هزار و سیصد و چندین و چند سال گذشت

هزار و سیصد و چندین و چند سال گذشت

‏ ‏

‏هزار و سیصد و چندین و چند سال گذشت‏

‏چقدر صفحه تقویم بی خیال گذشت‏

‏نه سازمان ملل نه حقوق زنها بود‏

‏که شعر سعدی شیراز بر سخن ها بود‏

‏تمام خلق بنی آدم است می فهمید‏

‏آهای فاصله ما کم است می فهمید‏

‏ ‏

‏                  ***‏

‏ ‏

‏تب سیاست و سودای نفت خام نبود‏

‏هنوز کار حقوق بشر تمام نبود‏

‏اسیر جنگ جهانی شدی بنی آدم‏

‏و غدّه ای سرطانی شدی بنی آدم‏

‏تمام دهکده ها سوخت زاغه ها پر بود‏

‏تمام سهم حقوق بشر تظاهر بود ‏

‏چقدر بمب اتم خرج روستاها شد‏

‏چقدر زود سر نفت خام دعوا شد‏

‏چقدر تنگه هرمز به چشم می آمد‏

‏چقدر رنگ تجاوز به چشم می آمد‏

‏ ‏

‏              ***‏

‏ ‏

‏دوباره صحبت سودای نفت خام آمد‏

‏هزار و سیصد و پنجاه و هفت آمد‏

‏میان کوچه ی شب آفتاب راه افتاد‏

‏به چشم هم زدنی انقلاب راه افتاد‏

‏چگونه معجزه نیل یادتان رفته‏

‏پرندگان ابابیل یادتان رفته‏


حضورج. 94صفحه 160
‏اگرچه در تب این روزهای جنجالی است‏

‏دوباره دلهره اش سرزمین اشغالی است‏

‏سکوت کرده و فریاد پشت سر دارد‏

‏نگاه سمت افق های دورتر دارد‏

‏ ‏

‏               ***‏

‏ ‏

‏طنین بغض تو آن سوی بیکرانه رسید ‏

‏رسیده راه تو تا خاورمیانه رسید‏

‏شروع قصه ای و ناتمام می مانی‏

‏امام بودی و هستی... امام می مانی‏

‏ ‏

‏                                                                    حسن توکلی‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

حضورج. 94صفحه 161