آیت الله موسوی اردبیلی

مصاحبه با آیت الله موسوی اردبیلی

‏ ‏

□ در آستانه سالگرد وفات حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی از سوی مؤسسه نشر آثار حضرت امام(س) در خدمت آیت الله موسوی اردبیلی هستیم و از محضر ایشان خواهش می کنیم که در رابطه با نقش یادگار حضرت امام در پیروزی انقلاب و بعد از آن توضیح دهند. 

‏ ‏

بسم الله الرحمن الرحیم

‏ ‏

‏من فکر می کنم نقش اساسی و محوری مرحوم سید احمد آقا در پیروزی انقلاب و‏‎ ‎‏بعد از انقلاب، در دوران حیات حضرت امام و حتی بعد از رحلت حضرت امام برای همه‏‎ ‎‏یا اکثراً روشن است، و همه می دانند، و مسئله ای نیست که در نظر بعضیها مثلاً مجهول‏‎ ‎‏بماند یا اینکه نشنیده باشند. زیرا مرحوم آقا سید احمد فرزند امام بود. امام هم علاقه‏‎ ‎‏مفرطی به ایشان داشتند. در اینجا خاطره ای یادم آمد که نقل می کنم. ‏

‏در دوره حضرت امام آن وقتی که کودتای نوژه را تازه کشف کرده بودند. کودتایی که‏‎ ‎‏گفته شد قطب زاده هم در آن دخالتی داشته است. جمعی محکوم به اعدام شدند. از‏‎ ‎‏جمله امام جماعتی بود که مسافرتی به خارج کرده بود و با بعضی از مقامات خارجی‏‎ ‎‏تماس گرفته بود و آن تماس لو رفته بود. او منتسب به یکی دو تا از خانواده های روحانی و‏‎ ‎‏بزرگ ایران و عراق بود. جمعی سعی می کردند که ایشان مورد عفو قرار بگیرد. البته این‏‎ ‎‏جمع خودشان جرأت نکرده بودند پیش امام بروند. یا فکر کرده بودند اگر خودشان بروند‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 490
‏فایده ندارد. بنابراین مرحوم سید محمد صادق لواسانی رحمةالله علیه را وسیله قرار داده‏‎ ‎‏بودند که پیش حضرت امام برود و تقاضا کند که آن شخص اعدام نشود. روز عید بود که‏‎ ‎‏من به زیارت حضرت امام رفتم. وقتی به در خانه رسیدم، در باز بود و کسی هم دم در‏‎ ‎‏خانه نبود و من هم همانطور سرزده داخل شدم. (حدود یک ربع الی نیم ساعتی قبل از‏‎ ‎‏وقت رفته بودم) داخل حیاط شدم. رفتم به ایوان، در را باز کردم وارد اتاق شدم. دیدم‏‎ ‎‏حضرت امام نشسته اند و سید محمد صادق لواسانی رحمةالله علیه هم در آخر اتاق که‏‎ ‎‏امام می نشست، نشسته است و مشغول صحبت هستند ولی امام برافروخته است. در آنجا‏‎ ‎‏من متوجه شدم که شاید مناسب نبوده در این وقت وارد اتاق می شدم شاید صحبت‏‎ ‎‏خصوصی با هم داشته باشند. اما دیگر آمده بودم و رفتنم را مناسب ندیدم. رفتم آخر اتاق‏‎ ‎‏نشستم که حداقل یک مقدار دور باشم که وقتی صحبت می کنند مثلاً من نشنوم. در‏‎ ‎‏صورتی که صحبت ایشان و حضرت امام بلند بود و من می شنیدم. ایشان اصرار می کرد و‏‎ ‎‏خیلی هم، التماس می کرد، التماسی که واقعاً من نظیرش را نشنیده، و ندیده بودم (البته‏‎ ‎‏من اول صحبتشان را متوجه نشدم) امام هم در مقابل همه آنها می گفتند: من نمی توانم.‏‎ ‎‏بعد از اینکه یک مقدار صحبت شد معلوم شد که این راجع به فلان آقایی است که‏‎ ‎‏ایشان آمده بود تا برای او عفو بگیرد و امام قبول نمی کند. بعد از اینکه او اصرار را از حد‏‎ ‎‏گذراند، امام برگشت به او گفت که شما می دانید من سید احمد را چقدر دوست دارم؟! ‏‎ ‎‏گفت: بله، امام گفتند: محبوبترین فرد، پیش من است. این را بدان اگر این قضیه برای ایشان‏‎ ‎‏پیش آمده بود عفو نمی کردم، اصرار نکن. بعد هم فرمودند نمی شود. او [آیت الله‏‎ ‎‏موسوی اردبیلی]نشسته است آنجا از او بپرسید. من که دیدم صحبت بلند شد و امام هم‏‎ ‎‏چنین فرمود، جلو آمدم. بعد به آقای لواسانی عرض کردم که من اطلاع دارم که جمعی‏‎ ‎‏آمده اند خدمت شما و اصرار کرده اند و شما هم در رودربایستی گیر کرده اید و به اینجا‏‎ ‎‏آمده اید. اما شما هم ایشان را در نظر بگیرید که حتماً هم می گیرید. ایشان دو گونه‏‎ ‎‏محدودیت دارند. یکی شرعی و دیگری اجتماعی. در اجتماع به ایشان چه می گویند،‏‎ ‎‏می گویند؛ آنهایی که غیر معممّ بودند اعدام شدند و آنهایی که معممّ بودند مورد عفو قرار‏‎ ‎‏گرفتند. این یک معذوری است که ایشان دارند. چون اگر ایشان بخواهند مورد عفو امام قرار‏‎ ‎‏گیرند نظایر ایشان را هم باید عفو کنند. این هم معذور کمی نیست. آقای سید محمد صادق‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 491
‏دید که امام قبول نمی کند و حالا تازه ما هم آمدیم کمک امام، بلند شد و خداحافظی کرد و‏‎ ‎‏رفت. ‏

‏منظورم این است که من این جمله را از خود امام شنیدم که امام فرمود: شما می دانید‏‎ ‎‏من به سید احمد چقدر علاقه دارم و ایشان را دوست دارم؟ و کسی نیست که به اندازه‏‎ ‎‏ایشان به او علاقه داشته باشد. ‏

‏بنابراین در جزئیات و کلیات قضایا، چه آنهایی که دیگران می دانستند و چه آنهایی که‏‎ ‎‏دیگران نمی دانستند، فکر نمی کنم حتی یک مسئله از تصمیمات امام از نظر ایشان دور‏‎ ‎‏بوده باشد. خصوصاً اینکه آقا سید احمد مرد خوش فکری بود، و نیز امام هم، به‏‎ ‎‏خوش فکری ایشان عقیده داشت و هم به اینکه مسائل را خوب می فهمد. او یک علاقه‏‎ ‎‏مفرطی به امام داشت و امام هم این را می دانست اگر چیزی بر ضرر او باشد و به خیر امام،‏‎ ‎‏او خیر امام را بر ضرر خودش ترجیح می دهد. ‏

‏بنابراین او نقش محوری داشت. چون امام باور کرده بود که سید احمد برخلاف‏‎ ‎‏مصالح امام (که جدای از مصالح اسلام نبود) چیزی را نمی خواهد. حرف او را می شنید و‏‎ ‎‏گوش می داد. چون او را خوش فکر می دانست با او مشورت می کرد و چیزهایی را که‏‎ ‎‏بعدها به دیگران می گفت به سید احمد، همان اول می گفت. نامه ای حضرت امام به‏‎ ‎‏گورباچف رئیس جمهور شوروی نوشت، که نوشتن آن نامه تاریخی مدتی طول کشید.‏‎ ‎‏امام وقتی شروع به نوشتن آن نامه کرده بودند به او گفته بود که من چنین چیزی در نظر‏‎ ‎‏دارم بنویسم. حاج احمد آقا هم قبل از انتشار آن به سران سه قوه گفته بود که این روزها‏‎ ‎‏امام مشغول نوشتن یک نامه است. بعد از مدتی که این نامه به پایان رسید و امام تصمیم‏‎ ‎‏خود را گرفتند. ایشان نامه را برای سران سه قوه آورد و گفت حضرت امام فرموده اند که‏‎ ‎‏گوش بدهند اگر چیزی به نظرشان می آید تذکر دهند. چون حال حضرت امام اقتضاء‏‎ ‎‏نمی کرد که در جلسه بنشینند و به صحبتها گوش دهند و راهنمایی بفرمایند، ایشان را که‏‎ ‎‏عضو شورا بود می فرستادند. اما حق رأی نداشت فقط در جلسه سران سه قوه می نشست‏‎ ‎‏که آنها صحبتها را بکنند. بعد نتیجه را ایشان یادداشت می کرد و گاهی هم همانجا‏‎ ‎‏می خواند که وقتی خدمت امام عرض می کند چیزی کم نباشد و اگر چیزی از قلم افتاده یا‏‎ ‎‏اضافه شده در همان جا تذکر بدهند. بعد همان را می برد و به امام می رساند و نظر امام را‏‎ ‎‏هم در خدمت خودشان می نوشت و آن نوشته را به عنوان اینکه فرموده حضرت امام‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 492
‏است و نظرشان هم این است به سران سه قوه ابلاغ می کرد. این نقش ایشان که بسیار مهم،‏‎ ‎‏برجسته و محوری بود. ‏

‏ ‏

□ با تشکر از شما، اگر خاطره ای در ارتباط با خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی ایشان دارید بفرمایید. 

‏ ‏

‏من خاطرات زیادی از ایشان دارم. ایشان مرد بسیار مهربانی بود. وقتی من گرفتار این‏‎ ‎‏سانحه سکته شدم مدت مدیدی ایشان، هر روز به منزل ما می آمد. این اختصاص به من‏‎ ‎‏نداشت. اگر دیگری هم بود همین کار را می کرد. حتی من یک روز از ایشان خواستم؛‏‎ ‎‏مقید این نباشد که حالا هر روز بیاید. گاه می آمد، می دید یا دکتر رفته ام، نیستم یا اینکه‏‎ ‎‏مشغول فیزیوتراپی هستم. می نشست تا من بیایم. نوعاً هم تنها نمی آمد. یا یک نفر، دو نفر‏‎ ‎‏هم با خودش می آورد و گاهی هم تنها می آمد من هرچه به ایشان می گفتم که مثلاً اینقدر‏‎ ‎‏توی زحمت نیفتید. ایشان می گفت اگر آمدن من مزاحمت برای شما ایجاد می کند حرفی‏‎ ‎‏ندارم من زحمت را کم می کنم اما اگر به خاطر مراعات حال من می گویی-البته من هم به‏‎ ‎‏ خاطر مراعات حال ایشان می گفتم-راحتی من در این است که شما مانع نباشید. ‏

‏مردی بود بسیار مهربان و بسیار خیرخواه، و همچنین ایشان ما و دیگران را هم برای‏‎ ‎‏خود خیرخواه می دانست. و گاهی اگر یک وقتی از چیزی دلتنگی و شکایتی داشت آن را‏‎ ‎‏می گفت و کمک فکری می گرفتند. من او را یکی از افراد بسیار خوب می دانم. او نگهبان و ‏‎ ‎‏حافظ امام بود. خصوصاً اینکه امام مریض بود و مراقبت زیادی را می طلبید. ایشان هم ‏‎ ‎‏دائماً مراقبت می کرد و پیش بینیهای لازم را انجام می داد، و حتی من یک مورد هم ندیدم‏‎ ‎‏که ایشان برخلاف رضای امام حرفی بزند یا حرکتی بکند. ‏

‏ ‏

□ اگر خاطره ای در رابطه با زمانی که امام بیمار بودند و تلاشی که حاج سید احمد آقا جهت مراعات حال ایشان به کار می بردند، دارید بیان بفرمایید. 

‏ ‏

‏من چیز خاصی ندارم جز اینکه ایشان از یک طرف وضع امام را مراعات می کردند و‏‎ ‎‏از طرف دیگر هم توقع مردم خیلی بالا بود. لذا جمع کردن و هماهنگی بین این دو خیلی‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 493
‏سخت است چون لازمه مراعات وضع امام، محدود کردن رفت و آمد و مزاحمت و‏‎ ‎‏بی جواب گذاشتن توقعات مردم بود. البته معذوریت هم دارد. زیرا وضع مزاجی امام به‏‎ ‎‏آن شکل نبود که بتوانند آن ملاقاتها را بپذیرند. از آن طرف هم مردم را نگه نداشتن و قلب‏‎ ‎‏مردم را نشکستن ایجاب می کرد که گاهی هم از امام مایه بگذارد. ایشان با یک لطافت‏‎ ‎‏خاصی این مسائل را انجام می داد، و تا آنجایی که می توانست سعی می کرد به مردم برنخورد‏‎ ‎‏و هم به حضرت امام کوچکترین آسیب و آفتی از این جهت نرسد و من همیشه این را‏‎ ‎‏می دیدم و احساس می کردم. ‏

‏ ‏

□ همانطور که می دانید حاج سید احمد آقا در جلسات شورای انقلاب شرکت می کردند. اگر پیرامون این موضوع مطلبی دارید بفرمایید. 

‏ ‏

‏وضع ایشان در شورای انقلاب فرق می کرد. زیرا ایشان عضو شورای انقلاب نبودند‏‎ ‎‏و در جلسات شورا هم ممکن بود گاهی شرکت کند. اما شرکت رسمی نداشت. تا زمانی‏‎ ‎‏که امام در قم بودند. در شورای انقلاب بعضی از اعضا مانند مرحوم مهندس بازرگان و‏‎ ‎‏امثال آن از ایشان خیلی راضی بودند. حتی من این جمله را هم از مهندس بازرگان شنیدم‏‎ ‎‏که گفت: خدا بیامرزد پدر این احمد آقا را که اگر او نبود کار ما زار بود. ‏

‏مهندس بازرگان آن موقع با بعضی از اعضای شورای انقلاب یک مقدار درگیری‏‎ ‎‏فکری داشت، و آن وقت هم احمد آقا خیلی محبت می کرد. مهندس بازرگان در رأس کار‏‎ ‎‏و نیز نخست وزیر بود. اینها گاهی حرفهایشان را هم به حاج سید احمد آقا می زدند و او به‏‎ ‎‏امام می گفت. در اوائل اینگونه بود. ولی این اواخر مسائل و فعل و انفعالاتی که در شورای‏‎ ‎‏انقلاب پیش آمد او هم وضعش عوض شد. البته نه با شورای انقلاب، بلکه با شخص‏‎ ‎‏بنی صدر درگیر شد. میان او و بنی صدر درگیری بود و بنی صدر هم از او خوشش نمی آمد. ‏

‏ ‏

□ به عنوان آخرین سؤال وقتی که خبر بیماری حاج احمد آقا را شنیدید چه عکس العملی نشان دادید؟

‏ ‏

‏خداوند ایشان را رحمت کند. ایشان وقتی که این حالت را پیدا کردند، با اینکه حالم‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 494
‏مساعد نبود ولی دوام نیاوردم، رفتم ایشان را ببینم. وقتی هم که ایشان را دیدم خیلی متأثر‏‎ ‎‏شدم همانجا گفتم: خدایا من برای خودم هیچ حقی به گردن ایشان نمی بینم بر فرض اینکه‏‎ ‎‏حقی بر گردن ایشان داشته باشم می گذرم شما هم به عنایت و مرحمت خودت لطف کن.‏‎ ‎‏چون ما فکر می کنیم بقای ایشان به حال جامعه و انقلاب مفید است و دعا کردم. ‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 495