دو قطعه شعر از رضا اسمخانی
شب بود پشت پنجره طوفان ادامه داشت
شب بود پشت پنجره طوفان ادامه داشت
ترسی که بود در دل گلدان ادامه داشت
کابوس در حوالی شب پرسه می زد و
سریال خواب های پریشان ادامه داشت
لب های خشک تشنه سنگ و گلوله بود
انگار ماجرای بیابان ادامه داشت
درهای بسته، سر به گریبان، سکوت، در
در کوچه های شهر (زمستان) ادامه داشت
تصویری از حماسه و ایثار و عشق و خون
در مشق های یار دبستان ادامه داشت
صبحی دمید و صحبت «واللیل» نور شد
در سطر سطر حادثه قرآن ادامه داشت
تا پرچمی میانه طوفان علم کند
مردی در امتداد خیابان... ادامه داشت
حضورج. 94صفحه 167
رهبر کبیر
سی سال می شود سر و سامان گرفته ایم
چون رودها مسیر بیابان گرفته ایم
تا سرزمین مان به گلستان بدل شود
قطره به قطره برکت باران گرفته ایم
مانند یاوران علی هرچه داشتیم
از آیه ی ولایت قرآن گرفته ایم
با یاری از ولایت آن رهبر کبیر
آرامش از قبیله ی شیطان گرفته ایم
بار سفر به دوش خود انداختیم و راه
از سید شریف جماران گرفته ایم
حضورج. 94صفحه 168