پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

پیوند دین و سیاست از منظر امام خمینی

‏ ‏

محمدتقی سبحانی نیا

‏ ‏

‏بی تردید یکی از مسائل مهم و اساسی در حوزۀ اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) موضوع پیوند دین و سیاست است.ایدۀ تفکیک دین از سیاست که با تلاش گسترده گروه های مختلف در بین مسلمانان جای پای خود را بهتر یافته بود، با مخالفت شدید امام(ره) روبه رو شد.‏

‏امام به عنوان منادی ارتباط و ثیق دین و سیاست و احیاگر بزرگ تفکر دینی با تبیین نظریۀ ولایت فقیه، حکومت دینی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی به عنوان تجسم عینی پیوند دین و سیاست از نقشه شوم استعمارگران پرده برداشت و با معرفی اسلام ناب محمدی(ص)، طرح جامعیت و جاودانگی اسلام، ابعاد سیاسی اسلام و پاسخ گویی آن به نیازهای اساسی جامعه را با بیانی روشن و گویا و قلمی صریح و شیوا مورد تایید قرار دادند.‏

‏در این نوشتاربه مسیر اجمالی بحث جدایی دین از سیاست، عوامل پیدایش آن و نقش امام ره در تغییر این پندار غلط و احیای پیوند دین و سیاست نگاهی گذرا خواهیم داشت. در این راستا بحث یاد شده را در شش بخش پی می گیریم: 1ـ معنای دین و سیاست؛ 2ـ پیشینۀ بحث جدایی دین از سیاست؛ 3ـ عوامل پیدایش نظریۀ تفکیک؛ 4ـ دلایل نظریه تفکیک؛ 5ـ نقد اندیشه و نظریۀ تفکیک و 6ـ تبیین اندیشه امام خمینی(ره).‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 127

1ـ معنای دین وسیاست 

‏پیش از تبیین مقولۀ پیوند دین با سیاست، باید هریک از معنای دین و سیاست بیان گردد تا روشن شود ارتباط و انسجام بین این دو مقوله ممکن است یا نه؟‏

‏تلقی غرب و اسلام از دین و سیاست متفاوت است. بدیهی است که داوری در امر ارتباط دین و سیاست نیز مختلف خواهد بود. ویلسون می گوید: «مادام که دین را به نحوی جوهری به عنوان باورها، روی کردها، تلقی ها، فعالیت ها، نهادها و ساختارهایی بدانیم که به امر ماورای طبیعی یا ماورای طبیعت مربوط است (و این همان تعریفی است که ما دراین مقاله پذیرفته ایم)؛ ارزیابی حد نقصان یا زوال اهمیت دین در کارکرد جامعه ممکن خواهد بود، ولی برخی از جامعه شناسان، دین را بنابر مبانی کارکردی تعریف کرده اند. یعنی آن را هر مجموعه ای از باورها اندیشه ها و فعالیت هایی دانسته اند که کار کردهای اجتماعی معینی دارد.»‏‎[1]‎

‏علامه جعفری(ره) می گوید: «امروزه دین در دنیای غرب عبارت از یک رابطۀ روحانی شخصی میان انسان و خدا و دیگر حقایق فوق طبیعی است، بدون این که کم ترین نقشی در زندگانی دنیوی بشر داشته باشد. سیاست در غرب عبارت است از توجیه و مدیریت زندگی طبیعی انسان ها در صحنه اجتماع به سوی هدف هایی که در ظاهر اکثریت آن ها را برای خود انتخاب می نمایند.»‏‎[2]‎

‏می توان گفت: دین در تلقی رایج غربی ها یک نظام اعتقادی و شناختاری نیست، بلکه مسئله ای است که تابع سلیقه، ذوق و احساس شخصی افراد است. با قرائتی که غرب از دین و سیاست دارد باید انتظار جدا انگاری دین و دنیا و تفکیک دین از سیاست را از آن ها داشت.‏

‏دین با این قرائت هرگز با زندگی مردم و شئون مربوط به حیات دنیوی کاری ندارد و صرفا در کار ساختن راه آخرت است؛ به بیان دیگر، دین با این تفسیر برنامه ای برای پس از مردن است وبرای حیات این جهان برنامه ای ندارد. ‏

‏از دیدگاه اسلام دین مجموعه به هم پیوسته ای از باورها و اندیشه های برگرفته از‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 128

وحی الهی در رابطه با جهان، انسان وجهان پس از مرگ است که هدف آن هدایت انسان به سوی روش بهتر زیستن و کامل تر شدن است. علامه جعفری(ره) می گوید: «هر حقیقت و پدیده ای که برای تنظیم و اصلاح حیات انسانی در ارتباط چهارگانه (ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط انسان باخدا، ارتباط انسان با جهان هستی و ارتباط انسان با هم نوع خویش) قابل بهره برداری باشد، از دیدگاه اسلام جزء دین محسوب می شود.»‏‎[3]‎

‏سیاست به معنای لغوی آن که «اقدام برای سامان دادن چیزی به وسیله اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد»،‏‎[4]‎‏ از متن دین برخاسته است، اما سیاست به معنای خدعه و نیرنگ که برداشت و تلقی ناصحیح از سیاست است، با روح دین و شریعت اسلام در تضاد است و دشمنان اسلام با اصرار و پا فشاری بر این معنای نادرست از سیاست، دین داران را به فاصله گرفتن از سیاست ترغیب می نمودند.‏

‏امام خمینی(ره) دراین باره می فرماید: «آیة الله  کاشانی در قلعۀ فلک الافلاک محبوس بود. رئیس زندان آن جا روزی در کنار گفت و گو با آقای کاشانی گفته بود: شما چرا در سیاست دخالت می کنید. سیاست شأن شما نیست... ایشان به او گفتند: اگر من دخالت در سیاست نکنم، کی دخالت بکند؟»‏‎[5]‎‏ امام در ادامۀ سخن فرمودند: «مرا نزد رئیس سازمان امنیت بردند او ضمن صحبت هایش گفت: آقا سیاست عبارت از دروغ گویی است. عبارت از خدعه است. عبارت از فریب است. عبارت از پدرسوختگی است. این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست. البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، این سیاست شیطانی است و اما سیاست به معنای این که جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابت شده است.... در آن روایت هم هست که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.»‏‎[6]‎

‏ ‏

2ـ پیشینۀ بحث جدایی دین از سیاست

‏اندیشه جدایی دین از سیاست در جهان مسیحیت ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد. پس از آن با سقوط حکومت کلیسا و کوتاهی دست کلیسا از دخالت شئون زندگی و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 129

حیات سیاسی و محدود شدن وظیفه کلیسا در رسیدگی به امور معنوی و اخلاقی و رشد و شکوفایی مکاتب غربی از جمله «اومانیزم»، «سکولاریزم» و «لیبرالیزم» عدم دخالت دین در عرصه های اجتماع و سیاست قوت یافت.‏

‏پس از آشنایی روشن فکران عالم اسلام با تئوری ها و مکاتب یاد شده، زمینۀ ورود این اندیشه در جهان اسلام فراهم شد و جهان غرب نیز با ترفندهای خاصی به این امر دامن زد.در تاریخ اسلام این نظریه برای اولین بار از طرف بنی امیه مطرح شده است. امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «طرح مسئلۀ جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازه ای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه مطرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد آن ها هم به این مسئله دامن زدند.»‏‎[7]‎

‏معاویه پس از صلح در سال چهلم هجری در سخنرانی خود گفت: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارهارا می کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسیدم.»‏‎[8]‎‏علامه طباطبائی(ره) می گوید: «معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کردو مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست.»‏‎[9]‎

‏بر خلاف تصور بعضی که گفته اند: «این مقوله که اسلام دین و دولت است، مقوله ای عارضی است که به تازگی پدید آمده و درگذشته ناشناخته بود.»‏‎[10]‎‏ ژان ژاک روسو می گوید: «مذهب مقدس (مسیحیت) همواره از هیئت حاکم جدا مانده است و رابطه آن با دولت اجباری نبوده است.حضرت محمد(ص) نظریات صحیحی داشت، دستگاه سیاسی خود را خوب مرتب نمود و تا زمانی که طرز حکومت او در میان خلفای وی باقی بود حکومت دینی و دنیوی بود. حکومت دینی و دنیویِ شرعی و عرفی یکی بود ومملکت هم اداره می شد، ولی همین که اعراب ثروتمند شدند سست گشتند و طوایف دیگر بر آن ها چیره شدند؛ آن وقت اختلاف بین دو قدرت دوباره شروع شد.»‏‎[11]‎

‏مشهور است که نخستین اندیشه علمانی به معنای دنیا گرایی و به ویژه دنیایی کردن‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 130

سیاست، در دنیای اهل سنت ابتدا توسط علی عبد الرزاق در دوره بحرانی سال های الغای خلافت عثمانی مطرح گردید. بعضی از نظرات ایشان در فصل های بعد مورد بررسی قرار خواهد گرفت.اندیشه جدایی دین از سیاست با نفوذ غرب در ایران توسط عناصری خود فروخته و غرب زده و فرنگی مآب و سازمان فراماسونری مطرح شد.‏

‏یکی از مورخان می گوید: «سازمان فراماسونری در ایران برای پیاده کردن تز اسلام منهای روحانیت و جدایی دین از سیاست بر آن شد که روند رویارویی و مبارزه لیبرال های فرانسوی با کلیسا و دستگاه تفتیش اندیشه (که به انقلاب کبیر فرانسه کشیده شد) الگو بگیرد و شیوۀ آنان را در ایران به کار بندد... از این رو، از برخی از فراماسون های بی وطن خود باخته و سر سپرده، مانند سرهنگ آخوندف و آقا خان کرمانی را که فریفته و دل باختۀ فرهنگ غرب بودند به قلم فرسایی و اوراق پراکنی بر ضد خدا، اسلام، قرآن، مسجد و روحانیت وا داشتند.‏

‏سرهنگ آخوندف در بارۀ طرح مرموز خود چنین آورده بود: «ظلمت روحانی برافتد و اصلاح دین از راه پروتستانیسم اسلامی تحقق یابد. سیاست و دین از یک دیگر به کلی تفکیک گردند و دین تصرفی در امور دنیایی نداشته باشد.»‏‎[12]‎

‏نخستین نشانه های جدایی دین وسیاست در ایران را باید پس از جنگ های ایران و روس جست وجو کرد. کار گزاران قاجار برای تبرئه شکست ‏‏[‏‏خود‏‏]‏‏ از امپراطوری روس، گناه را متوجه دخالت روحانیت در جنگ و سیاست ساختند. این اندیشه در دوره حکومت رضا خان قوت یافت و در دوره پهلوی دوم دین و دولت بیش تر از یک دیگر فاصله گرفتند.‏

‏ ‏

3ـ عوامل پیدایش نظریه تفکیک

‏اندیشۀ جدایی دین از سیاست، مانند هر پدیدۀ دیگر معلول عوامل فکری و اجتماعی است. با توجه به کلام امام(ره) این اندیشه ریشه در امور ذیل دارد:‏

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 131

الف) تبلیغات استعماری: 

‏امام خمینی ره می فرماید: «شعار سیاست از دین جداست از تبلیغات استعماری است که می خواهند ملت های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش باز دارند.»‏‎[13]‎

‏ ‏

ب)خود کم بینی مسلمانان: 

‏امام می فرماید: «بعضی را می بینم که در حوزه ها نشسته، به گوش یک دیگر می خوانند که این کارها از ما ساخته نیست؛ چه کار داریم به این کارها؟ ما فقط باید دعا کنیم و مسئله بگوئیم. این افکار آثار تلقینات بیگانگان است. نتیجۀ تبلیغات سوء چند ساله استعمارگران است که در اعماق قلوب نجف، قم، مشهد و دیگر حوزه ها وارد شده و باعث افسردگی و سستی و تنبلی گردیده و نمی گذارد رشدی داشته باشند. مرتباً عذر خواهی می کنند که این کارها از ما ساخته نیست. این افکار غلط است، مگر آن ها که اکنون در کشورهای اسلامی امارت و حکومت دارند چه کاره اند که آن ها از عهده بر می آیند و ما بر نمی آییم؟ کدام یک از آن ها بیش از فرد متعارف و معمولی لیاقت دارد.»‏‎[14]‎

‏در جای دیگر می فرماید: «شما این افسردگی را از خود دور کنید.. از بس اجانب و عمالشان به گوش ما خوانده اند که آقا برو سراغ مدرسه و درس و تحصیل؛  به این کارها چه کار دارید، این کارها از شما بر نمی آید، ماهم باورمان آمده که کاری از ما بر نمی آید. شما هم می توانید مملکت را اداره کنید، مگر دیگران چطور بودند که شما نیستید.»‏‎[15]‎

‏بسیاری از خود باختنگان که متأثر از تبلیغات بیگانگان بوده اند، بر این پندار بودند که اگر جهان اسلام بخواهد از عقب ماندگی رها شود باید از دین فاصله گرفته و از غرب الگو بگیرند. یکی از مستشرقین اروپایی می گوید: «اروپا هنگامی به کامیابی و موفقیت رسید که دین را از حکومت جدا کردو وقتی اربابان دین و مذهب از قدرت کنار رفتند و به کنیسه ها بازگشتند دانش و صنعت رشد کرد.»‏‎[16]‎

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 132

ج)عدم آشنایی با اسلام: 

‏نظریه تفکیک هر چند از طرف بعضی از نویسندگان مسلمان مطرح شده است، اما با تعمق در مطالب آن ها می توان دریافت که دلیل اتخاذ چنین نظریه ای ناشی از سطحی نگری به احکام اسلام می باشد. امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «والله  اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده اند»‏‎[17]‎‏ و در جای دیگر می نویسند: «فمن توهم ان الدین منفک عن السیاسة فهو جاهل لم یعرف الاسلام و لا السیاسة»؛‏‎[18]‎‏ کسی که توهم کند دین از سیاست جداست اسلام و سیاست را نشناخته است.‏

‏دوایت دانلدس مذهب شیعه را تهی از نظام سیاسی شمرده و تشیع را چیزی، جز چارچوبی از گریه و زاری، خود زنی، خود کوبی وسایر مراسم عاطفی و یادبودِ امامان شهید نپنداشته اند.‏‎[19]‎

‏ویلسون می نویسد: «جریان کلی جدا انگاری دین و دنیا به جدایی روز افزون دین از سایر نهادهای اجتماعی می انجامد و سرعت و وضوح این جدایی در امور آن نهادهایی که(هم چون حقوق، سیاست، اقتصادو در نهایت آموزش) پایه های اصلی ترتیبات زندگی اجتماعی را تشکیل می داده اند، بسیار بیش تر و در مورد آن نهادهایی که (هم چون ازدواج، خانواده و اخلاق شخصی) ریشه در زندگی جماعات محلی داشته اند بسیار کم تر خواهد بود.»‏‎[20]‎

‏استکهاوس می گوید: «سیاست معمولا به معنای قبضه کردن،سازمان دادن و بهره برداری کردن از قدرت در یک منطقه، سرزمین و یا جامعه، به ویژه قدرت حکومت کردن و تصمیم گیری درباره این که، چه کسی و چگونه نهادهای عمومی جامعه را اداره کند فهمیده می شود. این قدرت بنابر درکی که عامه مردم عادی و نیز برخی از محققان از آن دارند هیچ ارتباطی با دین ندارد. البته شک نیست که عده ای از این جهت که دین را ایدئولوژی تعالی یافتۀ منافع سیاسی ـ اقتصادی می دانند، نوعی رابطه میان سیاست و دین قائل اند، اما درک گسترده تر و ژرف تر از تاریخ و تمدن ها به وضوح نشان می دهد که سیاست ودین به نحوی گریز ناپذیر با یک دیگر مربوط اند و دین دست کم همان اندازه که از سیاست تأثیر می پذیرد بر آن تأثیر می نهد.»‏‎[21]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 133

د) تفسیر نادرست از مفاهیم دینی: 

‏گروهی به موجب تفسیر غلط از «اصل انتظار» معتقد بوده اند که در برابر ظلم و فساد تکلیفی بر عهده کسی نیست. این گروه که معروف به «انجمن حجتیه» بوده و هستند، از طرف داران جدی عدم دخالت در امور سیاسی بودند. امام(ره) در این باره فرمودند: «یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید معصیت زیاد شود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد؛ معصیت کنیم که او بیاید؟»‏‎[22]‎

‏ ‏

هـ)فقدان اندیشه سیاسی مستقل: 

‏با وجود این که ـ به قول یکی از نویسندگان ـ در دل و درون مسلمانان گرایش خاصی نسبت به سیاست نهفته است که مستقیماً از روح تعالیم اسلام نشأت می گیرد،‏‎[23]‎‏ اما متأسفانه به دلایل مختلف در تاریخ اسلام فقدان اندیشۀ سیاسی مستقل دیده می شود و همین امر نظریه تفکیک را رواج داده است. ‏

‏یکی از نویسندگان، دو عامل زیر را در فقدان اندیشه سیاسی مؤثر می داند: 1ـ عامل سیاسی اجتماعی؛ اغلب مسلمانان تحت حکومت رژیم هایی بسر برده و می برند که آزادی های اسلام را از آن ها دریغ می دارند؟ 2ـ روش شناختی؛ مسلمانان به ندرت سیاست را جدا از سایر علوم و معارف و وابسته به آن مطالعه می کردند. مسائلی نظیر، ماهیت حکومت، انواع واقسام حکومت، صفات حاکم، محدودیت قدرت آن ها و حقوق اتباع به عنوان بخشی از رسالت جامع دربارۀ فقه و کلام مورد بحث و فحص قرار می گرفت و همه این ها در حصار و حریم شریعت قرار داشت. فقط بر اثر ضربه و تکان تعدیات نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اروپاییان از اواخر قرن هجدهم به این طرف بود که نخبگان مسلمان آغاز به نگارش آثار جداگانه در باره مباحث خاص سیاسی کردند.‏‎[24]‎

‏البته این سخن به معنای بی توجهی فقهای اسلام نیست. علی رغم فقدان اندیشه‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 134

سیاسی مستقل همواره فقهای اسلام در لا به لای مباحث مختلف فقهی به بحث و بررسی مسائل سیاسی پرداخته اند. نخستین مایه های فقه حکومتی اسلام در جوامع حدیثی، مانند کافی و تهذیب مشاهده می شود. شیخ مفید ولایت در زمینه های مربوط به قضا، اجرای حدود، تدبیر امور مسلمین و تأسیس حکومت را اصالتاً از سلطان اسلام می داند ومی گوید: در زمان غیبت حضرت صاحب الامر این اختیارات از جانب آن حضرت به فقهای شیعه تفویض شده است.‏‎[25]‎

‏پس از احیای مجدد فقه اجتهادی توسط وحید بهبهانی تحولی در فقه سیاسی نیز به وجود آمد و فقها با طرح مسئلۀ ولایت فقیه مباحث فقه سیاسی را بر محور این اصل قرار داده و مسائل حکومت را به طور مستقل در این مبحث و تحت این عنوان به بحث نهادند.‏

‏ ‏

و)تجربۀ تاریخ ناموفق کلیسا و حاکمان جور به نام دین

‏از جمله علل پیدایش اندیشه جدایی دین از سیاست ارائه کارنامه موفق دین دارانی است که به نام دین حکومت کردند و نتیجه ای جز سرخوردگی مردم و یأس آن ها از دین نداشته است. یکی از روشن فکران مسلمان که از طرف داران این نظریه است، در این باره می گوید: «هزار سال ریاست بلامنازع پاپ ها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی یادگاری جز جهل، تاریکی، رکود، عقب ماندگی و احتناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگی و فرار از دین و خدا و بازگشت به فرهنگ یونانی به وجود آورد که همراه با تجدد ضد مذهبی بود.»‏‎[26]‎‏ ‏

‏در ایران اسلامی سلاطین و پادشاهان بی کفایت به نام دین سال ها حکومت کردند و این پندار را در اذهان به وجود آوردند که منشأ عقب ماندگیِ آن ها التزام به اسلام و احکام دین بوده است، در حالی که نقص و ایراد متوجه عدم التزام عملی آن ها به اسلام می باشد.‏

‏در پایان این بخش فرازی از وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره) را که در مورد ریشه های پیدایش توطئه جدایی دین از سیاست است، ذکر می کنیم: «از توطئه های‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 135

مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهه های معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می خورد تبلیغات دامنه دار، با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت ها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به این که احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند یا آن که اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی ومظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه، و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه طرف داری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی، سروکار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می کند و حکومت وسیاست و سر رشته داری بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است ـ چه این ها تمام برای تعمیر دینا است و آن مخالف مسلک انبیا عظام است ـ و مع الاسف تبلیغ به وجه دوم در بعض از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق می دانستندو شاید بعضی بدانند؛ و این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود.»‏‎[27]‎

‏ ‏

4ـ دلایل نظریه تفکیک دین از سیاست

‏کسانی که قائل به اندیشه جدایی دین از سیاست اند به ذکر دلایلی پرداخته اند که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.‏

‏ ‏

الف) استدلال به قرآن:

‏علی عبد الرزاق با تمسک به آیاتی از قرآن، مانند: «قل لست علیکم بوکیل»؛‏‎[28]‎‏ «ان علیک الا البلاغ»‏‎[29]‎‏ ادعا می کند که قران وظایفی فراتر از مسئولیت دینی را از دوش پیامبر برداشته است و می گوید: آن گونه که دیدی قرآن صریح است که پیامبر(ص) حفیظ بر مردم، وکیل بر آن ها، جبار و مسیطر بر آنان نیست وبرای وی این حق نیست که مردم را به‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 136

اکراه وا دارد تا ایمان آورند.‏‎[30]‎

‏مهندس بازرگان نیز از آیات قرآن چنین برداشتی دارند: «ما حصل کلام آن که، آن چه از مجموعه آیات و سوره های قرآن بر می آید قسمت اعظم و اصلی آن بر محور دو مسئله خدا و آخرت است. خدا، به صورت پذیرش و پرستش و خوددداری شدید از پرستش و پیروی خداهای دیگر ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ و آخرت، به صورت قبول قیامت و زندگی دو گونۀ آن دنیا، ضمن آن که احکام فقهی کم تر از دو درصد آیات قرآن را به خود اختصاص داده اند... قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستوری برای دنیا به ما نمی دهد، بلکه ما را ملامت می کند که چرا این اندازه به دنیا می پردازید.»‏‎[31]‎

‏ ‏

ب) استدلال به سنت: 

‏با وجود این که رسول گرامی اسلام(ص) با تشکیل حکومت، حضور اسلام در صحنه سیاست رابه نمایش گذارد، منکران پیوند دین و سیاست برای اثبات نظریه خود توجیهاتی ارائه داده اند.‏

‏علی عبد الرزاق ارتکاز عمومی مسلمانان وبرداشت درست ومنطقی آن ها از سیاست را پذیرفته و می گوید: شاید بتوان این اندیشه را که حکومت رسول اکرم(ص) جزء برنامۀ رسالت آن حضرت بوده است، با سلیقه عمومی مسلمانان و آن چه از احوال ایشان به ذهن می رسد سازگار دانست و آرای جمهور علمای مسلمانان را نیز همین دانست.‏‎[32]‎‏ با این حال دولت پیامبر(ص) را از اساس انکار کرده و می نویسند ولایت پیامبر بر قومش ولایت معنوی است.‏‎[33]‎

‏نویسنده کتاب «حکمت وحکومت» تحلیل دیگری از حکومت پیامبر اکرم(ص) دارد. او می گوید: «این مقامات سیاسی به همان دلیل که از سوی مردم وارد بر مقام پیشین الهی آن ها شده و به مناسبت ضرورت های زمان و مکان بدون آن که خود در صدد باشند، این مقام به آن ها عرضه گردیده به همان جهت نمی توانند جزئی از وحی الهی محسوب باشند.»‏‎[34]‎‏ در نگرش دیگر دولت اسلامی و حکومت پیامبر اکرم(ص) ناشی از شرایط و 


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 137

اوضاع عصر پیدایش و رشد اسلام است.‏

‏عادل ظاهر می گوید: اسلام برای اغراض معین دولت خود را بر پا کرده، اغراضی که به شکل اساسی به بر پایی دین و تحکیم پایه های آن مربوط می شود و از آن جا که این اغراض مدت هاست که منتفی گردیده، پس نیاز به برپایی دولت اسلامی نیز منتفی شده است.‏‎[35]‎‏ برخی دیگر دولت پیامبر را تنها بر اساس اتفاق و تصادف تفسیر می کنند.‏

‏دکتر نصر حامد می گوید: تصادف تاریخی بود که برای مقطع کوتاهی میان رهبری معنوی و رهبری سیاسی در شخص پیامبر وحدت ایجاد کرد.‏‎[36]‎‏ این گروه دربارۀ سیره سیاسی ائمه اطهار(ع)، به ویژه حکومت چند ساله امیر المؤمنین(ع) تحلیل هایی ارائه داده اند. مهندس بازرگان حکومت علی(ع) را بر اساس رأی مردم دانسته و پیش از اقبال عمومی، در معرفی حضرت می گوید: «چون خلافت را حق خود نمی دانست برای به دست گرفتن حکومت تلاشی نمی کرد.»‏‎[37]‎‏ ایشان در مورد قیام امام حسین(ع) می گوید: «جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین(ع) نشانی از این حقیقت می دادند که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از آن خدا، بلکه از آن امت به انتخاب خودشان است. امام حسن مجتبی(ع) بنابه انتخاب و بیعت مسلمانان، خلیفه و جانشین پدرش علی مرتضی(ع) گردید حضرت بنابه اصرار مردم به ناچار تن به صلح با معاویه داد. مسلم است که اگر امام حسن(ع) خلافت را ملک شخصی و مأموریت الهی ویا نبوی می دانست به خود اجازه نمی داد آن را با دیگری صلح کند»‏‎[38]‎

‏ ‏

ج) عدم امکان اشتمال دین بر سیاست: 

‏گفته شده دین حاوی دستورات کلی است و سیاست امور جزیی است. شأن دین که داعیۀ هدایت بشر در طول تاریخ را دارد بالاتر از آن است که به امور جزیی یک عصر بپردازد. دکتر حائری می نویسد: «حکومت و تدبیر امور مملکتی که عبارت از تمشیت امور و روز مرۀ مردم و نظام اقتصادی و امنیتی آن ها است، همه از شاخه های عقل عملی و از موضوعات جزئیه و متغیراتی به شمار می روند که پیوسته در حال نوسان و دگرگونی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 138

‏می باشندو... تشخیص صحیح موضوعات تجربی به عهدۀ خود مردم است.»‏‎[39]‎‏ مهندس بازرگان می گوید: «انجام کارهای اصلاحی و تکمیل دنیا در سطح مردم دور از شأن خدا و تنزل دادن مقام پیامبران ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ حدود مارکس و پاستور و گاندی است».‏‎[40]‎‏ در جای دیگر می گوید: «نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند خصوصاً که گرفتاری و سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات جزیی از برنامه آفرینش آدمی است.»‏‎[41]‎

‏علی عبد الرزاق می گوید: حق این است که دین اسلام از خلافتی که مسلمانان معرفی می کنند، از تمام نتایج و لوازم آن مبری است. خلافت هیچ علاقه ای به دین ندارد و همین طور قضا ودیگر مسائلی که از وظایف دولت است.همۀ این ها از امور سیاسی محض هستند که هیچ ربطی به دین ندارند. دین در این مورد، نه قبولی دارد و نه امری و نه منعی. بلکه آن ها را به عهده خود انسان گذاشته تا مطابق احکام عقل و تجارب امم و قواعد سیاست سامان دهد. ‏‎[42]‎

‏دکتر سروش می گوید: «دین نباید کاری به دنیای مردم داشته باشد و دنیا را عقلا اداره می کنند و دین برای آباد کردن دنیای مردم نیامده است.»‏‎[43]‎‏در جای دیگر می گوید: «دین داران، عاشق دین خود هستند. وقتی شما عاشقانه در چیزی نظر می کنید اولاً، کاستی های آن را نمی بینید و ثانیاً مایلید همه کمالات را در مغشوق خود متجلی ببینید. وقتی کسی عاشق دین است برای او جامعیتی را می طلبد که دین در واقع واجد آن نیست. دین داران از دین انتظار دارند که هم دنیای مردم را آباد کند و هم آخرت آن ها، را اما این انتظار هیچ دلیل عقلی و شرعی ندارد. این تلقی اگر از عاشقان مقبول باشد از عاقلان قوم پذیرفته نیست.»‏‎[44]‎

‏مهندس بازرگان سیاست را، مانند مشاغل دیگر از جمله باغ داری یا چوپانی می داند که اسلام آن را به خود مردم واگذار کرده است تا با استفاده از عقل و تجربه و تعلیمات و بارعایت پاره ای احکام حلال و حرام شرعی آن هارا انجام دهند بر این اساس می گوید: «اشکالی ندارد که ادیان الهی مبارزه با ستم گران، عدالت و اداره امت ها را تجویز و تأیید کرده باشند ولی ایدئولوژی، احکام و تعلیمات خاصی در آن زمینه ها نداده باشند.»‏‎[45]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 139

د)پایان یافتن زمان دین: 

‏بعضی معتقدند دین مربوط به زمان گذشته است و در زمان حال با توجه به پیش رفت های بشر در جهات عدیده، توان ادارۀ جامعه و پاسخ گویی به نیازهای اجتماعی و سیاسی بشر را ندارد. علم وعقل بشر رشد کافی یافته و به جای دین تصمیم می گیرد. مقام معظم رهبری معتقدند: «تبلیغات استکباری بر ضد اسلام چنین وانمود می کند که اسلام قادر بر سازمان دهی زندگی سیاسی و اقتصادی ملت های مسلمان نیست و ملت های مسلمان چاره ای جز این ندارند که با معیارها و شکل و محتوای حکومت ها و نظام های سرمایه داری غرب زندگی کنند.»‏‎[46]‎

‏امام خمینی با توجه به همین نظریه می نویسد: «سیاست و راه بردن جامعه به موازن عقل،عدل، انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ زندگی بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.»‏‎[47]‎

‏ ‏

هـ) تغییر سیاست و ثبات دین: 

‏بعضی از مدعیان تفکیک می گویند: پیوند دین و سیاست امکان پذیر نیست، چون این دو مقوله از دو سنخ اند وابستگان به رژیم منحط طاغوتی و روزنامه ها شعار استعماری تفکیک دین از سیاست را بازیرکی شیطانی مطرح می کنند. یکی از آن ها چنین می گوید: «مذهب، امری است جدا از سیاست، سیاست سخن روز است و مذهب سخن ازلی و ابدی. سیاست، امروز یک چیز می گوید؛ فردا چیز دیگر، مذهب، فردا و امروز و دیروز یک چیز می گوید و لاغیر. سیاست، تأثر و مظاهری دارد که با تغییر زمان تغییر می کند، ولی تأثر و مظاهر مذهب لا یتغیر است، برای این که مذهب محیط است برزمان و سیاست محاط است در زمان»‏‎[48]‎

‏ ‏

و) مفاسد و آفات پیوند دین با سیاست: 

‏طرف داران تفکیک دین از سیاست معتقدند پیوند دین با سیاست آفات و تالی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 140

فاسدهایی دارد که ایجاب می کند انسان مسلمان به تفکیک این دو حکم نماید. در این جا به بعضی از آن ها که مورد نظر مهندس بازرگان است اشاره می کنیم:‏

‏ ‏

1ـ تبدیل توحید به شرک: 

‏ایشان می گوید: «وقتی بهبود زندگی فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پای آخرت و خدا، هدف و منظور دین قرار گرفته اخلاص در دین ومحبوبیت خدا در محاق رفته، پس زده و فراموش می شود. بدین وسیله توحید تبدیل به شرک... گردیده و دیانت و دینداری از اصالت و خاصیت می افتد.»‏‎[49]‎

‏ ‏

2ـ نا امیدی مردم بر اثر ناتوانی حکام دینی: 

‏نامبرده می گوید: «وقتی مردم مؤمن و مخصوصاً جوانان پر شور و امید، مواجه با نا توانی و عجز ادیان گردند و ببیند که متصدیان و مدافعان ناچار می شوند که به اصلاح و التقاط یا عجز و اعتراف بپردازند نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین می گردند.»‏‎[50]‎

‏ ‏

3ـ تجارب تلخ: 

‏ایشان می گوید: «هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپ ها و حاکمیت کلیسای کاتولیک بر پادشاهان واشراف و مردم، یادگاری جز جهل و تاریکی... و اختناق به جا نگذاشت... خلفای اموی وعباسی و عثمانی که خود را خلیفه رسول الله  می خواندند زمام ایمان و امور مسلمانان را در اختیار گرفته بودند.. دین و سیاست در هم ادغام شده اسماء الله  و اسلام فرمان روای بودند، ولی عملاً دین از دولت فرمان می گرفت و دیدیم چه ظلم ها که بر دودمان رسالت و شیعیان نکردند.»‏‎[51]‎

‏ ‏

4ـ حاکم شدن روش اکراه: 

‏ایشان می گوید: «اسلامی که با پشتوانۀ قدرت و روش اکراه پیش برود بیشتر کالای شیطان است، نه دین خدا. از یاد آوری های مکرر و مؤکدی که خداوند عزیز حکیم به‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 141

رسول خدا و به گروندگان دینش می نماید یکی «انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر» و دیگر «لا اکراه فی الدین» به انضمام ده ها آیۀ دیگر که دلالت بر مأمور و موکل نبودن و مسئول کفر و دین مردم نشدن آن حضرت می نماید. نازل کنندۀ قرآن نخواسته که آیین او جز از طریق اختیار و آزادی با حفظ کرامت انسانی و با پشتوانه ارشاد و علم ارائه و اجرا گردد.»‏‎[52]‎

‏ ‏

5ـ دین ابزاری: 

‏گفته شده که بنابر دیدگاه جامع نگر و پیوند دین با سیاست، دین ابزار دنیا محسوب می شود. مهندس بازرگان می گوید: «بشر ذاتاً خودبین، نزدیک نگر و فطرتاً خود خواه و استثمارگر است و برای چنین موجودی کاملاً طبیعی است که به خدا و دین هم از دریچۀ استفادۀ شخصی و احتیاجات نوعی دینایی نگاه کرده و چنین تصور می کند که منظور خدا از بعثت و انزال کتب راهنمایی و تدوین آیین نامه برای اداره و بهبود دنیای بشر است.»‏‎[53]‎

‏ ‏

6ـ عدم تحرک در بهبود زندگی: 

‏بعضی تصور کرده اند که با حضور دین در صحنه سیاست و حکومت، تحرک و تلاش مردم در جهت سازندگی کم تر می شود. مهندس بازرگان می گوید: «اگر گفتیم اسلام منحصر در عبادت و خدا شناسی و تقوای شخصی نیست و به سیاست و حکومت و صلاح دنیا نیز نظر دارد و برای بهبود زندگی بشر رهنمود دارد، دیگر جامعه دینی دست روی دست گذاشته و به کار، نظم، علم، برنامه ریزی و تحقیق...وقعی نمی نهند، زیرا معتقد است همه چیز در دین هست وقتی دین کامل باشد دیگر نیازی به اختراع واکتشاف و کارخانه... نخواهد بود.»‏‎[54]‎

‏ ‏

7ـ استبداد دینی: 

‏بعضی دولت دینی را تحقق خارجی «حق الهی» می دانند و بدین باورند که حاکم به‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 142

منزلۀ سایۀ خدا در زمین است که خود را قیم شریعت و مردم می داند. در این باره وحید رأفت می گوید: «مدعیان اجرای شریعت می خواهند از نو ‏‏[‏‏یعنی کاهنان دولت فراعنه‏‏] ‏‏شوند، زیرا تنها آن ها هستند که اختیار تفسیر شریعت و بر پایی تئوکراسی دینی؛ یعنی سیطرۀ رجال دین و حکومت به واسطه حق خدا دادی را دارند.‏‎[55]‎

‏ ‏

8ـ دور ماندن ساحت مقدس دین از بازی های سیاسی: 

‏امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «گاهی می گویند که بگذارید روحانیون مشغول محراب و همین ورد باشند و سیاست را به امپراتور واگذار کنند و این تزی است که مسجد مال پاپ و سیاست مال امپراطور باشد.»‏‎[56]‎

‏ ‏

9ـ خشونت طلبی:

‏ تولستوی و حامیان سکولاریزم معتقدند دین را به دلیل این که بر محبت مبتنی است، باید از قلمرو سیاست (که نوعی خشونت را طلب می کند) دور نگه داشت واز تبدیل دین به قدرت حاکم جلوگیری به عمل آورد‏‎[57]‎

‏ ‏

5ـ نقد اندیشه و نظریۀ تفکیک

‏در بخش پیشین به دلایل طرف داران اندیشۀ جدایی دین از سیاست آشنا شدیم. در پاسخ به آیات استنادی کسانی که مقام الهی پیامبر اکرم(ص)  را تنها در رسالت حصر کرده اند باید به این نکته توجه داشت که این برداشت از قرآن ناشی از نگرش سطحی به آن کتاب مقدس است. این ایات وظیفۀ پیغمبر(ص) در زمینۀ رسالت و انذار را به صورت حقیقی حصر نمی کنند تا با مقامات و مناصب دیگر پیامبر اکرم(ص) منافات داشته باشد. این کلام به قرینۀ آیات دیگر که مقام قضاوت و حکومت را برای آن حضرت اثبات کرده فهمیده می شود.‏

‏آیاتی که به طور مشخص به این امر پرداخته، زیاد است. به جهت رعایت اختصار تنها به یک آیه اشاره می کنیم: قرآن مجید می فرماید: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»؛‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 143

پیامبر از خود مؤمنان سزاوارتر است.‏‎[58]‎

‏این آیه وجود مبارک پیامبر(ص) را در موارد تصرف در امور مؤمنان سزاوارتر دانسته است. به طور قطع این اولویت در تصرف، چیزی افزون بر مقام نبوت آن حضرت است. از امام باقر(ع) روایت شده که آن حضرت در تفسیر آیه مذکور فرمود: این آیه در باره امارت و حکومت نازل شده است.‏‎[59]‎‏ در آیاتی از قرآن، پیامبران موظف به اقامۀ قسط در جامعه شده اند و همین آیه برای اثبات موضوع کافی است. آن جا که می فرماید: «لقد انزلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط».‏‎[60]‎

‏باوجود این، با تأسف آیۀ مذکور را نیز چنین توجیه کرده اند که: «همان گونه که به روشنی از این آیه مبارکه بر می آید فرستادن رسولان تنها به خاطر تعلیم و آموزش عالی عدالت است تا مردم از این آیات بینات، رهنمودهای کتبی و دستیازی به معیارها و میزان های راستین شاهین عدالت، آگاهی و تعقل خود را سرشار سازند، آن گاه خود به عدل و داد، قیام آگاهانه نمایند. ترجمه آیه چنین میشود که ما رسولان خود را همراه با نشانه های گویا فرستادیم و با آنان کتاب و میزان همراه کردیم تا مردم خود به عدل و داد قیام کنند.»‏‎[61]‎

‏این سخن را مهندس بازرگان نیز مطرح کرده آن جا که می گوید: «معنا و منظور آیۀ آن طور که بعضی ها تصور و تبلیغ کرده اند، این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم،استبداد و استکبار با بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند.»‏‎[62]‎

‏آیا می توان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشکیلات حکومتی عدالت را تحقق بخشید؟ امام خمینی(ره) بزرگ مفسر قرآن در باره آیۀ مذکور می فرماید: «خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا رافرستادیم بینات به آن ها داریم. آیات به آن ها دادیم.میزان بر ایشان فرستادیم«لیقوم الناس بالقسط» غایت این است که مردم قیام به قسط کنند؛ عدالت اجتماعی در بین مردم باشد؛ ظلم ها از بین رود؛ ستمگری ها از بین رود؛ ضعفا به آن ها رسیدگی شودو قیام به قسط شود. دنبالش هم می فرماید: «و انزلنا الحدید» تناسب این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید این ها انجام بگیرد، با‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 144

بینات، با میزان و با حدید «فیه بأس شدید» یعنی اگر چنان چه شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند؛ یک حکومتی را که حکومت عدل است تباه کنند با بینات با آن ها باید صحبت کرد، نشنیدند با موازین، موازین عقلی، نشنیدند با حدید»‏‎[63]‎

‏استاد مطهری(ره) عدالت گستری و ظلم ستیزی را به منزلۀ ملاک تمایز نبی از غیر نبی و از ادله صدق گفتار بر شمرده اند.‏‎[64]‎‏ البته این سخن به معنای دنیا گرایی انبیا نیست. تشکیل حکومت و دخالت در امور اجتماعی هدف اصلی و ذاتی تلقی نمی شود. امام خمینی ره هدف اصلی و ذاتی انبیا را که مقصود بر قصد اولی است، از اهداف تبعی متمایز کرده اند و می فرماید: «تمام چیزهایی که انبیاء آورده اند مقصود آن ها نبوده است. تشکیل حکومت مقصود بالذات نیست برای انبیا»‏‎[65]‎

‏با توجه به اصلاح طلبی انبیا و مباره آن ها با مفاسد اجتماعی، می توان گفت: انبیا نسبت به مسائل اطراف خود بی تفاوت نبوده ودر مواردمختلف از خود عکس العمل نشان داده اند. قرآن مجید در مورد شعیب می فرماید: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت»؛ خواسته ای جز اصلاح ندارم تا آن جا که توانایی دارم.‏‎[66]‎‏ بر این اساس آن حضرت باکم فروشی و استثمار اقتصادی که از مفاسد رایج آن عصر بود مبارزه کردو با صراحت می فرمود: «اوفوا الکیل و لا تکونوا من المفسدین و زنوا بالقسطاص المستقیم.»‏‎[67]‎‏ برای برخی از پیامبران وقتی شرایط تشکیل حکومت فراهم شد، حکومت تشکیل دادند که می توان به سلیمان، یوسف، داوود و آل ابراهیم اشاره کرد در بخش پیشین از گفتار یکی از روشن فکران نقل شده که این امور استثنایی است.‏‎[68]‎‏ اگر تشکیل حکومت امری غیر دینی تلقی می شود، همان تعداد محدود و استثنایی هم نباید حکومت می کردند.‏

‏برداشت عمومی و مأنوس مسلمانان از اسلام (که از آن به ارتکاز متشرعه تعبیر می شود) از ابتدای ظهور اسلام تا کنون چنین بوده که گستردۀ تعالیم اسلام تمامی ابعاد زندگی انسان و به ویژه حکومت و سیاست را فرا گرفته است و منشأ این برداشت عمومی را می توان از دو امر واقعی جست و جو کرد: 1ـ تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام(ص) 2ـ موضع گیری اسلام در تمامی صحنه های سیاست و حکومت. مشروعیت حکومت پیامبر(ص) بر خلاف تصور بعضی از نویسندگان انتخاب مردم‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 145

نبوده است. امامت و زعامت سیاسی در عهد رسالت به اتفاق آرای تمام مسلمانان با انتخاب مردم نبوده و بیعت صرفا به منظور تحکیم حکومت و دخالت دادن مردم در امور اجرایی بوده است. زعامت و رهبری سیاسی پیامبر(ص)از مقام نبوت او برخاسته بود. سیرۀ ائمه اطهار(ع)، تشکیل حکومت توسط امام علی(ع)، عهدنامه آن حضرت به مالک اشتر، حکومت کوتاه امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین و مشروع ندانستن حکومت های وقت از ناحیه دیگر امامان، همه گواه بر این مدعا است که ائمه اطهار(ع) از اعمال ولایت در حوزه ای که امکان داشت خود داری نمی کردند. برای اتقان مطالب، لازم است به بررسی اندیشه امام بپردازیم تا در پرتو آن به بسیاری از شبهات مطرح شده پاسخ داده شود.‏

‏ ‏

6ـ تبیین اندیشه امام خمینی ره و اثبات پیوند دین و سیاست

‏یکی از تلاش های ارزندۀ امام خمینی ره تفهیم موضوع پیوند دین و سیاست به شمار می رود امام در حالی دست به این حرکت و نهضت فکری زد که اندیشه جدایی دین از سیاست، سال ها در بین مسلمانان حتی در بین روحانیون مطرح شده بودو به صورت اعتقاد و باور در آمده بود. ‏

‏امام(ره) در این باره می فرماید: «حال چند سال است که تبلیغ کردند، به طوری که خود آخوندهاهم باور کردیم ما را چه با سیاست. معنایش این است که اسلام را اصلاً کنار بگذارید؛ اسلام کنار گذاشته شود؛ اسلام در این حجره های ما در آن جا دفن شود؛ آن ها از خدا می خواهند که اسلام از سیاست جدا باشد؛ دین از سیاست جدا باشد این یک چیزی است که از اول، سیاسیون انداختند توی دست و دهان مردم، به طوری که الان ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش»‏‎[69]‎‏ ‏

‏در این راستا امام(ره) در سال 1320 در پاسخ به شبهه پراکنی های کتاب «اسرار هزار رساله» کتاب ارزشمند «کشف الاسرار» را به نگارش در آورد و بر نظارت روحانیت در امور اجرایی و سیاسی کشور تأکید نمود. پس از رفتن به نجف اشرف در نخستین‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 146

سخنرانی خود رسماً اعلام کردند که اسلام برنامه زندگی دارد اسلام برنامه حکومت دارد.‏‎[70]‎

‏امام در آثار فقهی خود از جمله کتاب «البیع» برای فقیهان رسالتی بالاتر از نظارت قائل شد و تشکیل حکومت را برای آنان امری واجب شمرد و در کتاب «تحریرالوسیله» (که رساله علمیه تلقی می شود) در بحث امر به معروف و نهی از منکر بحث حکومت و سیاست را مطرح نمود و به صراحت فرمود: «در عصر غیبت ولی امر و سلطان عصر، نایبان عام آن حضرت، واجد شرایط فتوا و قضا هستند؛ جانشینان آن حضرت در اجرای سیاسات و مسائل حکومتی و سایر اموری که بر عهدۀ امام است می باشند. جهاد ابتدایی استثنا است.»‏‎[71]‎‏ در کتاب «ولایت فقیه» به طور مشروح مباحث حکومت اسلامی را مطرح نمودند و با دلایل مختلف عقلی و نقلی بر ضرورت تشکیل حکومت تأکید فرمودند. امام از یک سو، به آثار و نتایج جدایی دین از سیاست می پردازند و از سوی دیگر، با ارائه دلایل متقن پیوند دین و سیاست را اثبات می کنند. در بخش اول امام (ره) برای جدایی دین از سیاست چنین آثار و تبعاتی می بینند:‏

‏ ‏

1ـ نابودی ملت ها: 

‏امام(ره) می فرماید: «چپاول گران حیله گر کوشش کردند به دست عمال به اصطلاح روشن فکر خود اسلام را، هم چون مسیحیت منحرف و به انزوا  کشانند و علما را در چارچوب مسائل عبادی محبوس کنند و.. در این امر توفیق به سزایی پیدا کردند و از این جهالت و غفلت ما سوء استفاده نمودند و بلاد مسلمین را یا مستعمره خویش نمودند و یا به استثمار کشیدند و بسیاری از سلاطین و حکام مسلمین را استخدام نموده و با دست آنان ملت ها را به استضعاف و استثمار کشاندند و وابستگی و فقر و فاقه و پیامدهای آن ها گریبان گیر توده های در بند گردید.»‏‎[72]‎

‏ ‏

2ـ محدود شدن فقاهت: 

‏امام(ره) می فرماید: «وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق نا‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 147

آگاهان غرق در احکام فردی و عبادی شد، قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید»‏‎[73]‎

‏ ‏

3ـ غفلت و فراموشی احکام سیاسی اسلام:

‏ با کنار گذاشتن مسائل سیاسی اسلام به تدریج احکام فراموش می شود. امام(ره) می فرماید: «تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملاً؛ توی کتاب ها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود؛ قرآن می خواندیم و می بوسیدیم و می گذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود؛ ایاتی که مربوط به سیاست بود؛ آیاتی که مربوط به جنگ بود؛ آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است این ها را منسی کرده بودیم؛ یعنی ما را وادار کرده بودند که منسی باشد»‏‎[74]‎

‏در بخش دیگر امام راحل ره برای اثبات نظریه خود بر سه امر مهم و اساسی؛ یعنی جامعیت اسلام، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و سیرۀ پیامبر اکرم(ص) تأکید و رزیدند.‏

‏پیش از توضیح دو دلیل یاد شده یاد آوری این نکته لازم است که اگر دلیلی هم بر لزوم مشارکت در امور سیاسی نداشتیم، نیاز فطری انسان حکم می کرد که قائل به آن شویم. مطالعه تاریخ بشر نشان می دهد که انسان به دلیل انتخاب زندگی اجتماعی ناگزیر از آن است که نیازهای خود را از طریق یک نظام اجتماعی و هم کاری و تعاون در آن نظام به دست آورد. از سوی دیگر، تعارض و تزاحم خواسته های بشری و روح استخدام او نیاز به قوانین اجتماعی را تشدید می کند، حتی حکومت نا صالح و احیاناً جا بر هم با تمام پیامدها و شرارت هایش، از هرج و مرج، و بی نظمی و آشوب بهتر است. بر این اساس علی(ع) می فرماید: «لابد للناس من امیر؛ برّ او فاجر؛ مردم حکومت و نظام می خواهند یا نیکوکار و یا فاجر.‏‎[75]‎

‏علامۀ طباطبائی تشکیل دولت اسلامی را امری فطری می داند و به استناد آیۀ «فاقم وجهک للدین حنیفاً»‏‎[76]‎‏ آیین اسلام را آیین فطرت واحکام آن را مطابق با فطرت بشری می شمارد و می گوید: «فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومت به حدی بود که وقتی پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه دست به ایجاد دولت اسلامی زد مردم با وجود‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 148

سؤالاتی که در زمینه حیض و هلال و انفاق و دیگر مسائل عادی مطرح می کردند و از پیامبر توضیح می خواستند، در این مورد هیچ گونه سؤالی مطرح ننمودند و توضیحی نخواستند. هرگز شنیده نشد کسی بگوید: اصل انتصاب خلیفه لزومی ندارد و یا دلیل بر لزومش نداریم، زیرا همه به انگیزۀ فطرت احساس می کردند که چرخ جامعه اسلامی بدون گرداننده خود به خود گردش نخواهد کرد و دین اسلام این واقعیت را که در جامعه اسلامی باید حکومتی وجود داشته باشد امضای قطعی نموده است»‏‎[77]‎‏ بر این اساس امام خمینی ره ولایت فقیه را که تجلی پیوند دین و سیاست است امری بدیهی می شمارد و می فرماید: «ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن ها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد.»‏‎[78]‎

‏پس از این مقدمه، نیم نگاهی به دو برهان یاد شده می اندازیم:‏

‏ ‏

1ـ جامعیت اسلام:

‏امام خمینی در موارد مختلف با طرح جامعیت اسلام، بر ضرورت طرح اندیشۀ سیاسی اسلام تأکید می نمایند و اندیشه جدایی دین از سیاست را محصول غفلت از این نکته مهم می دانند. در این باره می فرمایند: «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست برای جامعه نظامات و قوانین ندارد ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»‏‎[79]‎

‏در جای دیگر می فرماید: «اسلام و حکومت اسلامی پدیدۀ الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود رادر دنیاو آخرت به بالاترین وجه تأمین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستم گری ها و چپاول گری ها و فساد و تجاوزها بکشد و انسان را به کمال مطلوب خود برساند. مکتبی است که برخلاف مکتب های غیر توحیدی درتمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته و لو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است.»‏‎[80]‎

‏این کلام امام الهام گرفته از سخن نبی گرامی اسلام(ص) است که در حجة الوداع‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 149

فرمودند: «ای مردم هیچ چیز از آنچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور گرداند وجود ندارد، مگر این که شما را به آن مأمور کردم و هیچ چیز از آن چه شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور سازد وجود نداشت، مگر آن که شما را از آن نهی کردم.»‏‎[81]‎

‏امام(ره) نه تنهانظام سیاسی را بخشی از احکام اسلام می داند، بلکه معتقد است احکام سیاسی اسلام بخش عمده ای از مکتب را تشکیل می دهد که با نفی آن دین اسلام ناقص می ماند. در این باره می فرماید: «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید هفت ـ هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است. باقی اش مربوط به سیاست و اجتماعیات و معاشرات و این طور چیزهاست...»‏‎[82]‎‏ در جای دیگر می فرماید: «همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است.. نمازش مخلوط به سیاست است؛ حجش مخلوط به سیاست است؛ زکاتش سیاست است؛ ادارۀ مملکت است.»‏‎[83]‎

‏ ‏

2ـ ماهیت احکام اسلام: 

‏از آن جا که قوانین اسلام برای ادارۀ نظام اجتماعی سیاسی، نظامی، اقتصادی، و فرهنگی وضع شده است، تنوع و تکثر احکام در عرصه های مختلف تشکیلات حکومتی را طلب می کند. امام ماهیت و کیفیت این قوانین را دلیل بر لزوم تشکیل حکومت می داند. در این میان به احکام مالی، از قبیل خمس، جزیه، خراج، احکام دفاع ملی، احقاق حقوق و احکام جزایی اشاره می کنند.‏‎[84]‎

‏دستورات اسلام جز با تحقق یک نظام فعال سیاسی اجرا نمی گردد و ما خودشاهد بودیم که در زمان رژیم طاغوتی که دین در عرصه سیاست حضورنداست، بسیاری از احکام اسلام معطل مانده بود. بر این اساس، در بعضی از روایات ولایت که منصب سیاسی است به عنوان کلید فرایض دینی معرفی شده است. از امام باقر(ع) نقل شده است که «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. راوی سوال کرد کدام یک از این ها افضل است؟ حضرت فرمود: ولایت افضل است، چون کلید سایر اعمال است.»‏‎[85]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 150

‏امام(ره) یکی از مفاسد بی توجهی به حکومت و تشکیلات حکومتی را تعطیل شدن احکام اسلام می داند و می فرماید«چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن تسلط حکّام خائن و فاسد به طور دسته جمعی و بالاتفاق قیام نکردیم...، نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد، ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانی گشت، احکام اسلام بی اجراماند.»‏‎[86]‎

‏ ‏

3ـ سیره عملی پیامبر اکرم(ص):

‏در اسلام پایه های نظام سیاسی به دست نبی گرامی(ص) پی ریزی شد. امام در موارد مختلف به این سیره تمسک نموده و می فرماید: «مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایۀ اصلاح و سعادت بشر شود، به قوۀ اجراییه و مجری احتیاج دارد، به همین جهت خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون؛ یعنی احکام شرع یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم(ص) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعۀ مسلمانان قرار داشت.. در آن زمان مثلاً به بیان قانون جزا اکتفا نمی کرد، بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت»‏‎[87]‎

‏در جای دیگر می فرماید: «در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست ودیانت توأم بودند. این آخوندهای درباری و این به اصطلاح سلاطین آمریکایی یا شوروی، یا باید پیغمبر و پیغمبران را و خلفای پیغمبر و پیغمبران را تخطئه کنند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ یا باید خود و حکومت های خود را تخطئه کنند. امر دایر بین این دو است و از این ‏‏[‏‏دو‏‏]‏‏ خارج نیست»‏‎[88]‎‏ در جای دیگر می فرماید: «پیامبر... تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد.. مدتی که در مکه بود حضرت نمی توانست... حکومت تشکیل دهد، لیکن مشغول جمع آوری افراد بود؛ مشغول یک سیاست زیر زمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آن جا دیگر حکومت... تشکیل دادند»‏‎[89]‎‏ امام(ره) در جای دیگر می فرماید: «مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند و عده دیگر سیاست مدار و زمام دار مگر زمان خلفای حق یا نا حق زمان خلافت حضرت‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 151

‏امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود و دو دستگاه بودند این حرف ها را استعمارگران و عمال سیاسی آن ها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروت های ما را غارت کنند. منظور آن ها همین است.»‏‎[90]‎

‏برداشت امام از سیرۀ پیامبر(ص) مبتنی بر روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده که فرموده اند «ان الله  عزوجل ادب نبیّه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال إنّک لعلی خلق عظیم ثم فرض الیه امرالدین والاُمّة لیسوس عباده»؛ خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد. وقتی که تربیت او را تکمیل نمود فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی، سپس امر دین و امّت را به او واگذار کرد تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.‏‎[91]‎

‏امام(ره) مسلمانان را به تأسی کردن به سیرۀ پیامبر در امر دخالت در امور سیاسی فرا می خواند و می فرمود: «مسلمین از سیرۀ انبیا و خصوصاً از سیرۀ پیغمبر اکرم باید مطالعه کنند. ببینند چه کرده است و ما باید تأسی کنیم. اگر پیغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدینه نشسته بود و قرآن را ذکر کرده بود و دیگر کاری هم نداشت، هم ما می رفتیم همین کار را می کردیم، ما تأسی می کردیم، اما کسی که آمده است، از همان اولی که آمده است در مکه، مشغول مبارزه بوده است تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد. مبلغ فرستاد حکومت، فرستاد در همه جا، آن جایی که دستش می رسید.‏‎[92]‎

‏امام(ره) در عین حال که بر ضرورت دخالت در امور سیاسی تأکید می کند، از شبهات مطرح شده از سوی طرف داران جدایی دین از سیاست غافل نیست و با بیان های مختلف به آن ها جواب داده اند امام با صراحت، انکار ضرورت تشکیل حکومت را انکار دین مبین اسلام می داند و می فرماید «هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»‏‎[93]‎

‏امام در رد توهم استبداد دینی می فرماید: «حکومت اسلامی هیچ یک از طرز‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 152

‏حکومت های موجود نیست. استبدادی نیست که رئیس دولت مستبد وخودرأی باشد، مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن به دل خواه دخل و تصرف کند.»‏‎[94]‎‏ درجای دیگر می فرماید: «فقیه اگر یک گناه صغیر هم بکند، از ولایت ساقط است؛ مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هرکس ؟ این ها که می گویند: دیکتاتوری پیش می اید، این ها نمی دانستند حکومت اسلامی دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل این ها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده و ما می خواهیم که فقیه باشد تا جلوی دیکتاتورها را بگیرد»‏‎[95]‎

‏حضرت امام(ره) در پاسخ به شبهه دنیا گرایی روشن فکران می فرماید: «عهده دار شدن حکومت فی حدذاته شأن و مقامی نیست،بلکه وسیلۀ انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است.»‏‎[96]‎‏ «گره زدن دنیا با آخرت و دیانت با سیاست مهم ترین رسالت ادیان الهی است و این هنر اسلام و مکتب قرآن است. البته آن چه اصالتاً مد نظر دین است، رسیدن به قله رفیع معنویت و کمال است، اما تحقق این هدف در جامعه بشری مستلزم تشکیل حکومت و اصلاح نظام معیشتی است.» امام(ره) در پاسخ به کسانی که مدعی اند پیامبران برای اقامه قسط نیامده اند، بلکه آمده اند تا زمینه را فراهم کنند تا مردم خود اقامه قسط نمایند، می فرماید: «قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن، مگر می شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت ها؟ کسی بدون این که دخالت کند قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط» باشد؟»‏‎[97]‎

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 153

‏ پی نوشت ها:

‏ ‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 154

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 155

  • ))  میرچا الیاده، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ترجمه دکتر اسعدی چاپ اول: تهران، طرح نو، ص 126.
  • )) مجله قبسات، شماره 1، ص 65.
  • )) همان، ص 66.
  • )) مجمع البحرین، ج 4، ص 78.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 13، ص 429ـ430.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 13، ص 429ـ430.
  • ))  همان، ج 16، ص 248.
  • )) تاریخ طبری، ج 4، ص 124.
  • )) علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 21.
  • )) مجله حکومت اسلامی، سال سوم ، شماره 4 ، ص 33
  • )) ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه غلامحسین زیرک زاده، ص 195.
  • .  سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی چاپ اول: تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 13.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 5، ص 188ـ189.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه (چاپ هشتم: تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی: ص 126.
  • )) همان، ص 127.
  • )) مجله حوزه، سال 15، شمارۀ 85 ـ 84، ص 329.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 13، ص 268ـ270.
  • )) امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، (قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان)، ص 234.
  • )) عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 2، (انتشارات امیر کبیر، چاپ نخست)، ص 190.
  • )) میرچا الیاده، همان، ص 135.
  • )) همان، ص 548.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 532ـ534.
  • )) حمید عنایت، اندشیه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، (چاپ دوم: انتشارات خوارزمی).
  • )) همان، ص 19.
  • )) شیخ مفید، المقنعه، ص 13.
  • )) مجلۀ کیان، شماره 28، ص 59.
  • )) وصیت نامه امام خمینی(ره)، بند «ب».
  • ))  سورۀ انعام (6)، آیۀ 66.
  • )) سورۀ شوری (42)، آیۀ 48.
  • )) علی عبد الرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص 171.
  • )) مجله کیان، همان، ص 51.
  • )) علی عبد الرزاق، همان، ص 145.
  • )) همان، ص 141.
  • )) مهدی حائری، حکمت وحکومت، ص 143.
  • )) مجله حکومت اسلامی، سال سوم، شماره 4، ص 35.
  • )) همان، ص 36.
  • )) مجلۀ کیان، همان، ص 49.
  • )) همان.
  • )) مهدی حائری، همان، ص 141.
  • )) مجله کیان، همان، ص 48.
  • )) همان، ص 49.
  • )) علی عبد الرزاق، همان، ص 192.
  • )) مجلۀ کیان، شماره 32، ص 8.
  • )) همان.
  • )) همان، شمارۀ 28، ص 56.
  • )) فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 103.
  • )) وصیت نامه امام خمینی(ره)، بند «ب».
  • ))  حمید روحانی، همان، ج 1، ص 314.
  • ))  مجله کیان، همان، ص 58.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 59.
  • )) همان.
  • )) همان، ص 48.
  • )) کتاب نقد، شماره 3 ـ 2، ص 366.
  • )) مجلۀ حکومت اسلامی، همان، ص 43.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 10، ص 70ـ71.
  • )) عمیدزنجانی، همان، ج 2، ص 184.
  • )) سورۀ احزاب (33)، آیۀ 6.
  • )) مجمع البحرین، ص 92.
  • )) سورۀ حدید (57) آیۀ 25.
  • )) مهدی حائری، همان، ص 140.
  • )) مجلۀ کیان، همان، ص 54.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 15، ص 212ـ214.
  • )) استاد مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 167.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 3، ص 224ـ226.
  • )) سورۀ هود (11) آیۀ88.
  • )) سورۀ شعرا(26) آیۀ 181.
  • )) مجلۀ کیان، همان، ص 6.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 1، ص 153ـ154.
  • )) حمید روحانی، همان، ج 2، ص 157.
  • )) امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1،ص 428.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 18، ص 87ـ89.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 21، ص 277ـ279.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 15، ص 10ـ12.
  • )) نهج البلاغه، خطبه 40.
  • ))  سورۀ روم (30) آیۀ 30.
  • )) علامۀ طباطبائی، بررسی های اسلامی، ص 177 ـ 169.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه ص 3.
  • ))  همان، ص 4.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 21، ص 402ـ404.
  • )) اصول کافی، ج 3، ص 118.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 6، ص 43ـ44.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 10، ص 18ـ20.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه، ص 25 ـ 20.
  • )) اصول کافی، ج 3، ص 30.
  • ))  امام خمینی، همان، ص 32.
  • )) همان، ص 17.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 203ـ205.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 203ـ205.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه، ص 23.
  • )) اصول کافی، ج 2، ص 5.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 4، ص 1ـ2.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه، ص 20.
  • )) همان، ص 32.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 11، ص 23ـ24.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه، ص 44.
  • )) ر. ک: صحیفۀ امام، ج 17، ص 214ـ215.