دخالت دین در عرصه های اجتماعی

‏ ‏

‏ ‏

دخالت دین در عرصه های اجتماعی سیاسی و علمی از دیدگاه امام خمینی(ره)

‏ ‏

محمدرضا مصطفی پور 

‏ ‏

‏یکی از مباحث مهم و بسیار جدی در عرصه دین شناسی و کلامِ جدید، تبیین قلمرو تعالیم و آموزه های دینی است و بیان این که آیا دینی که برای هدایت انسان آمده، همه عرصه ها و شئون زندگی انسان، اعم از زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، و روحی و جسمی را تحت پوشش قرار می دهد یا تنها برای هدایت انسان در عرصه زندگی فردی و خصوصی آمده است؟ آیا در عرصه هایی که انسان با علم و عقل می تواند بشناسد، نیازی به دخالت دین هست یا خیر؟ اهداف دین چیست؟ آیا هدف دین مادی و دنیوی است. یا اخروی و یا هر دو؟ آیا انبیا مردم را به خدا و آخرت دعوت کرده اند و امور دیگر را بر عهده انسان گذاشتند تا با عقل و علم آن ها را تنظیم کند؟ و به عبارت دیگر آیا دین فقط برای بیان حقایق آمد که انسان با عقل و علم نمی توانست به آن ها دسترسی یابد یا همه حقایقی را برای انسان بیان کرده است. اگر قلمرو دین همه شئون زندگی انسان، است کیفیت آن چگونه است؟ عمق آن تا کجا است؟ آیا حداقل را بیان کرده است یا حداکثر را؟ آیا اهداف و غایات و ارزش ها را مشخص کرده است یا روش ها را نیز تبیین کرده است؟ آیا علاوه بر بیان ارزش ها و غایات و اهداف و اصول،‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 329

نظام را نیز بیان کرده و برای اداره جامعه نظام خاصی را از جهت سیاسی و اقتصادی مشخص کرده یا تعیین نظام را به عقل انسان واگذارده است؟ در واقع در این جا دو سؤال اساسی قابل طرح است: 1) قلمرو دین تا کجا است و آیا برای هدایت انسان در زندگی معنوی و فردی و خصوصی آمده است یا برای هدایت انسان در همۀ ابعاد زندگی؟ 2) اگر پاسخ این بود که دین برای اداره همه عرصه ها و شئون زندگی انسان برنامه دارد، حدّ آن تا کجا است، کیفیت آن چگونه است؟ آیا حداقل را گفته یا حداکثر را، ارزش ها را گفته است یا روش ها را نیز؟‏

‏متکلمان و دین پژوهان برای پاسخ به این سؤالات دیدگاه های گوناگونی ارائه داده اند.‏

‏دین پژوهان و متکلمان غربی چنین می اندیشند که باید مسائلی را که در قلمرو اندیشه و عقل بشری است و انسان می تواند با عقل و علم آن ها را بشناسد ، از مسائلی که در قلمرو دین است جدا کنند و از همین جا است که ایدئولوژی سکولاریسم را مطرح می کنند و می گویند: دین باید از زندگی دنیوی انسان حذف شود و به زندگی معنوی و فردی و خصوصی اختصاص پیدا کند و مسائلی چون اقتصاد و سیاست و مدیریت و سایر امور معیشتی بر عهده عقل و علم گزارده شود. برهمین اساس است که در فرهنگ غرب دین به معنویت و دعا و عبادت، آن هم به کلیسا و به روز خاص، اختصاص پیدا می کند.‏

‏بعضی از متکلمان غربی دین را به ایمان درونی به خداوند منحصر کرده، شریعت را امر عارضی می دانند، چنان که نویسنده ای می گوید: حضرت عیسی و پولس رسول، که بزرگ ترین مفسّر مسیحیت در عهد جدید است، نجات انسان را از طریقِ ایمان به فیض و لطف الهی میسّر می داند نه از راه عمل به شریعت و حتی عیسی و پولس رسول با شریعتی بودن مسیحیت مبارزه کردند.‏

‏«هم عیسی و هم پولس علیه شریعتی بودن، یعنی اعتقاد به این عقیده که با اجرای بعضی قوانین و مقررات می توان رضایت خدا را جلب نمود و اجر اخروی دریافت کرد، مبارزه کردند. مسیحیان اولیه به رهبری پولس رسول متوجه شدند که شریعتی بودن، یعنی دریافت اجر و پاداش از خدا بر اثر اجرای بعضی از قوانین و مقررات، اصولاً غلط‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 330

‏است، زیرا مذهب را به تجارت و داد و ستد تبدیل می کند. عیسی و پولس به جای امید نجات از راه شریعتی بودن، نجات از طریق ایمان به فیض و لطف الهی را معرّفی کردند. این اعتقاد در تعالیم عیسی به طور ضمنی و در تعالیمِ پولس به طور صریح وجود دارد.»‏‎[1]‎

‏بعضی از دین پژوهان غرب هدف هر مذهب حقیقی را تربیت اخلاقی، و شریعت را امری عارضی می دانند، چنان که "هگل" در کتاب استقرار شریعت در مذهب مسیح می نویسد: «هدف و ذات هر مذهب حقیقی و از آن جمله مذهب ما، تربیت اخلاقی آدمی است و ارزش و میزان تقدس همه آموزه های خاص تر مسیحیت بسته به میزان رابطه ای است که کم و بیش با همین هدف دارند.»‏‎[2]‎‏ وی دربارۀ این که آیا شریعت امری عارضی است و در نتیجه قابل حذف یا امری ذاتی است می نویسد: «در این رابطه دوگونه تفکر وجود دارد؛ تفکری که می گوید: مسیح، آموزگار مذهبی اساساً اخلاقی است که به هیچ وجه جنبه تشریعی ندارد و در برابر آن، گروهی هستند که می گویند: مذهب بی گمان دربردارنده اصول تقوا است اما دستورهای ایجابی دارد که هدف شان برخوردار شدن از احسان الهی از طریق عبادات، احساسات و اعمالی غیر از رعایت محض اخلاق است.» سپس به وجه تمایز این دو تفکر اشاره می کند و می گوید: «بنابر تفکر اوّل عنصر تشریعی جز و ذاتی مذهب نیست و لذا می توان آن را کنار گذاشت، ولی براساس تفکر دوّم، عنصر تشریعی مذهب به اندازه اصول اخلاقی امری مقدس و دارای اهمیّت است.»‏‎[3]‎

‏در غرب و در جهان مسیحیت وقتی سخن از دین به میان می آید، براساس ذهنیتی که وجود دارد، مراد و مقصود دین مسیحیت است که به دلیل عملکرد سوء و ناپسند کلیسا و دارا بودن امور خرد گریز، انسان را وامی دارد تا در برابر دین موضع گیری کند و به حذف این از زندگی بشر و یا جدایی آن از شئون دنیوی انسان نظر بدهد، به همین سبب است که پس از رنسانس دو گروه با انگیزه ای متضاد به محدود کردن دین روی آورده اند: ملحدان به انگیزه نجات از دین، از جدایی دین از شئون دنیوی و کنار زدن دین از صحنه حیات اجتماعی سخن گفتند و موحّدان با انگیزه نجات دین و حفظ قداست آن، از سر دل سوزی و لزوم پاسداری از دین، آن را از شئون دنیوی حذف و آن را به قلب و درون


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 331

انسان و زندگی فردی و خصوصی محدود کردند.‏

‏این تفکر در غرب و در جهان مسیحیت به وجود آمده و ریشه آن به عملکرد اربابان کلیسا خصوصاً در قرون وسطا و محتوای کتاب مقدس بر می گردد؛ کتاب مقدسی که بزرگ ترین جرم انسان را آگاهی، و اولین نهی خداوند را استفاده از درخت معرفت معرفی می کند و انسان را به انظلام و ظلم پذیری دعوت می کند و حاوی مسائل عقل گریز دربارۀ تجسّد خدا و مسائل دیگر است؛ مثلاً در عهد عتیق در سِفر پیدایش، باب دوّم و سوم انسان را از خوردن درخت معرفت نهی کرده و در آن آمده است: هنگامی که آدم و زنش از درخت معرفت خوردند و به نیک و بد عارف شدند، خداوند آن ها را از بهشت بیرون کرد‏‎[4]‎‏ و در باب ظلم پذیری می گوید: «شنیده اید که گفته شده است چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که برخساره راست تو طپانچه زند دیگری را نیز به سوی او بگردان و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار و هرگاه کسی خواست تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.»‏‎[5]‎

‏مسائلی از این قبیل اندیشمندان را در غرب به اندیشۀ سکولار و جدایی دین از زندگی متقاعد ساخته و به سقوط دین در غرب انجامیده است. ‏

‏در این مقاله درصدد تبیین دیدگاه امام خمینی(ره) در مسئله قلمرو دین و حد دخالت آن در عرصه های مختلف هستیم. از این رو باید توجه داشته باشیم که مقصود ما از دین، اسلام است و معتقدیم که بین اسلام و مسیحیتِ موجود تفاوت هایی وجود دارد که بعضی از آن ها عبارت اند از:‏

‏1) سادگی و صراحت و معقولیت و فهم پذیری معارف اسلام و قرآن که در مقایسه با مسیحیت و معارف آن که از همان ابتدا بنا را بر امری نامعقول و راز آلود و فهم ناپذیر و تعبدی گذاشته اند، این تفاوت روشن و آشکار است.‏

‏2) میان همه محققان علم تاریخ مسلم است که قرآن، کتاب خداوند است و به تواتر نقل شده که قرآن از سوی خداوند نازل شده است، در حالی که استناد کتاب مقدس به عیسی(ع) مورد تردید است.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 332

3) تحریف ناپذیری قرآن کریم و دچار تحریف شدن کتب مقدس دیگر. با توجه به این تفاوت ها محور بحث را دین مقدس اسلام قرار داده ایم.‏

‏در پاسخ به این مسئله که قلمرو اسلام تا کجا است دیدگاه های مختلفی ارائه شده است. بعضی از اندیشمندان پاسخ آن را از راه طرح «انتظار بشر از دین» به عنوان یک مسئله بیرون دینی داده اند و گفته اند: ما اولاً: باید بدانیم که چه انتظاری از دین داریم و برای رفع کدام نیاز باید به دین مراجعه کنیم. ثانیاً: باید بدانیم اهداف دین و بعثت انبیا چیست. ثالثاً: به دنبال جواب انتظار بشر از دین و دریافت هدف اصلی از دین به مسائلی از قبیل گوهر و صدف دین و ذاتیات و عرضیات دین پرداخته و گفته اند: دین ذاتیات و گوهری دارد که دین بودنش وابستۀ به آن است و احکام اخلاقی و اجتماعی و فقهی دین هم چون عربی بودن و حتی تحریفات و بدعت ها وارد در آن را عرضی می دانند.‏

‏امام خمینی(ره) درباره حد دخالت دین در عرصه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و علمی می فرماید: ‏

‏«اسلام مکتبی است که برخلاف مکتب های غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آن ها کوشیده است.»‏‎[6]‎‏ با توجه به این دیدگاه لازم است در آغاز مبانی حضرت امام(ره) را در این باره تبیین و سپس نتیجه گیری کنیم که حدّ دخالت تا کجا است. مسائلی که در این باره مطرح می شوند عبارت اند از:‏

‏1) دلایل نیاز انسان به دین از دیدگاه امام خمینی؛‏

‏2) هدف بعثت انبیا؛‏

‏3) منابع دین از دیدگاه امام خمینی؛‏

‏4) جامعیت دین و قلمرو آن؛ ‏

‏5) برخی از دلایل مخالفان دخالت دین در شئون دنیوی انسان. ‏

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 333

1) نیاز انسان به دین

‏یکی از مبانی تعیین حدّ دخالت دین، تبیین منشأ نیاز انسان به آن است، زیرا اگر روشن شود که انسان استعدادها و ابعاد و نیازهایی دارد که فقط از راه دین شکوفا می شود و از راه عقل و علم نمی توان به آن خواسته ها نائل شد، معلوم می شود که به ناچار انسان به منبعی غیر از عقل و علم نیازمند است.‏

‏ ‏

1ـ نیاز انسان به دین به دلیل گستردگی وجود انسان

‏امام خمینی(ره) منشأ نیاز انسان به دین را در چگونگی نگرش به انسان می داند و می گوید: انسان به دلیل ذوابعاد بودن و برخورداری از بعد مادی و معنوی و طبیعی و ماورای طبیعی و ارتباط این دو بعد با هم دیگر به دین و وحی الهی نیازمند است؛ به طوری که اگر انسان فقط جنبه مادی و حیوانی داشت، احتیاج به انبیا نداشت. انبیا برای این مبعوث می شوند تا انسان را به نیازهای او آشنا کرده، استعدادهای او را شکوفا سازند زیرا انسان تنها با معرفت بشری بدون استمداد از وحی الهی نمی تواند از نیازها و استعدادها و توانایی های معنوی و متعالیِ خود درک کاملی داشته باشد تا آن نیازها را تأمین و استعدادها را شکوفا سازد. چنان که فرمود: «انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیش تر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به این که یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده شود تا انسان را تربیت کند، تربیت آن ورق را بکند، چون آن ورق نبود احتیاج هم نبود، لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت، یک حقیقتی است، همین خصوصیاتی که در انسان هست دال بر این است که یک ماورایی از برای این طبیعت هست،  چون انسان یک ماورایی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است، ماورای این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد، باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که مابین انسان و آن طرف طبیعت هست، آن روابط را بتواند ادراک کند و بشر همین قدر مورد‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 334

طبیعت را می تواند ادراک کند و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است، این روابط را می داند، وحی را بر عده ای از اشخاص که کمال یافته اند نازل می شود.»‏‎[7]‎

‏و در جای دیگر فرمود: «اگر انسان مثل سایر حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد می کردند می بود، انبیایی لازم نبود... این که ما احتیاج به انبیا داریم برای این است که انسان مثل حیوانات نیست، انسان حد مافوق حیوانی و یک مراتب مافوق حیوانی دارد، مافوق عقل، تا برسد به مقامی که نمی توانیم از آن تعبیر کنیم و آن آخر مقامی مثلاً تعبیر می کنند: «فناء» «کالالوهیة»، یک تعبیرات مختلفی، چون که تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمی و هم روحی و هم عقلی و هم مافوق آن در عهد بشر نمی باشد، برای این که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماورای طبیعت. انسان آن چیزی را که می تواند بشر ادراک کند... عالم طبیعت است... از ورق بعد را اطلاعی بر آن ندارد. اگر انسان روابط مابین انسان و طبیعت را ادراک کند و فرض کنیم هیچ مجهولی برایش نماند همه اش طبیعت است، پایش را از طبیعت بالا نمی تواند بگذارد و ادراک آن جا را نکرده است.»‏‎[8]‎

‏با توجه به این سخن امام (ره) روشن می شود که ایشان با دریافت فلسفی و عرفانی، انسان را دارای ابعادی نامنتاهی می داند و معتقد است با علوم رایج بشری که ناقص و محدود است نمی توان او را شناخت بلکه باید با استفاده از هدایت الهی درک و شناخت کاملی از او به دست آورد.‏

‏ ‏

2ـ نیاز انسان به دین به دلیل نیاز وی به قانون

‏یکی از راه هایی که امام خمینی از آن به تبیین نیاز انسان به دین روحی الهی می پردازد، نیاز انسان به قانون است، زیرا انسان موجودی اجتماعی است و اولاً: نیاز به قانون و حکومت دارد و ثانیاً: قانون باید تمامی مصالح انسان را که مرکب از مصالح مادی و معنوی است لحاظ کند، چون غرض تأمین سعادت انسان است؛ نه فقط رفاه مادی او ثالثاً: بشر فاقد صلاحیت قانون گذاری است، زیرا از یک طرف صرفاً نگاه مادی به زندگی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 335

دارد و می خواهد معیشت خود را تأمین باشد و از سویی به سبب ضعف و محدودیت ادراک و دارا بودن انگیزه های شخصی یا گروهی از عهدۀ تنظیم قوانین جامع ناتوان است، لذا بر خداوند است که این نیاز را از طریق وحی برطرف کند.‏‎[9]‎‏ بنابراین، انسان خود به تنهایی توان دست یابی به قانونی جامع و ناظر به مصالح واقعی خویش را ندارد، لذا باید از منبع وحی این نیاز را برطرف کند.‏

‏ ‏

3ـ نیاز انسان به دین به سبب نیاز انسان به تربیت معنوی

‏از نظر امام خمینی(ره) انسان دارای مراتب و درجاتی است که از طبیعت تا عالم الوهیت امتداد دارد و برای رشد و کمال خویش در این جهات به تربیت احتیاج دارد که جز از طریق دین امکان پذیر نیست، زیرا تنها خدا به انسان و ابعاد وجودی و استعدادهای او آگاهی دارد و می تواند برنامۀ مناسب با همه ابعاد و شئون و استعدادهای انسان را در اختیارش قرار دهد. «انسان یک موجودی است که در طرف سعادت به بالاترین مقام می رسد... در سرشت انسان یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبۀ عقل به قوه هست، از اوّل در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر می کند تا برسد به آن جایی که وهم ماها هم نمی تواند برسد و همه این ها محتاج به تربیت است، همان طور که تربیت های مناسب با طبیعت هست، تربیت های مناسب با مراتب دیگرش هم هست که بیش ترش را بشر نمی تواند مطلع شود.»‏‎[10]‎

‏به نظر امام، شریعت و فقه همان طوری که زندگی عادی و معنوی را در جهت اهداف و ارزش های والای انسانی راهنمایی می کند، مقدمه و ورود به عرصه باطن و سیر و سلوک معنوی است و آن اسرار و رموز با آداب ظاهری حفظ می شود.‏

‏بنابراین، از این استدلال امام خمینی برمی آید که انسان در همه شئون زندگی احتیاج به دین دارد، زیرا اگر چه ممکن است انسان به دنیا و طبیعت و نیازهای مادی خود آگاهی پیدا می کند و برای آن برنامه مناسب تنظیم کند امّا به لحاظ این که باطن و ملکوت هر عمل برای انسان مکشوف نیست و بین ملک و ملکوت رابطه برقرار است، باید کسی میان آن دو از نظر فردی و اجتماعی پیوند زند که او همان خداوند است.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 336

2) هدف بعثت انبیا

‏یکی از مبانی تبیین قلمرو و حد دخالت دین در عرصه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و عملی بیان هدف بعثت انبیا است. بدین بیان که آیا هدف بعثت انبیا فقط تأمین سعادت معنوی و اخروی انسان است یا هدف دنیوی نیز داشته اند و هم چنان که انسان را به خدا و آخرت فرا خوانده اند، برای آبادانی دنیای مردم نیز برنامه داشته اند و به عبارت دیگر آیا انبیا علاوه بر هدایت معنوی و راهنمایی انسان به سوی خدا و آخرت و در نتیجه تأمین سعادت اخروی انسان ها، در صدد اصلاح و آبادانی حیات دنیوی انسان نیز بوده اند؟‏

‏بعضی از اندیشمندان معتقدند که هدف انبیا چیزی جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است و پیامبران آمده اند تا بشر را با توحید و حیات اخروی آشنا کنند و کاری کنند که مردم با کنترل هوی و هوس نفسانی، خود را برای بهره برداری از حیات اخروی آماده کنند.‏

‏«پیغمبران که بنا به تعریف و اعتقاد مؤمنین برانگیخته و فرستادۀ خدا برای انسان ها هستند عمل و رسالت شان در دو چیز خلاصه می شود:‏

‏1) انقلاب عظیم فراگیر علیه خود محوری انسان ها، برای سوق دادن آن ها به سوی آفریدگار جهان ها؛‏

‏2) اعلام دنیای آینده جاودان بی نهایت بزرگ تر از دنیای فعلی.»‏‎[11]‎

‏این نویسنده اصرار دارد تا این مطلب را تثبیت کند که هدف دین و بعثت چیزی جز خدا و آخرت نیست و آن ها هیچ رسالتی در خصوص ادارۀ دنیا و دخالت در سیاست و امثال آن نداشته اند.‏

‏نویسنده دیگری در بیان غایت اصلی دین می گوید: در جواب این سؤال که آیا دین برای حل مسائل دنیوی آمده است یا مسائل دیگر، چهار فرض تصور می شود: فرض اوّل آن که دین نه برای حل مسائل دنیوی آمده است و نه برای حل مسائل اخروی، البته این فرض نادرست است. فرض دوّم آن که دین برای دنیا آمده است و یک مرام نامۀ دنیوی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 337

است. فرض سوم آن که دین فقط برای آخرت آمده است. فرض چهارم آن که دین برای تأمین سعادت دنیا و آخرت آمده است. سپس می گوید: در میان این فروض چهارگانه، فرض اوّل مردود است و فرض دوّم مقبول متدیّنان نیست و در فرض چهارم هم باید بدانیم کدام مقدّمه و خادم دیگری است و مقصود از تابعیتِ آخرت از دنیا چیست؟ وی در نهایت فرض سوم را می پذیرد و می گوید: دین برای آخرت است؛ یعنی در اصل برای آخرت تشریع شده است و دین تابع آن است و به میزانی که دنیا می تواند مزاحم با ممدّ آخرت باشد به دنیا هم پرداخته است. «در این دیدگاه دین علی الاصول برای تأمین سعادت اخروی آدمیان آمده است اما چون راه ما آدمیان از دنیا می گذرد، به میزانی که دنیا می تواند در کار آخرت امداد کند یا مزاحم واقع شود، مورد توجه دین واقع می شود. دین برای تأمین سعادت اخروی ناچار و به تبع به امر دنیا هم می پردازد.»‏‎[12]‎

‏با توجه به مطالب فوق روشن می شود که عده ای از اندیشمندان هدف بعثت را خدا و آخرت یا آخرت تنها می دانند. اما وقتی به متون دینی مراجعه می کنیم در می یابیم که در قرآن آیاتی است که انسان را به توحید و پرستش خدا و پرهیز از طاغوت‏‎[13]‎‏ فرا می خواند و دسته ای دیگر دعوت به حیات اخروی،‏‎[14]‎‏ تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت،‏‎[15]‎‏ آزادسازی انسان ها از غل و زنجیرها،‏‎[16]‎‏ برپایی عدالت اجتماعی و مبارزه با مفاسد اجتماعی و اصلاح جامعه‏‎[17]‎‏ از اهداف مهم پیامبران شمرده شده است. ‏

‏شهید مطهری در بررسی اهداف بعثت در یک جمع بندی، دو هدف را از اهداف مهم انبیا در قرآن کریم می داند و می نویسد: ‏

‏در چگونگی ترتب این دو هدف چهار فرض متصور می شود: ‏

‏1ـ پیامبران دو هدف مستقل داشته اند: الف) توحید اجتماعی؛ ب) توحید نظری و عملی فردی. ‏

‏2ـ هدف اصلی، توحید اجتماعی است و توحید عملی و نظری مقدمه توحید اجتماعی است. ‏

‏3ـ هدف اصلی شناختن خدا و نزدیک شدن به او،  و توحید اجتماعی مقدمه رسیدن به این هدف عالی است و چون رسیدن به آن بدون مقدمه امکان پذیر نیست، پیامبران به‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 338

برپا داشتن عدل و قسط و نفی ستم پرداختند، بنابراین ارزش های اجتماعی همانند، عدل، آزادی و مساوات ارزش ذاتی ندارند بلکه ارزش آن ها مقدمی و ابزاری است. ‏

‏4 ـ این دیدگاه همان دیدگاه سوم است با این تفاوت که ارزش های اجتماعی و اخلاقی با این که مقدمه و وسیله رسیدن به ارزش اصلی و یگانۀ انسان، یعنی خداشناسی و خدا پرستی اند، ارزش ذاتی نیز دارند. ‏

‏شهید مطهری پس از نقد و تحلیل تصویرهای یاد شده، تصویر چهارم را می پذیرد.‏‎[18]‎

‏امام خمینی نیز در بیان اهداف دین سه امر را از اهداف اصلی دین می داند 1ـ معرفة الله ؛ 2ـ انسان سازی؛ 3ـ اقامه نظام عادلانه اجتماعی. هدف اصلی از نظر ایشان همان معرفة الله  است و اهداف و کارهای دیگر مقدمه آن، چنان چه می گوید: «تمام مقصد انبیا برگشتش به یک کلمه است و آن معرفة الله ، تمام مقدمه این است. اگر دعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به معارف شده است، تمام برگشتش به این است که آن نقطه اصلی را که در فطرت همه انسان ها است حجاب را بردارند تا انسان برسد به آن و آن معرفت حق است، مقصد عالی همین است»‏‎[19]‎‏ و نیز می گوید: «آن چه که انبیا برای آن مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر مقدمه آن است بسط توحید و شناخت مردم از عالم است.»‏‎[20]‎‏ و در زمینه هدف دیگر یعنی انسان سازی و اقامه عدالت اجتماعی می گوید: «انبیا دو هدف اساسی داشته اند، انبیا که مبعوث شدند برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. از اوّل انبیا این دو شغل را داشته اند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند و مردم و ضعفا را از گیر ستم گران نجات بدهند. این دو شغل، شغل انبیا است. وقتی انسان حضرت موسی را، حضرت ابراهیم را ملاحظه می کند و چیزهایی که از این ها در قرآن نقل شده است، می بیند که این ها همین دو سمت را داشته اند: یکی دعوت مردم به توحید و یکی نجات بیچاره از تحت ستم.»‏‎[21]‎

‏و در عبارت دیگری با استفاده از آیه سوره حدید می فرماید: «تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم(ع) آمده است تا خاتم انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند و فرد را فدای جامعه می کردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم، این‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 339

فردها خودشان را فدا می کردند برای جامعه. خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را فرستادیم، بینات به آن ها دادیم، میزان به ایشان دادیم و فرستادیم «لیقوم الناس بالقسط»‏‎[22]‎‏ غایت این است که مردم قیام به قسط کنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلم ها از بین برود. به ضعفا، رسیدگی شود، قیام به قسط شود. دنبالش هم فرمود: «وانزلنا الحدید». تناسب این چیست؟ به تناسب این است که این اهداف با حدید باید انجام گیرد، با بینات، با میزان، با حدید. «فیه بأس شدید» یعنی اگر چنان چه شخص یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتی را که حکومت عدل است تباه کنند، با بینات باید با آن ها صحبت کرد، اگر نشنیدند با موازین عقلی، اگر نشنیدند با حدید»‏‎[23]‎

‏و درباره انسان سازی می فرماید: «اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آن طوری که هست بدهد، از خط طبیعت که دارد رشد طبیعی به او بدهد، خط برزخیت دارد رشد برزخیت بدهد، رشد الوهیت به او بدهد.»‏‎[24]‎

‏بنابراین انبیا با این که اهداف گوناگون داشته اند اما در مجموع هدف اصلی و یگانه، معرفة الله  است. اقامه عدالت اجتماعی در عین این که هدفی مقدس است و زمینه انسان سازی را فراهم آورده، در سیر معنوی و تحصیل قرب الهی نیز مؤثر است. با اقامه عدالت اجتماعی زمینه تعالی انسان و تربیت انسانی او نیز فراهم می شود و در نتیجه استعدادهای بشری شکوفا می گردد. ‏

‏برای اقامه قسط و عدالت اجتماعی است که دین به دخالت در دنیای انسان می پردازد، زیرا اقامه قسط بدون تشکیل حکومت و مبارزه با ظالمان و دخالت در امور اقتصادی و سیاسی و حقوقی امکان پذیر نیست و به بیان دیگر باید جامعه دینی به وجود آورد؛ جامعه ای که روابط اقتصادی و سیاسی و حقوقی و اخلاقی آن در چارچوب برنامۀ انبیا تنظیم شود و با تنظیم آن برنامه، قسط اقامه شود و موانع اقامه قسط برچیده گردد. ‏

‏حضور دین در صحنه های اجتماعی، موانع شرک و انحراف و نابسامانی را کنار زده، و زمینه عبودیت خدا را فراهم می کند. قرآن می فرماید: «ولقد بعثنا فی امة رسولاً ان اعبدوا الله  واجتنبوا الطاغوت»‏‎[25]‎‏ انبیا برای این مبعوث شدند که خدا عبادت شود و از ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 340

طاغوت اجتناب گردد. در صورتی این هدف تحقق پیدا می کند که انبیا علاوه بر رساندن پیام وحی و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت، که زمینه ساز عبادت و پرستش خدا است، باید با اقامه قسط و عدل و زدودن تبعیض و نابرابری و ظلم و بی عدالتی برای اجتناب از طاغوت زمینه سازی کنند و زمانی این زمینه فراهم می شود که دین در عرصه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی حضور داشته باشد وبا اقتدار، هدف اصلی انبیا یعنی بسط توحید و معرفة الله  و سعادت اخروی را فراهم کند.‏

‏گرچه آن که گفت: «دین در امور دنیوی در حدی دخالت کند که مزاحم را کنار زده و ممدّ حیات اخروی باشد» مرادش از مزاحم و ممد حیات اخروی مشخص نیست، اما می توان گفت: مزاحم حیات و سعادت اخروی چیزی جز استقرار نظام سیاسی، اقتصادی و حقوقی و اجتماعی طاغوتی و ممد حیات اخروی نیز چیزی جز نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و حقوقی مبتنی بر توحید و اقامه عدل و قسط نخواهد بود. ‏

‏متأسفانه صاحب این سخنان دین را خصوصی و فردی دانسته و معتقد است دین نباید در عرصه اجتماعی حضور یابد لذا برخی دربارۀ آیه 28 سوره حدید، که از آن لزوم حضور دین در صحنه اجتماعی استفاده می شود، گفته اند «منظور از آیه «لیقوم الناس بالقسط» آن طور که بعضی ها تصور و تبلیغ کرده اند این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم و استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند، کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده و در اثر جهالت یا ضلالت کارها و راه هایی را در پیش نگیرند که سبب دوری آنان از خدا و محرومیت از رضوان و سعادت گردد.»‏‎[26]‎

‏اما این برداشت، سطحی و دور از واقعیت است، زیرا آیا در جامعه ای که فقر و تباهی و ستم و فساد وجود دارد و دیانت و اخلاق را نابود می کند، تنها با نصایح و مواعظ می توان از گسترش دین و حفظ آن حمایت کرد؟! به علاوه اگر پیامبران تنها در اندیشه تبلیغ معارف و پند و اندرز مردم و دعوت آنان به آخرت بودند، نیازی به حدید و نبرد و درگیری نبود. این که آیه یاد شده ابزار اقامه قسط و عدل را میزان و بینات و کتاب و حدید‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 341

می داند نشان می دهد که مراد قسط و عدالت اجتماعی است. و این که بعضی گفته اند: «شایسته خدای خالق و فرستادگان و پیام آوران، حقاً و منطقاً می بایستی در همین مقیاس ها و اطلاعات و تعلیماتی باشد که دید و دانش انسان ها ذاتاً و فطرتاً از درک آن ها عاجز و قاصر است، و دنیای حاضر به همه ابعاد و احوال آن اجازه ورود و تشخیص آن ها را نمی دهد و الا گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن هست، چه تناسب و ضرورت می تواند داشته باشد. ابلاغ پیام ها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم دون شأن خدای خالقِ انسان و جهان ها است و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس ها و پاستورها و گاندی ها... است. بنابراین نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی انسان را به او یاد بدهند.»‏‎[27]‎‏ و نویسنده دیگری می گوید: «سخن حق این است که این جهان را باید عقلا با تدبیرهای عقلانی اداره کنند.»‏‎[28]‎‏ این سخنان نه با آن چه در متون دینی آمده است سازگار است و نه با مبانی عقلی و مبانی امام هم آهنگ، زیرا متون دینی درباره دنیا و حکومت و عدالت و راه و رسم زندگی سخنان فراوانی مطرح کرده اند که در بخش منابع دین به آن اشاره می شود. ‏

‏عقل نیز حکم می کند که مسیر آخرت از دنیا می گذرد لذا دنیا باید به گونه ای سامان یابد که آخرت انسان نیز سامان پیدا کند. افزون بر این، امور خطیری هستند که در صورت عدم دست گیریِ دین، انسان دچار خسران بزرگ می شود و آزمودن همه چیز در مدت کوتاه و معین زندگی امکان پذیر نیست. ‏

‏بنابر مبنای امام تمام اعمال فردی و اجتماعی انسان و حتی علم و حکومت دارای دو جنبه ملکی و ملکوتی و ظاهری و باطنی است، گرچه وجه ملکی و ظاهری آن به وسیله عقل و علم قابل دسترسی است و جنبه ملکوتی آن فقط از طریق خداوند شناخته می شود. ایشان در این باره می فرمایند: تنها حکومت الهی و مردمی است که می تواند سعادت انسان را تأمین کند «این که می گوییم: هیچ رژیمی مثل حکومت اسلامی نمی تواند انسان را و ملت های انسانی را آن طور که باید اداره کند و تربیت، زیرا رژیم های غیر توحیدی و رژیم هایی که به دست غیر انبیا وجود پیدا کرده اند، اگر فرض‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 342

کنیم صددرصد امین هستند و دل سوز، برای ملت ها به مقدار بینش خود عمل می کنند. آیا بینش آن ها به مقدار سعۀ وجود انسان و قابلیت رشد انسان وافی است یا دیدشان محدود است و چون دیدشان محدود است نمی توانند به میزان سعۀ وجودی انسان نقش داشته باشند، زیرا انسان که مراتب سیرش از طبیعت است تا مافوق طبیعت تا برسد به آن جایی که مقام الوهیت است، برسد به مقامی که فوق مقام ملائکة الله  است و با ترتیب صحیح می تواند این سیر را داشته باشد، از عهده این انسان ساخته نیست. ‏

‏انسان مثل یک حیوان نیست که احتیاجش به خوردن و خوابیدن باشد، انسان موجودی است که همه جهاتی که در عالم هست در او به طور قوه و استعداد وجود دارد و باید فعلیت پیدا کند. ‏

‏تمام رژیم های غیر الهی حدود دیدشان همین طبیعت است، احتیاجات طبیعی را به خوبی می توانند برآورده سازند؛ مثلاً قبلاً با اسب و الاغ مسافرت می کردند و الآن با هواپیما، سابقاً طبابت ناقص بوده حالا کامل است، علوم طبیعی بود، حالا کامل است و کامل تر هم خواهد شد. اما همه این ها حدود طبیعت است و با رشد و ترقی علوم طبیعی، احتیاجات انسان را در طبیعت برمی آورد، آن ورق مافوق طبیعت را نمی توانند تربیت کنند هیچ یک از علوم بشری به آن جا نمی رسد. تمام حکومت ها و رژیم های بشری و غیر الهی بر فرض صالح بودن به آن چه که مربوط به باطن انسان است کاری ندارند. اما مکتب های توحیدی که بالاترینش اسلام است آمده اند تا انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت تا مرتبه فوق روحانیت تربیت کنند.»‏‎[29]‎‏ به عقیدۀ امام قلمرو علوم طبیعی محدود به طبیعت است و به باطن انسان کاری ندارد از این رو علوم طبیعی با نظر استقلالی مورد توجه دین نیست بلکه به عنوان وسیلۀ معنویت باید به آن توجه شود «اسلام به علوم طبیعی نظر استقلالی ندارد، تمام علوم طبیعی به هر مرتبه ای که برسند آن چیزی که اسلام می خواهد نیست، اسلام طبیعت را مهار می کند و همه را رو به وحدت و توحید می برد، تمام علومی که شما اسم می برید و از دانشگاه های خارجی تعریف می کنید و تعریف هم دارد، این ها یک ورق از عالم است، آن هم یک ورق نازک تر از همه اوراق، عالم از مبدء خیر مطلق تا منتها الیه یک موجودی است که خط طبیعی اش‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 343

یک موجود بسیار نازل است و جمیع علوم طبیعی در قبال علوم الهی بسیار نازل است، چنان چه تمام موجودات طبیعی در مقابل موجودات الهی بسیار نازل هستند. ‏

‏فرق مابین اسلام و سایر مکتب ها، این است که در اسلام در همین طبیعت یک معنای دیگری می خواهد، در همین طب یک معنای دیگری می خواهد، در همین ستاره شناسی یک معنای دیگری را می خواهد. کسی که در قرآن شریف مطالعه کند این معنا را می بیند که جمیع علوم طبیعی جنبه معنوی آن مطرح است نه جنبه طبیعی آن، تمام تعقلاتی که در قرآن واقع شد و امر به این که محسوس را به عالم تعقل ببرید و عالم تعقل عالمی است که اصالت دارد و این طبیعت یک شبحی است از عالم منتها ما تا در طبیعت هستیم، این شبح و خط نازل را می بینیم در حدیث است که «ان الله  تعالی ما نظر الی الدنیا والطبیعة منذ خلقها نظر رحمة»‏‎[30]‎‏ نه این که این عالم جزء رحمت نیست، نظر به ماورای این عالم است. این هایی که ادعا می کنند ما عالم و اعیان عالم و انسان را شناختیم، یک ورق نازل کوچکی از این عالم و انسان دیدند و اقناع شدند و آن هایی که ادعا می کنند ما اسلام شناس هستیم آن ها هم، مرتبه نازل اسلام را دیدند و به همین قناعت کردند و گمان کردند که اسلام را شناختند.»‏‎[31]‎

‏«خلاصه آن که اسلام می خواهد علوم طبیعی و غیر طبیعی، مهار شده و به علوم الهی و توحید برگشت کند، هر علمی که جنبه الوهیت در آن باشد یعنی انسان با دیدن طبیعت، خدا را در آن به بیند، موجودات را که مشاهده می کند خدا را در آن به بیند، اسلام آمده است تا تمام موجودات طبیعی به الوهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی برگردد. مرکز ثقل هم علوم توحید است، زیرا طبیعت یک موجی از عالم غیب است.»‏‎[32]‎

‏بنابراین گرچه انسان با عقل و علم بسیاری از حقایق را می فهمد، در عین حال بی نیاز از دین نیست، زیرا وجه ملکوتی و غیبیِ حقایق هم چنین چگونگی برقراری رابطه بین ظاهر و ملکوت و غیب را به انسان نشان می دهد، لذا اگرچه هدف اصلی دین، توحید و معرفة الله  و رسیدن به سعادت در آخرت است اما موجودات مادی و طبیعی و عرصه زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و علمی بی ارتباط با آن هدف اصلی نیست و لذا به این امور به نظر استقلالی نمی نگرد بلکه با نظر به هدف اصلی یعنی توحید و معرفة‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 344

‏الله . «اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف قضیه فکر نکرده باشد، اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد، تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضایا که اهل دنیا از آن بی اطلاع اند، ادیان توحیدی آمده اند برای آن که هر دو طرف قضیه را نگاه کنند و طرح بدهند و از هیچ کدام از دو طرف غافل نیست بلکه هم به این طرف نظر دارند و هم به آن طرف، خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیش تر در این معنا پافشاری دارد.».‏‎[33]‎

‏ ‏

3) منابع دین و حد دخالت آن

‏یکی از مبانی تبیین حدّ دخالت دین در عرصه های مختلف، آشنایی با منابع دین است. آیا منابع دین منحصر به متون دینی و به اصطلاح نقل است یا عقل نیز از منابع دین است؟ رابطه دین با دستاوردهای عقلی و نقلی چگونه است؟‏

‏با توجه به تاریخ علوم دینی و متون دینی، منابع دینی منحصر در کتاب و سنت نیست بلکه هم چنان که کتاب و سنت حجت است، عقل نیز حجت است، چنان که امام کاظم(ع) فرمود: «انّ لله  علی الناس حجّتین: حجة ظاهرة وحجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل والانبیاء والائمة، واما الباطنة العقول.»‏‎[34]‎‏ فقیهان نیز که کارشان تشخیص وظایف مکلّفین در حدود افعال اختیاری است، در اصول فقه و فقه از چهار منبع به عنوان منابع دینی یاد می کنند و می گویند: کلیه مسائل اسلامی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... هم چون مسائل عبادی و اخلاقی تا آن جا که به عمل انسان مربوط است، باید از کتاب و سنت و اجماع و عقل استنباط و استخراج گردد، لذا بعضی از اندیشمندان در برابر کسانی که متون دینی را تنها منبع دین می دانند و هرچه را که خارج از متون دینی باشد بیرون از دین می دانند و به همین دلیل مسائل ر ا به بیرون دینی و درون دینی تقسیم می کنند، آن را مثله کردن و قطعه قطعه کردن حقیقت دین می دانند و می گویند: حقیقت دین همان اراده خداوند است که گاهی به مدد عقل مکشوف می شود و زمانی به دست نقل آشکار می گردد و گاهی به هر دو سبب به طور استقلال یا انضمام معلوم می شود و به عبارت دیگر آن چه که محصول عقل برهانی و موازین قطعی عقلی است یا از متون‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 345

مقدس قرآن و سنت استنباط و استخراج می شود، مبنای احکام اسلامی قرار می گیرد و بر این اساس است که دین در برابر عقل قرار نمی گیرد، بلکه نقل در برابر عقل واقع می شود و در واقع دین با دو بال عقل و نقل وظایف انسان را مشخص می کند.‏‎[35]‎

‏البته اجماع دلیل مستقلی نیست و به لحاظ این که حجیت آن به لحاظ کشف از نظر معصوم است، به سنت بازگشت می کند. با توجه به نکته فوق روشن می شود که حد دخالت دین را از طرق زیر می توان به دست آورد: ‏

‏1 ـ از طریق بررسی مستقیم و استنباط از نصوص قرآن و متون روایی معتبر؛ ‏

‏2 ـ از طریق عقل بدین معنا حقایق نظری یا با برهان فلسفی و عقلی اثبات می شود و یا از موازین عقلی، قواعد عملی استنتاج می گردد و مسائل عقل عملی که از طریق عقلا و تجربه های بشری شکل می گیرد و مبنای استخراج و استنباط می شود و به عبارت دیگر عقل گاهی در مبادی تصدیق کتاب و سنت و فهم آن ها دخالت می کند و گاهی حکمی را در عرض کتاب و سنت می یابد و از طریق ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، به شرعی بودن آن نظر می دهد و گاهی در طول کتاب و سنت نظر می دهد. به دین صورت اگر حکمی از کتاب و سنت استخراج شد، عقل به وجوب اطاعت حکم می کند. ‏

‏رابطه دین با شئون دنیوی در متون دینی‏

‏با نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات معصومان(ع) در می یابیم که اسلام دینی جامع و کامل است و برای همه شئون زندگی انسان قانون و رهنمود دارد. ‏

‏تعالیم حیات بخش اسلام سعادت دنیوی و اخروی همه انسان ها را تأمین می کند. اسلام در همه شئون زندگی انسان، اعم از اخلاق، اقتصاد، سیاست، تربیت و حقوق... دخالت می کند. جهاد و دفاع، چگونگی برخورد مسلمانان با یک دیگر، هم چنین برخورد آن ها با کافران، دستور به نیکی ها و بازداشتن از بدی ها، داوری، حدود و دیات، قصاص، تعزیرات مبارزه با ستم و ستم گران، آموزش و پرورش، اصول حاکم بر برنامه ریزی اقتصادی، تجاری، کشاورزی، بهداشت و مسائل مختلف دیگر تعالیم مهم و اساسی اسلام را تشکیل می دهد. ‏

‏امام خمینی(ره) که اسلام را دقیق و عمیق و با همه زوایا و گسترۀ آن می شناخت و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 346

دیدگاه های او نزد همه اسلام شناسان و متکلمان و فیلسوفان و عارفان معاصر معیار بود، مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... را از مسائل اسلام تفکیک ناپذیر می دانست و اسلام را دین سیاست و اقتصاد و حکومت می شناخت. لذا می فرمود: «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادیِ آن، از نسبت صد به یک بیش تر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد سه ـ چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است. مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.»‏‎[36]‎

‏«قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند، در سایر چیزها ندارند بلکه بسیاری از احکام عبادی اسلام، عبادی ـ سیاسی است که غفلت از این ها این مصیبت را به بار آورده است.»‏‎[37]‎

‏«اسلام همه چیز دارد: سیاست دارد، فقه دارد، فلسفه دارد، همه چیز دارد، در عین حالی که فقیه درست می کنند حکیم درست می کند، فیلسوف درست می کند، شمشیرزن درست می کند، جنگ جو درست می کند. فقیه باید جنگ جو هم باشد، فقیه باید سیّاف باشد، ولیّ فقیه هم باشد و فقهش را از دست ندهد.»‏‎[38]‎

‏«قرآن مشتمل بر همه چیز است؛ یعنی یک کتاب آدم سازی است همین طور که آدم همه چیز است معنویت دارد، مادیت دارد، ظاهر دارد، باطن دارد، قرآن کریم هم آمده است این انسان را بسازد، همه ابعاد انسان را می سازد؛ یعنی کلیه احتیاجاتی که انسان دارد، چه احتیاجاتی که شخص دارد و چیزهایی که مربوط به شخص است، روابط بین شخص و خالق تبارک و تعالی و مسائل توحید، مسائل صفات حق تعالی، مسائل قیامت، این ها هست، مسائل سیاسی و اجتماعی و قضیه جنگ با کفار و این ها.»‏‎[39]‎

‏با توجه به این که منابع دین مشحون از حقایقی است که به شئون گوناگون دنیوی انسان از قبیل اقتصاد، سیاست و... مربوط است، چگونه عده ای مدعی هستند دین به دنیای انسان کاری ندارد و سیاست از دین و دین از سیاست جدا است، یا دین موضوعی شخصی و معنوی است؟ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 347

امام خمینی(ره) این مسئله را ناشی از دو موضوع می داند: 1) عدم شناخت صحیح اسلام؛ 2) دسیسه استعمار و دشمنان اسلام که شعار آن ها جدایی دین از سیاست است. ‏

‏الف) عدم شناخت اسلام: برخی از روشن فکران در جهان اسلام با الگوگیری از متفکران غربی در مباحث دین شناسی، این مباحث را به همان گونه که در غرب مطرح است یافته و به میان مسلمانان آورده اند و مسلمانان هم به سبب تازگی سخن، آن را پذیرفته اند. در حالی اسلام از کتابی بهره مند است که بی شک کلام خدا است و مسائل و مطالب آن با علم و عقل سازگار و محتوای آن مشحون از اصول و رهنمودهای اجتماعی است لذا امام خمینی(ره) فرمودند: «این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد... این نشناختن اسلام است، اسلام به سیاست چه کار دارد، این جنگ با اسلام است.»‏‎[40]‎

‏ب) این اندیشه ها خاستگاه استعماری دارد و این شعارِ استعمار است که دین از سیاست جدا است، استعمارگران و ایادی آنان القا کردند که دین مال مسجد است و باید کار خود را انجام دهد و نباید به مسائل اجتماعی کاری داشته باشد. ‏

‏انگیزه آنان از نشر این گونه اندیشه ها مسخ تعالیم حرکت آفرین اسلام است. آنان با نشر این گونه سخنان سخیف در قالب آرا و اندیشه ها برآنند که اسلام راستین را از صحنه اجتماعی و عالمان دینی را از دخالت در سیاست بازدارند. ‏

‏امام خمینی(ره) در این باره فرمودند: شعار سیاست از دین جدا است از تبلیغات استعماری است که می خواهند ملت های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش بازدارند. در احکام مقدس اسلام بیش از امور عبادی، در امور سیاسی و اجتماعی بحث شده است، روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آن ها نشان می دهد که یکی از مسئولیت های بزرگ شخص رسول اکرم(ص) مبارزات سیاسی آن حضرت است. شهادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز حسین(ع) و حبس و شکنجه و تبعید و مسمومیت های ائمه(ع) همه در جهت مبارزه سیاسی شیعیان علیه ستم گری ها بوده است و در یک کلمه: مبارزه و فعالیت های سیاسی بخش مهمی از مسئولیت های مذهبی است.»‏‎[41]‎‏ و نیز فرمود: «از توطئه های مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه های ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 348

معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملت خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به این که احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمی تواند در عصر حاضر کشور را اداره کند. یا آن که اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر آن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشور ما از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرد و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه طرف داری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی با معنویات و تهذیب نفس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور کنند، حکومت و سیاست و سررشته داری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه این ها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلک انبیای عظام است و مع الاسف تبلیغ به وجه دوّم در بعضی از روحانیان و متدینانِ بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق می دانستند و شاید بعضی بدانند و این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود. ‏

‏گروه اوّل که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست، یا اطلاع ندارند و یا غرض مندانه خود را به بی اطلاعی می زنند، زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستم گران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کج روی ها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهیِ یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوا به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگری نشانده شود.»‏‎[42]‎‏ ‏

‏رابطه دین با شئون دنیوی از جهت عقلی ‏

‏دین در شئون گوناگون زندگی انسان دخالت کرده است. در این میان، این سؤال مطرح‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 349

‏است که نقش عقل و دستاوردهای بشری در ارتباط با خواسته های انسان چگونه است و مبنا و اساس آن چیست؟ ‏

‏بعضی می گویند: تنها با مراجعه به کتاب و سنت می توان با دقت و اعمال شیوه های اجتهادی همه نیازهای انسان را شناسایی و استخراج کرد‏‎[43]‎‏ و برخی می گویند: باید از طریق بحث های کلامی انتظار خودمان را از دین مشخص و سپس به آن مراجعه کنیم‏‎[44]‎‏ و برخی دستاوردهای عقلی و عملی بشری را همتای وحی، و اطاعت و به کارگیری آن را لازم می دانند.‏‎[45]‎‏ برخی نیز همانند امام(ره) می گویند: منبع اصلی دین کتاب و سنت است اما ره آورد عقل و علم بشری در صورتی مورد استفاده انسان قرار می گیرد که مطابق نظر کارشناسان دینی با قانون شرع مخالفتی نداشته باشد و به عبارت دیگر چنان که اکثر فقها معتقدند: شارع در خصوص «معاملات» نظر تأسیسی دارد نه امضایی لذا عدم ردع شارع در این امور به منزلۀ امضای روش عقلایی است. در امور اجتماعی و سیاسی و قوانین مورد نیاز نیز از همین اصل استفاده می شود لذا امام در این باره می گوید: «از قوانینی که با مرور زمان در کشور نیازمند به آن ها می شود آن هایی است که با قانون شرع مخالف نیست و امر در نظم مملکت و ترفیات کشور دخالت دارد. این گونه قوانین را دولت اسلامی می تواند به توسط کارشناسان دینی تشخیص دهد که با قانون اسلامی تطبیق کننده وضع نمایند؛ مثلاً اگر برای حفظ کشور یا حفظ شهرستان ها محتاج به آیین نامه ها یا قوانینی شدند که برخلاف قانون اسلامی نبوده و کارشناسان دینی تشخیص آن را دادند مانعی از وضع و جریان آن نیست، چنان چه در آیه 62 از سوره انفال که در باب نظامی اسلامی است می گوید: هر طور توانستید و مقتضی بود باید در مقابل دشمن قیام نمایید و با این بیان، راه سخنان پوچ بسته می شود، زیرا قانون ثبت و بانک و مانند این ها اگر مخالف با اسلام شد، که قانون نیست و اگر مخالف نشد و در نظام یا ترفیات کشور دخالت دارد دولت می تواند مطابق صلاح کشور آن ها را به جریان بیندازد اگرچه اسمی از آن ها در قانون اسلام نباشد؛ مثلاً در صدر اسلام به واسطه محدودیت کشور اسلامی نیازمند به بانک و ثبت املاک و سرشماری و مانند این ها نبود و ساز و برگ ارتش در آن زمان با این زمان مخالف بوده و وزارت پست و تلگراف نبوده یا به این‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 350

تشریفات نبوده، لکن قانون اسلام از آن اساساً جلوگیری نکرده، اکنون کارشناسان دینی که علمای اسلام اند، نظر کنند هریک از این تشکیلات که مخالف قوانین اسلامی نبود و کشور به آن نیازمند بود، در تشکیل آن موافقت کنند... و ابداً قانون اسلام با این گونه ترقیات مخالفت نکرده و قوانین اسلامی با هیچ یک از پیشرفت های سیاسی و اجتماعی مخالف نیست.»‏‎[46]‎

‏و در مورد دیگری که از اسلامی کردن دانشگاه ها سخن می گوید برای رفع این توهّم که اسلامی کردن دانشگاه ها یعنی نفی تخصص، فرمودند: «اسلام آن قدر راجع به علم و دانش سفارش فرموده است که در کتاب های دیگر نیست اسلام با تخصص، با علم، با کمال موافقت دارد، لکن علم و تخصصی که در خدمت ملت و مصالح مسلمین باشد... اسلام با تخصص موافق است. اسلام در رأس ادیانی است که از علم و تخصص تمجید کرده و مردم را دعوت کرده است که هر جا هرکس ولو کافر، علم را یافتید آن را بگیرید و در خدمت اسلام و کشور قرار دهید.»‏‎[47]‎

‏از این سخنان استفاده می شود که در صورتی که ره آوردهای بشری از طریق علم و عقل به دست آید و با منابع دینی و قوانین الهی مخالف نبوده، در جهت مصالح ملت و کشور باشد به حکم عقل باید از آن بهره برد. پس از دیدگاه امام منبع دین فقط کتاب و سنت نیست بلکه عقل نیز از منابع دینی به شمار می رود.‏

‏4) کمال و جامعیت دین و قلمرو آن یکی از مبانی حدّ دخالت دین در عرصه های مختلف، باور به جامعیت و کمال دین است به این معنا که چون اسلام جامع و کامل است در همه شئون زندگی انسان باید دخالت کند. درباره این که آیا دین جامع است یا کامل و آیا بین جامعیت و کمال دین فرقی هست یا خیر، و بر فرض کامل بودن دین، کمال آن به چیست؛ آیا به آن است که حداقل را بگوید یا حداکثر را، ارزش ها را بگوید یا دانش ها و روش ها را نیز و مسائلی از این قبیل دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است.‏

‏بعضی از اندیشمندان بین جامعیت و کمال دین تفکیک کرده، کمال دین را پذیرفته و جامعیت آن را نفی کرده اند و معتقدند کمال دین در بیان هدف آن هم به بیان حداقل است. اینان دین را مثل سوپرمارکتی نمی دانند که همه چیز در آن وجود داشته باشد:‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 351

«فرق است بین کامل بودن و جامع بودن. جامع یعنی همه چیز را در بر می گیرد برای همه زوایای زندگی بشر حکمی و دستوری دارد، گویی دین سوپرمارکتی است که هرچه بخواهید در آن پیدا شود ولی کامل بودن دین یا یک مکتب به این معنا است که آن دین یا مکتب در هدف و در آن حوزه ای که برای عمل و رسالت خود برگزیده کامل یعنی موفق است. ‏

‏کمال دین را در نسبت با هدف خداوند از ارسال ادیان معنا می کنیم. این برای آن چه آمده کامل است (و آن هم هدایت اقلی است) اما چنان نیست که نسبت به تمام انتظارات ممکنه و متصوره ما کامل باشد. بنابراین اگر بپذیریم که دین حداقل لازم را می دهد، کامل بودن دین یعنی دین در حداقلِ لازم را دادن کامل است، فرض حداقلی بودن با فرض کمال به هیچ وجه منافات ندارد، اگر هدف و رسالت دین به دست دادن این حداقل ها باشد (چه در قلمرو احکام چه در قلمرو اخلاقیات و چه در قلمرو جهان بینی و معارف دینی و به طور کلی هدایت) در آن صورت دینی که این حداقل ها را داده باشد کامل عمل کرده است و نقصانی در او نیست.»‏‎[48]‎‏ و در مورد دیگری کمال دین را در کمال شخص پیامبر می داند و می نویسد: «کامل تر شدن دین لازمه اش کامل تر شدن شخص پیامبر است که این خلاصه تجربه های فردی و جمعی او است، اینک و در غیبت پیامبر هم باید تجربه درونی و بیرونی پیامبران بسط یابند و بر غنا و فربهی دین بیفزایند.»،‏‎[49]‎‏ «و آیه کریمه که می فرماید: ‏اکملت لکم دینکم‏ ناظر به اکمال حداقلی است نه حداکثری به این معنا که حداقل لازم هدایت به مردم داده شده است اما حداکثر ممکن در تکامل تدریجی و بسط تاریخی اسلام پدید خواهد آمد.»‏‎[50]‎

‏در برابر این سخن، شهید مطهری می گوید: «اسلام مکتب جامعه و همه جانبه واقع گرا است که در آن به همۀ جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است.»‏‎[51]‎‏ و در بیان معنای جامعیت و چگونگی آن فرمودند: «این نکته را توجه داشته باشید که بعضی ها جمود به خرج می دهند و خیال می کنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه این طور نیست... اتفاقاً‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 352

جامعیت اسلام ایجاب می کند اساساً در بسیاری از امور دستور را نداشته باشد.»‏‎[52]‎‏ «نسبت وحی با عقل آن است که عقل را یاری می دهد و مواردی را که عقل انسان از درک آن عاجز است به او تعلیم دهد و پیامبران نیامده اند تا جانشین عقل شوند و قوای خود انسان را تعطیل کنند و بقیه را بر عهده عقل گذاشته اند.»‏‎[53]‎

‏امام خمینی(ره) معتقد است که دین کامل و جامع است لذا هم در همه زمان ها قابل اجرا است و هم همه احتیاجات بشر در آن آمده است: «ماهیت و کیفیت قوانین می رساند که تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تشریع گشته است، احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام حقوقی هرچه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایی تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی، برای قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور می دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیرخوارگی چه وظایفی بر عهده پدر و مادر است و بچه چگونه باید تربیت شود و سلوک مرد و زن با هم دیگر و با فرزندان چگونه باشد، برای همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند؛ انسان کامل و فاضل، انسانی که قانون متحرک و مجسّم است و مجری داوطلب و خودکار قانون. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام می ورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذّب و با فضیلت درآید. قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود احتیاج دارد. در «کافی» فصلی است به عنوان تمام احتیاجات مردم در کتاب و سنت بیان شده است‏‎[54]‎‏ و کتاب یعنی قرآن «تبیان کل شی ء» است روشن گر همه چیز و همه امور است. امام سوگند یاد می کند ـ طبق روایات ـ که تمام آن چه که ملت احتیاج دارد در کتاب و سنت هست و در آن شکی نیست.»‏‎[55]‎

‏بعضی از مفسران در ذیل آیه «ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی ء»‏‎[56]‎‏ نوشته اند «در ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 353

قرآن بیان همه چیز هست، ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبه های مادی و معنوی نازل شده است روشن می شود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است نه این که قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیایی و شیمی و فیزیک و گیاه شناسی و مانند آن در آن آمده است، هرچند قرآن یک دعوت محلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده که تمام دانش های یاد شده و غیر آن در این دعوت محلی جمع است به علاوه گاهگاهی به تناسب بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های حساسی از علوم و دانش ها برداشته است ولی با این حال آن چه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی آن را تشکیل می دهد، همان مسئلۀ انسان سازی است و در این زمینه چیزی فروگذار نکرده است.»‏‎[57]‎

‏علامه طباطبائی در تفسیر آیه می نویسد: «این آیه صفات برجسته قرآن کریم را توصیف می کند و می گوید: قرآن تبیان شرایع الهی و دربردارندۀ قصص و مواعظ هر چیزی است. اما مراد از «کل شی ء» همه اموری است که به امر هدایت برمی گردد و یعنی معارف حقیقی مربوط به مبدء و معاد و اخلاقیات که مردم در هدایتشان به آن احتیاج دارند.»‏‎[58]‎

‏اما نویسنده دیگری بین جامعیت و کمال فرق می گذارد و کمال دین را می پذیرد و در جامعیت آن تردید می کند و می گوید: کمال دین در بیان حداقل لازم است، امّا باید توجه کرد که اولاً: حداقل و حداکثر امری نسبی است و مبهم و به اصطلاح نویسنده، قبض و بسط پذیر، لذا ممکن است شخصی آن را حداقل و دیگری آن را حداکثر بداند. ثانیاً: اگر مراد از حداقل آن است که دین به همه جزئیات روزمره زندگی انسان به طور خاص وارد نمی شود بلکه حدود فعالیت های انسان را مشخص می کند، سخنی صحیح است چنان که در سخنان شهید مطهری به آن اشاره شد و اگر مراد آن است که فقط ارزش ها را گفته نه دانش ها و روش ها را، باید بین موارد تفکیک کرد: در بعضی موارد حقوقی هم ارزش ها را مشخص کرده و هم روش ها را مثل عبادات و بعضی مسائل خانوادگی و... و اگر مراد آن است که در کل دین حداقل را گفته، مورد قبول نیست، زیرا در بحث عقاید و اخلاق‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 354

‏تمام آن چه را لازم بوده بیان کرده است و در مسائل حقوقی و فقهی و سیاسی به لحاظ تغییرپذیری آن ها به لحاظ تغییر زمان و مکان و مقتضیات باید حداقل را بیان کند تا راه برای اجتهاد و استنباط فراهم شود. چنان که ائمه فرمودند: «علینا القاء الاصول الیکم وعلیکم التفرّع»‏‎[59]‎‏ آن ها اصول را بیان می کنند و فروع باید استخراج شود. علاوه بر آن در روایات آمده است که حدود جمیع آن چه مردم به آن نیاز دارند در کتاب و سنت آمده است.‏‎[60]‎‏ ‏

‏در نهج البلاغه نیز آمده است: خدا دین را کامل فرو فرستاده و برای اتمام آن از کسی استعانت نمی کند‏‎[61]‎‏. با توجه به این نکات نمی توان ادعا کرد که دین حداقل را گفته است.‏

‏ ‏

5) دلایل مخالفان دخالت دین در شئون دنیوی انسان 

‏سکولاریسم مدعی است که دین از شئون دنیوی انسان جدا است و اداره این شئون ـ اعم از سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ـ به خود انسان وانهاده شده است تا با عقل و علم به آن سامان دهد. این دیدگاه برای این ادعای خود دلایلی ذکر می کند که برخی از آن ها عبارت اند از:‏

‏1ـ عدم انطباق دین ثابت با شرایط متغیر یکی از عمده ترین سخنان مخالفان دین در شئون دنیوی آن است که دین ثابت نمی تواند به نیازهای متغیر انسان پاسخ دهد، انسان دائماً در تحول است و نسبت وی با محیط اطرافش تغییر می کند و در هر موقعیتی روابط تازه ای در جوامع پدید می آید که مقتضی نسبت های جدید است و به عبارت دیگر روابط و مناسبات اجتماعی خصلتی متغیر و سیال دارند. سطح و نوع روابط اقتصادی و اجتماعی بشر در طول تاریخ متحول می شود. سرّ این تحوّل را در تحولات علمی و فنی و غنی تر شدن تجارب بشر در عرصه های حیات اجتماعی باید جست وجو کرد در حالی که دین امر ثابت و همیشگی است و محتوای آن تغییر و تحول را برنمی تابد. بنابر این دین ثابت با امر متغیر قابل انطباق نیست لذا دین برای دخالت در شئون دنیوی نیامده است.‏

‏جواب این اشکال که دین ثابت چگونه می تواند با شرایط متغیر سازگار گردد، از گذشته مطرح بوده است و راه حل های گوناگونی برای چگونگی این انطباق ارائه‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 355

شده است. اقبال لاهوری در کتاب «احیاء تفکر دینی» و مرحوم علامه طباطبائی در موارد گوناگون از جمله در کتاب «اسلام و احتیاجات واقعی هر عصر» و مرحوم شهید مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» و «ختم نبوت» راه حل هایی مطرح کرده اند و اخیراً نویسندۀ «تئوری قبض و بسط شریعت» ادعا می کند این تئوری را برای پاسخ گویی به سؤال از چگونگی انطباق دین با شرایط متغیر مطرح کرده است. ‏

‏اساس پاسخ این است که اولاً: تغییرات اجتماعی همیشه از سنخ تغییرات اساسی و بنیادین نیست که موجب تفاوت کلی شود بلکه برخی تغییرات در شکل و قالب است بدین گونه که شکل و قالب نوی برای ارائه مسائل اجتماعی ایجاد شده است؛ برای مثال معاملات در گذشته وجود داشته و امروز نیز وجود دارد امّا شکل قراردادها و روابط اقتصادی ممکن است عوض شود لذا «ماهیت» روابط حقوقی مثل خرید و فروش و اجاره و... در گذشته و حال تغییری نکرده است. گرچه بسیاری از تحولات اجتماعی منجر به شکل گیری روابطی می شود که به لحاظ ماهیت و قالب و شکل متفاوت با آن چیزی است که در گذشته وجود داشته است ـ که در زبان فقها از آن به مسائل مستحدثه تعبیر می شود ـ افزون بر این، دین آن چنان نیست که هیچ گونه تغییر در آن راه نیابد بلکه به دلیل انعطاف پذیری و انفتاح باب اجتهاد و برخورداری از منابع غنی و گسترده می تواند به مسائل ثابت پاسخ ثابت بدهد و برای مسائل مستحدثه و نو پاسخ جدید و مناسب با آن ارائه کند.‏

‏امام خمینی(ره) در جواب این اشکال فرمودند: «ارزش ها در عالم بر دو قسم است: ‏

‏1ـ ارزش های معنوی از قبیل ارزش توحید و جهات مربوط به الوهیت و از قبیل عدالت اجتماعی، حکومت عدل و رفتار عادلانه حکومت ها با ملت ها و بسط عدالت اجتماعی در میان ملت ها و امثال آن ها که در صدر اسلام یا قبل از اسلام، از آن وقتی که انبیا مبعوث شدند وجود داشته و قابل تغییر نیست، عدالت معنایی نیست که تغییر کند، یک وقت صحیح و زمانی غیر صحیح باشد، ارزش های معنوی ارزش های همیشگی هستند.‏

‏2ـ قسم دیگر امور عادی هستند که به مقتضای زمان فرق می کند در زمان سابق یک‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 356

طور بوده است و بعد رو به ترقی رفته تا به مرحله کنونی رسیده است و بعد از این هم بالاتر خواهد رفت. آن چه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است ارزش های معنوی است، در صدر اسلام، در دو زمان دو بار حکومت اصیل اسلامی محقق شد: یکی زمان رسول الله  و دیگر وقتی که علی ابن ابیطالب در کوفه حکومت کرد. در این دو مورد که ارزش های معنوی حکومت می کرد؛ یعنی حکومت عدل برقرار و حاکم ذره ای از قانون تخلّف نمی کرد. حکومت در این زمان حاکمیت قانون بوده است؛ حکومتی که همه در برابر قانون علی السواء باشند.»‏‎[62]‎

‏بنابراین نه همه نیازهای انسان ثابت است و نه شرایط اجتماعی از جهت ماهیت تغییر می کند و نه ماهیت احکام شرعی، ماهیت غیر متغیر است بلکه بعضی از احکام به لحاظ تغییر موضوع، تغییر پیدا می کنند. ‏

‏و به عبارت دیگر فقها برای حلّ مشکل در مسائل مستحدثه از عناصری استفاده می کنند که دین با مقتضیات زمان هم آهنگ باشد و آن امور عبارت اند از: ‏

‏1ـ گشوده بودن باب اجتهاد: مجتهد می تواند در یافتن احکام مسائل جدید با مراجعه به منابع دینی و با استمداد از اصول و مبانی، آن احکام را استخراج و پاسخ مناسب به نیازهای جدید ارائه کند. ‏

‏2ـ با توجه به تأثیر دو عنصر زمان و مکان و نقش آن در اجتهاد، احکام مناسب با شرایط اجتماعی استخراج می گردد، زیرا ممکن است بر اثر تغییر شرایط موضوع حکم تغییر کند و به لحاظ این که حکم، تابع موضوع است احکام نیز تغییر کند، چنان که فقهای گذشته در بحث «استحاله» می گفتند. ‏

‏3ـ از جمله منابع فقه عرف و بنائات عقلانیه است. اگر بپذیریم که بنای عقلا حتی اگر در منظر معصوم نباشد مورد امضای عام شارع است و می توان از آن برای تطبیق شرع با مسائل جدید استفاده کرده ـ چنان که در گذشته از امام نقل کردیم ـ با پیدایش مسائل و نیازهای نو پیدا، در صورت عدم مخالف با قوانین شرع می توان از آن ها استفاده کرد. ‏

‏4ـ حضور ولیّ فقیه و حاکم شرع در رأس نظام می تواند با توجه به عنصر مصلحت، حکم حکومتی مناسب با شرایط اجتماعی را صادر کند که این مسئله نیز از اسباب‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 357

سازگاری شرع با مقتضیات زمان است. ‏

‏2ـ عدم توانایی دین در معرفت عملی ‏

‏انسان در حیات فردی و اجتماعی خویش نیاز به معرفت عملی دارد؛ یعنی به معیارها و احکامی نیاز دارد که در هر واقعه و فعلی از افعال برای او وظیفه اش را بیان کند. انسان در سایه شناخت این احکام و معیارها در می یابد که در هر مورد چه کند. بنابراین معرفت عملی، شناخت جزئی و بالفعل خوب و بد و باید و نباید اعمال و رفتار است، خواه این افعال و رفتار در حوزه افعال شخصی و فردی باشد یا در تصمیم ها، تدبیرها و افعال کلان اجتماعی، به هر حال انسان در هر مورد تا معیار ارزشی و حکم بالفعل و خاص آن مورد را نداند مبادرت به اجرای عملی نمی کند. در متون دینی گرچه قضایای اخلاقی و حقوقی مطرح شده که باید و نبایدها را مشخص می کند، اما شأن آن مسائل، اقتضایی است و نمی تواند حکم فعلی و نهایی افعال را در اختیار انسان قراردهد. ‏

‏دین در تعالیم فقهی و اخلاقی خویش اولاً: کلیاتی اقتضایی را بیان می کند نه این که وظیفه عملی هر شخص را ترسیم کند. و ثانیاً: مفاهیم مندرج در آن ها دارای حدّ و مرز و تعریف مشخصی نیست.‏‎[63]‎

‏جواب اشکال ‏

‏فرامین و توصیه های اخلاقی و فقهی برای تشخیص وظایف فعلی و جزئی فردی و اجتماعی ناکافی است ولی باید دید آیا این مسئله سبب کاهش جایگاه و نقش دین در حیات فردی و اجتماعی محسوب می شود یا خیر، در جواب باید گفت:‏

‏اولاً: این انتظار معقول نیست که دین در هر موردی از موارد فردی و اجتماعی، معرفت عملی و حکم فعل در اختیار ما قراردهد و ثانیاً: این اشکال به هر نظام اخلاقی و سیستم حقوقی وارد است و اختصاص به دین ندارد، زیرا همه نظام های حقوقی و اخلاقی مشتمل بر قواعد و اصول کلی و عامی است که حیات انسان ها را تنظیم و هدایت می کند و انسان با تأمل و تفکر باید آن اصول کلی را بر موارد جزئی تطبیق کند و حکم جزئی واقعه را کشف کند و به آن عمل کند لذا در متون دینی و سیره عملی پیشوایان دینی راه کارهای عملی فراوانی در تشخیص موارد تزاحم، اهم و مهم، و تقدم و تأخّر‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 358

مصالح و موارد اضطرار و حرج وجود دارد که می توان با استفاده از آن قواعد و اصول موارد جزئی را تشخیص داد و به استناد آن عمل کرد. امام خمینی(ره) بعد از بیان اصول کلی قوانین اسلام در بُعد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی گفته اند: «این اصول قوانین کشور است و قوانین فرعیه نیز هر یک در اسلام به طور کافی هست که با بررسی حال آن معلوم می شود یکی از قانون های عمومی که در اسلام گذاشته شده قوانینی است که برای مراعات توده موکلی بر قانون های دیگر خدا قرار داده، مانند قانون حرج و قانون ضرر و اضطرار و اکراه و امثال آن ها. این قوانین ناظر به قوانین دیگر است که برای مراعات حال مردم، اسلام با گذران این گونه قانون ها مراعات مقتضیات زمان ها و کشورها و اشخاص را به طور کافی کرده است. پس اگر در بعضی کشورها یا برای بعضی اشخاص مقتضیات چیزی پیش بیاورد به موجب این گونه قوانین تغییراتی در قانون های اوّلی داده می شود و اشکال این بی خردان به کلی مرتفع می گردد.‏‎[64]‎‏»‏

‏3ـ دخالت دین در شئون دنیوی و فرسایش دین‏

‏بعضی از متفکران سکولار معتقدند که دخالت دین در شئون دنیوی و ورود در عرصه های سیاسی و اجتماعی موجب فرسایشی شدن اصالت دین یا از بین رفتن اصالت آن می شود و به عبارت دیگر موجب نابودی اساس دین می شود؛ یعنی در صورت ورود دین در صحنه های اجتماعی به بخش فردی دین و ارزش های معنوی لطمه می خورد چنان که مهدی بازرگان می گوید: اگر هدف بعثت و رسالت انبیا سلامت و سعادت زندگی انسان ها و اداره صحیح دنیا بوده است یا توأم با آخرت موجب زیان ها و آفاتی می شود که نهایت آن «خسر الدنیا و الآخرة» شدن است که عبارت اند از: 1ـ تبدیل توحید به شرک؛ 2ـ انصراف از دین و سلب امید و ایمان در اثر ناتوانی دین و شریعت در جواب گویی به مسائل بی شمار و نو ظهور علمی و انسانی و حل مشکلات دائم التزاید فردی و اجتماعی؛ 3ـ تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت؛ 4ـ کالای شیطان یا دین خدا، بدین معنا که اسلامی که با پشتوانه قدرت و روش اکراه پیش برود بیش تر کالای شیطان است تا دین خدا؛ 5ـ ترک دین برای دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین دو حالت افراط و تفریط در دین است. کسانی که در عقیده یا عمل به خاطر حسن اداره دنیا و بهبود‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 359

‏زندگی خود و دیگران رو به دین و دعا می آورند و حیات آخرت و خود را فراموش می کنند یا به خاطر این دنیا رو به آن ها می آورند و فکر و ذکرشان معطوف زندگی دنیا گشته است مصداق آیه «الاخسرین اعمالا» می شوند؛ 6ـ پیامبران خبر دهندگان قیامت و آخرت اند. اعتقاد به این که پیامبران خدا صرفاً از قیامت و آخرت خبر می دهند و خالق یکتا را معرفی و دنیا مزرعه آخرت و میدان فعالیت و تربیت آدمی برای حیات جاودان است ضرورتی است نیرو بخش برای بقای دین و دنیا و نگاهداری انسان ها در روزگار سراسر رنج و ملال، در حالی که اگر برای دنیا و شئون دنیا باشد موجب فرسایش دین می شود؛ 7ـ زیان طرز تفکر «دین برای دنیا به گونه ای است که موجب می شود مؤمنان احساس وظیفه نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود و اجتماع بشری به امید این که دستور العمل و پاسخ این وظایف در دین آمده است در صدد تدبیر و فعالیت و تلاش خارج از احکام دین برنیاید بلکه کافی است که در انجام حدود و وظایف شرعی مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تأمین گردد بدون آن که به کسب دانش و کنج کاوی و تفحّص در مسائل و قوانین طبیعت و خلایق داشته باشند.»‏‎[65]‎

‏نقد و جواب تفصیلی این سخنان به فرصتی دیگر موکول می شود اما به اجمال می توان گفت: که اداره امور دنیوی انسان ها از افعال اختیاری انسان است و هر فعل اختیاری متوجه غایت و هدفی است که انسان به حکم عقل آن فعل را برای رسیدن به آن هدف انجام می دهد و به عبارت دیگر، اداره عقلانی متوجه غایاتی است که انسان با در نظر گرفتن ملاک ها و ارزش هایی به سمت آن غایت حرکت می کند.‏

‏در توجه عقلانی و اخلاقی انسان به دو نوع شناخت نیازمند است 1ـ شناخت ارزش ها و بایدها و نبایدها و معیارهای لازم انسانی؛ 2ـ شناخت راه تحصیل این ارزش ها و اهداف و شناخت رابطه بین وسایل و غایات و اهداف.‏

‏خداوند ما را هم متوجه غایات و اهداف می کند و هم ما را به ارزش ها و بایدها و نبایدها آگاهی می دهد و هم با توجه به علم حق به رابطه بین افعال و بایدها و نبایدها و اهداف و غایت ها ما را به اداره امور دنیا با توجه به آن اهداف و غایات فرمان می دهد تا دنیایمان را به گونه ای سامان دهیم تا در پرتو آن به عنوان مقدمه آخرت، آخرتمان نیز‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 360

سامان یابد بر این اساس اولاً: توجه به دنیا در پرتو تعالیم الهی رقیبی برای خدا و آخرت نیست تا موجب شرک شود. چنان که این نویسنده می گوید. ‏

‏ثانیاً: در مصلحت نظام سخن از منافع شخصی نیست تا سخن از ترجیح دنیا بر آخرت باشد بلکه سخن از مصالح جامعه اسلامی و مردم با معیارهای اسلامی است که در پرتو آن مصالح اهم بر مصالح مهم ترجیح پیدا کند نه این که دنیا بر آخرت ترجیح پیدا کند.‏

‏ثالثاً: وجود ضعف در دستگاه حکومتی اگر سبب یأس مردم می شود موجب نمی شود که باید اصل حکومت را کنار گذاشت بلکه باید به اصلاح مفاسد آن پرداخت لذا در تعالیم اسلامی انحرافات و مفاسد اجتماعی پیش بینی شده و راهی برای مقابله با آن آفات در نظر گرفته شده است؛ اموری از قبیل ایمان و تقوای حاکم، نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر و حق مردم و نظارت آگاهان جامعه که اگر به آن ها توجه شود مانع از آن انحرافات و آفات خواهد شد. ‏

‏رابعاً: اسلام با در نظر گرفتن همه جوانب زندگی انسان به مسلمانان می گوید توجه به دنیا و آخرت به گونه ای باشد که هیچ کدام مضرّ به دیگری نباشد و خود انسان نیز باید با دانش تدبیر و تلاش و کوشش در جهت ترقی و تعالی گام بردارد.‏

‏4ـ دخالت دین در عرصه های دنیوی و تاریخیت دین ‏

‏بعضی از متفکران مسلمان گفته اند: هر چند پیامبر اسلام در سیاست دخالت کرد و در زمان خود حکومت تشکیل داد و بین اسلام و سیاست رابطه برقرار کرده است اما باید توجه کرد که این رابطه تاریخی است؛ یعنی اسلام در ذات خود مشتمل بر هیچ نوع حکومت و سیاستی نیست و تنها به دلیل ظروف خاص تاریخی بوده است که پیامبر اکرم(ص) ملتزم به تشکیل حکومت دینی شدند و این ظروف مربوط به دوران تأسیس اسلام و به منظور ترویج دین بوده است نه این که در حاق دین دخالت در شئون سیاسی و حکومتی نهفته باشد. وی مطلب خود را با مقدمات ذیل تبیین می کند: ‏

‏الف) حضرت محمد(ص) اولاً و بالذات یک پیامبر بوده است و انسان را به سلوک معنوی به سوی خداوند دعوت می کرد، اما پیامبری که در متن واقعیات اجتماعی و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 361

اقتصادی و فرهنگی و سیاسی معینی به ادای رسالت می پرداخت. این واقعیت موجب شد که خطاب او، هم متوجه عقل ها و ذهن ها و هم متوجه واقعیات اجتماعی، سیاسی باشد لذا در قلمرو خطاب به عقل ها و ذهن ها وی از توحید سخن می گفت و در قلمرو اجتماعیات از عدالت. توحید مورد دعوت پیامبر اسلام با عقل زمانه سازگاری داشت و در مقایسه با شرک دوران جاهلیت، عدول از جهل به عقل شمرده می شد، همان طوری که دعوت او به عدالت نیز مسئله عقلایی بود. عقلانی و عقلایی بودن توحید و عدالت مسئله مهمی بود. ‏

‏ب) تقسیم بندی سه گانه اوامر و نواهی دینی اسلام به عبادات و معاملات و سیاسات گرچه به فقیهان مربوط است اما اساس آن در قرآن و سنت قرار دارد و علم فقه گسترش یافته همان اوامر و نواهی است. ‏

‏ج) اوامر و نواهی مربوط به عبادات مانند نماز و روزه و زکات و حج و معاملات مانند بیع و نکاح، طلاق و سایر عقود و ایقاعات و سیاسات «مانند مجازات سرقت، قصاص، دیات، حدود و احکام ولایت و ولایت عامه» درعصر رسول اکرم اموری رازگونه نبودند. ‏

‏د) در طول تاریخِ دین اسلام، علم فقه همیشه علمی عقلایی به شمار آمده است که اهداف معینی را تأمین و در بستر عقلایی حرکت می کند. ‏

‏ه) علم فقه از این گسترش پیدا کرده که فقیهان افعال مکلفان و حوادث واقعه را بر کتاب و سنت عرضه می کردند و از این راه برای آن ها حکمی از احکام پنج گانه را معین می کردند. ‏

‏و) در باب عبادات و معاملات هنوز استخوان بندی اصلی فتاوا و نظریه های فقهی در بستر عقلایی قرار دارد و در عصر حاضر هیچ دلیل عقلی و عقلایی ایجاب نمی کند که استخوان بندی اصلی عبادات و معاملات اسلامی کنار گذاشته شود. ‏

‏ح) در باب سیاسات مطلب به کلی عوض می شود، چنین به نظر می رسد که در این باب بستر عقلایی حرکت فقهی در موارد عمده ای مخدوش شده و اغلب فتاوا و نظریات فقهی در باب سیاست در عصر حاضر توجیه عقلایی ندارد و موجب تقویت مصالح شرعی و عقلایی مسلمانان می شود. وی در توضیح مطلب می نویسد: فقه عبارت است‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 362

از عرضه واقعیات اجتماعی و سیاسی موجود مسلمانان بر کتاب و سنت و به دست آوردن احکام شرعی آن و واقعیات عصر حاضر در پرسش هایی خود را نشان می دهند که در عصر حاضربرای جامعه اسلامی مطرح است و فتواهای مستند به نصوص مثل قصاص و قطع ید سارق پاسخ پرسش های عصر ما نیستند و اهداف عقلایی ما را برآورده نمی سازد. ‏

‏در کتاب و سنت و علم فقه شواهد و قراین آشکاری می یابیم که نصوص مربوط به سیاست با فرهنگ و واقعیات اجتماعی و سیاسی عصر نزول در ارتباط و درصدد تنظیم عادلانه و اخلاقی همان واقعیات بوده است؛ مثلاً شواهد نشان می دهد که هدف احکام حدود و قصاص و دیات برای مهار کردن عادلانه و اخلاقی انتقام کشی در میان اعراب آن عصر بوده است و نه قانون گذاری از موضع حکومت مرکزی برای پیش گیری از تکرار جرم و مانند آن. بنابراین غالب نصوصِ باب سیاست در کتاب و سنت ناظر به پرسش هایی که ما در عصر حاضر در باب حقوق جزا و یا حکومت و مانند آن داریم نیست و به این علت دلالت آن ها به احکام ناظر به عصر حاضر منتفی است. ‏

‏ط) معنای تفسیر تاریخی نصوص دینی در باب سیاست آن است که مجموعه آن نصوص یک جهت گیری کلی را در اعمال و اقدامات پیامبر اسلام نشان می دهند و آن جهت گیری عبارت است از دعوت آن حضرت به عدالت و رحمت لذا این نصوص دلالت بر احکام معین و مشخص نمی کنند. ‏

‏ی) قانون جاودانه الهی در این موارد عبارت است از اصول ارزشی ناشی از حقانیت سلوک توحیدی که قوانین باید با آن منطبق باشند نه خود قوانین که قابل تغییر نیستند.‏‎[66]‎

‏نقد و ارزیابی‏

‏برای نقد و ارزیابی سخنان این نویسنده توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد: ‏

‏1ـ پیامبر اسلام حکومت تشکیل داد و از اولین اقدامات آن حضرت ایجاد وحدت در بین مسلمانان بود تا آن ها در پرتو این وحدت در سرنوشت خود سهیم و در جنگ و صلح سرنوشت واحد داشته باشند و در کنار آن مدینه را مرکز حکومت قرار داده، از آن جا والیانی را برای اداره امور مردم به سایر مناطق مسلمان نشین اعزام می کرد و پس از‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 363

تشکیل حکومت قوانین کیفری اسلام را نسبت به متخلفان اعمال می کرد و حدود الهی را اقامه و مجازات افراد بزه کار را اعمال می کرد و با دشمنان اعلام جنگ می کرد و گاهی با اهل پیمان عدم تعرض منعقد می ساخت. ‏

‏2ـ ساختار این حکومت و دخالت در امور دنیا متناسب با شرایط اجتماعی آن روزگار بوده و از نظم اداری و اجتماعی ساده ای برخوردار بوده است. ‏

‏3ـ نکته شایسته تأمل آن است که تشکیل حکومت توسط رسول الله  آیا قضیه ای تاریخی بوده و ریشه در تعالیم اسلام نداشته است یا این که این دعوت ریشه در تعالیم اسلام و جنبه دینی داشته است. ‏

‏با مراجعه به متون دینی نشانه های فراوانی موجود است که حکومت رسول الله  دینی بوده و از تعالیم دینی نشئت گرفته است شواهد آن عبارت است از: ‏

‏الف) اسلام مشتمل بر قوانین و تکالیفی است که بدون برپایی دولت دینی نمی توان آن ها را بر شئون مختلف جامعه منطبق ساخت مانند احکام جزایی اسلام، ادای واجبات مالی مسلمانان مثل گرفتن اخماس و زکوات و توزیع آن ها، اقامه قسط و جهاد با مخالفان و مانند آن ها. ‏

‏ب) آیات قرآن از ولایت سیاسی پیامبر سخن گفته و از مردم خواسته است تا اوامر و نواهی پیامبر را اطاعت کنند؛ مثل «النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم»‏‎[67]‎‏ و آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهیکم عنه فانتهوا»‏‎[68]‎‏ و آیه «انا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بین الناس بما اریک الله »‏‎[69]‎‏ که دلالت می کند پیامبر باید در میان مردم حکم کند و داوری او همه شئون زندگی مسلمین را شامل می شودو شواهد تاریخ نشان می دهد که رسول الله  این کارها را کرده است؛ یعنی اعلام جنگ و صلح کرده، قوانین کیفری اسلام را اجرا و در همه شئون مردم دخالت کرده است. ‏

‏4ـ از آن جا که پیامبر اسوۀ مسلمین در همه اعصار است که خداوند فرمود: «ولکم فی رسول الله  اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله  والیوم الآخر»‏‎[70]‎‏ و این اسوه بودن به دلیل اطلاق آیه اختصاص به مسائل اخلاقی و عبادی ندارد بلکه به همه شئونی که پیامبر در آن دخالت داشته مرتبط می شود پس مسلمانان در هر عصری باید از او الگو بگیرند و در‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 364

شئون دنیوی دخالت کنند. ‏

‏5ـ دین اسلام و قوانین آن جاودانه، خاتم ادیان و همگانی است بر این اساس تمام شئون آن دین نیز باید ابدی و همیشگی باشد. ‏

‏6ـ نویسنده خود، تعالیم دینی را در چارچوب فقه در مسائل عبادی و معاملات کافی دانسته و حرکت آن را در بستر عقلانی و عقلایی مثبت ارزیابی کرده است مشکل وی در باب سیاست است که شاید ریشه آن این باشد که چون اسلام تاکنون در صحنه های سیاسی و اجتماعی و حکومتی حضور پیدا نکرده و به تعبیر ایشان سؤالات سیاسی مناسب عصر با فقیهان در میان گذاشته نشده است ـ به دلیل این که مورد ابتلا نبوده است ـ آن طور که باید در بستر عقلانی و عقلایی رشد نکرده است اما اگر همان سؤالات مطرح می شد و فقها و عالمان دین با توجه به نصوص به اجتهاد می پرداختند می توانستند احکام عقلایی عصر را ارائه دهند لذا امام خمینی(ره) برای این که بتواند فقه را متناسب با عصر در بستر عقلایی قرار دهد:‏

‏اولاً: فقه را «تئوری کامل زندگی انسان از گهواره تا گور و حکومت را فلسفه عملی آن» می داند و ثانیاً: به عنصر زمان و مکان به عنوان «دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد» و به دید مبنای فقهی می نگرد. ثالثاً: بر اساس دین شناسی و انسان شناسی و فقه شناسی خاص خود، فلسفه سیاسی خاصی را پایه گذاری می کند و در این باره از آمیختگی دین و سیاست سخن می گوید و رابعاً: به مصلحت نظام و جامعه و مردم، با توجه به معیارهای اسلامی به عنوان یک اصل لازم توجه می کند لذا اسلام تمام روش های لازم و مفید را برای اداره جامعه به انسان ارائه می دهد نه تنها ارزش ها را، زیرا چنان که در گذشته بیان کردیم تحقق ارزش ها و اهداف و غایات، به روش های مناسب نیاز دارد لذا نمی توان گفت که دین ارزش ها را گفته و از روش های مناسب با آن ارزش ها سخن نگفته است. ‏

‏البته این نویسنده از طرح خودش به عنوان یک «نظریه» یاد می کند که مبتنی بر مبانی خاص ایشان است که باید از آن نظریه و مبانی کلامی آن در مقال دیگری بحث کرد. ‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 365

نتیجه گیری 

‏از مجموعه مباحث این مقاله می توان نتیجه گرفته که امام بر اساس مبانیِ خود، در علت نیاز انسان به دین و هدف بعثت انبیا و جامعیت دین و منابع آن، معتقد است اولاً: دین در همه عرصه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و علمی دخالت کرده است نه این که فقط در شئون فردی و معنوی دخالت کرده باشد و ثانیاً: این دخالت با بیان اصول و کلیات در ارزش ها و روش ها و با ارائه مکانیسم خاصی در اجتهاد برای استخراج نیازهای انسان در هر عصر تحقق می یابد و دخالت در عنصر علمی نیز به تشویق و ترغیب انسان به فراگیری علوم لازم و مفید و حرمت نهادن به همه علوم بشری محقق می شود. ثالثاً: دین تمام روش های لازم و مفید را در اختیار انسان قرار داده تا جامعه بشری اداره شود و در عین حال از تدبیر عقلانی جامعه غافل نبوده بلکه تدبیر عقلانی باید به گونه ای باشد که با اصول و معیارهای دینی مخالفت نداشته باشد. ‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 366

‏ ‏پی نوشت ها:

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 367

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مبانی کلامیصفحه 368

  • )) ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، ص10 و 11.
  • )) هگل، استقرار شریعت در مذهب مسیح، ترجمه باقر پرهام، ص36.
  • )) همان، ص40 و 41.
  • )) عهد عتیق، سفر پیدایش، باب دوّم و سوم، آیه 17 و 18: «و خداوند آدم را امر فرموده، گفت: از همه درختان باغ بی ممانعت بخور اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.»
  • )) انجیل متی، باب پنجم، آیات 42ـ49.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 21، ص 402ـ403.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 188.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 186ـ187.
  • )) کشف اسرار، ص181، 184، 291 و 312.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 175ـ176.
  • )) مهدی بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص37.
  • )) عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص181ـ191 با تلخیص.
  • )) نحل (16) آیه 36.
  • )) اعراف (7) آیه 59.
  • )) جمعه (62) آیه 2.
  • )) اعراف، 157.
  • )) حدید، 21؛ هود، 88؛ شعراء، 151.
  • )) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 175 ـ 179.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 20، ص 16ـ17.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 19، ص 284ـ285.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 17، ص 526ـ529.
  • )) حدید، آیه 28.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 15، ص 212ـ214.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 2ـ3.
  • )) نحل، آیه 36.
  • )) مجله کیان، شماره 28، ص 54.
  • )) مهدی بازرگان، همان، ص 37 ـ 38.
  • )) عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص 253.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 8، ص 414ـ415.
  • )) بحار الانوار، ج 7، ص 110؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 198.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 8، ص 433ـ434.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 8، ص 436ـ438.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 10، ص 17ـ18.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 16.
  • )) عبدالله  جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 190 به بعد.
  • )) امام خمینی، حکومت اسلامی، ص 13.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 21، ص 405ـ407.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 6، ص 287ـ288.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 447ـ448.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 4، ص 18ـ20.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 5، ص 188ـ189.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 21، ص 404ـ405.
  • )) دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی چنان که معروف است.
  • )) عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 390.
  • )) دیدگاه آیة الله  جوادی آملی.
  • )) کشف اسرار، ص 295؛ ر. ک: صحیفه امام، ج 8، ص 420ـ422.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 10، ص 51ـ52.
  • )) عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص 107 ـ 108؛ همو، مدارا و مدیریت، ص 7 ـ 356؛ همو، فربه تر از ایدئولوژی، ص 372.
  • )) عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص 24 ـ 25.
  • )) همان.
  • )) مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 53.
  • )) همو، اسلام و مقتضیات زمان، ص 374، 368 ـ 362.
  • )) همان، ص 368.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 76.
  • )) ولایت فقیه، ص 21.
  • )) نحل (16) آیه 89.
  • )) ناصر مکارم شیرازی و...، تفسیر نمونه، ج 11، ص 361 ـ 362
  • )) محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 12، ص 325.
  • )) بحار الانوار، ج 2، ص 245.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 59.
  • )) نهج البلاغه، خطبه 18.
  • )) ر. ک: صحیفه امام، ج 11، ص 1ـ2.
  • )) عادل ضاهر، الاسس الفلسفیة العلمائیة، ص 177ـ178.
  • )) امام خمینی، کشف اسرار، ص 305ـ315.
  • )) مهدی بازرگان، همان، ص 91ـ102.
  • )) محمد مجتهد شبستری، «بستر معنوی و عقلایی علم فقه»، کیان، شماره 46 با تلخیص.
  • )) احزاب (33) آیه 6.
  • )) حشر (59) آیه 7.
  • )) نساء (4) آیه 15.
  • )) احزاب (33) آیه 21.