسهای سیاسی امنیتی خارج هم این وسط آتش بیار معرکه بودند و اهدافی را دنبال‏‎ ‎‏می کردند. امام سیاست و برنامه شان در انتخاب رئیس جمهور این بود که این انتخابات‏‎ ‎‏باید یک انتخابات صددرصد مردمی باشد ولو اینکه رئیس جمهوری که انتخاب‏‎ ‎‏می شود آنکه موردنظر امام و یا انقلاب است نباشد. مسئله برگزاری انتخابات ریاست‏‎ ‎‏جمهوری مطرح است که در دنیا جمهوری اسلامی با انتخاب رئیس جمهور تثبیت بشود.‏‎ ‎‏اصالت و موضوعیت برای انتخاب رئیس جمهور است در این مقطع اگر چه رئیس‏‎ ‎‏ جمهور صددرصد موردنظر نباشد و مردم در این زمینه نتوانند آن انتخاب صحیح را‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 450
‏داشته باشند. و ما می بینیم که در آن مقطع، خارجیها بشدت تلاش می کردند که جلوی این‏‎ ‎‏انتخابات گرفته شود. کارشکنی راجع به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران‏‎ ‎‏بسیار بالا بود، به وسیله عوامل داخلی و تبلیغاتی که در خارج می کردند و وقتی در این‏‎ ‎‏مرحله مأیوس شدند در مراحل بعد سعی کردند رئیس جمهور موردنظر خودشان را‏‎ ‎‏بیاورند. مثلاً یک چیزی شبیه دولت موقت که اهداف و سیاستهای آنها را بتواند پیاده‏‎ ‎‏بکند، در عین حال نظر امام این بود که انتخابات صد در صد مردمی باشد و هیچگونه‏‎ ‎‏دخالتی در رابطه با رئیس جمهوری و انتخاب شخصی به نام رئیس جمهور نشود و قانون‏‎ ‎‏صددرصد پیاده شود. نقش حاج احمد آقا صرفاً این شد که اندیشه و اهداف امام در‏‎ ‎‏رابطه با انتخابات ریاست جمهوری محقق بشود، اول اینکه انتخابات برگزار شود در‏‎ ‎‏مقابل تمام جریاناتی که دلشان می خواست یا برگزار نشود یا به تأخیر بیفتد تا اینکه‏‎ ‎‏زمینه ها برای جریان و انتخابات خودشان مساعد شود. دوم اینکه دخالتی در رابطه با‏‎ ‎‏مسئله انتخابات و شخص خاصی صورت نگیرد. در داخل دفتر امام خوب جریانات‏‎ ‎‏مختلفی وجود داشت بعضیها طرفدار بنی صدر بودند، بعضیها طرفدار یک کاندیدای‏‎ ‎‏دیگر بودند، بعضیها طرفدار کاندیدای حزب جمهوری، آقای جلال الدین فارسی بودند.‏‎ ‎‏تنها کسی که از اول تا آخر کسی نفهمید نظرش چیست، یکی شخص امام بود و یکی حاج‏‎ ‎‏احمد آقا. متأسفانه برخی از اشخاصی که در دفتر امام بودند مرتکب اشتباه و خطا شدند‏‎ ‎‏و آمدند یک اطلاعیه برداشتند و نوشتند نه به عنوان دفتر امام بلکه به عنوان اشخاصی که‏‎ ‎‏از کاندیدا توری آقای بنی صدر حمایت می کنند. برخی از افراد دفتر امام هم به عنوان‏‎ ‎‏شخصی این اطلاعیه را امضا کرده بودند که عملاً تخطی بود از جهتگیری امام. و اگر چه‏‎ ‎‏اسم دفتر وجود نداشت، مثلاً برخی دیگر از افراد و بستگان که مربوط به حضرت امام‏‎ ‎‏بودند در جلسات خصوصی و شخصی طرفداری از یک کاندیدایی می کردند، اما خود‏‎ ‎‏امام می فرمودند مردم آزاد هستند و به هیچ وجه کسی نفهمید نظرشان کدام کاندیداست‏‎ ‎‏علی رغم اینکه بعضی از کاندیداهای ریاست جمهوری شیطنتهایی می کردند. مثلاً بنی‏‎ ‎‏ صدر با امام ملاقات کرد و پس از ملاقات خبرنگاران ریختند دورش و گفت «بعد از‏‎ ‎‏ملاقات با رهبر انقلاب من دیگر تصمیم گرفتم که کاندیدای ریاست جمهوری بشوم» که‏‎ ‎‏عملاً می خواست بگوید که امام به من گفته تو کاندیدا بشو یا من را تأیید کرده. یک چنین‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 451
‏برخوردهای سیاسی بازی و شیطنت آمیزی را داشتند و دیگران هم خوب این سوء‏‎ ‎‏استفاده ها را می کردند، ولی تلفنهایی که از سراسر ایران می شد که نظر امام چیست راجع‏‎ ‎‏به اینکه ما به کی رأی بدهیم؟ حاج احمد آقا با تمام ثقل وجودی و سیاسی خودش روی‏‎ ‎‏دفتر تسلط داشت که هیچیک از افراد دفتر حق ندارند به کسی نظر شخصی خودشان را‏‎ ‎‏بگویند، حتی به عنوان نظر شخصی بگویند. چون اینهایی که از این طرف و آن طرف تلفن‏‎ ‎‏می زدند اول می پرسیدند نظر امام چه است؟ می گفتیم امام نظر خاصی ندارند. سپس‏‎ ‎‏تلفن کننده نظر شخصی پاسخگو را می پرسید. چنین حرکت سالمی را حاج احمد آقا‏‎ ‎‏توانسته بود با آن تدبیر خودش در دفتر برقرار بکند که در آخر کار این کاندیداهایی که‏‎ ‎‏رأی نیاورده بودند متهم می کردند دستگاههای مختلف را که آقا تقلب شده، آقا وزارت‏‎ ‎‏کشور چه کرده، دولت فلان جا اخلال کرده، فلان صندوق چه شده، فلان شخصیت‏‎ ‎‏برخلاف قانون طرفداری کرده از کاندیدی که رأی آورده است. و لذا او رأی آورده تنها‏‎ ‎‏جایی را که آنها نمی توانستند متهم بکنند تشکیلات رهبری و حضرت امام بود، نه به این‏‎ ‎‏دلیل که جرأت نمی کردند این حرفها نبود، نسبت به شخص امام هم می آمدند و توهین‏‎ ‎‏می کردند یا متهم می کردند شخص امام را. اما این تشکیلات امام تنها جایی بود که‏‎ ‎‏نتوانستند متهم بکنند که طرفداری از شخص خاصی را کرده و غیر ذلک و این هم معلول‏‎ ‎‏دیدگاه، نظر و یا روش امام و در مرحلۀ بعد حاج احمد آقا بود که این اتفاق افتاد. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 452