مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید هادی موسوی
مقدمه: حجت الاسلام حاج آقا سید هادی موسوی، قریب به پانزده سال در نجف در محضر حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بوده است. بعد از پیروزی انقلاب و بازگشت حضرت امام به ایران هم، در تمام مدت در بیت حضرت امام بود. و از نزدیک با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی آشنایی کامل داشته است و مآلاً خاطرات زیادی از ایشان دارند. بدین جهت به پرسشهایی که مطرح می کنیم پاسخ لازم را خواهند داد. نخستین پرسش را اینگونه آغاز می کنیم:
□ از چه زمانی با مرحوم حاج احمد آقا آشنا شدید و نخستین برخورد شما در کجا بود؟
سال 1346 بود که حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی برای نخستین بار به منظور دیدار پدر بزرگوارشان- حضرت امام(س) - به نجف اشرف آمدند، و به محض ورود به نجف، پس از اینکه از پدر بزرگوارشان دیدن کردند، برای زیارت عتبات عالیات رفتیم و من از همان جا با ایشان آشنا شدم و این آشنایی به پیوندی عمیق و حتی خانوادگی منجر شد.
در این مسافرت ظاهر قضیه این بود که ایشان برای دیدار پدر بزرگوارشان به نجف آمده اند، امّا در باطن امر، تشکیل جلسات سیاسی و تصمیم گیری درباره مسائلی بود که
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 478
باید انجام می شد؛ مثل تنظیم اطلاعیه، ترجمه اعلامیه های امام و نشر و توزیع آنها و... تمام این کارها بر عهدۀ حاج احمد آقا بود. حتی در زمان حیات حاج آقا مصطفی، با اینکه دیگران هم بودند، امّا کار اصلی و عمده بر دوش حاج احمد آقا بود. حتی یکی دوبار ایشان مجبور شدند به دستور حضرت امام به ایران بیایند و این بدان جهت بود که مسائل ایران را در واقع، ایشان جهت می داد.
□ فرمودید که امام در نجف بودند و حاج احمد آقا، پس از اینکه به نجف سفر می کردند به ایران باز می گشتند. نقش عمدۀ ایشان در این رفت و آمدها و مخصوصاً در ایران چه بود؟
بهترین تعبیری که می شود کرد، این است که حاج احمد آقا، هنگام توقف حضرت امام در نجف اشرف، واسطه و رابط بین انقلابیون- و یا به تعبیر من ملت و رهبر بود. بودنِ حاج احمد آقا در ایران در زمانی که حضرت امام در نجف بودند، بسیار مفید و مغتنم بود. در واقع، او بود که هدایت مبارزه را براساس دستورات و فرامین حضرت امام بر عهده داشت و به نیروهای مبارز، انگیزه و دلگرمی می داد و تنور مبارزات انقلابی را گرم نگه می داشت و افکار و اندیشه ها و پیامهای امام توسط ایشان به مریدان و علاقه مندان معظم له می رسید و ابلاغ می شد.
من نمونۀ روشن و بارزی را- در عین سادگی قضیه-باز می گویم:
حاج احمد آقا در منزل امام در محله «یخچال قاضی» سکونت داشت. ایشان ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. همین خانه در «یخچال قاضی» در عین سادگی، در واقع به صورت سمبلیک شناخته می شد و به عبارت دیگر، کانون حرکتها و نهضتهای فعال بود. تمام ارتباطها از طریق همین منزل کوچک برقرار می شد. پیامهای سرنوشت ساز امام از نجف به همین خانه می رسید. البته نه به طور مستقیم، بلکه به صورت غیرمستقیم. زیرا ساواک به شدت، این خانه را تحت نظر داشت و مسائل را از ابعاد مختلف ریشه یابی می کرد. معهذا حاج احمد آقا، حالت محوریت را داشت و همین خانه، کانون مبارزات بود. امّا حضرت امام، در آن هنگام که هنوز حاج آقا مصطفی در قید حیات بودند، خیلی
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 479
نمی خواستند که حاج احمد آقا، خود را درگیر این مسائل کند. به این جهت وقتی به نجف می آمد به ایشان می گفتند، شما زیارتتان را انجام بدهید و دید و بازدیدهایتان را انجام بدهید و زودتر به ایران بازگردید. مخصوصاً اینکه حاج آقا مصطفی بودند و حضورشان در آنجا کفایت می کرد.
در اینجا جا دارد به این نکتۀ جالب اشاره کنم که تأکید حضرت امام برای تسریع در بازگشت حاج احمد آقا از نجف به ایران، به این معنا بود که حضرت امام به شایستگی، رازداری و امانتداری و قابلیت حاج احمد آقا در پیشبرد اهداف انقلاب ایمان و اطمینان داشتند و دلشان می خواست زودتر برگردند، که در این زمینه امام به یکی دو نفر توصیه هایی داشتند که زودتر به ایران برگردند و راضی نبودند که در نجف بمانند. یکی از آنها، حجت الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی بود که با ترفند خاصی توانسته بودند خود را به نجف برسانند. یعنی به بهانۀ زیارت حضرت زینب(س) به سوریه رفته بودند و از آنجا با زحمت فراوان، خود را به نجف رسانده بودند. امّا امام در همان ملاقات اولیه به ایشان تعیین تکلیف کردند که شما باید برگردید به ایران، که شاید در ذهنشان بود در نجف بمانند. یکی دیگر از آنها، آیت الله اشراقی بود که برای اینکه مقام علمی شان خیلی بالا بود، امام برایشان تکلیف شرعی کردند. سومین نفر هم، حاج احمد آقا بود که حضرت امام نمی گذاشتند در نجف بمانند. در حالی که حاج احمد آقا خیلی مشتاق بود در آنجا بماند. هم لباس روحانیت پوشیده بود، هم به خاطر عتبات عالیات و هم به خاطر اینکه در کنار پدر بزرگوارشان باشد، ولی حضرت امام از همان روزهای نخست، با یک دیدگاه ژرفی به حاج احمد آقا می نگریستند و مطمئن بودند که ایشان می تواند سهم بسیار بالایی در پیشبرد انقلاب داشته باشد.
از خصوصیات اخلاقی حاج احمد آقا، محبت و عاطفۀ بیش از حدّ ایشان بود. این خصوصیت را البته از حضرت امام داشت و منحصر به حاج احمد آقا نبود، بقیه اعضای خانواده هم همین ویژگی را داشتند. من طی سی و چند سالی که افتخار ارتباط با خانوادۀ امام و بیت ایشان داشتم به این نتیجه رسیدم که این مسئله محبت و عاطفه و انساندوستی در والدۀ معظمه ایشان، در همسر ارجمندشان و همه اعضای خانواده بود.
دربارۀ حاج احمد آقا باید بگویم، اگر احساس می کرد که فردی نیاز دارد و باید به او
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 480
کمک کرد، امکان داشت برای کمک کردن به او؛ خودش در شرایط سختی قرار بگیرد، امّا دریغ نمی کرد. این نکته را بگویم که وقتی حاج احمد آقا، طلبه شد، امام به ایشان فرمود که: «احمد! من فقط می توانم در حد یک نفر به طور شرعی به تو خرجی بدهم.» خوب، حدّ شرعی در آن زمان، بسیار اندک و ناچیز بود. با این حال، ایشان تلاش می کرد آن خصلت اخلاقی اش را به مرحلۀ اجرا دربیاورد. یعنی گاهی از اوقات، حتی لباس تن خودش را که مورد احتیاجش بود، هدیه می کرد به دوستانی که در شرایط بدتر از ایشان قرار داشتند یا اگر پولی داشت و احساس می کرد که رفقا و دوستانش یا بچه ها و خانواده شان مریض هستند و احتیاج به کمک دارند، مخصوصاً در نجف که در غربت مطلق بودند، آن پول را هم به آنها می داد و می بخشید. ایشان معتقد بود که این طلبه ها برای اسلام زحمت می کشند، برای انقلاب تلاش می کنند و در اولویت قرار دارند و باید به آنها کمک کرد. اگر زندگی سختی داشتند، مرحوم حاج احمد آقا واقعاً رنج می برد. اگر گاهی هم برای زیارت به کاظمین یا کربلا می رفت، زمانی را انتخاب می کرد که شناخته نشود و کمتر دیده شود. به مولا امیرالمؤمنین هم ارادت و علاقۀ خاصی داشت و این هم ناشی از تربیت صحیح در دامان پدر و مادری بود که اندیشه ای جز اسلام و حفظ آن نداشتند.
□ ظاهراً دربارۀ دوران طلبگی حاج احمد آقا هم، خاطره ای دارید.
بله، پس از آنکه حاج احمد آقا، دیپلم گرفت از یکی از دبیرستانهای قم [دبیرستان حکیم نظامی]، کسب تکلیف از امام کردند. امام فرمودند که اگر می خواهی هزینه تحصیل تو را بدهم باید در رشتۀ علوم اسلامی تحصیل کنی.
آن طور که حاج احمد آقا بعداً اظهار داشت، خودشان هم علاقه مند به همین رشتۀ علوم اسلامی بودند، و زمانی که حضرت امام تکلیف کردند، اطاعت امر ایشان را کرده و لباس روحانی پوشیده است. مقدمات را خیلی سریع در قم طی کرده، سطح را هم در مدت چهار سال گذراند. آن وقتها ضابطه این بود که اگر طلبه ای در حوزه، فراغت کامل داشت می توانست ظرف چهار سال تمام مقدمات و سطح را تمام کند و وارد درس خارج
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 481
شود، و اتفاقاً ایشان با آن استعداد زیادی که داشت به این کار توفیق یافت. بسیاری از طلبه ها- از قدیم تا به حال این طور بوده است-اگر استعداد کافی داشتند، فاقد حافظۀ قوی بودند- برعکس اگر حافظه ای قوی داشتند، آن استعداد را نداشتند، امّا حاج احمد آقا هر دو خصوصیت را داشت. کما اینکه فرزند عزیزشان، حجت الاسلام آقای حاج سید حسن هم الآن صاحب هر دو جنبه هستند، یعنی هم استعداد کافی دارند و هم از حافظه ای بسیار قوی برخوردارند. این، اولین ابزار و سرمایۀ یک روحانی برای ترقی و پیشرفت است والحمدلله فرزند مرحوم حاج احمد آقا، این ابزار را در اختیار دارد.
حاج احمد آقا، وقتی به نجف آمد، اواخر جلدین کفایه را تمام می کرد. این جریانی را که عرض می کنم مربوط به سال 1356 است که مدت بیشتری در نجف ماند و مع الأسف به شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی منجر شد و به «خارج» رسید. یعنی اینکه درس خارج را در نجف شروع کرده بود که این حادثه [شهادت حاج آقا مصطفی]پیش آمد و طبیعتاً فاصله ای در کار تحصیلی ایشان به وجود آمد. با این وجود، چون مجبور بود در همه جا در کنار حضرت امام حضور داشته باشد قاعدتاً از دریای علمی امام بهره مند می شد و کار ایشان به جایی رسید که خیلی از مسائل عرفانی، فلسفی و بحثهای کلامی را خیلی خوب از امام سود می برد، چه به صورت مباحثه و چه به صورت دیگر، بیشتر اینها را از امام می گرفت.
پس از اینکه به ایران بازگشت، یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله برای جبران آن خلأیی که از نظر علمی پیش آمده بود، دوباره شروع کرد و از محضر استادان بزرگ دیگری نیز استفاده برد، به گونه ای که در مسائل فقه و اصول و معقول و منقول، ایشان واقعاً به درجۀ اجتهاد رسیده بود. یعنی یک مجموعۀ علمی بود و به رغم اشتغالات سیاسی و رسیدگی به وضع امام که کسالت داشتند و خلاصه اینکه می بایستی در متن تمام مسائل باشد، هیچ کدام از اینها مانعی برای ادامه تحصیلش نبود، و این نکتۀ بسیار جالبی است. مثلاً در تهران دو تا درس می خواند، دو سه تا درس هم می گفت. علاوه بر اینکه از محضر امام فیض می برد، محضرهای علمی دیگری را هم درک می کرد. پیش اساتیدی که در تهران، کار اجرایی داشتند، کارهای قضایی داشتند، از وجود آنها استفاده می کرد و مایه های علمی را کسب می نمود.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 482
ایشان واقعاً از نظر علمی و در کلام، در عرفان، در فلسفه، در فقه و اصول صاحب نظر بود. چون بحثهایی که احیاناً پیش می آمد در مجالس و محافل و در رفت و آمدها، بین آقایان علما و بزرگان، واقعاً حریف میدان بود. منتها خصلت خانوادگی حاج احمد آقا و سایر اعضای بیت حضرت امام به گونه ای بود که خودشان را بروز نمی دادند و حاج احمد آقا هم از این قاعده مستثنی نبود.
در کنار تمام این مسائل، حضرت امام نیز فرزند عزیز و ارجمندشان را به خودسازی دعوت می فرمودند که این نکتۀ بسیار مهم در نوشته های ارزشمند حضرت امام به چشم می خورد.
اگر به نوشته های حضرت امام توجه کنیم درمی یابیم که دعوتهای امام امت از حاج احمد آقا در واقع، مربوط به زمانهایی است که فرزند عزیز خود را در سیر و سلوک قرار داده بودند و می خواستند که او این راه را ادامه بدهد و تداوم ببخشد. حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این شایستگی و آمادگی و مایه را در حاج احمد آقا دیده بودند و روی ایشان کار می کردند.
مسئله دیگر درباره حاج احمد آقا دربارۀ شیوه ارتباطهای خانوادگی است. حاج احمد آقا آنچنان احترامی برای پدر و مادر قائل بود که نظیر آن را کمتر می توان دید. مثلاً شما دیدید، پس از اینکه مقام معظم رهبری، حکم امیرالحاج را به حاج احمد آقا دادند، به محض اینکه والده مکرمه شان عنوان می کنند که من دوست ندارم به عنوان امیرالحاج به حج مشرف بشوی و من به شما نیاز دارم، بلافاصله با مقام معظم رهبری تماس می گیرند و مسئله عدم رضایت مادر ارجمندشان را مطرح می کنند.
در حالی که می توانستند خدمت مادرشان برسند و عرض کنند که یک ماه تا یک ماه و نیم این سفر بیشتر طول نمی کشد و بار دیگر در خدمت شما خواهم بود، مع هذا چون به فرمان پدر و مادر احترام می گذاشتند، چنین کاری نکردند. مرحوم حاج احمد آقا بارها می فرمود که ما مثل چند رفیق هستیم. یعنی این مجموعه پدر و مادر و خواهر و برادر توی خانه که هستیم، مثل چند رفیق با هم زندگی می کنیم و هر رفیق، حریم خودش را حفظ می کند، بدون اینکه حرمتهای دیگران خدشه پیدا کند.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 483
□ نحوۀ ارتباط حاج احمد آقا با اعضای خانواده و دوستان چگونه بود؟
ارتباط، بسیار عاطفی بود. یعنی حساب کنید که مخصوصاً بعد از کسالت حضرت امام، طبیعی است آن کسی که نزدیکتر به امام بود یک تشنج عصبی پیدا می کرد. خوب، بار تمام این مشکلات روی دوش آن کس است. حاج احمد آقا هنگام کسالت حضرت امام، یک محور بسیار باعاطفه و رئوف به حساب می آمد. برای پزشکان، برای اعضای بیت، برای پاسدارها، برای کسانی که رفت و آمد می کردند، مسؤولان مملکتی، دست اندرکاران نظام و همۀ افراد، باید طوری عمل می کرد که مشکلی پیش نیاید. وقتی خبر کسالت امام منتشر می شود، خیلی قدرت می خواهد که آدم بتواند همۀ اینها را هضم کند، بدون اینکه حتی به یک دربان، به یک پاسدار، به یک طلبه یا فرد عادی، حتی یک تشر کوچک بزند. گاهی اوقات، دارو دیرتر از موعد مقرر می رسید، وضعیت مزاجی امام بحرانی می شد، شرایط سختی پیش می آمد. در آن شرایط، همه سراسیمه می شدند، دستپاچه می شدند. روزهای تلخی بود. برای همه تلخ بود و برای احمد آقا تلخ تر از همه. با این وجود هر موقع وارد بیمارستان می شد، با آغوش باز و با تبسم، وضعیت مزاجی امام را می پرسید. کاملاً آرام بود و بر اعصابش تسلط داشت. وقتی خبرهای بد منتشر می شد، طبیعتاً به گوش ایشان هم می رسید. من ندیدم بعد از امام، واقعاً توی کشور ما فرد دیگری که اینقدر دریادل باشد و اینقدر حوصله نشان بدهد.
در رابطه با آمدن امام از پاریس به تهران، تقریباً تمام کسانی که همراه بودند، حالتی از تشنج داشتند. تهدیدها پشت تهدیدها. امریکا هم که به عنوان یک دشمن قسم خورده از وضعی که پیش می آمد، ناراحت نمی شد. اسرائیل هم که از وقوع انقلاب، احساس وحشت می کرد و می دانست با پیروزی انقلاب اسلامی، بساط صهیونیستها از ایران جمع می شود. اولتیماتومهایی بود که پشت سر هم داده می شد: «هواپیما را در هوا منفجر می کنیم.» معمولاً تمام این خبرها به گوش حاج احمد آقا می رسید.
دربارۀ شخص حضرت امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه-همۀ ما بر این اعتقادیم که ایشان، به خاطر ایمان قوی خود، از مقوله ای دیگر بود و واژۀ «وحشت» برای ایشان معنا نداشت. امّا حاج احمد آقا که «امام» نبود. ویژگیهای امام را یعنی نداشت. در آن
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 484
شرایطی که همه ترسیده بودند و می گفتند، امریکا و اسرائیل که به هیچ چیزی پایبند نیستند ممکن است این کارها را بکنند! امّا هیچ گونه اثری از اضطراب و نگرانی در چهرۀ حاج احمد آقا دیده نشد. دلیلش هم اینکه وقتی از پلکان هواپیما پایین می آمدند، خیلی حالتی طبیعی داشتند. بعد از انقلاب هم حوادثی تلخ و شیرین پیش آمد. درست که حضرت امام، همه را دلداری می دادند، امّا حاج احمد آقا، خودش هم ایمان داشت، و اگر این ایمان و قدرت را نداشت نمی توانست مسائل را تحمل کند.
پیش از آنکه حضرت امام بخواهند از پاریس حرکت کنند، به خاطر دارم که شهید مظلوم بهشتی به پاریس تلفن کرد و از امام خواست که: «آقا، شما حرکت نکنید. وضع به قدری خطیر و به قدری حادثه زا، و آبستن حوادث است و ژنرالهای ایرانی با رایزنی ژنرالهای امریکایی درصدد کودتا هستند و...» بعد هم شهید مطهری و جمعی از دوستان انقلابی که در تهران بودند، حتی مقام معظم رهبری-حضرت آیت الله خامنه ای- حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی همه شان تصمیم گرفتند و به پاریس تلفن کردند که وضع خیلی خطرناک است و به ایران نیایند. امّا وقتی امام تصمیم گرفتند و به ایران وارد شدند، حاج احمد آقا در کنار ایشان بودند و برای استقبال از تمام این خطرها ریسک کردند و قرص و محکم و ثابت قدم ایستادند.
مهمتر از همۀ اینها، رحلت حضرت امام در دامن و در آغوش حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا بود. باز هم او استوار ایستاد و تمام اینها نشانۀ قدرت روحی و معنوی ایشان بود، و مسلم اینکه، حضرت امام، روی ایشان کار کرده بودند و زحمت کشیده بودند.
□ شما سالها پیش از پیروزی انقلاب در بیت امام بوده اید. بعد از پیروزی انقلاب هم بوده اید و از نزدیک شاهد تلاشها و فعالیتهای حاج احمد آقا بودید، دیگر چه حرفهایی دارید.
هیچ کس نمی تواند در نقش والای حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در به ثمر نشستن و تداوم انقلاب اسلامی شکی داشته باشد. البته برای تثبیت
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 485
آرمانهای بلند انقلاب عوامل زیادی دست به دست هم دادند. من در سفری که اخیراً در خدمت همسر بزرگوار حضرت امام بودم و در جمع دوستانی که به دیدن خانم آمده بودند عرض کردم، حضرت امام درواقع، تا حدودی موفقیت خود را مرهون همت والای همسر گرامی خود می دانستند و به همین جهت احترام ویژه ای برای ایشان قائل بودند. از سوی دیگر بر این اعتقادم که شایستگی و قابلیت حضرت امام بود که توانست کار را به اینجا برساند. ایشان از فرصتها نهایت استفاده را می کردند. بر همین اساس بود که ایشان، پیش از پیروزی انقلاب، عبایش را به دوش می گرفت به خانه آقایان مراجع می رفت که به آنها بگوید ما می خواهیم چه بکنیم و باید چه بکنیم. طبیعی است که درصدی از موفقیت امام هم مرهون همت والای حاج احمد آقا بود. برای اینکه ایشان به عنوان پسر امام، تمام فشارها را تحمل می کرد. بسیاری بودند که می خواستند از طریق نامه، تلفن و تلگراف و رفت و آمد، مسائلی را با امام مطرح کنند که جرأت نمی کردند مستقیماً وارد شوند و دلشان را خالی کنند. شاید عده ای از آنها مخالف انقلاب هم نبودند، ولی آدمهای بزدل، ترسو و عافیت طلب بودند که می توانستند خیلی راحت، حاج احمد آقا را پیدا کنند و مسائل را با ایشان در میان بگذارند. ما خیلی از آقازاده ها را دیدیم که کنار پدرشان بودند و آنها را تحت تأثیر قرار دادند، اگر نتوانستند تحت تأثیر هم قرار بدهند، نهایتاً خودشان بریدند. امّا حاج احمد آقا، مخصوصاً بعد از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، مثل یک بازوی قدرتمند در مسائل سیاسی در کنار امام قرار گرفت و ایستاد و همه چیز را در طبق اخلاص گذاشت. البته استفاده های معنوی زیادی از امام برد. چون او هم امام را شناخته بود.
واقعاً می خواهم بگویم که حاج احمد آقا کاملاً امام را درک می کرد، لذا در تمام این فراز و نشیبها و خطرها در کنار امام ماند.
کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 486