شهید سید مصطفی مجتهد کمره، چهره درخشان ظلم ستیزی

شهید سید مصطفی مجتهد کمره، 

چهره درخشان ظلم ستیزی

‏ ‏

‏□‏‎ ‎‏عبدالرحیم اباذری‏

اشاره:

‏تبلیغ اسلام از همان آغاز به دست باکفایت پیامبر اعظم (ص) پایه گذاری شده است. بزرگان بسیاری که در صدر اسلام به عنوان حافظان قرآن، مبلغ و اصحاب و یاران مطرح بودند از سوی پیامبر به اقصی نقاط سرزمین اسلامی اعزام می شدند و به تبلیغ اسلام و ارشاد مردم می پرداختند. در عصر ائمه معصومین (ع) همین روش ادامه داشت. روحانیت شیعه نیز پیگیر همین روش بوده اند و در عرصه های سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی و مبارزاتی حضور چشمگیر از خود نشان دادند و در این راه از جان، مال و آبروی خویش گذشتند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند.‏

‏روحانی مبارز شهید سید مصطفی موسوی پدر حضرت امام خمینی از تبار همین مجموعه است که علاوه بر فعالیت های دینی ـ مذهبی، در امور سیاسی، اجتماعی و در آسایش و امنیت مردم منطقه تلاش و تکاپو داشت و در برابر هر گونه ظلم و ستم حاکمان و خوانین ایستاد و بدین ترتیب به وظایف تاریخی و صنفی خویش به خوبی عمل کرد و شاید به اعتباری می توان گفت که حضرت امام خمینی نیز این بُعد از شخصیت انقلابی و ظلم ستیزی را از آن سلف صالح به ارث برده است.‏

‎ ‎


حضورج. 93صفحه 73

کلیدواژه‏: امام خمینی، سید مصطفی مجتهد، روحانیت، تبلیغ و ارشاد.‏


‏تشکیلات حوزه و روحانیت از همان آغاز طلوع خورشید اسلام، به دست مبارک پیامبر اکرم(ص) حضرت محمد (ص) تأسیس شد. آن حضرت از میان اصحاب خویش، تعدادی را که استعداد لازم داشتند، تعلیم و تربیت کرد و برای تبلیغ و ارشاد مردم و ترویج مکتب اسلام برگزید و به نواحی و مناطق مختلف سرزمین اسلامی اعزام کرد.‏

‏این افراد که از شخصیتهای برجسته بودند، در واقع به عنوان روحانیان زمان خویش به شمار می آمدند و تحت عنوان رابط میان پیامبر و مردم عمل میکردند. در تعلیم و تربیت مردم و گسترش تعالیم دینی و فرهنگ قرآنی، نقش سرنوشت سازی داشتند. این تشکیلات دینی به صورت سلسله حلقه های طلائی در عصر پیامبر با عناوینی همچون: مبلغ و اصحاب حافظ قرآن، فعالیت خود را آغاز کرد. بعد در زمان ائمه معصومین(ع) عنوانهایی مانند: راوی، محدث، سفیر و نایب به خود گرفت و در عصر غیبت کبری نیز با القابی همچون: عالم، فقیه، ثقه الاسلام، حجت الاسلام، آیت الله و ... به دامنه فعالیتهای خود افزود.‏

‏عبدالله بن ام مکتوب یا مصعب بن عمیر نخستین مبلغان اسلام در مدینه بودند که از سوی پیامبر منصوب شدند تا برای مردم آن شهر اقامه جمعه و جماعت و تبلیغ دین کنند.‏‏ (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 181 و سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 1، ص 145) ‏‏مصعب علاوه بر تبلیغ و ارشاد مردم در جنگهای احد و بدر حضور پیدا کرد و در نهایت به شهادت رسید. حارث بن عمر ازدی، مبلغ دیگری بود که پیامبر او را به منطقه «بصری» فرستاد، چنان که ده ها نفر از افراد سرشناس از قبائل مختلف با همین عنوان از جانب پیامبر به مناطق مختلف اعزام شدند و دین اسلام را در میان مردم ترویج می کردند و در این راه تا پای جان تلاش کرده و حتی به شهادت می رسیدند.‏

‏این قشر معنوی و روحانی، از زمان امامت حضرت امیرالمؤمنین تا عصر امام سجاد (علیهما السلام) با پوشش اصحاب، کارگزار و حتی والی: مانند: کمیل بن زیاد، مالک اشتر، محمدبن ابی بکر، حذیفة بن یمان، عثمان بن حنیف، ابوایوب انصاری، جابر بن عبدالله انصاری و ... به فعالیت علمی، دینی، اجتماعی و سیاسی خود اهتمام داشتند. ‏


حضورج. 93صفحه 74

از عصر امامت حضرت باقر تا زمان حضرت عسگری (علیهما السلام) که فضای سیاسی خاصی حاکم بود، این گروه به عنوان: اصحاب، اصحاب اجماع و راوی، محدث و در نهایت سفیر در محضر امامان معصوم و در کنار مردم به خدمتگزاری و نقش آفرینی تاریخی خویش ادامه دادند که مصداق بارز آن را در هیجده نفر «اصحاب اجماع» می توان مشاهده کرد.  ‏

‏تشکیلات روحانیت شیعه در عصر غیبت صغری شکل سازمان یافته تری به خود گرفت. با عناوینی مانند: سفیر، نایب، کارگزار دامنه  فعالیت خود را همچنان در راستای رهبری سیاسی و اجتماعی شیعیان در مناطق مختلف گسترش داد که مسئولیت سنگین رهبری این دوره بر عهده چهار نایب خاص امام زمان (عج) قرار داشت.‏

‏در شروع دوران غیبت کبری به خاطر وظایف مهمی که از سوی امام دوازدهم بر دوش روحانیت گذاشته شد، از ویژگیهای خاصی برخوردار گردید و تشکیلات روحانیت را به سمت و سوی سازمان

یافته تری رهنمون ساخت تا جایی که روحانیت شیعه در سطح وسیع و عمیق حضور خویش را در جامعه مسلمین و در میان مردم لازمتر و حیاتی تر تشخیص داد و با عناوینی مانند: فقیه، محدث، مجتهد، ثقة الاسلام، حجت الاسلام، شیخ الاسلام، آیت الله، مرجع تقلید و.. در عرصه های: دینی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مبارزاتی نقش حیاتی و سرنوشت ساز ایفا نمود و صفحات زرین دیگری بر تاریخ خود افزود.‏

‏در مرحله اول، فقها و محدثانی همچون: محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن علی بن بابویه قمی و.. به جمعآوری، تدوین و تبویب فرهنگ و معارف شیعی (احادیث منقول از چهارده معصوم) همت گماشتند. بعد فقهای بزرگ دیگری مثل: شیخ مفید، شیخ طوسی، گام به عرصه های علم، تحقیق و تفحص نهادند و کتب فقهی، اصولی، کلامی، رجالی، حدیثی و ... به رشته تحریر ‏


حضورج. 93صفحه 75

درآوردند. بعضی دیگر از عالمان و فقیهان شیعه، علاوه بر این امور، از موقعیت زمانی و مکانی خود بهره بهینه گرفتند و با نفوذ آشکار و پنهان بر حکومتهای عصر، اعم از حکومتهای شیعی و غیرشیعی، مسلمانان و بخصوص شیعیان را از تنگناهای دشوار و خطرناک عبور دادند و مانع بسیاری از انحرافات و لغزشهای فکری، اخلاقی و اجتماعی شدند. مثل: شیخ صدوق و صاحب بن عباد در حکومت آل بویه، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی و فخرالمحققین در حکومت مغولان، محقق کرکی، شیخ بهائی، علامه مجلسی در عصر پادشاهان صفوی و سید جمال الدین اسدآبادی، ملاعلی کنی، میرزای شیرازی و ... در عصر قاجار و صدها عالم، مجتهد و دانشمند دیگر که شرح و تفصیل آن همه در این فرصت نمی گنجد. چنان که حضرت امام خمینی در این باره می نویسد: ‏

‏تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان قرآن و اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) به خورد توده ها داده بودند.‏

‏جمع آوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار سنت و سیره ی  معصومین  ـ علیهم السلام ـ و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت، همه ی امکانات خود را به کار می گرفتند، کار آسانی نبوده است ... اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیل الله نگذاریم، چه باید بگذاریم‏‏؟ (صحیفه امام، ج 21، ص 274 و 275)‏

 

حضور در سنگرهای جهادی

‏روحانیت شیعه در کنار فعالیتهای نفسگیر علمی، دینی و فرهنگی، هرگز از تلاشهای جهادی و مبارزه با ظلم و ستم حاکمان جائر و ستیز با هر گونه مظهر بی عدالتی و کفر، شرک و نفاق غافل نشد و در راستای نشر فرهنگ اسلام ناب محمدی تا پای جان ایستاد و شهدای‏


حضورج. 93صفحه 76

‏بسیاری تقدیم امت اسلام کرد. مرحوم علامه امینی در کتاب «‏‏شهداء الفضیلة‏‏» تنها به شرح حال حدود یکصد و سی نفر از علما، فقها و مجتهدان جهان تشیع پرداخته است.‏

 

اولین مبلغان شهید

‏حارث بن عمیر ازدی نخستین روحانی و مبلغ اسلامی بود. وقتی از جانب پیامبر (ص) به منطقه بصری روانه شد در میان راه در منطقه «موته» به دام دشمن گرفتار شد و توسط فردی به نام «شرحبیل» به شهادت رسید.‏‏ (تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص 532)‏

‏در مرحله بعد پیامبر(ص) چهل نفر از مبلغان و حافظان قرآن را به رهبری منذر بن عمرو به سرزمین «نجد» فرستاد تا در میان مردم آن منطقه به تبلیغ دین و مبارزه با جهل اقدام کنند. آنها در میان راه، چون در کنار «بئر معونه» فرود آمدند تا لحظاتی استراحت کنند، بی درنگ مشرکان آنها را به محاصره درآوردند و همه را یکجا به شهادت رساندند. ‏‏(همان،  358)‏

 

راوی و عالم مجاهد

‏محمدبن ابی عمیر که از «اصحاب اجماع» به شمار می آید یکی از شاگردان امام کاظم، امام رضا و امام جواد (ع) است. او از محضر این امامان معصوم احادیث بسیاری آموخت و عالم و فقیه مورد وثوق شد. ‏‏(فهرست طوسی، ص 218)‏‏ هارون الرشید همزمان با دستگیری و زندانی امام کاظم (ع) او را نیز زندانی کرد. خلیفه فشارهای زیادی بر محمد وارد آورد تا اسامی سایر ‏


حضورج. 93صفحه 77

اصحاب و شاگردان امام کاظم را از وی بگیرد اما وی همه شکنجه ها را تحمل کرد و به این ظلم تسلیم نشد. تا این که شکنجه گران به ستوه آمدند و پیکر آغشته به خونش را رها کردند و رفتند. او همچنان در زندان ماند. ‏‏(رجال نجاشی، ص 326 و مجمع الرجال، قهپائی، ج 5، ص 118‏‏) ‏‏در عصر مأمون همچنان زیر نظر قرار داشت. روزی خلیفه او را به قصر احضار کرد و پیشنهاد قبول امر قضاوت کرد، اما ابن ابی عمیر نپذیرفت زیرا خلیفه می خواست از این طریق از وجهه مردمی او به نفع خود بهره برداری کند. مأمون او را تهدید کرد و چند روز فرصت داد تا تصمیم خود را بگیرد. محمد یقین داشت اگر قبول نکند عواقب ناگواری در انتظارش است. خانوادهاش را به صبر سفارش کرد. همه احادیث و یادداشت هایی را که از امام جواد و امام رضا (ع) ضبط و ثبت کرده بود به همراه سلسله اسناد و اسامی راویان به خواهرش سپرد تا به دست مأموران خلیفه نیافتند و خواهرش آنها را زیر خاک دفن کرد. ‏‏(ر.ک: رجال نجاشی، ص 326)‏

‏چند روز بعد یحیی بن اکثم از طرف خلیفه، حکم مأمون را بر وی ابلاغ کرد. اما باز محمد نپذیرفت تا این که چند نفر مأمور به خانه اش ریختند اموال و اثاث منزل را توقیف و خودش را روانه زندان کردند. هر چه تهدید و تطمیع کردند سودی نبخشید. دوباره شکنجه ها و خشونت ها آغاز شد. دستان و گردنش را به کُنده بستند. به پاهایش غل و زنجیر نهادند. محمد بن ابی عمیر چهار سال در زندان انواع و اقسام شکنجه های روحی، روانی و جسمی را تحمل کرد و هرگز حاضر به همکاری با حکومت جائر نشد. او با عبادت و رفتار و کردار نیک خود اغلب زندانیها و حتی زندانبانان را به خود جلب کرد تا این که مأموران احساس خطر کردند و به خلیفه گزارش دادند که دیگر صلاح نیست محمد در زندان بماند او به دستور مأمون از زندان آزاد شد. ‏‏(محمد بن ابی عمیر، زندانی عشق، سید حمید سیدخندان، ص 86)‏

 

شهادت دو فقیه بزرگ

‏محمد بن ابومحمد مکی عاملی (متولد 744 ق) صاحب کتاب شریف «لمـعه» از علمای بزرگ قـرن هشـتم هجـری است. این فـقیه ستـرگ که در سـرزمـین دمـشق از حـریـم اسـلام، تشیـع و ‏


حضورج. 93صفحه 78

‏اهل بیت (ع) دفاع می کرد، مورد حقد، کینه و حسادت دشمنان قرار گرفت. نخست چند مدتی زندانی شد، بعد در نهم جمادی الاولی 786 ق در سن 54 سالگی به حکم قاضی القضاة دربار دمشق به دار آویخته شد و به شهادت رسید و به شهید اول معروف گردید. ‏‏(گلشن ابرار، ج 1، ص 157)‏

‏چنانکه زین العابدین بن علی بن احمد عاملی (متولد 911 ق) صاحب کتاب ارزشمند «شرح لمعه» و از فقهای نامی شیعه به همان سرنوشت شهید اول مبتلا گردید. سلطان سلیمان یکی از حاکمان دولت عثمانی دستور دستگیری او را صادر کرد. مأموران حکومت او را دستگیر می کنند تا به اسلامبول مرکز حکومت عثمانی بیاورند اما به تحریک یکی از همراهان سر او در میان راه از بدنش جدا گردید و به شهید ثانی شهرت یافت.‏‏ (امل الآمل فی علماء جبل عامل، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 90)‏

‏حضرت امام خمینی در تأیید این بُعد از تاریخ روحانیت تشیع می نویسد:‏

‏سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پارة پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمیرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه ی مردم خود، اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد...‏

‏در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام، اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی ـ اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت، پیشکسوت شهادت نبودهاند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد ‏


حضورج. 93صفحه 79

مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ ‏‏(صحیفه امام، ج 21، ص 273 ـ 275)‏

 

اوضاع سیاسی و اجتماعی در دوره قاجار

‏در این بخش قبل از آن که به مبارزات و چگونگی شهادت مرحوم آقا سید مصطفی خمینی پدر حضرت امام، بپردازیم، جا دارد به اوضاع و شرایط دوران قاجار و فضای سیاسی و اجتماعی آن مرور کنیم.‏

‏همان طوری که می دانید، پیش از استقرار سلسله صفوی، در کشور ایران یک نوع حکومت «خان خانی» رایج بود. هر منطقه ای از کشور به دست یک ایلی یا طائفه ای اداره می شد. اغلب حکومتهای منطقه ای و قبیله ای با هم درگیری داشتند و قتل و غارت و ناامنی فراگیر شده بود. قبایل، اموال و احشام یکدیگر را غارت میکردند. چنان که آل مشعشع در خوزستان حکومت داشت. در مناطق یزد، شیراز، کرمان و کردستان، خاندان مظفریها و قشقائیها حکومت می کردند. قرهقویونلوها و آق قویونلوها در منطقه دیار بکر، موصل و آذربایجان و آل جلایر و چوپانیان نیز در بخش دیگر آن سلطه داشتند.‏

‏با تشکیل حکومت صفوی، یک حاکمیت مطلق و منسجم در ایران به وجود آمد و همه مناطق در لوای یک پرچم واحد و یک قدرت واحد قرار گرفت و از پراکندگی و تجزیه و تشتت در امان ماند. از سوی دیگر اعتقاد قلبی پادشاهان صفوی به ولایت و نیابت فقهای عظام و مجتهدان جامع شرایط و پیروی از رهنمودهای آنان و از طرفی حمایت علما و فقها از حاکمیت موجود، موجب شد هر روز بر اقتدار دولت صفوی افزوده شود.‏

‏اما وقتی قاجاریان به حکومت رسیدند فاقد این امتیازات بودند. با علما و فقهای بزرگ چندان ارتباطی نداشتند به همین خاطر نیز در میان مردم از مقبولیت کمرنگی برخوردار بودند.‏

‏برخلاف صفویان که در برابر دشمنان و تهدیدات خارجی اقتدار و استقلال داشتند و هرگز کوتاه نمی آمدند اما پادشاهان قاجار در مقابل خارجیها ضعیف عمل می کردند.‏


حضورج. 93صفحه 80

‏به همین سبب اغلب تحقیر می شدند چنان که بعد از اندکی شیفته و شیدای مظاهر تمدن غرب گشتند که قراردادهای رویتر، رژی، گلستان و ترکمنچای نمونه های بارز همین خودباختگی هاست.‏

‏از سوی دیگر ظلم و ستم در دوره فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه توسط درباریان و شاهزادگان به اوج رسیده بود. حکومتهای منطقه مثل زمان قبل از دوران صفویه به دست سران قبایل و اشرار خرید و فروش و دست به دست می شد. ناامنی، تعدی، تجاوز، دزدی، غارت و راهزنی همه جا را فراگرفته بود.‏

‏مردم به جز علما پناهگاهی نداشتند و علمای بلاد نیز جهت دفاع از حقوق مردم زبان به اعتراض می گشودند و حاکمان را دعوت به رعایت حقوق مردم می کردند. در این میان یکی از آنان به نام میرزا رضا کرمانی که از شاگردان سیدجمال الدین اسدآبادی بود و به شدت تحت تأثیر افکار و اندیشه های سیاسی سید قرار داشت، تصمیم گرفت ریشه فساد را از بیخ و بن برکنَد و ‏


حضورج. 93صفحه 81

ناصرالدین شاه را که به گفته وی، منشاء همه این نابسامانیها بود از میان بردارد.‏

‏روز جمعه هفدهم ذیقعده 1313 که به مناسبت پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه مراسم جشنی در صحن حضرت عبدالعظیم حسنی برگزار بود، وقتی شاه خواست در مراسم حاضر شود ناگهان میرزا رضا در جلو ظاهر شد و با شلیک یک گلوله او را از پای درآورد.‏‏ (تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص 76‏‏)‏‏ میرزا رضا هرگز فرار نکرد همانجا ایستاد و مأموران او را دستگیر کردند. هنگام بازجویی از وی، میرزا رضا طی دفاعیهای گفت: ‏پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد؛ هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت، ثمر آن درخت وکیل الدوله، آقای عزیز السلطان، امین خاقان و این اراذل و اوباش بی پدر و مادرهایی که ثمره این شجره شده اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجری را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد، ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم، اگر ظلمی می شد از بالا می شد... ‏‏(همان، ص 80)‏

‏میرزا رضا کرمانی در بخش دیگر از دفاعیات خود به مسائلی می پردازد که تا حدودی وضع و اوضاع اجتماعی آن روز مردم را به خوبی نشان میدهد. در ضمن پادشاه بعدی، مظفرالدین شاه را نیز تهدید کرده و می گوید: حالا که این اتفاق (قتل شاه) بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد، مردم سبک شدند، دلها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد؟ به عدل و رأفت و درستی جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر؟ اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند، یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می شود و بنای سطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند. البته تمام خلق فدایی ایشان می شوند و سلطنتشان قوام خواهد گرفت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد و اما اگر ایشان هم همان مسلک و شیوه را پیش گیرند، این بار کج، به منزل نمی رسد.. ‏‏(همان، ص 82 ـ 83)‏

‏این روحانی مبارز در ادامه ظلم ستیزی و مبارزه با استبداد تا پای جان ایستاد و هرگز از اقدام انقلابی خود پشیمان نشد. او بسیار قاطع و صریح اللهجه بود و در عین حال بسیار تیزهوش.‏


حضورج. 93صفحه 82

در زندان هر کس به سراغش می رفت و درباره قتل شاه و علت آن می پرسید به مقتضای حال و در حد درک و فهم او جواب می داد.‏

‏از مجموع بازجوییها و دفاعیات میرزارضا کرمانی به خوبی استفاده می شود که وی در طول بازداشت و زندان که به همراه شکنجه روحی و جسمی بود، از اعتماد به نفس، صراحت و صداقت ستودنی برخوردار بود. ‏‏(خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 201)‏‏ سرانجام روز چهارشنبه دوم ربیع الاول 1314هـ.ق پیکر نحیف و خسته میرزا به دستور مظفرالدین شاه در میدان مشق تهران به دار استبداد آویخته شد.‏‏ (شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 2، ص 19) ‏

‏پیکر میرزا چند روز بالای دار ماند، بعد در مکان نامعلومی به خاک سپرده شد. هیچ کس جرأت نکرد برای او مجلس ترحیم برگزار کند. فقط در چهلم و اولین سالگردش، آیت الله شیخ هادی نجم آبادی از علمای تهران مراسمی تشکیل داد. ‏‏(تاریخ بیداری ایرانیان، ص 97)‏

 

مبارزات و ظلم ستیزی سید مصطفی مجتهد کمره

‏وقتی ناصرالدین شاه کشته شد، اوضاع سیاسی، اجتماعی و امنیتی کشور بیشتر به هم خورد. چون از قدیم الایام «شاه مردگی» و مرگ شاه در میان مردم آثار بسیار شومی داشت. گروه اشرار در مناطق مختلف که وابسته به برخی خوانین و مالکان بودند به روستاها و شهرها هجوم آوردند و اموال و احشام و آذوقه های مردم را به غارت می بردند. به خصوص ایلات ساکن در اطراف خمین دارای خوانین یاغی و خودسر بودند به طور رسمی در کوهها و سر گردنه ها سنگربندی کرده و قافله ها و مسافران را لخت و مال التجاره و وسایل مسافرت و حتی اسب و قاطر و الاغ و یابوهای آنان را تصاحب می کردند.‏‏ (خاطرات آیت الله پسندیده، ص 76)‏


حضورج. 93صفحه 83

عالم مبارز سید مصطفی موسوی پدر حضرت امام خمینی که تحصیل کرده حوزه علمیه اصفهان، نجف و سامرا و از شاگردان میرزای شیرازی بود و اجازه اجتهاد از اساتید خود داشت در سال 1312 ق پس از اتمام تحصیلات به زادگاهش خمین بازگشت و به عنوان «فخرالمجتهدین» در خدمت گزاری به مردم کوشید. ‏‏(همان، ص 72)‏

‏او وقتی ظلم و ستم و تجاوزگری حاکمان و خوانین منطقه را دید نتوانست تحمل کند همانند سلف صنفی‏ و صالح خویش، چون شهید اول و شهید ثانی در جهت ترویج فرهنگ تشیع و ظلم ستیزی قیام کرد و به همین سبب مورد حقد، کینه اراذل و اوباش و اشرار منطقه قرار گرفت.‏

‏در این ایام حکومت خان خانی در مناطق خمین، گلپایگان، محلات، خوانسار، بربرود و جاپلق غوغا می کرد. قویترین خوانین در میان آنها، شاهزاده عبدالله حشمت الدوله بود که مردم از ظلم و جور خوانین درجه دوم، به اصطلاح به او شکایت می بردند اما خود وی در تعدی و تجاوز دست کمی از آنها نداشت. او حاکم علی الاطلاق به شمار می آمد و در دهی به نام «حشمتیه» در یک فرسخی خمین سکونت داشت. سید مصطفی در مقابل زورگوییهای او میایستاد و هرچه در توان داشت نمیگذاشت به رعیت ظلم کند.‏‏ (همان، ص 78)‏

‏اما وقتی احساس کرد این کار به تنهائی مشکل است، نامه شکوائیه ای خطاب به اتابک امین السلطان، صدراعظم وقت در تهران نوشت و ظلم و جنایتهای حشمت الدوله را به او گزارش کرد و خواستار رسیدگی و دفاع از حقوق رعیت مظلوم منطقه شد. از سوی دیگر چون رئیس پستخانه از ایادی حشمت الدوله بود، نامه قبل از آن که به ‏‏دست‏‏ صاحبش برسد در اختیار حشمت الدوله قرار گرفت و خشم او را برانگیخت. به دستور وی، آقا سید مصطفی را دستگیر و زندانی کردند. بعد از مدتی به خاطر اعتراض بعضی علما و مردم، حشمت الدوله مجبور شد آقا را آزاد کند.‏‏ (همان، ص80)‏‏ اما تهدید کرده و گفته بود که:  ‏

‏آقا مثل اسبهای عربی است، بدون محابا و با سرعت میرود و بالاخره سرش به دیوار خواهد خورد.‏ ‏(همان، ص82)‏

‏اینگونه تهدیدها هرگز نتوانست سید را از ادامه راه و مسئولیت اجتماعی خویش بازدارد. او در‏


حضورج. 93صفحه 84

چند مرحله به همین سبب عازم سفر تهران شد با صدراعظم وقت و به احتمالی با خود مظفرالدین شاه دیدار کرد و دادخواهی مردم منطقه را به گوش آنان رسانید. ‏‏(همان، ص 81)‏

‏فعالیتهای ظلم ستیزانه این عالم مجاهد نه تنها برای حشمت الدوله بلکه نسبت به خوانین درجه دوم منطقه مثل: «بهرام خان»، «رضا قلی   سلطان» و «جعفرقل خان» قابل تحمل نبود. آنها طی توطئه و تبانی مشترک به دنبال فرصت بودند تا هر چه زودتر این مانع بزرگ را از سر راه خود بردارند. ‏

‏ذیقعده سال 1320 هـ.ق این بار سید مصطفی مجتهد بر آن شد به سلطان آباد سفر کند و مشکلات مردم منطقه را با نماینده دولت و حاکم سلطان آباد، عضدالدوله در میان گذارد. در آن زمان سلطان آباد به اراک امروزی اطلاق می شد و نواحی گلپایگان، خوانسار و خمین جزو توابع آن قرار داشت و به مجموع آن «عراق عجم» نیز می گفتند.‏

‏آیت الله سید مصطفی موسوی خمینی، معروف به مجتهد کمره، به اتفاق چند نفر سواری و تفنگدار به سمت اراک حرکت کرد. در میان راه با این که همراهان زیاد بودند، اما به صورت متفرقه حرکت می کردند و در اکثر اوقات تنها دو نفر به نامهای «میرزا آقا» و «کربلای محمدتقی» در کنار ایشان بودند. تا این که نزدیک «آب انبار» بین راهی، ناگهان دو نفر سواری از دور ظاهر می شوند. چون نزدیک می آیند معلوم می شود که جعفرقلی خان و رضاقلی سلطان هستند. همه غافلگیر شده و تعجب می کنند. پس از سلام، احوالپرسی و تعارف، یک دفعه، همراهان آقا را خلع سلاح کرده و جعفرقلی خان تیری به قلب آقا شلیک می کند، گلوله، قرآن را که در جیب بغلی بوده سوراخ کرده و بعد قلب سید را از کار می اندازد. او از پشت اسب، به ‏


حضورج. 93صفحه 85

‏پایین افتاده و تا همراهان دیگر برسند، جان به جان آفرین تسلیم می کند و مهاجمان نیز از محل دور می شوند. ‏‏(خمینی روح الله، زندگی امام خمینی بر اساس اسناد، خاطرات و خیال، سید علی قادری، ص 122)‏

‏و این در حالی بود که تاریخ روز چهارشنبه 12 ذیقعده 1320 را نشان می داد. ‏‏(همان)‏

‏چون خبر شهادت آقا در منطقه پیچید، موجب تنفر و انزجار بیشتر مردم منطقه از حاکمان و خوانین منطقه شد. مردم مجالس عزاداری متعددی در خمین و شهرهای اطراف برگزار کردند و دسته های سینه زنی و عَلَم و کُتَل به راه انداختند. ‏‏(همان، ص82) ‏‏. چون خبر به تهران رسید نجم الواعظین که شهره سخنوران تهران بود در مجلس ختم وی گرفتاریها و مشکلات مردم منطقه اراک را مطرح کرد و به تهران انتقال داد. به همین منظور تا چهلم، در اصفهان، گلپایگان، خوانسار و اراک مجلس عزا و ترحیم برگزار شد ‏‏(همان، ص 123)‏‏ پیکر آغشته به خون عالم متعهد و سید مجاهد، نخست به اراک منتقل شد و در قبرستان این شهر، جنب مقبره عالم بزرگ شهر، مرحوم حاج آقا محسن عراقی، به عنوان امانت دفن گردید. بعد از مدتی به نجف اشرف انتقال یافت و در وادی السلام به خاک سپرده شد. ‏‏(خاطرات آیت الله پسندیده، ص 90 و 81)‏

 

سه نکته پایانی

‏از برخی اسناد و مدارک استفاده می شود که ایشان از طرف علمای اعلام و مراجع وقت، تولیت برخی موقوفات مهم را بر عهده داشته است. از جمله متن حکمی است که حدود سه ماه بعد از شهادت سید، از طرف آیت الله حاج آقا حسین قمی طباطبائی صادر و در آن به شهادت ایشان نیز تصریح شده است و متن آن به شرح زیر است.‏


‏بسم الله الرحمن الرحیم‏


‏بلی از موقوفات علمای اعلام اصفهان ضاعف الله اقدارهم و فرامین سلاطین صفویه قدس الله اسرارهم، مکشوف و معلوم شد که موقوفات مسطوره در متن، وقف بر نجف اشرف می باشد و چون متولی معین نداشته، تولیت آن را احکام شرع اصفهان به مرحوم مبرور جنت مکان آقای سید مصطفی طاب ثراه و جناب مستطاب عمد‏‏ة‏‏ العلماء الاعلام شریعتمدار، آخوند ملا محمدجواد ‏


حضورج. 93صفحه 86

خمینی دام بقاءه واگذار فرموده بودند و اکنون که عاشر صفر است من شهور سنه 1321، مرحوم آقا سید مصطفی به گلوله اشقیاء و اشرار شهید شده اند، لذا جناب مستطاب عمد‏‏ة‏‏ العلماء الاصفیاء و صفو‏‏ة‏‏ السادات الاجله الاتقیا آقای سید محمد کمرهای خمینی را در محل آن مرحوم نصب و به جناب شریعتمدار آخوند محمدجواد سلمه الله مضموم داشتم که ان شاءالله با رعایت کمال احتیاط کما هو المامول من جنابهما دام علائهما، انتفاعات املاک مسطوره را در مصارف مقرره خود مصروف دارند.‏

‏حرره الاحقر حسین الرضوی القمی عفی الله عنه‏ ‏(‏‏سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 8596، تاریخ درج 21 / 10 / 1388)‏

‏باید توجه داشت که در اثر همین مبارزات عالمان متعهدی همچون میراز رضا کرمانی و آیت الله سید مصطفی موسوی خمینی، زمینه های بیداری اجتماعی ـ سیاسی مردم فراهم شد و در مدت کوتاهی انقلاب مشروطه را محقق ساخت و در سال 1324 هـ.ق درست چهارسال بعد از شهادت ایشان، مظفرالدین شاه مجبور شد فرمان مشروطیت را صادر کرده و سرنوشت مردم و کشور را به خود آنان و نمایندگانشان بسپارد.‏

‏هنگام شهادت آیت الله سید مصطفی موسوی، فرزند کوچک ایشان حضرت امام خمینی نوزاد چهار ماهه و بیست و دو روزه بود ‏‏(خاطرات آیت الله پسندیده، ص 90 ـ 81)‏‏ او وقتی بزرگ شد، همان راه پدر را در پیش گرفت. ظلم ستیزی را محور فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود قرار داد. با این فرق که پدر مبارزه با حکومتهای «خان خانی» را فقط در سطح استان اراک پیگیری می کرد، اما فرزند برومندش در سن شصت و دو سالگی این مبارزه را در سطح کشور گسترش داد. سال 1357 ش در سن 79 سالگی با تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، ندای ظلم ستیزی و مبارزه با مظاهر هر گونه خان خانی، شرک و کفر و نفاق را در گوش مستضعفان عالم طنین انداز کرد. در واقع امام خمینی پرچم مبارزه و جهاد را از دست پدر گرفت و نگذاشت این پرچم بر زمین بیفتد، همان طوری که پدر نیز آن را از علما و فقهای سلف گرفته بود.‏

‏ ‏


حضورج. 93صفحه 87

منابع: 

‏1. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، دانشگاه تهران، تهران، 1378.‏

‏2. ابن سعد، الطبقات الکبری، الزهراء للاعلام العربی، قاهره، 1989.‏

‏3. امین الدوله، علی بن محمد، خاطرات سیاسی امین الدوله، امیرکبیر، تهران، 1370.‏

‏4. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، زوار، 1357.‏

‏5. پژوهشکده باقرالعلوم، گلشن ابرار، نشر معروف، قم، 1379.‏

‏6. پسندیده، مرتضی، خاطرات آیت الله پسندیده، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1384‏

‏7. حر عاملی، امل الآمل فی علماء جبل عامل، دارالفکر، بیروت، 1980.‏

‏8. خمینی، روح الله، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1380.‏

‏9. ذهبی، شمس الدین محمد، سیراعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بیروت، 1364.‏

‏10. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ‏

‏11. سیدخندان، حمید، محمدبن ابی عمیر، زندانی عشق، دارالحدیث، قم، 1375.‏

‏12. قادری، علی، خمینی روح الله، زندگی امام خمینی بر اساس اسناد، خاطرات و خیال، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1378.‏

‏13. قهپائی، علی، مجمع الرجال، اسماعیلیان، قم، 1362.‏

‏14. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، امیرکبیر، تهران، 1363.‏

‏15. نجاشی، احمد بن علی، الرجال، جامعه مدرسین، قم، 1374.‏

‏ ‏

‎ ‎

حضورج. 93صفحه 88