حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی

‏ ‏

□ آقای موسوی لطفاً شمه ای از همکاریهای مبارزاتی خود با حاج احمد آقا را بیان فرمائید. 

‏ ‏

‏حضرت امام معمولاً وقتی می خواستند اعلامیه بنویسند هر کاغذی دم دستشان بود‏‎ ‎‏برمی داشتند و روی آن می نوشتند. گاهی همین پاکتهای پستی که از جاهای دیگر برای‏‎ ‎‏ایشان فرستاده بودند و در آن نامه بود، همان پاکت پستی را ایشان مثل علمای قدیم که‏‎ ‎‏خیلی از این کارها می کردند برای صرفه جویی که سیره علماء بود پاکت پستی را باز‏‎ ‎‏می کردند و پشتش مطالب می نوشتند. و ایشان هم پشت آنها اعلامیه را می نوشت. خیلی‏‎ ‎‏مقید نبودند که یک کاغذ سفید تمیز بردارند. بعد وقتیکه من به حاج احمد آقا این مطلب‏‎ ‎‏را گفتم که در ایران بعضی ها ایجاد شبهه می کنند، که دیگران اینها را می نویسند و خوب‏‎ ‎‏است که امام خودِ دست نوشته شان را بفرستند. بعد امام آنجا علی رغم مشکلات و‏‎ ‎‏کارهایی که داشتند و علی رغم وضعیت سنی خودشان به دلیل حساسیتی که ایشان سرِ‏‎ ‎‏قضیه انقلاب داشت و اینکه هیچ جای آن خدشه بردار نباشد و بخاطر همین یک کلمه‏‎ ‎‏حرف که مبادا در تعدادی از مردم ایجاد شبهه بشود ایشان می نشیند اعلامیه هایی که قبلاً‏‎ ‎‏نوشته بودند و فرستاده بودند متن آنها را پاکنویس می کنند. یعنی یک کاغذ خط دار و‏‎ ‎‏مرتب مثل کسی که یک کارش را می خواهد پاکنویس کند این را پاکنویس می کنند. که‏‎ ‎‏حدوداً یازده صفحه است. سه تا اعلامیه است ولی یازده صفحه است این را فرستادند‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 518
‏اینجا برای من، در حدّی که آن زمان مقدور بود، البته دیگر شرایطی بود که نسبتاً اوضاع‏‎ ‎‏راحت تر شده بود یعنی اواخر 56 یا اوایل 57، تاریخش در خود اعلامیه ها هست. بعد از‏‎ ‎‏آنکه از روی اینها نسخه برداری کردیم این را من به دلیل اینکه خط امام بود و خیلی هم‏‎ ‎‏قشنگ و تمیز و زیبا و منظم نوشته شده بود اینها را نگه داشتم. ‏

‏البتّه همان شأن نزول موضعگیریها و اعلامیه ها و سخنرانیهای امام نزد ایشان بود. و‏‎ ‎‏جزئیات را ایشان می دانستند. و شأن نزول بهتر از تعبیر اسرار است و خود امام هم‏‎ ‎‏می فرمود ما اصلاً چیز مخفی نداریم و مبارزات همه اش علنی بوده است. ‏

‏ ‏

□ سابقه آشنایی شما با حاج احمد آقا از چه سالی بود؟

‏ ‏

‏به خاطرم می آید که سال 48، 49 بود. یکی از مراجع از دنیا رفته بود آقای حاج سید‏‎ ‎‏عبدالهادی شیرازی یا آقای حکیم الآن به خاطرم نمی آید، ولی به هر حال قبل از سال 50‏‎ ‎‏بود. در ارتباط با بحث مرجعیت بود. که من حاج احمد آقا را در یخچال قاضی دیدم و‏‎ ‎‏ایشان معمّم شده بود و قبل از آن با ایشان آشنایی نداشتم و اوّلین شروع آشنایی در ارتباط‏‎ ‎‏با امام و مسائل انقلاب بود و در رابطه با این مقوله شروع شد. و در یک فاصله چند روزی‏‎ ‎‏هر دو احساس کردیم خیلی همدیگر را خوب می توانیم درک کنیم در رابطه با انقلاب و‏‎ ‎‏مبارزات و در رابطه با خود حضرت امام و رابطه من با ایشان خیلی بیش از اینکه پسر امام‏‎ ‎‏بود به عنوان فردی بود که علاقه به مبارزات امام داشت و حرکت و نهضتی که امام شروع‏‎ ‎‏کرده است و روابط من با ایشان به همین عنوان بود. و تا آخر هم رابطه من با ایشان در‏‎ ‎‏همین جهت بود. و منهای این رابطه می توانم بگویم رابطه دیگری نداشتم و تا زمان قبل از‏‎ ‎‏رحلت امام رابطه من خیلی رابطه صمیمی و تنگاتنگی بود. و همه این رابطه بسیار پرحجم‏‎ ‎‏در راستای با انقلاب بود. و یک رابطه روحی عجیبی وجود داشت. که وقتی یک جلسه‏‎ ‎‏داشتیم شاید بعضاً تا یک نصف روز مکرر اتفاق می افتاد که من و ایشان شروع می کردیم‏‎ ‎‏به گفتن یک مطلب. و همیشه برای خودمان امری عجیب بود که چرا اینطور است و این‏‎ ‎‏یک پیوند عجیب روحی بود. و من به جز ایشان با هیچکس چنین پیوندی نداشتم. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 519
□ نقش حاج احمد آقا در دوران مبارزه امام، میان مبارزین و امام چگونه بود؟

‏ ‏

‏من نمی توانم زندگی نامه ایشان را بگویم. طبیعت آن زمان این بود که حتی دوستان‏‎ ‎‏بسیار نزدیک به واسطه ترس از ساواک با یکدیگر راجع به این مسائل صحبت نکنند. دو‏‎ ‎‏تا مشکل، یکی اینکه صحیح نبود دیگران شناخته شوند. و دوم اینکه وقت‏‎ ‎‏دستگیری چیزی نداشته باشم تا اعتراف کنم. و نوعاً اسم و آدرس اشخاص را‏‎ ‎‏نمی دانستم. مرحوم حاج احمد آقا را من احساس می کردم پیش اشخاصی که می رفت، در‏‎ ‎‏صدد تنظیم ارتباط بین این اشخاص و امام بود و پیام و پاسخ امام و ایشان را می برد و ‏‎ ‎‏می آورد. وقتیکه ایشان تهران می آمد علی القاعده، من ایشان را می دیدم و می دانستم پیش‏‎ ‎‏آقای هاشمی که رفته طبعاً یک کاری را انجام داده در رابطه با مبارزه بیشتر هم سراغ‏‎ ‎‏روحانیون و علماء می رفتند. در قم بسیاری از ارتباطات بیت امام در قم و نجف را ایشان‏‎ ‎‏برقرار می کرد. چون پسر امام بود و ساواک علیرغم ارتباط ایشان با امام خیلی زود سراغ‏‎ ‎‏دستگیری ایشان نمی رفت. و خود ایشان می گفت اینها با مراقبت از من سعی می کنند‏‎ ‎‏ارتباطات را پیدا کنند و بیشتر می روند سراغ کسانی که من با آنها ارتباط دارم و لذا ایشان‏‎ ‎‏خیلی دقت می کرد در تنظیم این رابطه. و به گمان من قبل از اینکه به عنوان یک رابط‏‎ ‎‏باشد، خود ایشان بواسطۀ تفکر مبارز هیچ وقت نمی توانست از انقلاب و مبارزه جدا‏‎ ‎‏باشد و خودش یک انقلابی به تمام معنی بود. و نقش رابط هم داشت. فردی بود بسیار‏‎ ‎‏باهوش. و در میان اقران خودش بواسطه بزرگ شدن در بیت امام از اوّل سیاسی بود. و‏‎ ‎‏هوش و استعداد خودش هم اثر داشت و به لحاظ روحیه، گرایش به حادّترین شکل‏‎ ‎‏مبارزه داشت. علیرغم اینکه حضرت امام هیچ وقت مسئله حرکت مسلحانه را تشویق‏‎ ‎‏نکردند. گرچه امام کسانی را که چنین می کردند تخطئه نمی فرمودند. ایشان هم به لحاظ‏‎ ‎‏روحیات شخصی گرایش به این جهت داشت و از طرق مختلف حمایت می کرد و با آنها‏‎ ‎‏هم ارتباط داشت من حس می کردم ایشان مرتبط است ولی من هیچ وقت نمی پرسیدم‏‎ ‎‏بواسطه شرایط آن زمان. و ایشان گرایش به مبارزات مسلحانه داشت ما در قم یک خانه‏‎ ‎‏مخفی می خواستیم برای تکثیر اعلامیه، ایشان می رفت خانه هایی را پیدا می کرد نسبتاً‏‎ ‎‏مخروبه و ما امکانات تکثیر اعلامیه می بردیم آنجا. من خودم حدسم این بود که من را‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 520
‏خیلی نمی شناختند. از توی یخچال قاضی (منزل امام) در روز گرم تابستان، ایشان ابتدا‏‎ ‎‏می رفت راه را چک می کرد تا ساواکی نباشد. و بعد می رفتیم با یک فاصله سی تا چهل‏‎ ‎‏متری از یکدیگر و ایشان خیلی مواظبت می کرد که کسی متوجه نشود این منزل مرتبط با‏‎ ‎‏ایشان است و ایشان اوّل وارد می شد و بعد از 2 الی 3 دقیقه من وارد می شدم و با اینکه‏‎ ‎‏ایشان آقازاده بود و طلبه های هم شأن ایشان و حتی پائین تر از آن به این کارها تن‏‎ ‎‏نمی دادند و خودشان را به دردسر نمی انداختند. و ایشان همه کارهایی که طلبه های‏‎ ‎‏پابرهنه برای نهضت انجام می دادند انجام می داد لذا رابطه من با ایشان تحت تأثیر اینکه‏‎ ‎‏ایشان آقازاده است نبود. یادم می آید، یک خانه ای که داشتیم ایشان احساس کرد این خانه‏‎ ‎‏لو رفته است و خانه پیدا کردن بر عهده ایشان بود چون من اطلاع از قم نداشتم. مثلاً ایشان‏‎ ‎‏می گفت کوچه ای که بن بست است از این جهت خوب است که ساواکی ها برای تعقیب‏‎ ‎‏باید از کوچه ای که بن بست نباشد عبور کنند تا کسی متوجه تعقیب کردن آنها نشود. والاّ‏‎ ‎‏زود متوجه می شدیم. بعد از پیاده کردن خانه برای حمل دستگاه فتوکپی و پلی کپی که‏‎ ‎‏سنگین هم بود، ایشان باید سراغ یک گاری برود و گاریچی هم باید از آن تیپهایی باشد که‏‎ ‎‏خیلی هوشیار نباشد-تا تشخیص دهد این چه اثاثیه ای است. و ایشان توی کوچه ها و‏‎ ‎‏خیابان دنبال این اشخاص می گشت. و دو نفری خیلی به زحمت این را حمل می کردیم. و‏‎ ‎‏نمی گذاشتیم آنها دست بزنند. و ایشان درست مثل هر فرد علاقمند به نهضت هر کاری که‏‎ ‎‏بود انجام می داد. و صرف رابطه ایشان با امام نبود و خودش دارای روحیات و‏‎ ‎‏خصوصیات انقلابی بود. و من مطمئن بودم که ایشان با مبارزین مسلح هم ارتباط داشت.‏‎ ‎‏همچنانکه من هم داشتم. ولی هیچیک کنجکاو نمی شدیم. ایشان با بازاریهای مبارز مثل‏‎ ‎‏حاج مهدی عراقی ارتباط داشت. ‏

‏ ‏

□ می گویند حاج احمد آقا در دوران حیات امام با توجه به جناحهای سیاسی مملکت نقش تعادل کننده ای داشت به نظر شما ایشان چه نقشی در رابطه با ارتباطات گروههای سیاسی و امام داشت؟

‏ ‏

‏ایشان بواسطه اعتقادی که داشت نسبت به حضرت امام به عنوان محوریت نهضت و‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 521
‏به عنوان پدر و رهبر که باید همه مجموعه ها را زیر بال و پر خویش بگیرد. لذا در جائیکه‏‎ ‎‏ارتباط این گروهها با امام مطرح می شد، ایشان دیگر به عنوان یک عنصر انقلابی دارای‏‎ ‎‏گرایش سیاسی خاص مطرح نبود و این کار مشکلی است که انسان خودش به یک تفکری‏‎ ‎‏پای بند باشد ولی بواسطه قرار گرفتن در مکان خاصی دست از گرایش خود بردارد تا همه‏‎ ‎‏بالسویه کمک بگیرند از امام. در اینجا با اطمینان می توانم بگویم که حتی من خودم که‏‎ ‎‏رابطه صمیمی بیش از دو برادر هم با ایشان داشتم، ایشان اصلاً بین من و فرد دیگری که از‏‎ ‎‏لحاظ گرایشات سیاسی نقطه مقابل من بود، در تنظیم رابطه ما با امام فرقی نمی گذاشت و‏‎ ‎‏چه بسا من می رنجیدم. مثلاً اگر ملاقات می خواستند سعی نمی کرد یک گروه بیشتر وقت‏‎ ‎‏ملاقات بگیرند یا از یک گروه پیش امام زیاد تعریف کند تا توجه امام را به آنها بیشتر جلب‏‎ ‎‏کند. و دقیقاً خلاف آن چیزی که معتقد بود انجام می داد. چون اینجا امام بود و امام هم‏‎ ‎‏آنقدر قدرتمند بود در کارهای خودش که نه آقای حاج احمد آقا و نه هیچ کس دیگری‏‎ ‎‏نمی توانست امام را از آنچه خودش صلاح می داند منصرف کند. و امام خیلی باهوشتر از‏‎ ‎‏این بود و حاج احمد آقا چندین بار به من گفتند امام خودش بارها به من گفته اند فلانی‏‎ ‎‏می خواهد پیش من بیاید و نظر من را به سمت فلان مطلب جلب کند و از قبل می گفته‏‎ ‎‏است. و امام خیلی باهوشتر از این بودند که کسی بتواند امام را یک جوری جهت بدهد. و‏‎ ‎‏بر فرض حاج احمد آقا می خواست چنین کند، نمی توانست و حاج احمد آقا مشاور خیلی‏‎ ‎‏امینی بود و واقعاً وقتی که می دانست امام می خواهد هر دو گروه سیاسی را یکسان نگه‏‎ ‎‏دارد و یکسان کمک کند، ایشان هیچ وقت طبق فکر خودش عمل نمی کرد و این کار بسیار‏‎ ‎‏مشکلی است. و از مشکلاتی که در بیوت مراجع یا شخصیتها هست این است که افرادی‏‎ ‎‏که در آن بیوت حضور دارند همیشه سعی می کنند آن شخصیت را به سمت میل خود‏‎ ‎‏سوق دهند. برخلاف حاج احمد آقا. و تا زمانی که امام به حرفی و طریقی معتقد بود‏‎ ‎‏ایشان هم چنین می کرد. و نقش تعادل بین گروهها و جناحها را در رابطه با امام داشت ولی‏‎ ‎‏خودش گرایش خاصی داشت مثلاً در رابطه اشغال لانه جاسوسی طبیعی است که حاج‏‎ ‎‏احمد آقا بواسطه گرایشات خودش آن را قبول داشت ولی من وقتی که از لانه تلفن زدم به‏‎ ‎‏حاج احمد آقا تا به امام بگویند، علیرغم آن همه صمیمیتی که با ایشان داشتم ماجرای لانه‏‎ ‎‏را به ایشان نگفته بودم و هیچ وقت هم ایشان اظهار دلخوری نکرد که چرا من به ایشان قبلاً ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 522
‏نگفته بودم و این طبیعت مبارزه بود. وقتیکه به ایشن تلفن زدم گفت گوشی را نگه دار امام‏‎ ‎‏داشتند نماز ظهر و عصر می خواندند و بین دو نماز به امام ماجرا را گفتم. و امام گفتند به‏‎ ‎‏حاج احمد آقا که جای بسیار خوبی را گرفته اید محکم نگه دارید. و حاج احمد آقا‏‎ ‎‏می فرمود من تعجب کردم چیزی که امام نه قبلاً فکرش را کرده بود و نه قبلاً مطلع بود و‏‎ ‎‏تعبیر ایشان این بود که امام از هر حرکت که تندتر و انقلابی تر بود بیشتر حمایت می کرد. به‏‎ ‎‏هر حال همان اندازه که صادقانه ارتباط ما را با امام برقرار کرد، به همان اندازه پیام دولت‏‎ ‎‏را که با ایشان تماس گرفته بودند رسانده بود. و هر طوری که امام موضع می گیرند منتقل‏‎ ‎‏می کند. در زمان ماجراهای بنی صدر به همان اندازه ای که سعی می کرد رابطه آقای‏‎ ‎‏بهشتی را با امام برقرار کند، سعی می کرد رابطه بنی صدر را تنظیم کند. و در کارهای‏‎ ‎‏سیاسی گاهی ممکن است پنج دقیقه دیر رساندن یک پیام اثر بسیاری داشته باشد. و‏‎ ‎‏ایشان صاحب فکر بود و مثل بعضی که می گویند الحمدلله جزء هیچ گروهی نیستم، نبود.‏‎ ‎‏و هیچیک از گروههای سیاسی احساس نمی کردند حاج احمد آقا از ماست که در دفتر‏‎ ‎‏امام هست. ‏

‏ ‏

□ در مورد نقش حاج احمد آقا در بیت امام مطالبی بفرمائید. 

‏در زمینه بیت یک مقدار برمی گردد به توان مدیریت حاج احمد آقا که کمتر صحبت‏‎ ‎‏شده است. و یک مقدار برمی گردد به شخصیت حضرت امام که چون خورشیدی است‏‎ ‎‏که هیچ ستاره ای دیده نمی شود. ‏

‏امام یک نظارت دقیقی روی افراد و رفتار افراد بیت داشتند. یک وقت حاج احمد آقا‏‎ ‎‏می گفتند یکی از افراد بیت آمده بود خدمت امام برای خداحافظی سفر حج یا سوریه.‏‎ ‎‏با توجه به اینکه ایشان قبلاً هم به این مسافرت رفته بود، امام فرموده بودند من از این سفر‏‎ ‎‏شما کیف نمی کنم و این باعث شد ایشان به آن سفر نرود. و امام که آدم هوشیاری بود‏‎ ‎‏توجه داشت به بازتاب این رفت و آمدها. و بعد از امام حاج احمد آقا دقت می کرد. افراد‏‎ ‎‏دفتر با انتخاب امام انجام شده بود افراد روحانی دیگر هم شناخته شدۀ امام بودند. ولی‏‎ ‎‏حاج احمد آقا مراقب بود که این افراد برایشان در درجه اوّل اعتبار و حرمت بیت امام‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 523
‏مطرح باشد و این افراد چون سالهای طولانی در خدمت امام بودند، خودشان‏‎ ‎‏شخصیتهایی هستند ولی آنها هم چنین روحیاتی داشتند. شما در نظر بگیرید بیت امام در‏‎ ‎‏بحرانی ترین شرایط این نهضت را اداره کرده است. خود حضرت امام که در سطح کلان‏‎ ‎‏مسائل را نگاه می کردند و تصمیم می گرفتند ایشان اوّلاً باید دائم این اطلاعات را به امام‏‎ ‎‏برساند و مواظب باشد در دفتر هیچ اطلاعی روی زمین نماند، همه اطلاعاتی که به طرق‏‎ ‎‏مختلف به دفتر می رسد. نفس کار اطلاع رسانی یکی از کارهای مهم بیت بوده هر بیت‏‎ ‎‏دیگری هم این کار را دارد و نابسمانی در این امر در تصمیم گیری آن شخصیت خیلی اثر‏‎ ‎‏دارد. و حاج احمد آقا وظیفه ای دیگر داشت که تصمیم گیری امام را شخصاً پیگیری کند.‏‎ ‎‏ارتباط با رئیس جمهور، رئیس مجلس، فرماندهان جنگ، ائمه جمعه و این بسیار حساس‏‎ ‎‏است و می تواند پیام را کسی برساند در حالیکه کاملاً متفاوت باشد تأثیرش با یک نحوه‏‎ ‎‏دیگر. و بعد آن تصمیم امام را همانطوریکه خودشان اگر می خواستند ابلاغ کنند، انجام‏‎ ‎‏دهند. بدون اینکه لحن خود را تغییر دهد، مقدماتی اضافه کند، مؤخراتی داشته باشد.‏‎ ‎‏خاطرم می آید در پاریس قضیه آمدن بختیار به پاریس بود و این خیلی مسئله حساس و‏‎ ‎‏مهمی بود. چون جمعی موافق این کار بودند و جمعی هم می گفتند این کار درست نیست،‏‎ ‎‏چه در پاریس و چه در تهران. از تهران هم پیامهای مختلف داده می شد. و در یک زمان‏‎ ‎‏کوتاه ایشان باید همه این مطالب را به امام برساند و اگر ایشان ملاحظه فکر خودش را‏‎ ‎‏می کرد و مثلاً پیامها را طوری منتقل کند که امام مخالف ملاقات با بختیار شود یا بالعکس‏‎ ‎‏ولی ایشان همه حرفهای موافقین و مخالفین را با همه جزئیات مطرح می کرد. و‏‎ ‎‏موضع گیری امام و ابلاغ آن را به دقت انجام می داد و امام این نقش احمد آقا را تأیید‏‎ ‎‏می کنند و این مدیریت اطلاع رسانی به امام و ابلاغ پیام امام در دست ایشان بود. پیام ها و‏‎ ‎‏بیانیه های امام برای درست رساندن آنها توسط خود ایشان انجام می شد. ایشان نوشتن‏‎ ‎‏دوباره پیامهای امام و گذاشتن نقطه و ویرگول برای درست خواندن پیام ها را انجام می داد. و ‏‎ ‎‏اگر به نظرش می رسید که کلمه ای اشتباه نوشته شده است ممکن نبود کلمه ای را با‏‎ ‎‏اطمینان صددرصد هم، خودش عوض کند و من در پاریس که به ایشان کمک می کردم‏‎ ‎‏بدون مشورت با امام این کار را نمی کرد. و این مدیریت به سایر افراد بیت هم منتقل شده‏‎ ‎‏بود. و لذا کاملاً هم تاریخ انقلاب و مردم این اعتماد را دارند به آنچه از آنجا صادر شده‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 524
‏است و تاریخ انقلاب هم که نوشته خواهد شد در این هیچ شبهه نیست که هر چه از امام‏‎ ‎‏هست مال امام هست. و بعضی ها هم در اواخر حیات امام می خواستند بگویند این مطلب‏‎ ‎‏را امام ننوشته است که امام جلوی آن را گرفتند و این نشان می دهد کار چقدر مهم است و‏‎ ‎‏هوش و درایت حاج احمد آقا در اینجا مشخص می شود و هیچ رضایت فردی و گروهی‏‎ ‎‏برایش فرقی نمی کرد و اهمیت نمی داد. و آنچه مهم بود این بود که این چیز همان طوری‏‎ ‎‏باشد که امام نوشته و اگر اصلاحی لازم دارد همان طوری باشد که امام می خواستند.‏‎ ‎‏خاطرم هست، امام در موردی فرمودند آن کلمه را اصلاحش کنید بعد از آنکه اعلامیه را‏‎ ‎‏داده بودند. بعد خود حاج احمد آقا با فاصله یکی، دو ساعت اعلامیه را بردند پیش امام و‏‎ ‎‏گفتند آن کلمه را با دست مبارک خودتان اصلاح کنید. یک وقت فردا ممکن است کسی‏‎ ‎‏بگوید این را من اضافه کرده ام و خود اعلامیه زیر سؤال می رود. این حساسیت بخشی از‏‎ ‎‏مدیریت بیت است که قبل و بعد از پیروزی انقلاب انجام داده تا هیچکس نسبت به‏‎ ‎‏مسائل بیت شک و شبهه ای نداشته باشد. ‏

‏یک بخش دیگر مسائل مالی بیت امام بود. ایشان بواسطه اوّلاً گرایشات خاص‏‎ ‎‏خودش هم قبل و هم بعد از انقلاب هیچ وقت با خصلتهای یک آقازاده و کسی که‏‎ ‎‏می تواند در ناز و نعمت زندگی کند زندگی نمی کرد. یک کششهای درونی داشت در درون‏‎ ‎‏شخصیت خودش که بواسطه در کنار امام بودن مورد غفلت قرار گرفته. خود ایشان‏‎ ‎‏علیرغم اینکه قبل از پیروزی انقلاب پسر یک مرجع تقلید بود. می دانیم که این نوع افراد‏‎ ‎‏معمولاً در مضیقه مالی نبودند و اگر می خواهند زهد بورزند این خودشان هستند که چنین‏‎ ‎‏می کنند. و این امکانات برای ایشان وجود داشت. ولی خود ایشان گرایش و کششی‏‎ ‎‏داشت به ساده زیستی در زندگی. مرحوم حاج آقا مصطفی هم چنین اخلاق و‏‎ ‎‏خصوصیاتی داشت. مثلاً در مسافرتها روی زمین نشستن، با آدمهای خیلی پایین از نظر‏‎ ‎‏اقتصادی نشستن، نه تنها هیچ مشکلی نداشت بلکه خیلی هم لذت می برد. و ایشان یک‏‎ ‎‏خصوصیتی که داشت این بود که ایشان یک مقداری که در فعالیتهای روزمره بود و در این‏‎ ‎‏رفت و آمدهای رسمی و این چیزها، احساس می شد که روحاً دلتنگی به او دست می دهد‏‎ ‎‏و دلش می خواهد این را بشکند و برود توی محیطی که همان احمد آقا باشد و خودش‏‎ ‎‏منهای اینکه پسر امام هست و یک شخصیت برجسته هست. این رفتارهای رسمی که با‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 525
‏ایشان انجام می شد. شخصیتها و اشخاصی در اجتماعات روحیه ایشان را سخت تحت ‏‎ ‎‏تأثیر قرار می داد، خسته اش می کرد و دلش می خواست این ها را بشکند و با مشهدی تقی‏‎ ‎‏قم که در آن قدیم بقال توی کوچه آنها بوده و یک آدم فقیر و ساده ای بوده دلش هوای او را‏‎ ‎‏می کرد، برود پهلوی او بنشیند و با او یک ساعتی گپ بزند یک خصوصیات اینطوری‏‎ ‎‏داشت. لذا بطور طبیعی گرایش داشت به ساده بودن حتی نه ساده بودن به شکل معمول و‏‎ ‎‏رایج آن، یعنی هم رنگ آدمهایی که خیلی بی نام و نشان هستند، با اینها نشستن و کنار اینها‏‎ ‎‏بودن و گاهی تعبیراتی می کرد. من دلم می خواهد مثل بعضی از این کارگرهایی که عملگی‏‎ ‎‏می کنند، من هم اینطوری باشم. اصلاً کسی مرا نشناسد، همانطوری که به او می گویند بیا‏‎ ‎‏این خاک را بردار به من هم بگویند این کار را بکن من هم همین کار را بکنم. اینکه می گفت‏‎ ‎‏من دلم می خواهد اینطور باشم، این یک کشش روحی بود. توی ویژگیهایی که داشت.‏‎ ‎‏خسته می شد از اینکه به عنوان پسر امام و یک شخصیت برجسته رسمی یک کشور‏‎ ‎‏احترامش می کردند و بالا می نشاندند، جلو می انداختند، خسته می شد از این قضایا. توی‏‎ ‎‏زندگی شخصی و مادی خودش هم همین طور بود یعنی همۀ کشش اش به این بود که این‏‎ ‎‏چیزها ریخته شود این تجمّلات، این تکلّفها ریخته شود. من دیده ام که بعضی آقازاده ها‏‎ ‎‏می گفتند بچه های امام ممتازند در اینکه علیرغم اینکه این همه قدرت و امکانات همه‏‎ ‎‏کشور در اختیارشان هست، آلوده نمی شوند به این تکلفات و تشریفات مادی و پولی و‏‎ ‎‏دنیا و این چیزها. مرحوم حاج آقا مصطفی هم همین طور بود. احساس می شد خودشان‏‎ ‎‏شخصیت خودشان را بالاتر از این می دانند که دنبال مال و پول و خانه و زندگی و‏‎ ‎‏تشریفات بروند. و این چیزها را برای کسانی می دانستند که از درون خالی هستند، چیزی‏‎ ‎‏نیستند و با این چیزهای بیرونی می خواهند برای خودشان تعیّناتی درست کنند. احساس‏‎ ‎‏می شد که اینها آنقدر از درون غنی هستند و حالت بی نیازی حسّ می کنند، لذا نه تنها‏‎ ‎‏خوششان نمی آید که بدشان هم می آمد. همین را در داخل مسائل مالی بیت خیلی‏‎ ‎‏مراقبت می کرد. اینکه اوّلاً هزینه های بی جایی نشود ایشان جلوی بسیاری از کارهای سپاه‏‎ ‎‏را می گرفت که در داخل بیت می خواست انجام دهد. اینجا را بسازد آنجا را دیوارش را‏‎ ‎‏درست کند. همین حسینیه جماران را از وقتی که امام آمد آنجا تا آن آخری که بود به همان‏‎ ‎‏شکل باقی بود. امام که خودشان اصلاً به این چیزها اعتنا نداشتند. حاج احمد آقا هم ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 526
‏روحاً چنین بود و همین حالت را داشت. گاهی هوس می کرد توی خانه روستایی که گلی‏‎ ‎‏است زندگی کند و می گفت خیلی دلم می خواهد همچون جایی زندگی کنم و خانه ما از‏‎ ‎‏این خانه ها باشد. روحاً اینطوری بود و لذا در مسائل مالی بیت جایی که از لحظه مرجعیت‏‎ ‎‏محل ریزش وجوه بود از اطراف و اکناف و داخل و خارج و هم به لحاظ رهبری سیاسی‏‎ ‎‏امام که همه امکانات مملکت در اختیار ایشان بود ولی ایشان تا آخر هم مراقب بود که‏‎ ‎‏آنچه را که در اطراف امام بود تا آخر هم همان وضعیتی که امام اول آمدند به همان‏‎ ‎‏وضعیت تا آخر هم بود. و افرادی که در بیت بودند از نزدیک ایشان را بروید ببینید، مثل‏‎ ‎‏حاج حسن و اینها هم به لحاظ روحیات اینچنین هستند، آدمهای حریص هم نیستند. حاج‏‎ ‎‏عیسی هم همینطوری تربیت شده است. و لذا در بیت امام بطور طبیعی تکلّفات و تشریفات‏‎ ‎‏نبود و حاج احمد آقا با مدیریت خودش در این ده الی پانزده سال آنچه را که امام‏‎ ‎‏می خواست دقیقاً انجام داده بود. ‏

‏این بخشی از آن مربوط به ارادتی بود که ایشان داشت ولی یک بخشی از آن مال‏‎ ‎‏روحیات و خلقیات خودش بود یعنی اگر بجای امام کسی بود که برای رهبری یک‏‎ ‎‏تشکیلات پرطمطراقی می خواست، برای حاج احمد آقا یک عذاب روحی بود که‏‎ ‎‏بخواهد آنجا را سامان دهد. خدا رحمت کند حاج آقا مصطفی را، ما با ایشان یکی دو سفر‏‎ ‎‏پیاده از نجف به کربلا می رفتیم سالهای 46-45 مرحوم حاج آقا مصطفی نیز همین طور‏‎ ‎‏بود و در فرزندان مراجع چیز خیلی استثنایی بود این روحیات. لابد اینها را ایشان از امام‏‎ ‎‏گرفته اند. ‏

‏ ‏

□ از مقامات علمی و عرفانی ایشان بگوئید. 

‏ ‏

‏حاج احمد آقا از لحاظ تحصیلات چون هم زمان با من نبودند و متأخر از من بودند با‏‎ ‎‏ایشان هم دوره نبودیم. تحصیلات ایشان تا قبل از نجف در کنار مبارزه حاکی از این بود که‏‎ ‎‏ایشان بطور جدی درس می خواند و همۀ هم مباحثه ها و هم درسها چنین می گفتند و در‏‎ ‎‏عین حال بواسطه فاصله ای که افتاد در جریان نجف و پاریس و تهران طبعاً دور افتاد از‏‎ ‎‏ادامه تحصیل. بخصوص که در پاریس از امام پرسیدند الآن در این شرایط برویم به نهضت‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 527
‏بپردازیم یا برویم ادامه تحصیل؟امام فرمود: من هم مثل شما محصل هستم ولی الآن باید‏‎ ‎‏سراغ نهضت رفت و درس را رها کرد (این را به دانشجویان فرمودند) طبعاً ایشان هم‏‎ ‎‏سراغ تحصیل نرفت. ولی بعد از اینکه اوضاع بیت روی روال افتاد ایشان رفتند سراغ‏‎ ‎‏تحصیلات و ادامه دادند. من در بخش تحصیلات اطلاعاتم دورادور است. ولی هم درس‏‎ ‎‏می گفتند در اینجا و هم بعد از رحلت امام، این اواخر کفایه درس می گفتند. خودشان هم‏‎ ‎‏در درس خارج بعضی از آقایان تهران شرکت می کردند و در حقیقت در شبانه روز یکی،‏‎ ‎‏دو الی سه ساعت را گذاشته بودند مخصوص تحصیلات. در این سالهای بعد از رحلت‏‎ ‎‏امام به مناسبت موضوعات بحثهای فقهی که مطرح می شده ایشان کاملاً مسلط شده‏‎ ‎‏بودند در بحثهای فقهی، بر مبانی استدلالی و فقهی، برخلاف افرادی که می افتند در‏‎ ‎‏بحثهای سیاسی. من یک وقت قبل از پیروزی انقلاب در جلسه روحانیت مبارز که من هم‏‎ ‎‏عضوش بودم و مرکزش هم شمیران بود در یک جلسه ای مرحوم بهشتی هم بودند.‏‎ ‎‏مرحوم بهشتی چون نوعاً در گفتگوها و بحثهای سیاسی بود کسی اطلاع از جنبه های‏‎ ‎‏فقهی ایشان نداشت. در منزل آقای ملکی امام جماعت مسجد همت تجریش، یک بحث‏‎ ‎‏فقهی پیش آمد و عده ای از علماء هم بودند و مرحوم بهشتی شروع کرد به اظهارنظر که‏‎ ‎‏برای اکثر آنهایی که آنجا نشسته بودند و در میان آنها افراد فاضل هم بودند اعجاب انگیز‏‎ ‎‏بود. حاج احمد آقا به دلیل اینکه هم کنار امام بود و هر ملایی هم که در کنار امام باشد‏‎ ‎‏دیگر دیده نمی شود، و به دلیل اشتغالات زیاد که نوعاً با شخصیتهای سیاسی بود. در این‏‎ ‎‏نشست و برخاستها هم بحث فقهی رخ نمی داد، و من چندین بار که پیش آمد که بحث‏‎ ‎‏شرعی بود و نیز در دنباله آن بحث استدلالی مطرح می شد، کاملاً مثل همه طلبه های‏‎ ‎‏فاضل قم توان استدلال داشت و تا آخر هم مباحثات علمی را رها نمی کردند ولی جنبه‏‎ ‎‏علمی ایشان تحت الشعاع قسمتهای دیگر شخصیت ایشان قرار گرفته بود. ‏

‏ ‏

□ شما ایشان را مشاور امین دانستید. شما برای نمودار کردن شخصیت ایشان چه عبارتی بکار می برید؟

‏ ‏

‏حاج احمد آقا خودش یک انقلابی بزرگ بود ولی همه چیز در کنار امام ذوب می شود‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 528
‏ایشان مثل همه چهره های مبارز کشور بوده ولی دیده نمی شود. ولی به نظر من یک‏‎ ‎‏انقلابی بزرگ بود. ‏

‏ ‏

□ خاطره ای از مسائل بعد از انقلاب اگر دارید بیان کنید. 

‏ ‏

‏یادم می آید برای پیدا کردن خانه برای امام توی شمیران با حاج احمد آقا می گشتیم.‏‎ ‎‏اوایل امام در دربند بودند و هی اصرار می کردند که اینجا مناسب ما نیست بروید جایی‏‎ ‎‏پیدا کنید که ساده باشد. بنده و آقای جمارانی و حاج احمد آقا هی می رفتیم منزل پیدا‏‎ ‎‏می کردیم. آقای جمارانی آشنا بودند به این محلاّت خیلی جاها رفتیم. دیگر خسته شده‏‎ ‎‏بودیم. در کنار مسجد جوزستان یک نهر آبی می گذشت. و ماها که یک روحانی عادی‏‎ ‎‏بودیم توی شمیران همچو کاری می خواستیم بکنیم یکدفعه احمد آقا کنار خیابان نیاوران‏‎ ‎‏که مسجدی است و جوی آبی است لباسهایش را درآورد و نشست روی زمین و گفت من‏‎ ‎‏که دیگر خسته شده ام و بیشتر از این هم نمی توانیم بگردیم. از آن طرف هم باید جواب‏‎ ‎‏می دادیم به امام و امام هم هی اصرار می کردند هرچه زودتر از این خانه برویم بیرون و‏‎ ‎‏انصافاً آن خانه هم خانه طاغوتی نبود توی کوچه ای روی زمین نشسته بودیم و آبی هم رد‏‎ ‎‏می شد. یکدفعه من گفتم احمد آقا همین خانه آقای جمارانی چطور است احمد آقا گفت‏‎ ‎‏والله خود آقای جمارانی باید بگوید و الاّ امام (خمینی) هم خیلی خوشش می آید و خیلی‏‎ ‎‏خانه خوبی است هم خانه روحانی محل است و هم خانه ساده است بعد آقای جمارانی‏‎ ‎‏هم که طبیعی بود مایه افتخار بود برایش یک همچون چیزی. و کم کم خصوصیات آن را‏‎ ‎‏گفتیم و گفتیم خوبی آن این است که یک حسینیه کنارش هست. برای دیدارها و‏‎ ‎‏ملاقاتهای امام. حاج احمد آقا گفتند باید برویم به امام بگوئیم ببینیم ایشان می پسندند یا‏‎ ‎‏خیر. ما گفتیم به امام بگوئیم شما را بخدا دیگر بیشتر از این سختگیری نکنید، خانه های‏‎ ‎‏اینجا معلوم است چطوری است خانه ای که هم بزرگ باشد و هم ساده باشد. به هر حال‏‎ ‎‏ایشان گفت باید به امام بگوئیم. راه افتادیم و دیگر هر سه بسیار خسته شده بودیم ما‏‎ ‎‏آمدیم منزل و حاج احمد آقا رفت پیش امام، هنوز ما نرسیده بودیم اطلاع داد امام خیلی‏‎ ‎‏خوششان آمده است. ‏

‏والسلام‏

‎ ‎

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 529