مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید سراج الدین موسوی
□ از سابقه آشنایی خودتان با یادگار گرامی امام، مرحوم حاج احمد آقا بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستی من با او به بیست سال قبل برمی گردد که آن موقع به خاطر مسائل سیاسی از ایران فراری شدم و به پاکستان رفتم.
من به خاطر آشنایی به زبانهای اردو و عربی و نقش رابط بین حاج احمد آقا و شهید محمد منتظری، با دوستان خارج همکاری داشتم و زمانی که حضرت امام شرایط فوق العاده ای را در نجف پیدا کردند من به اتفاق شخصی به نام پاینده در حال عبور از مرز کویت (حدود سال پنجاه و هفت) با یک سری مدارک دستگیر شدیم. چند روزی در بصره زندانی بودیم که ما را به زندان بغداد منتقل کردند.
حدود دو هفته در زندان بغداد بودیم. یک روز دیدیم که حالت زندان تغییر یافت، آقای زهیر معاون سازمان امنیت عراق که رئیس آن سعدون شاکر بود به زندان وارد شد و ما را خیلی احترام کرد و از زندان بیرون برد، دم در زندان آقای دعایی با ماشینی که از آقای بروجردی (داماد حضرت امام) خریده بود، ایستاده بود. وقتی به نجف اشرف رسیدیم حاج احمد آقا آنجا بودند. اصل ماجرا را حاج احمد آقا تعریف کردند و گفتند: زهیر معاون سازمان امنیت عراق به بیت امام آمدند، برای اینکه علت تعطیلی نماز جماعت امام را بدانند. به ایشان گفته شد که امام چطور به نماز جماعت بروند در حالی که دوستان ما در زندان بغداد گرفتار شده اند و از آنجا بود که زهیر برای آزادی ما از زندان بغداد،
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 468
آمده بود و معاون سازمان امنیت عراق در آنجا به ما گفت که ما اینطور وانمود کنیم که در زندان به ما خوش گذشته است و برای اینکار آنها به ما بیست و چهار ساعت بیشتر وقت ندادند و سپس از آنجا ما را به کویت فرستادند. بدین ترتیب اگر زهیر پیش حاج احمد آقا نرفته بود، شاید ما در زندان بغداد پوسیده بودیم و این در حالی بود که آن تعداد از عراقیها که در رابطه با آقای صدر بازداشت شده بودند (نظیر آقای اشکوری) سرنوشت نامعلومی پیدا کردند.
□ زندگی ایشان و ارتباطی که با امام(ره)، انقلاب و مردم داشت چگونه بود؟
زندگی ایشان را من به سه دوره تقسیم می کنم. یک قسمت قبل از انقلاب بود که ایشان در رساندن پیام امام(ره) به داخل و هماهنگ کردن نیروهای داخل و خارج نقش اساسی داشتند. در خارج با گروههای انقلاب در کشورهای مختلف مانند لبنان، پاکستان و نظایر اینها ارتباط برقرار می کردند و پیام امام را به آنها می رساندند. در داخل هم بیت امام را به بهترین وجه اداره می کردند. چون در آن زمان تمام تلاش ساواک بر این قرار گرفته بود که به هر شکل ممکن بیت امام تعطیل شود. حاج احمد آقا سعی زیادی به عمل آوردند تا این بیت باز بماند تا نیروهای وفادار به امام با آنجا ارتباط برقرار کنند. در کنار این فعالیتها، در داخل کشور با گروههای مختلف رابطه داشتند و به دلیل ارتباط ایشان با علما، این گروهها را حمایت مالی و معنوی می کردند.
قسمت دوم زندگی حاج احمد آقا در دوران انقلاب بود که در واقع ایشان مشاور نزدیک و امین امام بود. به علاوه در حفاظت از امام و مراقبت فیزیکی و جسمانی از ایشان، بسیار فعال بودند. پس از انفجاری که در حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری پیش آمد و عزیزان بزرگواری را از ما گرفتند، ایشان من را خواستند و گفتند که به حضور شما نیاز است و باید مستقیماً برای حفاظت از امام وارد عمل شوید. من که در آن زمان ملبس به لباس روحانی بودم، گفتم اگر لازم باشد ما لباس روحانی را موقتاً ترک می کنیم و رأساً موضوع را پیگیری می کنیم و حفاظت از امام را می پذیریم که همانطور هم شد و حاج احمد آقا در همین زمینه همه گونه حمایت به عمل آوردند.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 469
سفارش ایشان همیشه این بود که چون اینجا بیت امام است، لذا هرکس از هر گروه و دسته ای که می آید برخورد یکسان باشد و این ذهنیت پیش نیاید که در اینجا برخوردهای خطی اعمال می شود.
مرحله سوم زندگی ایشان، پس از رحلت امام(ره) است. در این دوران تمام تلاش حاج احمد آقا در کنار حمایت مستمر و همه جانبه و تمام عیار از رهبر و مسؤولان نظام و انقلاب، و حراست از آرمانهای امام، روی آثار حضرت امام متمرکز بود که کمتر کسی به اندازه ایشان پی گیر این مسأله بودند.
□ در مورد اخلاق و شخصیت سیاسی-فکری ایشان توضیحاتی بفرمایید.
حاج احمد آقا مانند پدر بزرگوارشان، در تمام مسائل و مشکلات، فردی مقاوم و صبور بودند. ایشان همیشه می فرمودند، امام صحبتهایی می کند که تأثیر عمیق و همیشگی دارد. مثال می زدند و می گفتند که در جریان شهادت آقا مصطفی، امام را دیدم که در حال وضو هستند- در حالیکه هنوز جنازه شهید در کربلا و در بیمارستان بود و نیاورده بودند- وضوی امام طبیعی بود، اما پس از وضو دیدم که جوراب پوشیدند. خدمتشان رفتم و پرسیدم چرا جوراب می پوشید؟ آقا فرمودند که می خواهند برای نماز، مسجد بروند. حاج احمد آقا می گفت من خیلی جا خوردم و از خود سؤال کردم چرا آقا در حالیکه هنوز جنازه فرزندشان در کربلاست و به نجف نیاورده اند، می خواهند به نماز تشریف ببرند. نگاهی به آقا کردم و ایشان هم نگاهی به من انداخت، با این حال به مسجد رفتند و وقتی برگشتند مرا به اتاق خواستند و چون امام احساس کرده بودند که من برداشتم این است که آقا به فرزندان عاطفه لازم را ندارند، فرمودند: «من هم بچه های خود را خیلی دوست دارم» و به دنبال آن مثالی زدند که بسیار جالب بود. امام گفتند: «یکی از عرفای بزرگ در یک شب عید، میهمانی داشته و دوستان همه می آیند. پس از اتمام پذیرایی آن عارف بزرگ به دوستانش می گوید: «امشب خداوند تبارک و تعالی عیدی ما را عنایت فرمود و امانتی که به من داده بود و تنها فرزند من بود پس گرفت. بچه من در حوض افتاد و از بین رفت. کمک کنید تا جنازه را دفن کنیم.» در ادامه امام گفتند که: «این شهادتها
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 470
الطاف خفیه الهی است.» حاج احمد آقا می گفت این صحبت امام تأثیر عمیقی بر وجود من گذاشت و از آن به بعد این موضوع در بسیاری از موارد راهنمای من بود.
مسأله دیگر که برای ما اهمیت بسیار زیادی داشت و یکی از ویژگیهای بارز حاج احمد آقا بود، تفکیک مسائل اخلاقی و مسائل سیاسی بود. ایشان قائل به این تفکیک بودند که متأسفانه خیلیها این مسائل را جدی نمی گیرند و در سطح پایینی به آن نگاه می کنند. از نظر اسلام این مسائل، بسیار با اهمیت است. در دوران بیماری مرحوم مهندس بازرگان، حاج احمد آقا برای عیادت ایشان رفتند. همینطور بعد از درگذشت مرحوم بازرگان دوباره دیدم که حاج احمد آقا به منزل ایشان رفتند. حاج احمد آقا علی رغم اختلاف سلیقه ها و مواضع سیاسی، مسائل اخلاقی را با مسائل سیاسی مرتبط نمی کردند و این برای خود من خیلی مهم بود. مورد دیگر در جریان رحلت آیت الله صدر بود که من و حاج آقا برای شرکت در تشییع جنازه ایشان به مسجد امام رفتیم. دیدم که آقایی کنار حاج احمد آقا نشسته و حاج آقا با صمیمیت و گرمی بسیار زیادی با ایشان احوالپرسی و صحبت می کنند. ایشان یکی از علما بود که به لحاظ سیاسی شاید خیلی هم با فرزند امام قرابت نداشت. اما حاج احمد آقا آنچنان گرم و صمیمی برخورد کردند که انگار هیچگونه اختلاف فکری در کار نیست.
تواضع و به اصطلاح خاکی بودن حاج احمد آقا، در زندگی ایشان کاملاً بارز بود. در طول سالهای ایام انقلاب، ما به نقاط مختلف کشور و به صورت ناشناس سر زدیم. از کپرنشینهای سیستان و بلوچستان گرفته تا روستاهای جنوب و شرق کشور و تمام نقاط ایران، مورد بازدید ایشان قرار می گرفت. در این بازدیدها بدون اینکه مردم ایشان را بشناسند، با افراد مختلف به گفتگو می نشست و درد دلهای آنها را گوش می داد.
اما آن چیزی که برای من و سایر دوستان خیلی جالب بود حالات اخیر ایشان بود که به نظر می رسید نوعی آمادگی برای رفتن پیدا کرده اند و بارها به دوستان می گفتند که ما را حلال کنید چون ممکن است تا چند وقت دیگر در میان شما نباشم.
موضوع خواب دیدن ایشان هم که اهمیت دارد، می گفتند مدتهاست امام را خواب ندیدم جز یک بار که خواب دیده بودند امام به ایشان گفته است: «احمد اینجا خیلی سخت است، من گذشتم ولی تو مواظب خودت باش آدم برای 50 یا 60 سال در این
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 471
دنیابودن آخرت خودش را که همیشگی است خراب نمی کند. یقین داشته باش هر آنچه آن طرف می کنی این طرف ثبت می شود. حتی دست را هم تکان می دهی آن طرف باید پاسخ داشته باشد.» امام این اواخر می گفتند که خیلی خواب امام را می بینند و خیلی هم سعی می کنند خواب را در خاطرشان نگه دارند ولی نمی شود. یکی دو تا خواب یادشان بود. می گفتند: «آقا را دیدم که با یک شورلت خیلی زیبا آمدند و بعد سوار شدیم رفتیم و در بین راه بنزین شورلت تمام و شورلت سیاه سیاه شد، من خیلی وحشت کردم اما امام دست خودشان را تکان دادند و شورلت مثل اول، زیبا و جذاب شد و به راه ادامه دادیم.» از این خوابها در این اواخر زیاد می دیدند و حالات خاصی داشتند و ذکر و عبادت زیاد می کردند.
نکته مهمی که می خواهم در اینجا عنوان کنم، موضوع شایعاتی است که بسیار ناجوانمردانه پخش شد. در این شایعات، شخصیت بزرگ انقلابی یعنی آقای هاشمی رفسنجانی به طور ناجوانمردانه ای مورد حمله قرار گرفتند. در اینجا لازم می بینیم رابطه عاطفی بین این دو بزرگوار را شرح دهم. این ارتباط به قبل از انقلاب برمی گردد که در بیت و خانواده بزرگوار حضرت امام نسبت به بیت آقای هاشمی یک رابطه عاطفی وجود داشت. من حتی یادم می آید وقتی که آقای هاشمی در ابتدای انقلاب ترور شد، امام در قم بودند و ما در محضر ایشان بودیم. پس از شنیدن ماجرا، آقا خیلی ناراحت شدند و وقتی فهمیدند آقای هاشمی سلامت هستند، دستور دادند گوسفندی در محله فقیرنشین قم ذبح کنند و بیست هزار تومان هم از پول شخصی خودشان نقدی بین فقرا تقسیم کنند. حاج احمد آقا هم احترام آقای هاشمی را به حدی داشتند که پس از فوت امام(ره) با اینکه بیت امام اینجا بودند و همه عزیزان حضور داشتند، حاج احمد آقا من را به عنوان مسؤول کل حفاظت خواستند و فرمودند: «تا الآن در منطقه جماران امام بودند و محور ایشان و بیت امام بود ولی از این به بعد امام تشریف ندارند و محوریت با آقای هاشمی است» که البته پس از رحلت امام(ره) من مسؤولیت زیادی در امر حفاظت نداشتم ولی اهتمام آقای حاج احمد آقا را در مورد حفاظت از آقای هاشمی دیدم. این حالت عاطفی همیشه بین این دو بزرگوار وجود داشت. من یادم می آید روزی که آن اتفاقی در حرم حضرت امام برای آقای هاشمی افتاد و تیراندازی شد. حاج احمد آقا به
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 472
خودشان را به آقای هاشمی رساندند و گفتند اگر بناست برای آقای هاشمی اتفاق بیفتد بهتر است برای من اتفاق بیفتد. رابطه عاطفی این دو بزرگوار دوطرفه بود و طوری نبود که این احساس یک طرفه باشد. بعد از بیماری حاج احمد آقا من شاهد بودم که آقای هاشمی بیشتر از پنج بار تشریف آوردند و خانواده ایشان هم در مدتی که حاج احمد آقا در بیمارستان بودند در خانه حضرت امام(ره) حضور داشتند. آقای هاشمی هم در تمام این مدت چهره اش بغض آلود و گرفته بود. در زمانی که رئیس محترم جمهور در پاکستان بودند به هنگام دیدار علمای شیعه و سنی از ایشان در سفارت ایران، بیان می کنند که وضعیت روحی من آنقدر بد است که نمی توانم روی پا بایستم چون حال حاج احمد آقا خوب نیست و من باید سریعتر بروم تا بلکه در زمان حیاتشان یک بار دیگر یادگار امام را ببینم. و بعد از سفر پاکستان مستقیماً از فرودگاه به بیمارستان آمدند.
□ لطفاً در رابطه با مسافرت مرحوم حاج سید احمد آقا به پاکستان مطالب خود را بفرمایید.
مرحوم حاج سید احمد خمینی بارها می فرمود که دوست دارند در یک سفر به پاکستان ما در خدمتشان باشیم، منتها اصرار بر این داشتند که این سفر تا آنجا که می شود مردمی و به دور از تشریفات سیاسی باشد. در این زمان بیمارستان و کتابخانه ای که ما در کراچی می ساختیم تمام شد و آماده بهره برداری شده بود، لذا خدمتشان عرض کردیم؛ اگر بخواهید تشریف بیاورید، مناسب است. در ضمن اینکه سفرهایی به استانها و بازدیدی از آن مناطق خواهید داشت، این دو مرکز را هم افتتاح بفرمائید. ایشان هم قبول فرمودند و تشریف آوردند به کراچی و چند روزی بودند و به استانهای دیگر مانند پنجاب، سرحد و سند مسافرت نمودند، و در پاکستان هم ملاقاتهای مفصلی با علما و آقایان داشتند. از خانواده شهید حسینی در پیشاور دیدن کردند با بچه هایشان صحبت کردند، و محبت کردند و مدرسه ایشان را بازدید کردند. به مراکز دیدنی در پنجاب مانند مسجد پادشاهی که قلعه ای دارد و دیدنی است تشریف بردند و بعد از آن فاتحه ای سر قبر مرحوم علامۀ اقبال قرائت کردند. ما از اسلام آباد با ماشین حرکت کردیم به سمت
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 473
لاهور که راه زیادی است. در مسیر، شهرهای مختلف را دیدند و با مردم عادی به
صحبت نشستند. روزهای آخری که می خواستند ایشان برگردند اعلان مختصری در رسانه ها کردیم، ولی ایشان اصرار داشت که سفر رسمی نباشد، و حتی وزیر امورخارجه پاکستان در اسلام آباد متوجه شده بودند که ایشان حضور دارند درخواست کرده بودند که چند لحظه ای خدمت ایشان برسند، صحبتی بکنند. پاسخ ایشان این بود؛ که من سفرم غیررسمی است. برای دیدار با مردم و دیدن فرهنگ اسلامی پاکستان آمده ام. آنها هم اظهار خوشحالی کرده بودند که حاج آقا لباس پاکستانی پوشیده اند.
وقتی آمدند به کراچی ما اعلام کردیم که در آن تاریخ مقرّر ایشان صحبتی دارند. در آن جایی که ایشان مستقر بودند مردم تجمع بسیار زیادی کردند و آنجا که بنا بود کتابخانه را افتتاح کنند، چند کیلومتر دورتر بود و مردم در طول مسیر ایستاده بودند و می دویدند. و از ایشان استقبال می کردند. ایشان آنجا هم سخنرانی داشتند، و کتابخانه را افتتاح کردند، و سپس با آقای ساجد نقوی رهبر شیعیان پاکستان و دیگر آقایان و مسؤولین و وزرای محلی که مطلع شده بودند دیدار کردند. در آنجا با سازمانها و تشکیلات مختلفی اعم از I – S – O که دانشجویان امامیه هستند، ملاقاتهایی داشتند و به منازل بعضی از پاکستانیها رفتند. و چند بار به منزل آقای آقا جعفر که از دوستان خیلی خوب ایشان و از علاقمندان به امام هستند، رفتند برای دیدن و سپس به بعضی خانواده های دیگر که مناسب می دیدند و به سازمانها و تشکیلات به شکل ناشناخته سر زدند.
به هر حال سفر پرخیر و برکتی بود. سفرشان انعکاس خوبی داشت. با اینکه ایشان اصرار داشتند پخش نشود. چند روزی که بودند در مطبوعات پاکستان تصاویر ایشان را به چاپ رساندند.
□ لطفاً از سفر حج که ایشان انجام داده بودند خاطرات خود را بفرمائید.
ما توفیق پیدا کردیم و ایشان دعوت فرمودند با تعدادی از دوستان در سفر مکه خدمتشان باشیم. دولت سعودی می خواست که ایشان مهمان آنها باشد و ایشان هم ابا داشتند و فرمودند که من به عنوان فرزند امام اگر بخواهم حیثیت امام را حفظ کنم، صحیح
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 474
نیست دعوت آنان را قبول کنم. از بدو ورود دولت عربستان ماشینهای مختلف فرستاده بود ولی ایشان قبول نکردند. در مکه هم که ما خواستیم بیاییم همان هتل ملک را در نظر گرفته بودند و می خواستند ما را آنجا ببرند ما اعلان کردیم که می رویم اعمال را انجام بدهیم، سپس رفتیم در حرم و مسجدالحرام مشغول اعمال شدیم، بعد از آن یک نفر از طرف شخص ملک آمده بود که مسؤول پذیرایی ایشان باشند. من به ایشان گفتم که سید دوست دارند مردمی زندگی کنند، و با مردم باشند از محبت شما متشکریم و ما در همان سازمان حج می رویم و خلاصه ایشان قبول نکرد که در آن هتل ملک در مکه بروند. از آنجا در خدمتشان رفتیم جاهایی که بعضاً نمی شد رفت. در آنجا عکسهایی هم گرفته شد مثل خیبر، ربذه و قبور دیگری که الان اسامیش در ذهنم نیست اما تصاویر آنجاها هست.
نکته اساسی این بود که ایشان با یک ماشین بسیار ساده و معمولی مسافرت می کرد و دوست داشت مثل مردم زندگی کنند، و علت آن عدم قبولشان در میهمان بودن فهد این بود که حیثیت امام حفظ بشود و فکر می کرد اینها فردا ممکن است به رادیوهای بیگانه اعلام کنند که فرزند امام آنجا مهمان فهد بوده است. لذا قبول نکردند و در یکی از خانه هایی که حاجیهای ایرانی بودند در همان اتاقهای هتلها و یا یک مرکزی بود به نام عزیزیه که مال خود سازمان حج بود، همان جا مستقر شدند ما هم در خدمتشان بودیم.
□ در رابطه با مسافرتهایی که در داخل کشور با ایشان داشتید مطالبی را بفرمائید.
ما در خدمت ایشان سفرهای متعددی به سیستان و بلوچستان و دهات اطراف آنجا، شهرهای مختلف اعم از ایرانشهر و سرباز و چابهار و کنارک تا طرفهای بم و کرمان و همین محدودۀ مرزی جالق و میرجاوه این نقاط مختلف را در خدمتشان بودیم. و چون مناطق فقیرنشین و مستضعف بودند با مردم هم نشستهایی داشتند تا درددل مردم را بشنوند صحبت کنند با مردم و ایشان، هم زمان حیات حضرت امام و هم بعد از رحلت حضرت امام به نقاط جنوب کشور از آبادان و خرمشهر و تا جاهای مختلف مثل بندرلنگه و بندرعباس و مناطق شمال کشور رفتند. و علی الاصول سفرهایشان به نحوی بود که کمتر بنا داشتند معرفی بشوند. خیلی به ندرت پیش می آمد که حاضر بشوند خودشان را
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 475
معرفی کنند مگر جاهایی که احساس می کردند مردم اگر متوجه بشوند ایشان فرزند امامند خوشحال می شوند، و انعکاس بیرونی زیاد هم ندارد در دهات محدود و کوچک. در یک ده خیلی کوچکی شاید نزدیکیهای بوئین زهرا که شب بود رفتیم و چند خانوار بیشتر نبودند خیلی هم مستضعف بودند، دیدند ما چند نفر روحانی هستیم البته ایشان لباس شخصی پوشیده بودند همه ما لباس روحانی داشتیم. مردم استقبال کردند به عنوان روحانی و شب در آن ده اطراق کردیم. بزم خوبی بود با مردم صحبت می کردیم، از مردم سؤال شد خواسته شما چیست؟با این وضعی که در این ده دارید و این محدودیتهایی که دارید انتظار ما هم این بود که بگویند که ما آب نداریم، وضع جاده هایمان خراب است. این سؤالها را که می کردیم جواب آنها این بود که ما آرزویمان این است بتوانیم امام را ببینیم و ما هم به شوخی گفتیم که فرزند امام را چطور؟گفتند: چرا! فرزند امام را هم دوست داریم ببینیم. هر چه صحبت می کردیم می گفتند خواسته ما دیدار حضرت امام است و خواسته مادی نداشتند. با آن صفا و صمیمیت روستایی خودشان. گفتیم حالا اگر فرزند امام اینجا باشد، شما چه می کنید؟ما دیدیم کم کم دارند به ما مشکوک می شوند. گفتیم که فرزند امام ایشان هستند. خلاصه برایشان سخت بود قبول کردن قضیه و مسئله به نحوی بود که حاج احمدآقا دیدند که اینها دارند به اصل روحانی بودن ماها شک می کنند به پاسدارشان گفتند بروید از عقب ماشین لباسهای من را بیاورید. و ملبس به لباس روحانی شدند. یک وقت دیدیم همه زنان و مردان که نشسته بودند یک فریادی کشیدند زنها همه ریختند آنجا، دیدند پسر امام است. به نحوی شد که ما دیگر نتوانستیم آنجا بمانیم. احساسات شدیدی به اهالی دست داد، ما آمدیم. منتها فردا حاج احمد آقا از جماران ماشین فرستادند و همه آن اهالی را برای دیدار امام آوردند، و امام با آنها صحبت کردند. از این نوع خاطرات زیاد است.
□ شما سفری با ایشان به جبهه داشتید لطفاً بفرمائید به چه صورت بود؟
به منزل آقای جمی امام جمعه محترم آبادان وارد شدیم همیشه از صفا و خلوص آقای جمی یاد می کردند. چون ایشان در جبهه و آبادان ایستادند و همیشه با رزمندگان بودند و خیلی از روح رزمندگی آقای جمی لذت می بردند. یکی از جاهایی که همیشه نقل می کرد
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 476
از دوران زندگی شان لذت بردند از همان صفا و سادگی آقای جمی بود.
□ نقش حاج احمد آقا در رابطه با گروهها و رابطه ایشان با حضرت امام چگونه بوده است؟
ایشان واقعاً برای ایجاد وحدت بین گروههای مختلف علاقمند به انقلاب تلاش می کردند. و بعد از رحلت امام یک نقش اساسی داشتند که همۀ دوستان را جمع می کردند، معمولاً سعی ایشان بر این بود که این مجموعه های مختلف را نگذارند از هم جدا بشوند.
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، فانی بودن محض ایشان در وجود مبارک حضرت امام بود با اینکه خودشان دارای درک شخصی از مسائل سیاسی بودند اما به دلیل پیوندشان با پدر بزرگوارشان و احساس رسالتی که در مقابل پدر داشتند، کوشش می کردند که «خود» را کنار بگذارند و به عنوان یک فرد آن چیزی باشند که امام می خواستند، و این یک نکته خیلی مهمی در ادارۀ امور مربوط به حضرت امام بود.
خاطرۀ دیگری که از حاج احمد آقا به یادم می آید این است که شبی در سال شصت و سه یا شصت و چهار به اتفاق آقای صدوقی دعوت داشتیم به مردآباد (کرج). اما حاج احمد آقا گفت که به جماران برگردیم و خیلی از حال امام اظهار نگرانی کرد و افزود که احساس عجیبی به وی دست داده است و به شدت مایل است که به نزد امام برگردد. من گفتم: نگرانی بیهوده ای است ولی چون صحبت امام را کردی برمی گردیم. بالاخره آمدیم جماران، دیدیم حال امام بد است و دکتر پورمقدس مشغول ماساژ قلبی است. برایم عجیب بود این ارتباط روحی ایشان با پدرش. من همواره تعجب می کردم که در حین سفرهایی که داشتیم، حاج احمد آقا همیشه نگران حال امام می شدند. از کارهای عمده و مؤثر ایشان بعد از فوت امام مسألۀ مؤسسۀ نشر آثار امام بود که حاج احمد آقا نقش بسیار بزرگی در این رابطه داشتند. در زمان حیات امام یکی از کارهای مهم این بود که سید احمد آقا با حکم امام که وی را صاحبنظر می دانست امور مربوط به نشر آثار ایشان را با جدیت کامل پیگیری کردند و برخی از آثار امام به چندین زبان ترجمه شد که حاج احمد آقا در این میان نقش عمده ای داشت.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 477